کد سایت
fa75949
کد بایگانی
92820
نمایه
شانه خالی کردن پیامبر در ابلاغ جانشینی علی(ع)
خلاصه پرسش
چرا پیامبران در برخی موارد با خداوند مجادله کرده و خواستار تغییر نظر پروردگار بودند و چرا پیامبر اسلام(ص) نگران ابلاغ دستور خدا در مورد جانشینی امام علی(ع) بوده و به همین دلیل خواستار عدم ابلاغ و یا تأخیر در آن شد؟!
پرسش
سلام علیکم؛ آیا تعبیر «یستعفی لی» در قسمتی از خطبه غدیر که از قول پیامبر اکرم(ص) آمده: «وسألت جبرئیل ان یستعفی لی عن تبلیغ ذلک الیکم»، صحیح است، سند آن چیست؟ چطور میشود پذیرفت در آیه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک....» که پیامبر به رسول خطاب میشود، ایشان در صدد شانه خالی کردن از وظیفه خود باشد؟ خواهشمند است به مقدار مقتضی موضوع را روشن نمایید.
پاسخ اجمالی
پیامبران(ع) اگر چه در راستای وظیفهشان مطیع بیچون و چرای حق بودند، و حتی از کشته شدن در این راه واهمهای نداشتند، اما همان بندگان خاص خدا نسبت به برخی فرامین پروردگار که - با توجه به شرایط موجود - به نظرشان غیر مترقبه میآمد، با فرشته وحی به گفتوگو و مجادله میپرداختند. این جدال با فرستادگان الهی، به معنای مخالفت با تصمیمات پروردگار نبود - که چنین کاری از گناهان بزرگ بوده و چنین نسبتی دور از ساحت پیامبران الهی است- بلکه گاهی از سر رأفت و دلسوزی برای برداشتن عذاب از امت، مهیا نبودن جامعه هدف برای پذیرش مأموریت محول شده و مواردی از این دست بوده است.
درخواست ابراهیم(ع) برای دور کردن عذاب از قوم لوط، پیشنهاد موسی(ع) در مورد ابلاغ رسالت توسط هارون(ع) به جای ایشان و نیز درخواست تجدید نظر در ابلاغ مسئله جانشینی در غدیر، همه در همین راستا است. روشن است که پیامبر اکرم(ص) در اینجا قصد شانه خالی کردن از بار این مسئولیت را نداشت، بلکه ایشان گمان میکرد که هنوز شرایط برای این مأموریت فراهم نیست و از طرفی شاید تصمیم قطعی خدا این نباشد که ابلاغ این موضوع، فوراً انجام شود و بر این اساس درخواستش برای این بود که نظر قطعی و نهایی خدایش را بداند. حضرتشان از آن بیمناک بود که مخالفان و منافقان این باور را جا بیندازند که پیامبر(ص) همه تلاشهای 23 ساله مسلمانان را به نفع دامادش مصادره کرده است! چنانکه خود آنحضرت میفرماید: من به برتری جمعیت منافقان، حیلهگران و تمسخرکنندگان اسلام، بر پارسایان امتم آگاهی داشتم.
درخواست ابراهیم(ع) برای دور کردن عذاب از قوم لوط، پیشنهاد موسی(ع) در مورد ابلاغ رسالت توسط هارون(ع) به جای ایشان و نیز درخواست تجدید نظر در ابلاغ مسئله جانشینی در غدیر، همه در همین راستا است. روشن است که پیامبر اکرم(ص) در اینجا قصد شانه خالی کردن از بار این مسئولیت را نداشت، بلکه ایشان گمان میکرد که هنوز شرایط برای این مأموریت فراهم نیست و از طرفی شاید تصمیم قطعی خدا این نباشد که ابلاغ این موضوع، فوراً انجام شود و بر این اساس درخواستش برای این بود که نظر قطعی و نهایی خدایش را بداند. حضرتشان از آن بیمناک بود که مخالفان و منافقان این باور را جا بیندازند که پیامبر(ص) همه تلاشهای 23 ساله مسلمانان را به نفع دامادش مصادره کرده است! چنانکه خود آنحضرت میفرماید: من به برتری جمعیت منافقان، حیلهگران و تمسخرکنندگان اسلام، بر پارسایان امتم آگاهی داشتم.
پاسخ تفصیلی
خطبه غدیر را در منابع شیعه و اهلسنت با برخی تفاوتها در نقل میتوان یافت. اما آنچه را که در پرسش مطرح شده را میتوان در برخی منابع شیعی مشاهده کرد،[1] که صرف نظر از سند، محتوای چنین گزارشی میتواند توجیه پذیر باشد:
پیامبران(ع) در راستای وظیفهشان مطیع بیچون و چرای حق بوده و حتی از کشته شدن واهمهای نداشتند، چنانکه ابراهیم(ع) در راه ادای رسالت و مبارزه با بتپرستی، حتی از سوختن در آتش هراسی نداشت. اما همو در رابطه با عذاب قوم لوط هنگامی که از سوی پروردگار به او خبر رسید که قرار است آنان را عذاب کند، به مجادله برخاست: «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى یُجادِلُنا فی قَوْمِ لُوطٍ»؛[2]هنگامى که شگفتی ابراهیم فرو نشست، و بشارت به او رسید، درباره عذاب قوم لوط، با ما مجادله و گفتگو میکرد!
روشن است که مجادله ابراهیم با فرشتگان به معنای مخالفت با تصمیم پروردگار نبود - که چنین کاری از گناهان بزرگ بوده و چنین نسبتی دور از ساحت آنحضرت میباشد- بلکه از سر دلسوزی و به امید بازگشت و توبه آن مردم، خواستار تأخیر عذاب بود.[3] و یا در حقیقت پرسش از این بود که این امر مشروط به شرطی بود و آیا آن شرط حاصل شده است؟[4]
خبر نابودی قوم لوط با عذابی هولناک، این پیامبر مهربان را دلنگران کرده بود و گویا چون اندک امیدی به توبه آنان داشت با التماس و زاری در درگاه خدا خواستار تأخیر عذاب بود و چنین رویکردی نشان از نافرمانی او نخواهد بود!
و یا آنجا که خداوند به موسی(ع) فرمود به سوی فرعون برو، و آنحضرت گفت: «پروردگارا! از آن بیم دارم که مرا تکذیب کنند».[5] یا اینکه میگوید: «آنان مدعیاند که من گناهی مرتکب شدم و هراس دارم(در حین انجام مأموریت) مرا بکشند»[6] آیا این درد دل موسی(ع) با خدا نشانی از نافرمانی او دارد؟!
اینگونه است داستان زکریا(ع)، هنگامی که از جانب خداوند به آنجناب مژده فرزند داده شد و او تقاضای نشانه کرد: «قالَ رَبِّ اجْعَلْ لی آیَةً»![7] مگر ایشان به لطف و قدرت خداوند ایمان نداشت؟! آیا این تقاضا نشانی از بیاعتمادی به مژده خداوند بود؟! قطعاً اینگونه نیست، بلکه براى تأکید بیشتر بوده و اینکه ایمان او به این مطلب ایمان شهودى گردد، تا قلبش مالامال از اطمینان شود، همانگونه که ابراهیم خلیل(ع) تقاضاى مشاهده صحنه معاد براى آرامش هر چه بیشتر قلب مینمود. نمونههایی از این دست در داستان زندگی پیامبران فراوان است.
داستان عذر خواهی پیامبر(ع) از جبرئیل در ابلاغ ولایت، نیز در همین راستا قابل تحلیل است.
اینکه پیامبر(ص) میفرماید من در ابتداى امر از جبرئیل خواستم مرا از ابلاغ این مطلب به شما معذور دارد؛ مانند داستان دیگر انبیا است.
آنچه در این مقال میتوان گفت این است که پیامبر اسلام(ص) در اجرای فرامین الهی، مأموریتهای به مراتب سختتر از اینرا تحمل نموده است؛ مانند محاصره اقتصادی در شعب ابیطالب، هجرت به مدینه، جنگهای سخت با مشرکان. اما به نظر میرسد برخی فرامین و مژدههای پروردگار که به پیامبران ابلاغ میشد -با توجه به شرایط موجود- به نظرشان غیر مترقبه میآمد، حضرت زکریا که مژده فرزندی را به او دادند، با توجه به سن بالای خود و نازا بودن همسرش، این خبر برایش عجیب به نظر آمد؛ لذا در ابتدای امر آن اطمینان قلبی برایش حاصل نشده بود؛ از اینرو تقاضای نشانه کرد. یا در داستان زنده کردن مردگان برای حضرت ابراهیم(ع) در عین ایمان به معاد برای اطمینان قلبی تقاضای مشاهده عینی مینماید. و نیز ماجرای حامله شدن و وضع حمل مریم(س) که او با آنکه میدانست خدا پشتیبان اوست، درد دلهایی با خدایش داشت و پروردگار برای آنکه علم الیقین او به عین الیقین تبدیل شود، معجزاتی پیاپی را به او نمایاند.
برخورد پیامبر(ص) در ارتباط با مسئله مهم جانشینی در غدیر، نیز در این راستا میتواند باشد. اگر پیامبر فرمود مرا از این مأموریت معذور دارید، قطعاً برای شانه خالی کردن از بار این مسئولیت نبود، بلکه به نظر ایشان جامعه و مردم برای پذیرش این مسئله مهم مهیا نبودند و فکر میکرد که اگر این موضوع به زمان دیگری موکول شود، شاید بهتر باشد؛ زیرا حضرتش از آن بیمناک بود که مخالفان بگویند همه این تلاشها در طول 23 سال برای جانشینی دامادش بود. از آنجا که جانشین پیامبر در این ابلاغ، داماد و پسر عمویش بود، میترسید که مردم زیر بار نرفته و بگویند که پیامبر(ص) تلاش تمام مسلمانان را به نفع خود و خانوادهاش مصادره میکند! بویژه اینکه برخی از على(ع) دل خوشى نداشتند؛ چون در جنگهایى؛ مانند «بدر» و «احد»، افرادی از بستگان آنها را کشته بود.
این مسئله به وضوح در سخنان خود پیامبر(ص) آمده است: «زیرا که من به این نکته واقف بودم که تعداد اهل نفاق و دغل و دورویى بر پرهیزگاران امّتم غالباند، و مسخرهکنندگان اسلام را میشناختم، همانها که در کتاب خدا اینگونه وصف شدهاند: چیزى با دهانهایشان میگویند که در دلهایشان نیست.[8] و آنرا [سخنى کوچک و آسان] میپنداشتند و حال آنکه در نزد خداوند، بزرگ و عظیم است.[9] و شدّت آزارم را بدانجا رساندند که مرا اُذُن (سادهلوح) نامیدند، چون میپنداشتند که به هر شنیدهای ترتیب اثر میدهم، تا اینکه خداوند این آیه را نازل فرمود: «و از آنان کسانیاند که پیامبر را میآزارند و میگویند: او [سراپا] گوش است! بگو: او شنوندهای نیکو است براى شما! به خدا ایمان دارد و مؤمنان را باور دارد.[10]
همه اینها باعث شد تا اعلام این پیام بر رسول خدا(ص) سخت باشد. و آنحضرت از رساندن آن پیام به مردم نگران باشد و بیم آن داشته باشد که با عکسالعمل نامطلوب مردم روبرو شود و اساس دین به خطر بیفتد.
اما با دستور مؤکدى که در این آیه آمده و با اطمینانى که خداوند به پیامبر خود داد و وعده فرمود که او را از آسیب مردم حفظ خواهد کرد، پیامبر خدا در غدیر خم، مسلمانان را که همراه با او از سفر حج برمیگشتند، جمع کرد و پس از ایراد خطبهاى دست على بن ابیطالب را گرفت و او را به همه مردم نشان داد و فرمود: اى مردم هر کس را که من مولاى او هستم، این على مولاى او است. و بدینگونه مأموریت مهم و خطیر خود را انجام داد.
پیامبران(ع) در راستای وظیفهشان مطیع بیچون و چرای حق بوده و حتی از کشته شدن واهمهای نداشتند، چنانکه ابراهیم(ع) در راه ادای رسالت و مبارزه با بتپرستی، حتی از سوختن در آتش هراسی نداشت. اما همو در رابطه با عذاب قوم لوط هنگامی که از سوی پروردگار به او خبر رسید که قرار است آنان را عذاب کند، به مجادله برخاست: «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى یُجادِلُنا فی قَوْمِ لُوطٍ»؛[2]هنگامى که شگفتی ابراهیم فرو نشست، و بشارت به او رسید، درباره عذاب قوم لوط، با ما مجادله و گفتگو میکرد!
روشن است که مجادله ابراهیم با فرشتگان به معنای مخالفت با تصمیم پروردگار نبود - که چنین کاری از گناهان بزرگ بوده و چنین نسبتی دور از ساحت آنحضرت میباشد- بلکه از سر دلسوزی و به امید بازگشت و توبه آن مردم، خواستار تأخیر عذاب بود.[3] و یا در حقیقت پرسش از این بود که این امر مشروط به شرطی بود و آیا آن شرط حاصل شده است؟[4]
خبر نابودی قوم لوط با عذابی هولناک، این پیامبر مهربان را دلنگران کرده بود و گویا چون اندک امیدی به توبه آنان داشت با التماس و زاری در درگاه خدا خواستار تأخیر عذاب بود و چنین رویکردی نشان از نافرمانی او نخواهد بود!
و یا آنجا که خداوند به موسی(ع) فرمود به سوی فرعون برو، و آنحضرت گفت: «پروردگارا! از آن بیم دارم که مرا تکذیب کنند».[5] یا اینکه میگوید: «آنان مدعیاند که من گناهی مرتکب شدم و هراس دارم(در حین انجام مأموریت) مرا بکشند»[6] آیا این درد دل موسی(ع) با خدا نشانی از نافرمانی او دارد؟!
اینگونه است داستان زکریا(ع)، هنگامی که از جانب خداوند به آنجناب مژده فرزند داده شد و او تقاضای نشانه کرد: «قالَ رَبِّ اجْعَلْ لی آیَةً»![7] مگر ایشان به لطف و قدرت خداوند ایمان نداشت؟! آیا این تقاضا نشانی از بیاعتمادی به مژده خداوند بود؟! قطعاً اینگونه نیست، بلکه براى تأکید بیشتر بوده و اینکه ایمان او به این مطلب ایمان شهودى گردد، تا قلبش مالامال از اطمینان شود، همانگونه که ابراهیم خلیل(ع) تقاضاى مشاهده صحنه معاد براى آرامش هر چه بیشتر قلب مینمود. نمونههایی از این دست در داستان زندگی پیامبران فراوان است.
داستان عذر خواهی پیامبر(ع) از جبرئیل در ابلاغ ولایت، نیز در همین راستا قابل تحلیل است.
اینکه پیامبر(ص) میفرماید من در ابتداى امر از جبرئیل خواستم مرا از ابلاغ این مطلب به شما معذور دارد؛ مانند داستان دیگر انبیا است.
آنچه در این مقال میتوان گفت این است که پیامبر اسلام(ص) در اجرای فرامین الهی، مأموریتهای به مراتب سختتر از اینرا تحمل نموده است؛ مانند محاصره اقتصادی در شعب ابیطالب، هجرت به مدینه، جنگهای سخت با مشرکان. اما به نظر میرسد برخی فرامین و مژدههای پروردگار که به پیامبران ابلاغ میشد -با توجه به شرایط موجود- به نظرشان غیر مترقبه میآمد، حضرت زکریا که مژده فرزندی را به او دادند، با توجه به سن بالای خود و نازا بودن همسرش، این خبر برایش عجیب به نظر آمد؛ لذا در ابتدای امر آن اطمینان قلبی برایش حاصل نشده بود؛ از اینرو تقاضای نشانه کرد. یا در داستان زنده کردن مردگان برای حضرت ابراهیم(ع) در عین ایمان به معاد برای اطمینان قلبی تقاضای مشاهده عینی مینماید. و نیز ماجرای حامله شدن و وضع حمل مریم(س) که او با آنکه میدانست خدا پشتیبان اوست، درد دلهایی با خدایش داشت و پروردگار برای آنکه علم الیقین او به عین الیقین تبدیل شود، معجزاتی پیاپی را به او نمایاند.
برخورد پیامبر(ص) در ارتباط با مسئله مهم جانشینی در غدیر، نیز در این راستا میتواند باشد. اگر پیامبر فرمود مرا از این مأموریت معذور دارید، قطعاً برای شانه خالی کردن از بار این مسئولیت نبود، بلکه به نظر ایشان جامعه و مردم برای پذیرش این مسئله مهم مهیا نبودند و فکر میکرد که اگر این موضوع به زمان دیگری موکول شود، شاید بهتر باشد؛ زیرا حضرتش از آن بیمناک بود که مخالفان بگویند همه این تلاشها در طول 23 سال برای جانشینی دامادش بود. از آنجا که جانشین پیامبر در این ابلاغ، داماد و پسر عمویش بود، میترسید که مردم زیر بار نرفته و بگویند که پیامبر(ص) تلاش تمام مسلمانان را به نفع خود و خانوادهاش مصادره میکند! بویژه اینکه برخی از على(ع) دل خوشى نداشتند؛ چون در جنگهایى؛ مانند «بدر» و «احد»، افرادی از بستگان آنها را کشته بود.
این مسئله به وضوح در سخنان خود پیامبر(ص) آمده است: «زیرا که من به این نکته واقف بودم که تعداد اهل نفاق و دغل و دورویى بر پرهیزگاران امّتم غالباند، و مسخرهکنندگان اسلام را میشناختم، همانها که در کتاب خدا اینگونه وصف شدهاند: چیزى با دهانهایشان میگویند که در دلهایشان نیست.[8] و آنرا [سخنى کوچک و آسان] میپنداشتند و حال آنکه در نزد خداوند، بزرگ و عظیم است.[9] و شدّت آزارم را بدانجا رساندند که مرا اُذُن (سادهلوح) نامیدند، چون میپنداشتند که به هر شنیدهای ترتیب اثر میدهم، تا اینکه خداوند این آیه را نازل فرمود: «و از آنان کسانیاند که پیامبر را میآزارند و میگویند: او [سراپا] گوش است! بگو: او شنوندهای نیکو است براى شما! به خدا ایمان دارد و مؤمنان را باور دارد.[10]
همه اینها باعث شد تا اعلام این پیام بر رسول خدا(ص) سخت باشد. و آنحضرت از رساندن آن پیام به مردم نگران باشد و بیم آن داشته باشد که با عکسالعمل نامطلوب مردم روبرو شود و اساس دین به خطر بیفتد.
اما با دستور مؤکدى که در این آیه آمده و با اطمینانى که خداوند به پیامبر خود داد و وعده فرمود که او را از آسیب مردم حفظ خواهد کرد، پیامبر خدا در غدیر خم، مسلمانان را که همراه با او از سفر حج برمیگشتند، جمع کرد و پس از ایراد خطبهاى دست على بن ابیطالب را گرفت و او را به همه مردم نشان داد و فرمود: اى مردم هر کس را که من مولاى او هستم، این على مولاى او است. و بدینگونه مأموریت مهم و خطیر خود را انجام داد.
[1]. مانند: فتال نیشابورى، محمد بن احمد روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 1، ص 92، قم، رضى، چاپ اول، 1375ش؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، محقق، مصحح، خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 59، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق؛ ابن طاووس، علی بن موسی، الیقین فی اختصاص مولانا علی علیه السلام بإمرة المؤمنین، محقق، مصحح، انصاری زنجانی خوئینی، اسماعیل، ص 349، قم، دار الکتاب، چاپ اول، 1413ق.
[2]. هود، 74.
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 9، ص 176، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[4]. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 18، ص 377، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
[5]. شعراء، 10- 12. «وَ إِذْ نادى رَبُّکَ مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمینَ، قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا یَتَّقُونَ، قالَ رَبِّ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُون»
[6]. همان، 14.
[7]. آل عمران، 41.
[8]. فتح، 11. «یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِم».
[9]. نور، 15. «هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللهِ عَظِیم».
[10]. توبه 61. «وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ».