منافقین در همان یکی دو سال صدر اسلام شناخته شدند و آیاتی که بعدها نازل شده همه مهاجران و انصار را مورد تائید قرار می دهند.
ادعا شده است که شیعه شأن صحابه را کوچک می شمارد در حالی که این تهمتی بیش نیست؛ زیرا شیعه به پیروی از پیامبر (ص) و ائمه (ع) اکثر صحابه را بزرگ و محترم می شمارد. آنچه شیعه معتقد است این است که نمی توان همه اصحاب پیامبر (ع) را عادل دانست زیرا اولا: با مراجعه به آیات قرآن در می یابیم که اصحاب از درجات گوناگونی برخوردار بودند و نمی توانیم به عدالت جمیع صحابه حکم دهیم؛ زیرا این آیات صراحت دارند که در بین اصحاب کذابین (دروغگویان)، منافقین، عصاة (گناهکاران) ، مجادلین با رسول اللّه (ص) در امر قتال، متثاقلین از قتال و کارهین از خروج با آن حضرت (گروهی از مؤمنین که کراهت داشتند پیامبر را در جنگ همراهی کنند و در این راه، سستی به خرج می دادند)، منکرین بر آن حضرت (ص) ...، وجود داشتند. علاوه تاریخ گزارش می دهد که از بین صحابه، افرادی بودند که مرتکب زنا شده اند همانند ولید و مغیره و برخى دیگر نیز از قاسطین و ناکثین و مارقین بودند و... .
از آنچه بیان شد روشن گردید که آنچه شیعه نفی می کند عدالت جمیع صحابه است نه این که نفاق به معنای اصطلاحی را برای آنان اثبات نماید.
توجه به این نکته هم مهم است که آنچه در سؤال به عنوان مبنای استدلال ذکر گردیده نیز نمی تواند مورد قبول باشد؛ زیرا اولا: رسول خدا (ص) در اواخر عمرشان بارها از آنانی که در کنارشان بوده اند، ترسیده است. یقیناً این خوف از کفار نبوده است. ثانیا: ادعا شده است که منافقین در همان یکی دو سال صدر اسلام شناخته شدند در حالی که آیاتی شهادت می دهد، منافقین ناشناخته ای از اصحاب حتی بعد از یکی دو سال صدر اسلام، وجود داشته اند.
با این که در این سایت، نظر شیعه را راجع به صحابه بارها تبیین کردیم در سؤال فوق الذکر نکاتی وجود دارد که لازم است، باری دیگر بدان نظری افکنده شود و دقتی در آن صورت گیرد:
1. ادعا شده است که شیعه شأن صحابه را کوچک می شمارد در حالی که این تهمتی بیش نیست؛ زیرا شیعه به پیروی از پیامبر (ص) و ائمه (ع) اکثر صحابه را بزرگ و محترم می شمارد.
خوب است به عنوان نمونه به سخنی از امیرمؤمنان اکتفا کنیم، ایشان می فرمایند: من هنگامى که از اصحاب محمد صلى اللَّه علیه و اله یاد مىکنم یک نفر را که به آنها شباهت داشته باشد مشاهده نمىکنم، آنها هنگام صبح غبار آلود و زرد چهره و در اثر شبزندهدارى و عبادت داراى رنگهاى زردى بودند. آنها شب را به سجده و قیام گذرانیده، گاهى چهرهها و زمانى گونهها را بر خاک گذاشته بودند، آنها هنگامى که به یاد معاد و روز قیامت مىافتادند مانند آتش سرخ مىشدند، پیشانى آنان مانند زانوى بزها پینه بسته بود زیرا آنها بسیار سجده مىکردند، هنگامى که نام خداوند برده مىشد از دیدگان آنها اشک جارى مىشد و مانند درخت در مقابل باد حرکت مىکردند، آنها از عتاب خدا ترس داشتند و به ثواب امیدوار بودند[1].
2. اما آنچه نسبت به آیات قرآن بیان شد باید گفته شود:
خداى متعال در قرآن مىفرماید:
الف. «وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظِیمٍ»[2] آیا این آیه قرآن گواه بر این نیست که منافقینی از اصحاب حتی بعد از یکی دو سال صدر اسلام، بودند که بعضی از آنان شناخته شده نبودند؟!
ب. وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ[3]
ج. وَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْکُمْ وَ ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ[4]
د. لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا[5]
ه. عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ[6]
و. لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَرِیبٍ[7]
ز. کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکارِهُونَ یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِینَ لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ[8] پس گروهی از مؤمنین کراهت داشتند از این که پیامبر را در جنگ همراهی کنند.
ح. وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلَّا فِراراً[9]
ط. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ[10] و این در حالی است که خطاب در این جا با "یا ایها الذین آمنوا" است و این را می دانیم که خداوند باریتعالی کسانی که در کوچ کردن به سوی جهاد سستی به خرج می دادند (متثاقلین از نفر به جهاد در حرِّ و گرما) را به گفتار خودش این گونه تهدید فرموده است که: قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ کانُوا یَفْقَهُونَ[11]
ی. وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لکِنْ کَرِهَ اللَّهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِینَ لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلَّا خَبالًا وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَ فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ[12].
شکی نیست که اولا و بالذات این آیات متوجه اصحاب و صحابه پیامبر (ص) بوده است و آیا با این آیات می توان جمیع اصحاب را عادل انگاشت و گفت کسی که پیامبر (ص) را برای لحظه ای دیده باشد او عادل است. حقیقت این است که عده ای برای اینکه ظلم و تجاوز اموی ها را توجیه نمایند به این نظریه ها روی آوردند. و از این روست که ما می گوییم اگر به آیات قرآن مراجعه کنیم در می یابیم که اصحاب از درجات گوناگونی برخوردار بودند و نمی توانیم به عدالت جمیع صحابه حکم دهیم؛ زیرا این آیات صراحت دارند که در بین اصحاب کذابین، منافقین، عصاة ، مجادلین با رسول اللّه (ص) در امر قتال، متثاقلین از قتال، منکرین بر آن حضرت (ص)، کارهین از خروج با آن حضرت، ...، وجود داشته اند[13].
و همانگونه که مشاهده گردید در بعضی از این آیات خطاب، با یا ایها الذین آمنوا است یعنی این خطابات تند متوجه مؤمنین است.
و همچنین معلوم گردید که طبق این آیات حصر صحابه رسول خدا (ص) به عادل و منافق نمی تواند درست باشد؛ یعنی اینگونه نیست که اگر یک صحابی را عادل ندانستیم حتما او را منافق بدانیم، بلکه می تواند جزو گناهکار باشد و بدیهی که با صرف گناه کسی در زمره منافق اصطلاحی قرار نمی گیرد.
3. ادعا شده است که در یکی دو سال صدر اسلام نفاق از بین رفته و صحابی منافق از غیر آن شناسایی شده اند در حالی که اولا: نفاق چیزی نیست که از بین رفتنی باشد و می تواند تا قیام قیامت وجود داشته باشد و ثانیا: مگر نه این است که رسول خدا در اواخر عمرشان بارها از آنانی که در کنارش بوده اند، ترسیده اند. در متون اهل سنت این روایت نقل شده است که آنگاه که آیه "بلغ ما أنزل إلیک من ربک" نازل گردید رسول اکرم (ص) فرمود: «أی رب جز این نیست که من تنها هستم، چگونه کنم؟، اجتماع خواهند کرد بر من مردم» سپس آیه "وإن لم تفعل فما بلغت رسالته" نازل شد.[14]
یقینا این خوف و ترس، خوف از کفار نبوده است؛ زیرا در روز غدیر که در سال دهم هجرت اتفاق افتاد، کفاری نبود که پیامبر (ص) مامور به تبلیغ حکم الهی به ایشان باشد. و اگر صحابه با اخلاص حضرت بسیار بوده پس چرا آن حضرت فرموده است: «انما أنا واحد، کیف اصنع یجتمع علی الناس»؟[15]
4. در قرآن آیاتی وجود دارد همانند این آیه که "وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ"[16] و همانطوری که بیان شد این آیات به صورت واضح عدالت را از جمیع صحابه نفی می کند و احتمال ارتداد بعضی را اثبات می نماید[17]
5. سؤال کننده از تاریخ غافل بوده است؛ زیرا تاریخ می گوید در بین صحابه بودند افرادی که دیگران را کشته اند یا زنا کرده اند مانند ولید و مغیره[18] یا از قاسطین و ناکثین و مارقین بودند.
و دقیقا بر همین اساس است که، شافعی می گوید: شهادت چهار تن پذیرفته نیست این چهار تن عبارتند از معاویة و عمرو بن العاص و المغیرة و زیاد.[19]
شاهد دیگر گفتار ما این است که عده ای از خود اصحاب، عده ای دیگر را عادل نمی دانستند و حتی گاها پیش می آمد که به همدیگر نسبت نفاق می داده اند.[20]
[1] قَدْ رَأَیْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ ص فَمَا أَرَى أَحَداً یُشْبِهُهُمْ مِنْکُمْ لَقَدْ کَانُوا یُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِیَاماً یُرَاوِحُونَ بَیْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ وَ یَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِکْرِ مَعَادِهِمْ کَأَنَّ بَیْنَ أَعْیُنِهِمْ رُکَبَ الْمِعْزَى مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ أَعْیُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُیُوبَهُمْ وَ مَادُوا کَمَا یَمِیدُ الشَّجَرُ یَوْمَ الرِّیحِ الْعَاصِفِ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ؛ نهج البلاغة، رقم الخطبة 97.
[2]و برخى از بادیهنشینانى که پیرامون شما هستند منافقند، و از ساکنانِ مدینه [نیز عدّهاى] بر نفاق خو گرفتهاند. تو آنان را نمىشناسى، ما آنان را مىشناسیم. به زودى آنان را دو بار عذاب مىکنیم؛ سپس به عذابى بزرگ بازگردانیده مىشوند. توبه، 101.
[3]و محمد، جز فرستادهاى که پیش از او [هم] پیامبرانى [آمده و] گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود برمىگردید؟ و هر کس از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانى به خدا نمىرساند، و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مىدهد. آل عمران، 144
[4]و به خدا سوگند یاد مىکنند که آنان قطعاً از شمایند، در حالى که از شما نیستند، لیکن آنان گروهى هستند که مىترسند. توبة، 56
[5]با آنکه قبلاً با خدا سخت پیمان بسته بودند که پشت [به دشمن] نکنند، و پیمان خدا همواره بازخواست دارد. احزاب، 15
[6]خدایت ببخشاید، چرا پیش از آنکه [حال] راستگویان بر تو روشن شود و دروغگویان را بازشناسى، به آنان اجازه دادى؟ توبة، 43
[7]آیا ندیدى کسانى را که به آنان گفته شد: «[فعلاً] دست [از جنگ] بدارید، و نماز را برپا کنید و زکات بدهید»، و[لى] همین که کارزار بر آنان مقرّر شد، بناگاه گروهى از آنان از مردم [=مشرکان مکّه] ترسیدند مانند ترس از خدا یا ترسى سختتر. و گفتند: «پروردگارا، چرا بر ما کارزار مقرّر داشتى؟ چرا ما را تا مدّتى کوتاه مهلت ندادى؟» نساء،77
[8]همان گونه که پروردگارت تو را از خانهات به حقّ بیرون آورد و حال آنکه دستهاى از مؤمنان سخت کراهت داشتندبا تو در باره حقّ -بعد از آنکه روشن گردید- مجادله مىکنند. گویى که آنان را به سوى مرگ مىرانند و ایشان [بدان] مىنگرند. و [به یاد آورید] هنگامى را که خدا یکى از دو دسته [کاروان تجارتى قریش یا سپاه ابوسفیان] را به شما وعده داد که از آنِ شما باشد، و شما دوست داشتید که دسته بىسلاح براى شما باشد، و[لى] خدا مىخواست حقّ [=اسلام] را با کلمات خود ثابت، و کافران را ریشهکن کند. تا حقّ را ثابت و باطل را نابود گرداند، هر چند بزهکاران خوش نداشته باشند. انفال، 5- 8
[9]و چون گروهى از آنان گفتند: «اى مردم مدینه، دیگر شما را جاى درنگ نیست ، برگردید.» و گروهى از آنان از پیامبر اجازه مىخواستند و مىگفتند: «خانههاى ما بىحفاظ است» و[لى خانههایشان] بىحفاظ نبود، [آنان] جز گریز [از جهاد] چیزى نمىخواستند. احزاب، 13
[10]اى کسانى که ایمان آوردهاید، شما را چه شده است که چون به شما گفته مىشود: «در راه خدا بسیج شوید» کُندى به خرج مىدهید؟ آیا به جاى آخرت به زندگى دنیا دل خوش کردهاید؟ متاع زندگى دنیا در برابر آخرت، جز اندکى نیست. توبة، 38
[11]بر جاىماندگان، به [خانه] نشستنِ خود، پس از رسول خدا، شادمان شدند، و از اینکه با مال و جان خود در راه خدا جهاد کنند، کراهت داشتند، و گفتند: «در این گرما بیرون نروید.» بگو: «-اگر دریابند- آتش جهنّم سوزانتر است.» توبة، 81.
[12]و اگر [به راستى] اراده بیرون رفتن داشتند، قطعاً براى آن ساز و برگى تدارک مىدیدند، ولى خداوند راهافتادنِ آنان را خوش نداشت، پس ایشان را منصرف گردانید و [به آنان] گفته شد: «با ماندگان بمانید.» اگر با شما بیرون آمده بودند جز فساد براى شما نمىافزودند، و به سرعت خود را میان شما مىانداختند و در حق شما فتنهجویى مىکردند، و در میان شما جاسوسانى دارند [که] به نفع آنان [اقدام مىکنند]، و خدا به [حال] ستمکاران داناست. توبة، 45- 47
[13]نک: الآلوسى و التشیع، ص، 69.
[14] حدثنی الحارث بن محمد قال، حدثنا عبد العزیز قال، حدثنا سفیان الثوری، عن رجل، عن مجاهد قال: لما نزلت:"بلغ ما أنزل إلیک من ربک"، قال: إنما أنا واحد، کیف أصنع؟ تجَمَّع علیّ الناس! فنزلت:"وإن لم تفعل فما بلغت رسالته"، الآیة. تفسیر طبری، ج 10، ص 468؛ أخرج أبو الشیخ عن الحسن أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال « إن الله بعثنی برسالة فضقت بها ذرعاً ، وعرفت أن الناس مکذبی ، فوعدنی لأبلغن أو لیعذبنی ، فأنزل { یا أیها الرسول بلِّغ ما أنزل إلیک من ربک } » . وأخرج عبد بن حمید وابن جریر وابن أبی حاتم وأبو الشیخ عن مجاهد قال : لما نزلت { بلغ ما أنزل إلیک من ربک } قال : یا رب ، إنما أنا واحد کیف أصنع لیجتمع علیّ الناس؟ ، فنزلت { وإن لم تفعل فما بلغت رسالته }. الدر المنثور، ج 3، ص 418. نک: نرم افزار المکتبة الشاملة.
[15]نک: عبقات الانوار فى امامة الائمة الاطهار، ج9، ص، 230-228.
[16]و محمد، جز فرستادهاى که پیش از او [هم] پیامبرانى [آمده و] گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود برمىگردید؟ و هر کس از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانى به خدا نمىرساند، و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مىدهد. آل عمران، 144
[17] در این باره نگاه کنید به روایات حوض. سؤال 1589 (سایت: 1970)، نمایه: معنای ارتداد صحابه و اثبات آن.
[18]استفاضت الأخبار بزنا المغیرة فی الجاهلیة و الإسلام حتّى ضرب بزناه المثل، و قصّته مع أمّ جمیل أثناء ولایته على البصرة مشهورة؛ راجع: فتوح البلدان: 344، تاریخ الطبری 2/492- 494، الأغانی 16/103- 110، الکامل فی التاریخ 2/384- 385، البدایة و النهایة 7/66- 67. أمّا الولید، فقد نزل فیه قوله تعالى: إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا ... سورة الحجرات 49، 6؛ انظر: تفسیر الطبری 11/383- 384 ح 31686- 31692، تفسیر البغوی 4/191، الکشّاف 3/559، تفسیر الفخر الرازی 28/120، تفسیر ابن کثیر 4/210.
[19]روى عن الشافعى رحمة اللَّه علیه انه اسرّ الى الربیع انه لا یقبل شهادة اربعة من الصحابة و هم معاویة و عمرو بن العاص و المغیرة و زیاد؛ المختصر فی اخبار البشر 1/186.
[20] أُسَیْدُ بْنُ حُضَیْرٍ یقول لسعد بن عبادة کَذَبْتَ لَعَمْرُ اللَّهِ َإِنَّکَ مُنَافِقٌ تُجَادِلُ عَنْ الْمُنَافِقِینَ ؛ صحیح البخاری، ج9، ص148.