کد سایت
fa46484
کد بایگانی
57178
نمایه
رد شبهه تعدد واجب
طبقه بندی موضوعی
صفات واجب,پاسخ به شبهات,توحید در خالقیت
خلاصه پرسش
قرآن صراحتاً اعلام میدارد که وجود دو خدا در یک جهان موجب فساد است. حال آیا فرض وجود چند جهان مجزا با خدایان جداگانه که هر کدام عالم خود را اداره میکند، محال است؟
پرسش
سلام. فرض کنیم که کل این جهان هستی دارای یک خدا باشد که با برهانهای مختلف اثبات شده است. اما ممکن است خدایان متعددی در جهانهای هستی مختلف وجود داشته باشند، جهانیان را بین خود قسمت کرده باشند و هر جهانی را یک خدا اداره میکند و خدایان دیگر کاری به حوزهی استحفاظی خدای جهان ما ندارند و برای خلایق خود خدای واحد هستند. مثل ما که الله را خدای واحد میپنداریم، آنها هم خدایشان برای آنها اینگونه باشد. به نظر بنده این فرض قابل انکار نیست. شما جوابی دارید؟
پاسخ اجمالی
این شبهه طبق نظریه اصالة الوجود بی معنا است؛ زیرا وقتی اصالت وجود ثابت شد و با ادله توحید، توحید واجب الوجود ثابت شد، دیگر مجالی برای طرح این پرسش باقی نمیماند؛ چرا که خارج از وجود، بطلان محض است و در حیطه وجود هم که توحید واجب اثبات شده است، پس فرض عالمی با واجبی دیگر بیمعنا میباشد. اما براهینی هم هستند که هم با مبنای اصالة الوجود و هم با مبنای اصالة الماهیة سازگارند و با آنها توحید واجب اثبات میشود؛ مانند:
1 . برهان «لاحدّیّت»؛ طبق این برهان میگوییم:
2-1. واجب الوجود نامتناهی است.
2-1. هیچ نامتناهی قابل تعدد نیست.
3-1. پس واجب الوجود قابل تعدد نیست.
2. برهان نفی ترکیب که در آن میگوییم:
1-2. لازمه دوتا بودن واجب الوجود، ترکیب آن است.
2-2. هیچ مرکبی واجب الوجود نیست.
3-2. پس لازمه دوتا بودن واجب الوجود این است که واجب الوجود، دیگر واجب الوجود نباشد و این خلاف فرض است.
1 . برهان «لاحدّیّت»؛ طبق این برهان میگوییم:
2-1. واجب الوجود نامتناهی است.
2-1. هیچ نامتناهی قابل تعدد نیست.
3-1. پس واجب الوجود قابل تعدد نیست.
2. برهان نفی ترکیب که در آن میگوییم:
1-2. لازمه دوتا بودن واجب الوجود، ترکیب آن است.
2-2. هیچ مرکبی واجب الوجود نیست.
3-2. پس لازمه دوتا بودن واجب الوجود این است که واجب الوجود، دیگر واجب الوجود نباشد و این خلاف فرض است.
پاسخ تفصیلی
برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید به دو نکته اشاره نمود:
نکته اول اینکه شبهه مذکور که به شبهه «ابن کمونه» معروف است،[1] بعد از اثبات وجود خدای متعال و در اثبات صفت توحید برای او مطرح میشود؛ به همین دلیل از پرداختن به براهین اثبات واجب الوجود صرف نظر میکنیم و در ارائه براهین، وجود واجب را مفروض میگیریم.
نکته دوم اینکه شبهه ابن کمونه طبق مبنای اصالت الماهیة به سختی قابل جواب دادن است و بسیاری از علما از جواب دادن به آن فروماندهاند، اما طبق اصالة الوجود این شبهه بیمعنا است؛ زیرا وقتی اصالت وجود ثابت شد و با ادله توحید (اعم از فطرت و صرافت و...)، توحید واجب الوجود ثابت شد، دیگر مجالی برای طرح این احتمال باقی نمیماند که ممکن است خدایان متعددی در جهان وجود داشته باشند و جهانیان را بین خود قسمت کرده باشند؛ چرا که خارج از وجود، بطلان محض است و چیزی نیست؛ و در حیطه وجود هم توحید واجب اثبات شده، پس فرض عالمی با واجبی دیگر بیمعنا است.[2]
حال که دو مطلب فوق واضح شد میگوییم: باید توجه داشت که براهینی نیز وجود دارد که هم با مبنای اصالة الوجود و هم با مبنای اصالة الماهیه میتوان از این شبهه پاسخ گفت؛ یعنی چه قائل به اصالة الوجود باشیم و چه اصالة الماهیة، برخی از ادله اثبات واجب الوجود، علاوه بر اثبات واجب، برای اثبات توحید ذاتی او نیز کافیاند؛[3] مانند دلیل «فطرت»؛ به این تقریر که توجه قلب انسان به یک حقیقت واحد و امید به او در لحظه انقطاع از غیر، دلالت بر توحید آن حقیقت میکند و هیچ انسانی در این حالت به کمک و یاری موجودات متعدد امید ندارد؛ و این برهان هم با مبانی اصالة الماهیة و هم با مبانی اصالة الوجود قابل اقامه است. همچنین است برهان «لاحدّیّت» (نا متناهی بودن خداوند) که لازمه برهان «صرافت وجودی» است.[4] توضیح اینکه با برهان «امکان وجودی» (که به آن امکان فقری نیز میگویند) و یا با برهان «ضرورت و وجوب»، اثبات میشود که موجودی که صرف الوجود[5] است و حدّی ندارد، وجود دارد؛ -زیرا اگر محدود باشد مرکب می شود[6] و هر مرکبی ممکن است پس واجب الوجود باید نامحدود باشد- و غیر او تعلق به او دارند و او است که وجوب و ضرورت را به دیگران اعطا کرده است. حال اگر فرض شود دو موجود داریم که صرف الوجودند یا دو موجود بینهایت داریم، لازم میآید هر دو یا یکی محدود شوند که این خلاف فرض است، پس فقط یک موجود بینهایت داریم. بیان تلازم بین تعدد و محدود بودن به اینگونه است که در فرض تعدد، هر کدام دارای چیزی است که دیگری ندارد -و گرنه دوتا نخواهند بود؛ چون لازمه دوتا بودن این است که حدأقل در یکی چیز باشد که در دیگری نیست و الا دوتا یکی میشوند که این خلاف فرض است- و وقتی یکی صفتی دارد که دیگری ندارد -و یا هر دو صفتی مختص به خود دارند که در دیگری نیست- سبب محدود شدنِ ناقص میشود و از صرف الوجود و غیر محدود بودن که فرض ما بوده خارج میشود؛ زیرا غیر متناهی و لاحدّ، موجودی است که هیچ حدّی ندارد و وقتی ناقص بود و صفت کمالی را نداشت، از غیر متناهی بودن خارج میشود و این خلاف فرض است. پس واجب الوجود نمیتواند دو تا یا بیشتر باشد.
این برهان را به طور خلاصهتر میتوان اینگونه بیان نمود:
1. واجب الوجود نامتناهی است (و الا محدود میشود و هر محدودی از کمالِ موجود و عدمِ کمال معدوم تشکیل شده، پس مرکب است و هر مرکبی ممکن است -به دلیل احتیاج آن به اجزائش- پس واجب الوجود نامحدود است).
2. و هیچ نامتناهی قابل تعدد نیست (و الا هر کدام از واجبها دارای صفتی میباشند که دیگری ندارد، پس حدأقل یکی از آنها محدود است و محدود نمیتواند واجب باشد -به دلیلی که در مقدمه اول ذکر کردیم- در حالیکه فرض این بوده که هر دو واجب باشند)، پس واجب الوجود قابل تعدد نیست.
از برهان نفی ترکیب نیز میتوان توحید را به گونهای اثبات نمود که با مبانی اصالت الماهویها هم شبهه ابن کمونه برطرف گردد، به این صورت:
1. لازمه دوتا بودن واجب الوجود، ترکیب آن است؛ (زیرا هر دو در وجوب وجود شریکاند و در چیزی که آن دو را از هم جدا میکند، متمایزند، پس دارای وجه اشتراک و وجه امتیازند و این یعنی ترکیب).
2. هیچ مرکبی واجب الوجود نیست؛ زیرا مرکب نیازمند اجزائش است و محتاج نمیتواند واجب باشد؛ چون واجب الوجود یعنی بدون وجود و لحاظ غیر، دارای وجود فی نفسه است؛ پس لازمه دوتا بودن واجب الوجود این است که واجب الوجود، دیگر واجب الوجود نباشد و این خلاف فرض است.[7]
البته روایاتی نیز در اثبات توحید با نفی فرض مذکور وجود دارد. هشام بن حکم از امام صادق(ع) نقل میکند که آنحضرت در رد سخن زندیقی فرمود: «اینکه تو مىگوئى دو مبدأ وجود دارد، از این بیرون نیست که یا هر دو قدیماند و توانا، یا هر دو قدیماند و ضعیف، یا یکى توانا است و دیگرى ناتوان. اگر هر دو توانا باشند، چرا هر کدام به دفع دیگرى نپردازند و خود را در تدبیر جهان بىهمتا نسازند، اگر بگوئى یکى توانا است و دیگرى ناتوان ثابت میشود که همان توانا خدا است و آن ناتوان خدا نیست. همچنین اگر بگوئى که آنها دو چیزند یا از هر جهت یگانهاند یا از هر جهت جدا و امتیاز از هم دارند؛ وقتى ملاحظه مىکنیم مىبینیم خلقت، رشته منظمى دارد و چرخ گردون، گردش یک نواختى. تدبیر یکسان است و شب و روز و خورشید و ماه را هم مىبینیم. درستى کار و تدبیر، هماهنگى جریان هستى، همه دلالت دارند که مدبر یکى است. باز هم اگر تو مدعى دو مبدأ آفرینش گردى باید قائل شوی بین آنها رخنهای باشد تا دو تا شوند (یعنی وجه تمایزی باید بین آنها باشد)؛ این رخنه خود مبدأ سومى برای جهان گردد که قدیم است، پس باید به سه مبدأ قدیم معتقد شوى. و اگر به سه مبدأ معتقد شدى لازم است دو رخنه میان این سه باشد و سه خدا، پنج خدا مىشود و به همین ترتیب شماره بالا مىرود تا به بینهایت رسد. هشام میگوید: آن زندیق به پرسش خود ادامه داد و گفت: چه دلیلى بر وجود خداى یگانه است؟ امام فرمود: وجود افعال دلیل است که سازندهاى آنها را ساخته، آیا نمیبینی که وقتی به ساختمان محکمى نگاه میکنى، مىدانى بنّائى داشته هرچند تو خود بنّا را ندیدهاى و مشاهده نکردهاى ...».[8]
نکته اول اینکه شبهه مذکور که به شبهه «ابن کمونه» معروف است،[1] بعد از اثبات وجود خدای متعال و در اثبات صفت توحید برای او مطرح میشود؛ به همین دلیل از پرداختن به براهین اثبات واجب الوجود صرف نظر میکنیم و در ارائه براهین، وجود واجب را مفروض میگیریم.
نکته دوم اینکه شبهه ابن کمونه طبق مبنای اصالت الماهیة به سختی قابل جواب دادن است و بسیاری از علما از جواب دادن به آن فروماندهاند، اما طبق اصالة الوجود این شبهه بیمعنا است؛ زیرا وقتی اصالت وجود ثابت شد و با ادله توحید (اعم از فطرت و صرافت و...)، توحید واجب الوجود ثابت شد، دیگر مجالی برای طرح این احتمال باقی نمیماند که ممکن است خدایان متعددی در جهان وجود داشته باشند و جهانیان را بین خود قسمت کرده باشند؛ چرا که خارج از وجود، بطلان محض است و چیزی نیست؛ و در حیطه وجود هم توحید واجب اثبات شده، پس فرض عالمی با واجبی دیگر بیمعنا است.[2]
حال که دو مطلب فوق واضح شد میگوییم: باید توجه داشت که براهینی نیز وجود دارد که هم با مبنای اصالة الوجود و هم با مبنای اصالة الماهیه میتوان از این شبهه پاسخ گفت؛ یعنی چه قائل به اصالة الوجود باشیم و چه اصالة الماهیة، برخی از ادله اثبات واجب الوجود، علاوه بر اثبات واجب، برای اثبات توحید ذاتی او نیز کافیاند؛[3] مانند دلیل «فطرت»؛ به این تقریر که توجه قلب انسان به یک حقیقت واحد و امید به او در لحظه انقطاع از غیر، دلالت بر توحید آن حقیقت میکند و هیچ انسانی در این حالت به کمک و یاری موجودات متعدد امید ندارد؛ و این برهان هم با مبانی اصالة الماهیة و هم با مبانی اصالة الوجود قابل اقامه است. همچنین است برهان «لاحدّیّت» (نا متناهی بودن خداوند) که لازمه برهان «صرافت وجودی» است.[4] توضیح اینکه با برهان «امکان وجودی» (که به آن امکان فقری نیز میگویند) و یا با برهان «ضرورت و وجوب»، اثبات میشود که موجودی که صرف الوجود[5] است و حدّی ندارد، وجود دارد؛ -زیرا اگر محدود باشد مرکب می شود[6] و هر مرکبی ممکن است پس واجب الوجود باید نامحدود باشد- و غیر او تعلق به او دارند و او است که وجوب و ضرورت را به دیگران اعطا کرده است. حال اگر فرض شود دو موجود داریم که صرف الوجودند یا دو موجود بینهایت داریم، لازم میآید هر دو یا یکی محدود شوند که این خلاف فرض است، پس فقط یک موجود بینهایت داریم. بیان تلازم بین تعدد و محدود بودن به اینگونه است که در فرض تعدد، هر کدام دارای چیزی است که دیگری ندارد -و گرنه دوتا نخواهند بود؛ چون لازمه دوتا بودن این است که حدأقل در یکی چیز باشد که در دیگری نیست و الا دوتا یکی میشوند که این خلاف فرض است- و وقتی یکی صفتی دارد که دیگری ندارد -و یا هر دو صفتی مختص به خود دارند که در دیگری نیست- سبب محدود شدنِ ناقص میشود و از صرف الوجود و غیر محدود بودن که فرض ما بوده خارج میشود؛ زیرا غیر متناهی و لاحدّ، موجودی است که هیچ حدّی ندارد و وقتی ناقص بود و صفت کمالی را نداشت، از غیر متناهی بودن خارج میشود و این خلاف فرض است. پس واجب الوجود نمیتواند دو تا یا بیشتر باشد.
این برهان را به طور خلاصهتر میتوان اینگونه بیان نمود:
1. واجب الوجود نامتناهی است (و الا محدود میشود و هر محدودی از کمالِ موجود و عدمِ کمال معدوم تشکیل شده، پس مرکب است و هر مرکبی ممکن است -به دلیل احتیاج آن به اجزائش- پس واجب الوجود نامحدود است).
2. و هیچ نامتناهی قابل تعدد نیست (و الا هر کدام از واجبها دارای صفتی میباشند که دیگری ندارد، پس حدأقل یکی از آنها محدود است و محدود نمیتواند واجب باشد -به دلیلی که در مقدمه اول ذکر کردیم- در حالیکه فرض این بوده که هر دو واجب باشند)، پس واجب الوجود قابل تعدد نیست.
از برهان نفی ترکیب نیز میتوان توحید را به گونهای اثبات نمود که با مبانی اصالت الماهویها هم شبهه ابن کمونه برطرف گردد، به این صورت:
1. لازمه دوتا بودن واجب الوجود، ترکیب آن است؛ (زیرا هر دو در وجوب وجود شریکاند و در چیزی که آن دو را از هم جدا میکند، متمایزند، پس دارای وجه اشتراک و وجه امتیازند و این یعنی ترکیب).
2. هیچ مرکبی واجب الوجود نیست؛ زیرا مرکب نیازمند اجزائش است و محتاج نمیتواند واجب باشد؛ چون واجب الوجود یعنی بدون وجود و لحاظ غیر، دارای وجود فی نفسه است؛ پس لازمه دوتا بودن واجب الوجود این است که واجب الوجود، دیگر واجب الوجود نباشد و این خلاف فرض است.[7]
البته روایاتی نیز در اثبات توحید با نفی فرض مذکور وجود دارد. هشام بن حکم از امام صادق(ع) نقل میکند که آنحضرت در رد سخن زندیقی فرمود: «اینکه تو مىگوئى دو مبدأ وجود دارد، از این بیرون نیست که یا هر دو قدیماند و توانا، یا هر دو قدیماند و ضعیف، یا یکى توانا است و دیگرى ناتوان. اگر هر دو توانا باشند، چرا هر کدام به دفع دیگرى نپردازند و خود را در تدبیر جهان بىهمتا نسازند، اگر بگوئى یکى توانا است و دیگرى ناتوان ثابت میشود که همان توانا خدا است و آن ناتوان خدا نیست. همچنین اگر بگوئى که آنها دو چیزند یا از هر جهت یگانهاند یا از هر جهت جدا و امتیاز از هم دارند؛ وقتى ملاحظه مىکنیم مىبینیم خلقت، رشته منظمى دارد و چرخ گردون، گردش یک نواختى. تدبیر یکسان است و شب و روز و خورشید و ماه را هم مىبینیم. درستى کار و تدبیر، هماهنگى جریان هستى، همه دلالت دارند که مدبر یکى است. باز هم اگر تو مدعى دو مبدأ آفرینش گردى باید قائل شوی بین آنها رخنهای باشد تا دو تا شوند (یعنی وجه تمایزی باید بین آنها باشد)؛ این رخنه خود مبدأ سومى برای جهان گردد که قدیم است، پس باید به سه مبدأ قدیم معتقد شوى. و اگر به سه مبدأ معتقد شدى لازم است دو رخنه میان این سه باشد و سه خدا، پنج خدا مىشود و به همین ترتیب شماره بالا مىرود تا به بینهایت رسد. هشام میگوید: آن زندیق به پرسش خود ادامه داد و گفت: چه دلیلى بر وجود خداى یگانه است؟ امام فرمود: وجود افعال دلیل است که سازندهاى آنها را ساخته، آیا نمیبینی که وقتی به ساختمان محکمى نگاه میکنى، مىدانى بنّائى داشته هرچند تو خود بنّا را ندیدهاى و مشاهده نکردهاى ...».[8]
[1]. ر. ک: خرازی، سید محسن، بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ج 1 ص 53، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ چهارم، 417ق؛ اسفراینی، ملا اسماعیل، أنوار العرفان، تحقیق، نظری، سعید، ص 128، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ اول، 1383ش.
[2]. علامه شعرانی در توضیح این مطلب میگوید: «و اهل فن گویند این شبهه جز با اصول صدر المتالهین دفع نمیشود و اگر از اصول او صرف نظر کنیم باید به دلیل نقلى مانند آیات قرآن و روایات متمسک شویم و براى آن تمسک به نقل کافى است ... بارى به نظر صدرا علیه الرحمه وجود اصل است در همه چیز و ماهیات اعتبارى و فرع آن و واجب الوجود بودن به معنى وجود بىنهایت شدید و اکید است که از آن شدیدتر تصور نمیشود و وجوب عرض نیست براى واجب الوجود بلکه عین ذات او است و وجود یک حقیقت مشکک است که داراى مراتب مختلف است که همه مراتب از یک سنخ و به یک معنى هستند؛ بنابراین اگر دو واجب الوجود باشد وجود مؤکد شدید عین ذات هر دو است و ترکیب لازم مىآید. اما اینکه واجب الوجود عین حقیقت وجود است همه حکما گفتند زیرا که اگر وجود براى خداى تعالى عرضى باشد و خداى تعالى موضوع آن عرض باشد باید ذات او بىوجود معدوم باشد و چون معدوم بود یا دیگرى او را موجود کرده یا از ذات خودش در حالتى نبود وجود تراویده باشد و این هر دو غلط است. زیرا چیزى که موجود نیست از او چیزى نمیتراود و اگر موجود باشد حاجت ندارد که بر وى وجودى عارض شود. چون واجب الوجود معنى حقیقى و مشترک میان دو واجب الوجود است و هر دو یک حقیقتند ترکیب در ذات او لازم مىآید و شبهه ابن کمونه باطل میشود». شعرانی، ابو الحسن،، شرح فارسى تجرید الاعتقاد، ص 404، تهران، اسلامیه، بیتا.
[3]. هر چند برخی از ادله توحید مختص به اصالت الوجودند.
[4]. ر. ک: بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ص 53.
[5]. صرف الوجود بودن واجب الوجود با اصالت الماهوی بودن منافاتی ندارند؛ چون در آنجا ماهیت عین إنّیّت است. ر. ک: طباطبایى، محمد حسین، نهایة الحکمة، ص 52، قم، موسسة النشر الاسلامی، چاپ دوازدهم.
[6]. از کمال و نقص موجود در آن.
[7]. برای تفصیل بیشتر ر. ک: جامی، نور الدین عبد الرحمن، الدرة الفاخرة فی تحقیق مذهب الصوفیة و المتکلمین و الحکماء المتقدمین، به اهتمام نیکو لاهیر، موسوى بهبهانى، علی، ص 163، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامى، 1358ش؛ محقق سبزوارى، شرح الأسماء الحسنى، تحقیق، حبیبی، نجفقلى، ص 373، تهران، دانشگاه تهران،چاپ اول، 1372ش.
[8]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ترجمه، کمرهای، محمد باقر، ج 1، ص 237، قم، نشر اسوه، چاپ سوم، 1375ش.