2. آیا شاهان صفویه تبعیت از دوازده امام (ع) را به عنوان وسیله برای تقویت سلطنت خود استفاده می¬کردند؟ چنان که این مطلب در مورد بهره ¬برداری سلاطین عثمانی از سنی¬گرایی صادق است. یا این که در میان ایشان علی رغم سلطنت، افراد صادق در این راه و متدین وجود داشته است؟
باید بدانیم که علما و مجتهدین، یک اصل کلی را قبول دارند که باید در ترویج و تبلیغ دین تلاش نمود و در تحکیم مبانی آن از هیچ کوششی دریغ نداشت، اما ممکن است در شیوههای دستیابی به چنین هدف مشترکی، اختلافنظرهایی وجود داشته باشد و سخن امام خمینی (ره) نیز، مربوط به مزخرف بودن اداره کشور با استفاده از سیستم سلطنتی است و نه مزخرف بودن اشخاص و سلاطین و این امر نیز بدیهی است که در هیچ سلسله پادشاهی؛ چه مسلمان و چه غیر مسلمان، چه شیعه و چه سنی؛ نمیتوان تمام فرمانروایان آن سلسله را دقیقا مانند هم دانست، بلکه مطمئنا، اختلافات زیادی در زندگی فردی و اجتماعی و نیز میزان التزام آنان به دین و مکتبشان را میتوان مشاهده نمود.
1. وظیفه دانشمندان دینی، آن است که معیارها را مشخص نمایند و بر این اساس، معمولا به مصادیق نمیپردازند، مگر این که تعیین مصداق، برای آگاهی جامعه اسلامی، ضرورت داشته باشد.
امام خمینی (ره)، طی مبارزات انقلابی خود، با افرادی مواجه بودند که هر چند، نسبت به اقدامات محمد رضا شاه، انتقاداتی داشتند، اما برچیدهشدن اصل نظام سلطنتی را نمیپسندیدند و به نوعی، پادشاه را سایه و نماینده خداوند در زمین میانگاشتند. ایشان با رد چنین برداشتی، نظام سلطنتی را به دلیل آن که مردم در تعیین سلطان و خط مشی او هیچ دخالتی ندارند، نظام مزخرفی خواندند، به این تعبیر که "لکن سلطنت از اول، چیز مزخرفی بوده. یک آدم، سلطان بر یک مردم بدون این که مردم اختیاری داشته باشند".[1] و یا این که "سلطنت یک موهبتی است الاهی، حرف مفتی است ... حرف مزخرفی است".[2] و یا "... شاه مملکت است، خوب از خودمان است، ظل الله است! از این مزخرفات".[3]
با توجه به بیانات فوق و دیگر بیانات امام خمینی (ره)، به این ارزیابی کلی میرسیم که ایشان؛ صرف نظر از این که چه شخصی، سلطان و شاه باشد با اصل اداره حکومت، توسط سیستم سلطنتی موافق نبوده و چنین سیستمی را مزخرف میپنداشتند، اما هیچ تعبیری از ایشان یافت نشده که تصریح به مزخرف بودن سلسله صفویه داشتهباشد و به عنوان نمونه، با جست و جو در بیانات ایشان، هیچ موضعگیری منفی نسبت به شاه اسماعیل؛ بنیان گذار این سلسله نمییابیم.
از سوی دیگر، برخی تفکرات افراطی وجود داشته که هرگونه ارتباط با سلاطین را حتی به منظور ارشاد و تبلیغ آنان، نمیپذیرفته و دانشمندان بزرگی؛ همچون خواجه نصیر و علامه مجلسی را به دلیل چنین ارتباطاتی، متهم مینمود که آنان آخوند درباری هستند! امام، با این دیدگاه افراطی نیز مخالفت نموده و در مقام دفاع از چنین دانشمندانی، این گونه بیان میفرمایند: "مرحوم مجلسى که در دستگاه صفویه بود، صفویه را آخوند کرد؛ نه خودش را صفویه کرد. آنها را کشاند توى مدرسه و توى علم و توى دانش و اینها- تا آن اندازهاى که البته توانستند ... . الآن هم ما اگر بتوانیم [همین وظیفه را داریم] ما آن وقت هم اگر مىتوانستیم، که آن طورى که آنها مىخواهند خدمت بکنند، ما هم وارد مىشدیم. براى این که مقصد این است که انسان درست کنیم".[4]
از این بیانات نیز چنین برداشت میشود که هر چند ایشان با اصل نظام سلطنتی مخالف بودند، اما همکاری با پادشاهان را در برخی موارد، مجاز دانسته و نیز در مورد برخی سلاطین؛ از جمله دودمان صفویه دیدگاه بهتری نسبت به سلسلههای قاجار و پهلوی داشتند؛ چون مفهوم تعبیرشان این است که صفویه، بر اثر همنشینی زیاد با دانشمندان دینی، تأثیر زیادی از آنان پذیرفتهاند و بدیهی است که این موضوع، نکته مثبتی برای فرمانروایان به شمار میآید.
2. در پاسخ به این بخش از پرسشتان، باید نکتههایی را در نظر داشته باشید:
گاهی این گونه مطرح میشود که مردم ایران و عراق، از اهل سنت بوده و حکومت شیعی صفوی، آنان را به اجبار، شیعه نمود! و در مقابل، این تحلیل را نیز میشنویم که سلاطین صفوی، با توجه به تمایل شدید ایرانیان به شیعه و مکتب اهل بیت (ع)، از این عامل استفاده نموده و سلطنت خود را تقویت نمودهاند. با توجه به این دو تحلیل متعارض که هر دو برای لطمهزدن به وجهه شیعیان و ایرانیان در جهان اسلام ارائه میشود؛ شما به این پرسش ما پاسخ دهید که در نهایت، آیا تشیع ایرانیان به دلیل اجبار صفویان بوده و یا تشیع صفویان به دلیل منطبق نمودن خود با مذهب رایج ایرانیان، یعنی تشیع بود؟
متأسفانه، برخی از دانشمندانی که توانایی رویارویی منطقی با مکتب تشیع را ندارند و از طرفی، با گسترش ارتباطات، دیگر همانند گذشته، امکان سانسور حقایق برایشان مقدور نیست، تلاش مینمایند که با برانگیختن احساسات ناسیونالیستی و ملیگرایانه از گسترش این مکتب، جلوگیری نمایند.
آنان به مردم عراق میگویند که شیعه، مکتبی ساخته و پرداخته ایرانیان عجم است و به زور بر شما تحمیل شده است! به ترک ها میگویند که شما وارث سلطنت عثمانی، دشمن ایرانیان شیعه، هستید که زمانی نماینده جهان اسلام به شمار میآمد و سزاوار نیست که تحت تأثیر مکتب علویان قرار گیرید! و در نهایت به خود ایرانیان هم میگویند که شما سابقا شیعه نبودید و تنها بعد از دوران سلاطین صفویه، به این مکتب گرویدید و ... اگر باانصاف، این تحلیلها را بررسی نماییم، هیچ کدام آنها را مطابق با واقعیت نمییابیم، بلکه درمییابیم که تشیع و اسلام با هم و در یک راستا، رشد و تکامل یافتهاند.
اما این که آیا سلاطین صفویه، قلبا به مکتب شیعه اعتقاد داشتند و یا این که به دلیل تقویت سلطنت خود، از آن استفاده مینمودند؟ باید گفت که منافاتی بین این دو موضوع، وجود نداشته و به عنوان نمونه؛ در صدر اسلام فرماندهان اسلامی، هم از اعتقاد اسلامی برخوردار بوده و هم از باورهای اسلامی افراد تحت امر خود، جهت پیروزی بر دشمنان استفاده مینمودند. در زمان صفویه نیز ممکن است، سلاطین این سلسله، از تمایل مردم به تشیع، استفادههایی نموده باشند، اما لزوما این موضوع، بدان معنا نیست که هیچ اعتقاد قلبی به این مکتب نداشتهاند!