روایت ذکر شده، اولاً: از جهت سندی و متنی ضعیف است و جزو مرسلاتی است که حجت نیست؛ زیرا سند و واسطه بین عیاشی تا ابوبصیر معلوم نیست و اگر هم گفته شود برخی از مرسلات مورد قبول است، عیاشی از افرادی نیست که بدون سند، مرسلاتش حجت باشد.ثانیاً: در روایت، تصریحی به کفر عمر بن خطاب نشده است.
اما معتبر نبودن این روایت، دلیل بر این نیست که شیعیان همه کارهای خلیفه دوم را قبول دارند، بلکه او در موارد زیادی به دلایل قطعی از کتب شیعه و حتی اهل سنت، دچار خطا و اشتباه شده و عملکرد او با سفارشاتی که پیامبر اکرم (ص) در موارد مختلف، درباره حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) فرمودند، منافات داشته است.
در ضمن لازم به ذکر است صرف دیدن روایاتی در کتاب های حدبثی مذهبی دلیل بر اعتقاد و باور آن مذهب بر محتوای آن روایت نیست.
این روایت، به صورتی که در سؤال گفته شده،(غیر از تصریح به نام) نقل شده است.[1]
امّا روایتی که در تفسیر عیاشی، در این باره، آورده شده،باید از جهات سند، متن و دلالت بررسی شود تا روشن شود که آیا چنین چیزی جزو اعتقادات مسلّم و قطعی مذهب شیعه است یا خیر؟
سند روایت:
عیاشی،بدون هیچ واسطه ای این روایت را از «ابو بصیر» نقل کرده است و راویان بین ابو بصیر و عیاشی معلوم نیست؛ از این رو این روایت مرسله بوده و روایت مرسله در حق هرکسی حجت نیست، بلکه مشهور امامیه نسبت به مراسیل جماعتی از بزرگان که معمولاً جز از اشخاص ثقه، نقل حدیث نمی کرده اند، قایل به حجیت شده اند.[2] و عیاشی جزو آن افراد؛ یعنی مثل مرحوم کلینی و مرحوم شیخ طوسی نیست؛ مثلاً مرحوم کلینی، در جمع احادیث، بسیار دقت داشته و برای تألیف این کتاب، بیست سال رنج دیده و آن را از اصول قابل اعتماد گردآوری فرمود و برای شناساندن روات موثق، به جمع کتابی در رجال پرداخت؛[3] اما درباره عیاشی چنین چیزی گفته نشده است.و دیگر این که در منابع رجالی و حدیثی شیعه از شخصیت هایی نام برده شده که «ابو بصیر» خوانده میشدهاند؛[4] مقصود از «ابو بصیر» معلوم نیست که چه کسی است؛ زیرا ابو بصیر کنیه ای مشترک بین چند نفر است که برخی توثیق نشده اند.
متن روایت:
از لحاظ متنی و عبارات، این روایت، مبهم و مغشوش است و نمی توان به آن بر آنچه در پرسش گفته شده، استناد کرد؛ برای همین مرحوم علامه مجلسی در صدد توجیه این روایت برآمده است.[5]
به علاوه، این روایت با اعتقادات مسلّم شیعیان سازگاری ندارد؛ و حدیثی را باید اعتماد کرد که شرایطی را داشته باشد؛ که برخی از آن شرایط عبارتند از:
1. مفاد و معنای حدیث، مخالف با عقل یا حس و مشاهده نباشد؛
2. مضمون حدیث، مخالف منقولات مسلم تاریخی نباشد؛
3. حدیث مشتمل بر اموری نباشد که خلاف سیره، رفتار و گفتار عقلا است؛
4. حدیث با قرآن کریم یا مفاد حدیث متواتر، مخالف نباشد.
5. موافق با سنت قطعیه باشد.[6]
و شرایط دیگری که در کتب علم حدیث آمده است.
این روایت را نمی توان دارای تمام شرایط ذکر شده دانست. .
نکته دیگر در مورد این روایت این است که، در این روایت تصریحی به کفر عمر بن خطاب نشده است.
اما معتبر نبودن این روایت، دلیل بر این نیست که شیعیان همه کارهای عمر بن خطاب را قبول دارند، بلکه ایشان، در موارد زیادی به دلایل قطعی از کتب شیعه و حتی اهل سنت، دچار خطا و اشتباه شده است[7] و همین موجب شده است تا عملکرد عمر بن خطاب نزد شیعیان، به دلایل قطعی، مورد قبول نبوده و با سفارشاتی که پیامبر اکرم (ص) در موارد مختلف؛ مثلاً درباره حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) فرمودند، منافات داشته است.
در ضمن لازم به ذکر است صرف دیدن روایاتی در کتاب های حدبثی مذهبی دلیل بر اعتقاد آن مذهب بر محتوای آن روایت نیست.
نمایه مرتبط: کفر و نفاق صحابه از نگاه شیعه، 2791 (سایت: 3500).
[1] . بحار الانوار، ج30، ص 232 و 233:« إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ یُؤْتَى بِإِبْلِیسَ فِی سَبْعِینَ غُلًّا وَ سَبْعِینَ کَبْلًا، فَیَنْظُرُ الْأَوَّلُ إِلَى زُفَرَ فِی عِشْرِینَ وَ مِائَةِ کَبْلٍ وَ عِشْرِینَ وَ مِائَةِ غُلٍّ، فَیَنْظُرُ إِبْلِیسُ فَیَقُولُ: مَنْ هَذَا الَّذِی أَضْعَفَهُ اللَّهُ الْعَذَابَ وَ أَنَا أَغْوَیْتُ هَذَا الْخَلْقَ جَمِیعاً. فَیُقَالُ: هَذَا زُفَرُ.فَیَقُولُ: بِمَا جُدِرَ لَهُ هَذَا الْعَذَابُ؟!. فَیُقَالُ: بِبَغْیِهِ عَلَى عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ... ».
[2] .ر.ک: سبحانی، جعفر، کلیات فی علم الرجال، از ص 203 تا233، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ پنجم، 1423 ه.ق؛ مدیر شانه چی، کاظم، علم الحدیث، ص 187 تا 191، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ شانزدهم، 1381 شمسی.
[3] . علم الحدیث، ص 95.
[4] . ابوبصیرعبدالله بن محمد اسدی کوفی (کشى، ابو عمرو محمد بن عمر بن عبد العزیز،رجال الکشی، ص 174، محقق / مصحح: مصطفوی، حسن، مؤسسه نشر در دانشگاه مشهد)؛ ابوبصیر لیث بن بختری مرادی (شیخ طوسی، الفهرست، ص 130، المکتبة الرضویة، نجف عراق)؛ ابوبصیر یحیی بن ابی القاسم اسدی کوفی(جمعى از بزرگا ن، تأریخ الفقهاء و الرواة، حاشیة خلاصة الاقوال، ص 1084؛ سبحانی، جعفر،موسوعة طبقات الفقهاء، ج2، ص 632.)؛ ابو بصیر یوسف بن حارث (خویى، سید ابو القاسم موسوی، معجم رجال الحدیث، ج21، ص177و178).
[5] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج30، ص 234، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 هـ ق.
[6] . علم الحدیث، ص 146 - 149.
[7] . اگر ملاحظه کنیم و نگوییم در برخی موارد حتماً گناه بوده است.