کد سایت
fa46293
کد بایگانی
56509
نمایه
رسیدن به درجه خلیفة اللهی
طبقه بندی موضوعی
تفسیر,انسان و خلافت الاهی,انسان کامل
خلاصه پرسش
چه افرادی و با چه کرداری به درجه خلیفة اللهی نائل میشوند؟
پرسش
چه کسانی و با انجام چه اعمالی به درجه خلیفة الله نائل میشوند؟
پاسخ اجمالی
خداوند متعال در آیاتی از قرآن کریم نکاتی را به صورت کلیدی برای پی بردن به پاسخ بیان فرموده است، مانند این آیه شریفه: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ»؛ و از آنها امامان و پیشوایانى قرار دادیم، که به فرمان ما امر هدایت خلق خدا را بر عهده گرفتند؛ زیرا آنها شکیبایى کردند و به آیات ما یقین داشتند. در این آیه شریفه خداوند به طور کلی رمز پیروزى و شرط پیشوایى و امامت را دو چیز شمرده: یکى ایمان و یقین به آیات الهى، و دیگر صبر و استقامت و شکیبایى.
پاسخ تفصیلی
تعالیم و آموزههای دینی در ارتباط با موضوع مورد پرسش میگوید:
1. قابلیت «خلیفة الله» شدن در همه انسانها وجود دارد و یکی از امتیازات انسان بر موجودات دیگر همین برخورداری از استعداد خلیفة الله شدن است. البته فعلیت این مقام فقط در افراد محدودی محقق میشود.
2. مقام «خلیفة اللهی» دارای مراتب است. مرتبه کامل از آن انبیا و اولیای الهی بویژه در انحصار پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) است. ولی انسانهای دیگری نیز به مقدار تلاش و توان خود توانستهاند به درجاتی از این مقام دست یابند که هر چند در برابر مقام انسانهای کامل چیزی به حساب نمیآیند، اما در حد خودشان بسیار ارزشمند و ستودنی هستند.
3. هر چند درک کُنه حقیقت مقام کامل خلیفة اللهی برای انسانهای عادی و با ابزار متعارف بشری مشکل، بلکه غیر ممکن است؛ ولی در سایه بهرهگیری از کلام خداوند و سخنان پیامبر و اهل بیت(ع) میتوان اطلاعات لازم و کافی در این زمینه به دست آورد و راه دستیابی به درجاتی از مقام خلیفة اللهی را میتوان شناخت.[1]
4. انسانهایی که به مقام خلیفة اللهی رسیدند با انجام چه اعمالی به آن درجه نائل شدند؟ آنچه به طور خلاصه میتوان گفت این است که خداوند متعال در آیاتی از قرآن کریم نکاتی را به صورت کلید برای پی بردن به پاسخ بیان فرموده است؛ مانند این آیه شریفه: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ»؛[2] (و از آنها امامان و پیشوایانى قرار دادیم، که به فرمان ما امر هدایت خلق خدا را بر عهده گرفتند؛ زیرا آنها شکیبایى کردند و به آیات ما یقین داشتند). خداوند رمز پیروزى و شرط پیشوایى و امامت را دو چیز شمرده: یکى ایمان و یقین به آیات الهى، و دیگر صبر و استقامت و شکیبایى.[3]
توضیح چند نکته
1. منظور از «أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» همان مقام خلیفة اللهی است؛ زیرا با توجه اینکه خداوند متعال مسئله هدایت توسط این پیشوایان را مقید به «امر الهى» میکند، روشن میشود:
اولاً: هدایت آنان از فرمان الهى سرچشمه گیرد، نه از امر مردم و خواهش و تمناى دل، یا تقلید از این و آن.
ثانیاً: منظور از امر الهی اعم از دستورات الهی در شرع و امر تکوینى (نفوذ فرمان الهى در عالم آفرینش) میباشد. توضیح اینکه: هدایت در آیات و روایات به دو معنا آمده است: ارائه طریق (نشان دادن راه) و ایصال به مطلوب (رساندن به مقصد). هدایت پیشوایان الهى نیز از هر دو طریق صورت میگیرد، گاه تنها به امر و نهى قناعت میکنند، ولى گاه با نفوذ باطنى در دلهاى لایق و آماده، آنها را به هدفهاى تربیتى و مقامات معنوى میرسانند.[4] خلاصه اینکه هدایت این چنینی - بویژه تعبیر به «یهدون»(هدایت میکنند) به صورت فعل مضارع - دلالت بر استمرار و همیشگی بودن این هدایت دارد که با مقام خلیفة اللهی مناسب و سازگار است.
2. دقت در جمله «یوقنون»(یقین دارند) آن هم به صورت فعل مضارع دلیل بر استمرار این وصف در طول زندگى آنها است؛ چرا که مسئله رهبرى لحظهاى از مشکلات خالى نیست، و در هر گام شخص رهبر و پیشواى مردم با مشکل جدیدى روبرو میشود که باید با نیروى یقین[5] به مبارزه با آن برخیزد، و خط هدایت به امر الهى را تداوم بخشد.
3. صبر و شکیبایى شاخههاى زیادى دارد:[6] گاه در مقابل مصائبى است که به شخص انسان میرسد. گاه در برابر آزارى است که به دوستان و هواخواهان او میدهند. و گاه در مقابل بدگوئیها و بدزبانیها است که نسبت به مقدسات او دارند. گاهى از ناحیه کجاندیشان و بد اندیشان است. گاه از سوى جاهلان نادان و گاه از سوى آگاهان بد خواه است. خلاصه یک رهبر آگاه در برابر همه این مشکلات و غیر اینها باید شکیبایى و استقامت کند، هرگز از میدان حوادث در نرود، بیتابى و جزع نکند، زمام اختیار از دست ندهد، مأیوس نگردد، مضطرب و پشیمان نشود، تا به هدف بزرگ خود نائل گردد.[7]
در این زمینه حدیث جامع و جالبى از امام صادق(ع) نقل شده که ذکر آن لازم به نظر مىرسد. آنحضرت به یکى از دوستانش فرمود: «کسى که صبر کند، مدتى کوتاه صبر میکند [و به دنبال آن، پیروزى است] و کسى که بیتابى میکند مدتى کوتاه بیتابى میکند [و سرانجام آن شکست است]» سپس فرمود: «بر تو باد به صبر و شکیبایى در تمام کارها؛ زیرا خداوند بزرگ، محمد(ص) را مبعوث کرد و به او دستور صبر و مدارا داد و فرمود: در مقابل آنچه آنها میگویند شکیبایى کن و در صورت لزوم از آنها جدا شو. اما نه جدا شدنى که مانع دعوت به سوى حق گردد... با استفاده از نیکیها به مقابله با بدیها بر خیز که در این هنگام آنها که با تو دشمنى دارند، همچون دوست گرم و صمیمى خواهند شد، و به این مقام جز صابران و جز کسانى که بهره عظیمى از ایمان دارند نخواهند رسید...پیامبر(ص) صبر و شکیبایى پیشه کرد، تا اینکه انواع تیرهاى تهمت را به سوى او پرتاب کردند (مجنون و ساحرش خواندند و شاعرش نامیدند و در دعوى نبوّت تکذیبش کردند) سینه پیامبر از سخنانشان تنگ شد، خداوند این سخن را بر او نازل کرد: "میدانیم که سینهات از سخنان آنها تنگ میشود اما تسبیح و حمد پروردگارت را بجاى آور و از سجده کنندگان باش [که این عبادتها به تو آرامش میبخشد]". بار دیگر او را تکذیب کردند و متهم ساختند، او اندوهگین شد، خداوند این سخن را بر او نازل کرد که "میدانیم سخنان آنها تو را غمگین میکند اما بدان! هدف آنها تکذیب تو نیست، این ظالمان آیات خدا را تکذیب میکنند، پیامبرانى که پیش از تو بودند آماج تکذیب قرار گرفتند، اما شکیبایى پیشه کردند، آنها آزار شدند و صبر کردند، تا یارى ما فرا رسید"، پیامبر باز هم شکیبایى کرد تا اینکه آنها از حد گذراندند، نام خدا را به بدى بر زبان جارى کردند و تکذیب نمودند.
پیامبر(ص) فرمود: خدایا! من در مورد خودم و خاندانم و آبرویم شکیبایى کردم، اما در برابر بدگویى به مقام مقدس تو نمیتوانم شکیبایى کنم، باز هم خداوند او را امر به صبر کرد و فرمود: "در برابر آنچه میگویند شکیبا باش"».
سپس میافزاید: به دنبال آن، پیامبر(ص) در تمام حالات و در برابر همه مشکلات شکیبا بود و همین سبب شد که خدا او را بشارت دهد که در خاندانش امامان و پیشوایان پیدا میشوند، و این امامان را نیز توصیه به صبر کرد...اینجا بود که پیغمبر فرمود: صبر در برابر ایمان همچون سر است در مقابل تن و سر انجام این استقامت و صبر سبب پیروزى او بر مشرکان شد، و دستور انتقام گرفتن از آن ستمگران که قابل هدایت نبودند صادر گردید، و طومار عمر آنها به دست پیامبر و دوستانش در هم نوردیده شد، این پاداش آنها در دنیا بود، علاوه بر پاداشهایى که در آخرت براى او ذخیره شده است... کسى که شکیبایى کند و آنرا به حساب خدا بگذارد، از دنیا بیرون نمیرود تا خداوند چشمش را با شکست دشمنانش روشن کند، علاوه بر پاداشهایى که براى آخرت او ذخیره خواهد کرد».[8]
1. قابلیت «خلیفة الله» شدن در همه انسانها وجود دارد و یکی از امتیازات انسان بر موجودات دیگر همین برخورداری از استعداد خلیفة الله شدن است. البته فعلیت این مقام فقط در افراد محدودی محقق میشود.
2. مقام «خلیفة اللهی» دارای مراتب است. مرتبه کامل از آن انبیا و اولیای الهی بویژه در انحصار پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) است. ولی انسانهای دیگری نیز به مقدار تلاش و توان خود توانستهاند به درجاتی از این مقام دست یابند که هر چند در برابر مقام انسانهای کامل چیزی به حساب نمیآیند، اما در حد خودشان بسیار ارزشمند و ستودنی هستند.
3. هر چند درک کُنه حقیقت مقام کامل خلیفة اللهی برای انسانهای عادی و با ابزار متعارف بشری مشکل، بلکه غیر ممکن است؛ ولی در سایه بهرهگیری از کلام خداوند و سخنان پیامبر و اهل بیت(ع) میتوان اطلاعات لازم و کافی در این زمینه به دست آورد و راه دستیابی به درجاتی از مقام خلیفة اللهی را میتوان شناخت.[1]
4. انسانهایی که به مقام خلیفة اللهی رسیدند با انجام چه اعمالی به آن درجه نائل شدند؟ آنچه به طور خلاصه میتوان گفت این است که خداوند متعال در آیاتی از قرآن کریم نکاتی را به صورت کلید برای پی بردن به پاسخ بیان فرموده است؛ مانند این آیه شریفه: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ»؛[2] (و از آنها امامان و پیشوایانى قرار دادیم، که به فرمان ما امر هدایت خلق خدا را بر عهده گرفتند؛ زیرا آنها شکیبایى کردند و به آیات ما یقین داشتند). خداوند رمز پیروزى و شرط پیشوایى و امامت را دو چیز شمرده: یکى ایمان و یقین به آیات الهى، و دیگر صبر و استقامت و شکیبایى.[3]
توضیح چند نکته
1. منظور از «أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» همان مقام خلیفة اللهی است؛ زیرا با توجه اینکه خداوند متعال مسئله هدایت توسط این پیشوایان را مقید به «امر الهى» میکند، روشن میشود:
اولاً: هدایت آنان از فرمان الهى سرچشمه گیرد، نه از امر مردم و خواهش و تمناى دل، یا تقلید از این و آن.
ثانیاً: منظور از امر الهی اعم از دستورات الهی در شرع و امر تکوینى (نفوذ فرمان الهى در عالم آفرینش) میباشد. توضیح اینکه: هدایت در آیات و روایات به دو معنا آمده است: ارائه طریق (نشان دادن راه) و ایصال به مطلوب (رساندن به مقصد). هدایت پیشوایان الهى نیز از هر دو طریق صورت میگیرد، گاه تنها به امر و نهى قناعت میکنند، ولى گاه با نفوذ باطنى در دلهاى لایق و آماده، آنها را به هدفهاى تربیتى و مقامات معنوى میرسانند.[4] خلاصه اینکه هدایت این چنینی - بویژه تعبیر به «یهدون»(هدایت میکنند) به صورت فعل مضارع - دلالت بر استمرار و همیشگی بودن این هدایت دارد که با مقام خلیفة اللهی مناسب و سازگار است.
2. دقت در جمله «یوقنون»(یقین دارند) آن هم به صورت فعل مضارع دلیل بر استمرار این وصف در طول زندگى آنها است؛ چرا که مسئله رهبرى لحظهاى از مشکلات خالى نیست، و در هر گام شخص رهبر و پیشواى مردم با مشکل جدیدى روبرو میشود که باید با نیروى یقین[5] به مبارزه با آن برخیزد، و خط هدایت به امر الهى را تداوم بخشد.
3. صبر و شکیبایى شاخههاى زیادى دارد:[6] گاه در مقابل مصائبى است که به شخص انسان میرسد. گاه در برابر آزارى است که به دوستان و هواخواهان او میدهند. و گاه در مقابل بدگوئیها و بدزبانیها است که نسبت به مقدسات او دارند. گاهى از ناحیه کجاندیشان و بد اندیشان است. گاه از سوى جاهلان نادان و گاه از سوى آگاهان بد خواه است. خلاصه یک رهبر آگاه در برابر همه این مشکلات و غیر اینها باید شکیبایى و استقامت کند، هرگز از میدان حوادث در نرود، بیتابى و جزع نکند، زمام اختیار از دست ندهد، مأیوس نگردد، مضطرب و پشیمان نشود، تا به هدف بزرگ خود نائل گردد.[7]
در این زمینه حدیث جامع و جالبى از امام صادق(ع) نقل شده که ذکر آن لازم به نظر مىرسد. آنحضرت به یکى از دوستانش فرمود: «کسى که صبر کند، مدتى کوتاه صبر میکند [و به دنبال آن، پیروزى است] و کسى که بیتابى میکند مدتى کوتاه بیتابى میکند [و سرانجام آن شکست است]» سپس فرمود: «بر تو باد به صبر و شکیبایى در تمام کارها؛ زیرا خداوند بزرگ، محمد(ص) را مبعوث کرد و به او دستور صبر و مدارا داد و فرمود: در مقابل آنچه آنها میگویند شکیبایى کن و در صورت لزوم از آنها جدا شو. اما نه جدا شدنى که مانع دعوت به سوى حق گردد... با استفاده از نیکیها به مقابله با بدیها بر خیز که در این هنگام آنها که با تو دشمنى دارند، همچون دوست گرم و صمیمى خواهند شد، و به این مقام جز صابران و جز کسانى که بهره عظیمى از ایمان دارند نخواهند رسید...پیامبر(ص) صبر و شکیبایى پیشه کرد، تا اینکه انواع تیرهاى تهمت را به سوى او پرتاب کردند (مجنون و ساحرش خواندند و شاعرش نامیدند و در دعوى نبوّت تکذیبش کردند) سینه پیامبر از سخنانشان تنگ شد، خداوند این سخن را بر او نازل کرد: "میدانیم که سینهات از سخنان آنها تنگ میشود اما تسبیح و حمد پروردگارت را بجاى آور و از سجده کنندگان باش [که این عبادتها به تو آرامش میبخشد]". بار دیگر او را تکذیب کردند و متهم ساختند، او اندوهگین شد، خداوند این سخن را بر او نازل کرد که "میدانیم سخنان آنها تو را غمگین میکند اما بدان! هدف آنها تکذیب تو نیست، این ظالمان آیات خدا را تکذیب میکنند، پیامبرانى که پیش از تو بودند آماج تکذیب قرار گرفتند، اما شکیبایى پیشه کردند، آنها آزار شدند و صبر کردند، تا یارى ما فرا رسید"، پیامبر باز هم شکیبایى کرد تا اینکه آنها از حد گذراندند، نام خدا را به بدى بر زبان جارى کردند و تکذیب نمودند.
پیامبر(ص) فرمود: خدایا! من در مورد خودم و خاندانم و آبرویم شکیبایى کردم، اما در برابر بدگویى به مقام مقدس تو نمیتوانم شکیبایى کنم، باز هم خداوند او را امر به صبر کرد و فرمود: "در برابر آنچه میگویند شکیبا باش"».
سپس میافزاید: به دنبال آن، پیامبر(ص) در تمام حالات و در برابر همه مشکلات شکیبا بود و همین سبب شد که خدا او را بشارت دهد که در خاندانش امامان و پیشوایان پیدا میشوند، و این امامان را نیز توصیه به صبر کرد...اینجا بود که پیغمبر فرمود: صبر در برابر ایمان همچون سر است در مقابل تن و سر انجام این استقامت و صبر سبب پیروزى او بر مشرکان شد، و دستور انتقام گرفتن از آن ستمگران که قابل هدایت نبودند صادر گردید، و طومار عمر آنها به دست پیامبر و دوستانش در هم نوردیده شد، این پاداش آنها در دنیا بود، علاوه بر پاداشهایى که در آخرت براى او ذخیره شده است... کسى که شکیبایى کند و آنرا به حساب خدا بگذارد، از دنیا بیرون نمیرود تا خداوند چشمش را با شکست دشمنانش روشن کند، علاوه بر پاداشهایى که براى آخرت او ذخیره خواهد کرد».[8]
[2] . سجده، 24.
[3]. این آیه هر چند در مقام بر شمردن نعمتهای خداوند بر قوم بنی اسرائیل است؛ اما روشن است که این امر مخصوص بنى اسرائیل نیست، درسى است براى همه امتها و براى مسلمانان دیروز و امروز و فردا که پایههاى یقین خود را محکم کنند و از مشکلاتى که در طریق به ثمر رساندن خط توحید است نهراسند، صبر و مقاومت را پیشه خود کنند تا ائمه خلق و رهبر امتها در تاریخ عالم شوند. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 17، ص 166، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[4]. ر.ک: تفسیر نمونه، ج 17، ص 167 – 168.
[7] . ر.ک: تفسیر نمونه، ج 17، ص 167 – 171.
[8]. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج 2، ص 88، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.