باید توجه داشت که فعالیت های پژوهشی دینی را نمی توان به هیچ وجه، نشانی از ناقص بودن قرآن دانست، بلکه چنین تلاش هایی می تواند در راستای بسط و توسعه هرچه بیشتر مفاهیم و آموزه های قرآنی و دینی قرار گیرد، همان گونه که خود پیامبر (ص) نیز به قرآن بسنده ننموده و رهنمودهای دیگری که برگرفته از آن بود را در اختیار مردم قرار می داد و در همین راستا، نمی توان هر مذهبی را بدعت نامید؛ چون مذهب به معنای راه و روشی است که انسان های معتقد در پیش می گیرند که اگر این راه و روش در همان خط مستقیم دینی باشد، مذهبی صحیح ارزیابی شده و گرنه و در صورتی که این مذاهب در برابر دین خدا قرار گیرند، مذهبی باطل تلقی می شوند. در ضمن، ما معتقدیم که راه و روش "شیعه" توسط خود پیامبر (ص) بنیان گذاشته شده و دیگر مذاهب، در طول زمان شکل گرفته و بنیان گذار مشخصی ندارند.
در پرسش شما، به آیاتی از قرآن کریم، استناد شده بود که به نظر می رسد، برخی از ابهامات بیان شده، ناشی از برداشت ناصحیح از چنین آیاتی باشد. بدین جهت، ابتدا، آیاتی که بدان اشاره نمودید را در سه بخش بررسی نموده و سپس، به قسمت های دیگر باقیمانده از پرسشتان خواهیم پرداخت:
بخش اول: در مورد آیاتی مانند آیه 159 سوره انعام، که مذهب سازی و اختلاف در دین را مورد توبیخ قرار می دهد، باید دانست که آیات فراوان دیگری نیز وجود دارد که فعالیت های دینی مؤمنان را در راستای پیشرفت دین می ستاید،[1] و شما باید با در نظر داشتن هر دو دسته از این آیات، به جمع بندی نهایی برسید، نه این که تنها به یک آیه بسنده نمایید.
بعد از اتمام بخش های مقدماتی، در این زمینه، توضیحات بیشتری ارائه خواهیم نمود.
بخش دوم: در ارتباط با حفاظت از ذکر که در آیه 9 سوره حجر بدان تصریح شده؛ با فرض آن که ذکر را به قرآن تفسیر نماییم،[2] باید بدانیم که وعده خداوند به حفظ قرآن، هیچ منافاتی با فعالیت های دینی ندارد؛ چون می تواند چنین محافظتی با واسطه دانشمندان دینی انجام پذیرد.
خداوند در قرآن، صریحا انسان ها را خطاب قرار داده و می گوید که آیا شما کشاورزی می نمایید یا این کار بر عهده ماست؟! و سپس نتیجه می گیرد که تنها خداوند است که می تواند محصولات کشاورزی را در اختیار انسان ها قرار دهد.[3]
آیا باید با استناد به این آیه، دست از فعالیت های کشاورزی برداشته و به انتظار رزق و روزی از جانب خداوند باشیم؟!
هیچ انسان متدینی، چنین توصیه ای را به کشاورزان ننموده، بلکه آنان را به این مهم رهنمون می گردد که خود را در این روند، مستقل نپنداشته و همه چیز را از پروردگار بدانند.
به همین ترتیب، دانشمندان دینی نباید با استناد به وعده خداوند در مورد حفاظت از قرآن، دست از روشنگری های خود برداشته و فعالیتی در ارتباط با تفسیر و تبیین قرآن نداشته باشند، بلکه آنان نیز باید؛ همانند کشاورزانی که برکات مادی را از زمین خداوند استخراج می نمایند؛ به نشر و گسترش برکات معنوی قرآن، اهتمام ورزند.
بخش سوم: آیاتی وجود دارند که خداوند در آنها؛ مانند آیات مورد استنادتان از سوره انعام؛ ارشاد و تبلیغ مشرکان را بر پیامبر (ص) لازم ندانسته و اعلام می نماید که ایشان، نمی توانند چنین مشرکانی را مجبور به ایمان نمایند. به آیات ذیل نیز توجه فرمایید:
1. "تو پند ده که تنها اندرزگو بوده و نمی توانی آنان را مجبور به چیزی نمایی که نمی خواهند".[4]
2. "رچه تلاش نمایی، بیشتر مردم ایمان نخواهند آورد".[5]
3. "ر چه برای ایمان آوردنشان حریص هم باشی، خداوند گمراهان را هدایت نخواهد فرمود".[6]
شاید، با مرور چنین آیاتی، احساس نماییم که پیامبر (ص) وظیفه ای جز ابلاغ رهنمودهای دینی نداشته و نیازی به برداشتن گام های عملی؛ نظیر تشکیل حکومت و جامعه اسلامی نبوده است، اما چنین برداشتی صحیح نیست! چرا؟ با توجه به دیگر ابعاد وجودی پیامبر (ص)، می توانیم پاسخ آن را دریابیم.
پیامبر (ص) در اعماق وجود خود، نسبت به مخاطبانش دلسوز بوده و به اندازه ای برای هدایت نشدن و لجاجت برخی از آنان اندوهناک می شد که خداوند، ایشان را مخاطب قرار داده و فرمود: "مراقب باش که از شدت اندوه در مورد کردار آنان، جان خود را از دست ندهی".[7] یا این که: شاید تو تصمیم داری به جهت اسلام نیاوردن برخی افراد، خودت را از فرط اندوه، به کشتن بدهی![8] و بار دیگر، خداوند، مردم را مخاطب خود قرار داده و بیان می فرماید: "ما پیامبری از جنس خودتان مبعوث نمودیم که رنج و دشواری های شما برای او طاقت فرسا بوده و برای هدایت شما دل می سوزاند...".[9]
به همین دلیل است که پیامبر (ص) با آن که در ادای وظیفه تبلیغی خود، هیچ کوتاهی ننموده؛ در درون خود مسئولیتی سنگین تر و دشوارتر احساس می نماید که با آزمودن روش های عملی متفاوت، تمام مخاطبان خود، حتی لجوج ترین و غیر منطقی ترین آنان را، به ایمان هدایت نماید که نظر به استکبار و دنیاپرست بودن بسیاری از آنان، نمی تواند به این آرمان ایده آل خود دست یابد. خداوند برای دلداری پیامبر (ص) و بیان این که هر چند چنین رفتار و کردار دلسوزانه ای دارای اجر و پاداش بزرگی است، اما به هرحال، ایشان نباید خود را در برابر این نافرمانی ها مسئول بپندارند. در این راستا، خطاب به رسولش، آیات بسیاری نازل می نماید که در بیشتر آنان از فعل امر "ذر" یعنی "رهایشان کن" استفاده شده است:
1 – اشخاصی که دین را به عنوان بازیچه قرار داده و فریب زندگانی دنیا را خورده اند، رهایشان کن[10]!
2 – و آنگاه، آنانی که در باطل خود غوطه ورند را رهایشان کن[11]!
3 – رهایشان کن تا بخورند و از مادیات استفاده نمایند و آرزوهای دور و دراز غافلشان سازد. پس به زودی خواهند دانست[12]!
4 – آنان را با دروغهایشان رها کن[13]!
5 – آنان را رها کن تا در باطل خود غوطه ور بوده و سرگرم بازی باشند تا هنگامی که روز موعود را مشاهده نمایند[14]!
6 – آنان را در تا مدتی در سردرگمی خویش، رهایشان کن[15]!
7 – رهایشان کن تا روز مرگشان فرا رسد[16]!
8 – تو را نگهبان و وکیل آنان قرار ندادیم[17]!
و ....
شاید اگر فردی همانند ما، مخاطب چنین آیاتی قرار می گرفت، از ادامه فعالیت تبلیغی منصرف می گشت، اما پرسش ما این است که آیا پیامبر (ص)، سعی و تلاش خود را حتی بعد از نزول چنین آیاتی تعطیل نموده و دست از هدایت بشر برداشت؟!
اگر به تاریخ مراجعه نمایید، مطمئنا پاسخی منفی برای پرسش ما خواهید داد؛ چراکه ایشان تا واپسین لحظات عمر، هیچ گاه از تلاش و فعالیت باز نایستاده، بلکه دامنه چنین تلاش هایی را روز به روز گسترش داده و در پهنه های جغرافیایی وسیع تری به تبلیغ دین مشغول می گشت؛ زیرا که حضرتش می دانست که چنین آیاتی، نه به عنوان سلب کامل مسئولیت، بلکه به عنوان مرهمی بر دل زخم دیده ایشان بود که نتوانسته است به طور صد در صد، به اهداف خود دست یابد و به همین دلیل است که آیاتی وجود دارند که هر دو موضوع به ظاهر متضاد "تبلیغ" و "اعراض" را در کنار هم بیان می نمایند از جمله این که: با آنان مدارا نموده، به خوبی ها فرمان ده و از افراد نادان رو برگردان.[18]
در ارتباط با آیات 88 و 107 و 111 سوره انعام که در پرسشتان مطرح شد، باید بگوییم که این آیات و نیز آیات مشابه را نمی توان دلیلی بر جبر انسان های بی ایمان در کفر خود و هدایت ناپذیر بودن آنان دانست که به دنبال آن، هرگونه تبلیغی، بی اثر و بی فایده باشد، بلکه باید راز این آیات را در تفاوت بین هدایت خاص و عام مشاهده نمود که در این زمینه می توانید پرسش 5425 را مطالعه فرمایید.
اکنون، با مروری دوباره در متن ارسالی شما، باقیمانده پرسش هایی که در آنها وجود دارد را با چینش جدیدی مرتب نموده و به بررسی آنها؛ با استفاده از آیات قرآن که مد نظرتان بود؛ می پردازیم:
1. آیا اگر فعالیت جدید علمی در ارتباط با دین انجام پذیرد، لزوما، این موضوع باید به عنوان نقصان دین ارزیابی شود و وظیفه دانشمندان در ارتباط با آموزش تعالیم دینی به دیگر مردم چیست و آیا دستوری از خداوند در این ارتباط وجود داشته و آیا ایجاد تفکری نوین، لزوما بدعت به حساب می آید؟
2. چرا مذاهب گوناگون و گاه متضادی از درون اسلام به وجود آمدند و با این وجود، همه آنان، عقاید خود را مستند به قرآن و روایات می نمودند؟
3. بنیان گذار اولین مذهب کیست؟
به همین ترتیب به تجزیه و تحلیل موارد فوق خواهیم پرداخت:
1. همان گونه که فعالیت های تبلیغی و عملی پیامبر اکرم (ص) در راستای تبیین هرچه بهتر و بیشتر آموزه های قرآن کریم را نمی توانیم دلیلی بر نقصان قرآن بپنداریم و بیان نماییم که با وجود قرآنی که هیچ نقصی در آن نیست، چه دلیلی برای ارائه سخنان و رهنمودهای دیگری از پیامبر (ص) داریم، به همین ترتیب نیز نمی توان فعالیت های پژوهشی دانشمندان دینی را در زمینه درک هرچه بهتر تعالیم قرآنی و دینی و ارائه یافته های خود به دیگران را دلیلی بر نقصان دین ارزیابی نماییم؛ زیرا هرچند که دین و قرآن کامل است، اما این گونه نیست که هر انسانی از بدو تولد، با تمام نکات و ریزه کاری های آن آشنا بوده و به تنهایی و بدون کمک از دیگران بتواند تمام موضوعات مطرح شده در قرآن و دین را دریابد، بلکه نیاز به دریافت کمک از اشخاصی خواهد داشت که تجربه و دانش بیشتری دارند.
براین اساس، نمی توان اصل فعالیت دینی را مردود دانست، بلکه خود قرآن کریم به افراد با ایمان توصیه می نماید که برخی از آنان، در تعالیم دینی به پژوهش پرداخته و حاصل این پژوهش را در اختیار دیگران گذاشته[19]و دیگران را به خوبی ها دعوت نموده و از بدی ها بازدارند.[20]
حال، آیا نباید موضوعات جدید و مستحدث را از مبانی دینی استخراج نمود و یا نباید در راستای انتقال مفاهیم دینی از روش های جدید استفاده کرد، و آیا چنین فعالیت هایی بدعت به شمار می آید و جایز نیست؟
در پاسخ باید گفت که اصل تحول در برداشت ها و روش ها را نمی توان بدعت و مخالف اسلام دانست، اما باید با دقت تمام مراقب بود که چنین فعالیت هایی، مخالف موازین قطعی و اولیه اسلامی نباشد.
به عنوان نمونه، پژوهش فقهی در ارتباط با موضوعات نوینی، چون بیمه و بانکداری و استفاده از روش هایی؛ مانند انتقال مفاهیم دینی توسط تلویزیون و اینترنت را نه می توان نشانی از نقص دین به شمار آورد و نه آن را بدعتی حرام دانست، بلکه پیامبر (ص) در این زمینه بیان نموده که هر فردی که بنیان گذار روشی نیکو باشد، علاوه بر پاداش خود، مستحق دریافت پاداش افرادی است که از این روش استفاده می نمایند![21]
نتیجه می گیریم که اگر روند تحقیق و توسعه را در امور دینی، متوقف نماییم، این مسئله به خودی خود، موجب اضمحلال و از بین رفتن دین خواهد شد که مطمئنا خدا و پیامبر (ص) خواهان چنین امری نیستند.
2. "مذهب" به معنای راه و روش است و در مفهوم دینی، به مسیر اعتقادی افراد، مذهب گفته می شود.[22] در این تعریف، می توان مذهب را در ارتباط با اصل دین هم به کار برده و به عنوان نمونه، بیان شود که پیامبر (ص)، بنیان گذار مذهب اسلام بوده است، اما اکنون؛ در بیشتر موارد از واژه "مذهب" در روش های فرعی برگرفته از اسلام استفاده شده و در مورد اصل اسلام از واژه "دین" و یا "آیین" استفاده می شود.
در هر حال، بدیهی است هر فردی که اعتقاد خود به دینی را اعلام نموده، در اندرون خود هدفی از این کار داشته و به دنبال آن، راه و روشی عملی را نیز در عملکرد خود اتخاذ می نماید و در ارتباط با دین اسلام، چنین موضوعی اختصاص به زمان بعد از پیامبر (ص) ندارد، بلکه در زمان خود ایشان نیز، در جامعه اسلامی، راه و روش های متفاوتی وجود داشت که به چند مورد آن اشاره می نماییم:
1-2. افرادی که روش خود را در متابعت محض از دستورات خدا و پیامبرش قرار دادند که آیاتی از قرآن کریم، برخی از خصوصیات چنین مؤمنان واقعی را بیان می نمایند.[23]
2-2: افرادی نیز با اعلام ظاهری اسلام، در راه و روش خود، بیمارگونه و تردید آمیز عمل می نمودند[24].
3-2. تعدادی از آنان نیز علیرغم اسلام ظاهری، به استهزاء و مسخره نمودن مسلمانان و اعتقادات آنان می پرداختند.[25]
4-2. برخی نیز هنگام آرامش، همراه مسلمانان واقعی بوده و هنگام جنگ و درگیری از آنان جدا می شدند.[26]
آیا تمام افراد فوق، همه از یک راه و روش و یا یک مذهب پیروی می نمودند؟! البته که خیر، چون در زمان پیامبر (ص) نیز دو مذهب و روش اصلی وجود داشت که یکی متعلق به مؤمنان واقعی و دیگری مرتبط با منافقان بود. آیه 159 سوره انعام که در پرسش شما وجود داشت و افرادی را توبیخ نمود که در دین خود دچار تشتت و اختلاف شدند، یقینا ناظر به راه و روش منافقان است و نه مذهب مؤمنان واقعی.
به همین ترتیب، مسلمانان بعد از پیامبر (ص) نیز راه و روش ها و یا مذاهب مختلفی را پیش رو گرفتند و این موضوع در پیامبران گذشته نیز سابقه داشته، همان گونه که خداوند تصریح می نماید که پیروان پیامبران گذشته؛ بعد از ایشان و بعد از آن که حقیقت را کاملا دریافته بودند؛ به جنگ و نزاع پرداخته و در حقیقت به مذاهب مختلفی تقسیم شده اند، اما خداوند، تنها یکی از این مذاهب را مؤمنان واقعی قلمداد نموده و ما بقی را از دایره دین واقعی خارج دانسته است[27] و به عنوان نمونه در داستان حضرت موسی (ع)، چنین دیدگاه های متفاوت و تفرق مذاهبی را هم در زمان حیات ایشان[28] و هم بعد از رحلتشان[29] در قرآن کریم بیان نموده است.
دلیل چنین اختلافاتی را می توان در دو محور جست و جو نمود:
الف. اصرار افراد با ایمان در تداوم ایمان خود، که موجب پدیداری مذاهب حق می شوند.
ب. دنیاطلبی برخی افراد و یا جهل و نادانی آنان که زمینه ساز شکل گیری مذاهب باطل می گردند.
بر اساس این آیات و با توجه به معنا و مفهوم "مذهب"، باید دانست که نمی توان هر مذهبی را تخطئه نمود؛ زیرا به هر حال، یک مذهب و یک مسیر، چه در زمان پیامبران و چه بعد از ایشان روشی بر اساس متابعت کامل از دستورات رسول و جانشینان او بوده و بدیهی است، چنین مذهبی نمی تواند مورد سرزنش خداوند قرار گیرد، اما دیگر مذاهب و روش ها، هر چند در بسیاری از موارد هم، اصول و موازین اسلامی را مد نظر خود داده و به دلیل اقبال عمومی مردم به قرآن و سنت، چهره ای اسلامی از مذهب خود ارائه نموده و آن را به این دو معیار مهم دینی مستند ساخته اند، اما در ارتباط با موارد دیگری که از دستورات خدا و پیامبر (ص) فاصله گرفته اند، باید پاسخ گو باشند.
3. اما در پاسخ به این که اولین مذهب توسط چه فردی ایجاد شده است، باید گفت که چون این راه و روش ها، برگرفته از جریانات فکری بوده که در طول زمان شکل گرفته است، نمی توان فرد مشخصی را بنیان گذار مذهبی خاص دانست، اما ما شیعیان معتقدیم که آنچه اکنون به نام مذهب شیعه شناخته می شود، در حقیقت در زمان پیامبر (ص) و توسط خود ایشان به وجود آمده و اصطلاح "شیعه" از همان زمان رواج داشته است.[30] و اهل سنت نیز از جنبه های مختلف به گروه ها و مذاهب مختلفی تقسیم می شوند که چهار مکتب شافعی، حنبلی، حنفی و مالکی، تنها تعداد بسیار کوچکی از این مذاهب؛ آن هم تنها بر اساس معیار فقهی؛ می باشند که حتی در این چهار مذهب نیز نمی توان ابوحنیفه، مالک، احمد بن حنبل و شافعی را بنیان گذاران واقعی مذاهب منتسب به آنان تلقی نمود؛ زیرا این افراد از ابتدا در صدد ایجاد مذهبی منسجم و سازمان یافته نبودند، بلکه پیروان بعدی آنان، به تدریج چنین مذاهبی را به وجود آورده اند.
[1] آل عمران، 110 و 114، توبه، 112 و ...
[2] چون برخی مفسران، با استناد به آیات 10 و 11 سوره طلاق، پیامبر اکرم (ص) را مصداق "ذکر" در سوره حجر می دانند.
[3] واقعه، 65-64 "أ أنتم تزرعونه أم نحن الزارعون..."، مشابه چنین مضمونی در آیات بسیار دیگری، همانند آیه 23 سوره فاطر و آیات بعد از آن نیز مشاهده می شود.
[4] غاشیه، 22-21"فذکر انما أنت مذکر لست علیهم بمصیطر".
[5] یوسف، 103"و ما أکثر الناس و لو حرصت بمؤمنین".
[6] نحل، 37 "إن تحرص علی هداهم فإن الله لا یهدی من یضل".
[7] فاطر، 8 "فلا تذهب نفسک علیهم حسرات".
[8] کهف، 6"فلعلک باخع نفسک علی آثارهم ...." و نیز شعراء، 3" لعلک باخع نفسک...".
[9] توبه، 128"لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم ...".
[10] انعام، 70 "و ذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا... ".
[11] انعام، 91 "ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون".
[12] حجر، 3"ذرهم یأکلوا و یتمتعوا و یلههم الأمل فسوف یعلمون".
[13] انعام، 112 و 137"فذرهم و ما یفترون".
[14] معارج، 42؛ زخرف، 83، "فذرهم یخوضوا و یلعبوا حتی یلاقوا یومهم الذی یوعدون".
[15] مؤمنون، 54، "فذرهم فی غمرتهم حتی حین".
[16] طور، 45، "فذرهم حتی یلاقوا یومهم الذی فیه یصعقون".
[17] انعام، 107، "و ما جعلناک علیهم حفیظا و ما انت علیهم بوکیل".
[18] اعراف، 199، "خذ العفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلین".
[19] توبه، 122، "فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و ...".
[20] آل عمران، 104، "و لتکن منکم أمة یدعون إلی الخیر..."؛ حج، 41، "الذین إن مکناهم ..." .
[21] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 5، ص 9، ح 1، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ه ش، "من سن سنة حسنة فله أجرها و أجر من عمل بها إلی یوم القیامة".
[22] ابن منظور، لسان العرب، ج 1، ص 394.
[23] نور، 62؛ آل عمران، 28؛ نساء، 162؛ انفال، 4-2؛ انفال، 74؛ احزاب 22 و دهها آیه دیگر.
[24] انفال، 49؛ مائده، 52؛ نور، 50؛ احزاب، 12 و 60؛ محمد، 20؛ مدثر 31 و ...
[25] توبه، 65 و 79؛ حجرات، 11.
[26] توبه، 81 و 87 و 93؛ فتح، 11 و 15؛ نساء، 141 و ...
[27] بقره، 253.
[28] مائده، 20 – 26.
[29] بقره، 246.
[30] در ارتباط با حقانیت مذهب شیعه، پرسش های بسیاری در این سایت موجود است که به عنوان نمونه، می توانید به پرسش های 194 (سایت: 1192)، 1000 (سایت: 1252) و 1523 (سایت: 2011) مراجعه فرمایید.