کد سایت
fa81378
کد بایگانی
99181
نمایه
بازگرداندن انسان در معاد آسانتر از آفرینش وی
طبقه بندی موضوعی
تفسیر,معاد شناسی
خلاصه پرسش
آیا میتوان فرض کرد که کاری برای پروردگار، آسانتر از کارهای دیگر باشد مانند آنچه در قرآن کریم میخوانیم که معاد برای خدا آسانتر از خلقت اولیه است؟!
پرسش
سلام؛ چرا در آیه شریفه 27 سوره روم، خداوند متعال معاد را آسانتر از خلقت ذکر فرموده است؟ در صورتی که در مقابل قدرت خداوند سخت و آسان معنا ندارد، و هر آنچه را اراده کند موجود میشود!
پاسخ اجمالی
ابتدا باید گفت که در ارتباط با پروردگار نمیتوان گفت که کاری برای حضرت حق آسان و کار دیگری دشوار است! اما آیه مورد اشاره در پرسش، استدلالی است در برابر کسانی که منکر معاد بوده، و برانگیختن انسان را با توجه به پوسیده شدن بدن و از بین رفتن آن، غیر ممکن میدانستند؛ لذا خداوند در اینجا نسبت به اصول و موازین رایج بین مردم استدلال میکند، نه نسبت به واقع امر؛ چرا که مردم معتقدند تکرار شدن یک عمل هر چند یکبار باشد، سبب میشود براى اینکه تکرارش از بار اول آسانتر باشد. پس گویا گفته شده، تکرار خلقت براى خدایی که یک بار آفریده کارى ندارد.
برخی نیز معتقدند؛ کلمه "اهون" در آیه مورد بحث از معناى تفضیلى در آمده، و همان معناى "آسان" را میدهد، نه "آسانتر"؛ یعنی برانگیختن مخلوقات در قیامت برای خدا آسان است؛ نظیر «اللَّه اکبر» که در معناى «اللَّه کبیر» است.
گروهی نیز برآنند که آسانتر بودن معاد از آفرینش ابتدایى، از نظر مقایسه خود آندو فعل با هم است، نه اینکه نسبت به خدا باشد، و این تفضیل بین یک فعل با فعل دیگر خدا هیچ مانعى ندارد.
و... .
برخی نیز معتقدند؛ کلمه "اهون" در آیه مورد بحث از معناى تفضیلى در آمده، و همان معناى "آسان" را میدهد، نه "آسانتر"؛ یعنی برانگیختن مخلوقات در قیامت برای خدا آسان است؛ نظیر «اللَّه اکبر» که در معناى «اللَّه کبیر» است.
گروهی نیز برآنند که آسانتر بودن معاد از آفرینش ابتدایى، از نظر مقایسه خود آندو فعل با هم است، نه اینکه نسبت به خدا باشد، و این تفضیل بین یک فعل با فعل دیگر خدا هیچ مانعى ندارد.
و... .
پاسخ تفصیلی
قرآن کریم بعد از استدلال بر یگانگی پروردگار در مورد حتمیبودن معاد، میفرماید:
«وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ ...»؛[1] او کسى است که آفرینش را آغاز میکند، سپس آنرا بازمیگرداند، و اینکار براى او آسانتر است.
کلمه "یبدؤا" از "بدء" بوده و "بدء خلق" یعنی ایجاد و آفرینش ابتدایى و بدون الگو، و کلمه "یعیده" از اعاده است که به معناى آفرینش بعد از آفرینش است.
در جمله "وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ"، ضمیر اولى(هو) به اعاده برمیگردد، که از کلمه "یعید" استفاده میشود، و ضمیر دومى(علیه) - به طورى که از سیاق به ذهن تبادر میکند- به خداى تعالى بر میگردد.[2]
آنچه در این آیه - و نیز آیات مشابه - مورد بحث است؛ این است که بازگرداندن انسانها در قیامت براى خدا آسانتر است، به چه معنا است؟! آیا لازمه این تعبیر آن است که آفرینش آنها بدون الگو در آغاز خلقت دشوارتر بود؟! چون هر آسانترى یک دشوارتری دارد، و این با قدرت مطلقه و نامحدود خدا نمیسازد؛ زیرا قدرت نامتناهى وضعش نسبت به موارد گوناگون مختلف نمیشود، و تعلقش بر دشوار و آسان یکسان است، پس کلمه أفعل تفضیل (آسانتر) در اینجا معنا ندارد!
مفسران قرآن در جواب این اشکال مطالبی را بیان کردهاند که به صورت خلاصه به برخی از آنها اشاره میکنیم:
برخی معتقدند؛ ضمیر در "علیه" به خدا برنمیگردد، بلکه به خلق برمیگردد، و معنایش این است که اعاده هر چیزى براى خلق آسانتر از ایجاد ابتدایى آن است؛ چرا که ایجاد ابتدایى الگو ندارد، ولى اعاده هر چند یکبار هم که باشد آسانتر است؛ چون الگو دارد، و چون اعاده براى خلق آسانتر است، در باره خداى تعالى چه اشکالى دارد؟[3]
بعضی میگویند؛ کلمه "اهون" در اینجا از معناى تفضیلى در آمده و همان معناى "آسان" را میدهد، نه "آسانتر"؛ یعنی برانگیختن مخلوقات در قیامت برای خدا آسان است؛ نظیر «اللَّه اکبر» که در معناى «اللَّه کبیر» است.[4]
عدهای بر آنند که آسانتر بودن معاد از آفرینش ابتدایى، از نظر مقایسه خود آندو فعل با هم است، نه اینکه نسبت به خدا باشد، و این تفضیل بین یک فعل با فعل دیگر خدا هیچ مانعى ندارد، چنانکه خود خدای متعال فرمود: «لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ».[5]
اگر کسی بگوید؛ چرا در جمله "ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ ..."[6] اعاده خلق اینقدر بزرگ شمرده شده، به طورى که گویى از قیام آسمانها و زمین به امر خدا مهمتر است؟ اما همین اعاده در جمله "وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ" آسانتر معرفى شده است؟ در جواب میگوییم: برانگیختن انسانها در قیامت به خودی خود بزرگ است، اما با مقایسه نسبت به آفرینش ابتدایى آسانتر معرفى شده است.[7]
برخی نیز گفتهاند؛ آسانتر بودن نسبت به اصول و موازین رایج بین مردم است، نه نسبت به واقع امر؛ این مردماند که معتقدند تکرار شدن یک عمل هر چند یکبار باشد سبب میشود براى اینکه اعادهاش از بار اولش آسانتر باشد. پس گویا گفته شده، اعاده براى خدا کارى ندارد؛ چون از نظر اصول و موازین خود شما هم که باشد، بازگرداندن یک آفرینش ابتدایی براى خدایى که عالم را بدون الگو، و براى اولین بار آفریده، آسانتر است؛ این از نظر اصول و موازین خود شما است، و گرنه قدرت او نسبت به ایجاد ابتدایى و اعاده یکسان است.[8]
البته به این اشکال از نگاه دقیق فلسفی نیز پاسخ داده شده است.
برخی گفتهاند؛ آفرینش مانند تفضل است، که فاعلش در انجام و ترک آن مخیر است؛ یعنی میتواند چیزى را ایجاد کند، و میتواند ایجاد نکند، ولى بازگرداندن از قبیل واجب است، که به هیچ وجه نباید ترک شود؛ براى اینکه اعاده براى جزا و کیفر و پاداش است، و این بر خداى تعالى واجب است. بدین معنا که کارها انجامش به دست فاعل یا محال است، که محال قابلیت آنرا ندارد که قدرت به آن متعلق شود و فاعل آنرا بیاورد، و یا به دلیل وجود مانعى(مثل قبح) ممتنع است، که انجام این نیز براى حکیم مانند محال است، لکن محال عارضی است، نه محال عقلى، و یا تفضل است که فاعل میتواند آنرا بیاورد و میتواند نیاورد، و یا واجب است که در اینگونه کارها فاعل مجبور به آوردن آن است، و نمیتواند در انجام آن اخلال کند.
با توجه به این تقسیم، میگوییم دورترین افعال از محال بودن، فعل واجب است، چنانکه نزدیکترین آنها نسبت به تحقق، باز واجب است، و چون اعاده واجب است، پس دورترین افعال از امتناع است، و چون چنین است نزدیکترین افعال است به تحقق، پس اعاده آسانترین کارها است، و چون آسانترین آنها است، در نتیجه از انشاء نیز آسانتر است.[9]
بعضی نیز معتقدند؛ از جمله "وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ"، برمیآید که هر صفت کمالى که تک تک موجودات آسمان و زمین به آن متصف میشوند؛ مانند حیات، قدرت، علم، جود، و...، در حقیقت اندکى است که بالاترین رتبه و عالیترین حد آن در خداى متعال وجود دارد؛ زیرا هر موجودى هر قدر هم بزرگ باشد، بالأخره محدود و متناهى است. پس به قدر ظرفیت خود، آن صفت را فرا گرفته و نشان میدهد، ولى خداى تعالى نامحدود و نامتناهى است. چنانکه خود فرمود: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى».[10]
توضیح این مطلب اینگونه است که: هر صفتى از صفات کمال که در موجودى از موجودات زمین و آسمان ببینیم، باید بیدرنگ منتقل به صفتى در مقابل آن شویم؛ چون صفت کمال او از خدا است، و مقابل آن از خود او است، مثلاً وقتى موجودى زنده میبینیم، ذهنمان میرود به اینکه او در ذات خود مرده است، و یا اگر قادر میبینیم، میفهمیم که او در ذاتش عاجز است، پس صفت کمالى که دارد محدود و مقید به حالى و وصفى است که در غیر آن حال، آن صفت را ندارد.
به عنوان مثال، علم در موجودات و مخلوقات، مطلق و نامحدود نیست، بلکه محدود و آمیخته با جهل است، جهل به غیر مسائل معلوم، و همچنین حیات، قدرت، ملک، عظمت و... همه مقید و محدودند. ولى خداى سبحان که افاضه کننده آن صفت کمال است، صفت مذکور در او محدود نیست، بلکه مطلق است، و آمیخته با ضدش نیست؛ یعنی خالص است، پس با علمش جهلى، و با حیاتش مرگی نیست؛ لذا خداى متعال از آنچه غیر او بدان متصف میشود، از صفات کمال - که آمیخته و محدود است- نامحدود و خالصش را دارد.
با توجه به آنچه بیان شد، باید گفت؛ اعادهاى که متصف به آسانى است - در وقتى که قیاس شود با ایجادی که نزد خلق است - نزد خدا آسانتر است؛ یعنى آسان محض است، و خالص از سختی و مشقت است. بر خلاف آسانىِ نزد خلق، که در عین آسانى خالى از دشوارى نیست. پس دیگر لازم نیست که آفرینش براى خدا سختتر از بازگرداندن باشد؛ براى اینکه مشقت و سختی مربوط به فعل است که فعل هم تابع قدرت فاعل است، هر چه قدرت کمتر باشد، مشقت فعل بیشتر، و هر چه قدرت بیشتر باشد، مشقت فعل کمتر خواهد بود، تا آنجا که قدرت، غیر متناهى شود که در آنصورت دیگر مشقتى تصور ندارد؛ و چون قدرت خداى تعالى غیر متناهى است، هیچ عملى براى او مشقت ندارد. چنانکه مستفاد از جمله «إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»، همین است؛ چون وقتى خدا بر هر چیز قادر بود، و قدرتش به هر چیز تعلق گرفت، دیگر متناهى نخواهد بود.
بنابر این، نتیجه این شد که اعاده خدا آسانترین اعاده، و آفرینش او آسانترین آفرینش، و هر کمال دیگرش کاملترین کمال است.[11]
«وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ ...»؛[1] او کسى است که آفرینش را آغاز میکند، سپس آنرا بازمیگرداند، و اینکار براى او آسانتر است.
کلمه "یبدؤا" از "بدء" بوده و "بدء خلق" یعنی ایجاد و آفرینش ابتدایى و بدون الگو، و کلمه "یعیده" از اعاده است که به معناى آفرینش بعد از آفرینش است.
در جمله "وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ"، ضمیر اولى(هو) به اعاده برمیگردد، که از کلمه "یعید" استفاده میشود، و ضمیر دومى(علیه) - به طورى که از سیاق به ذهن تبادر میکند- به خداى تعالى بر میگردد.[2]
آنچه در این آیه - و نیز آیات مشابه - مورد بحث است؛ این است که بازگرداندن انسانها در قیامت براى خدا آسانتر است، به چه معنا است؟! آیا لازمه این تعبیر آن است که آفرینش آنها بدون الگو در آغاز خلقت دشوارتر بود؟! چون هر آسانترى یک دشوارتری دارد، و این با قدرت مطلقه و نامحدود خدا نمیسازد؛ زیرا قدرت نامتناهى وضعش نسبت به موارد گوناگون مختلف نمیشود، و تعلقش بر دشوار و آسان یکسان است، پس کلمه أفعل تفضیل (آسانتر) در اینجا معنا ندارد!
مفسران قرآن در جواب این اشکال مطالبی را بیان کردهاند که به صورت خلاصه به برخی از آنها اشاره میکنیم:
برخی معتقدند؛ ضمیر در "علیه" به خدا برنمیگردد، بلکه به خلق برمیگردد، و معنایش این است که اعاده هر چیزى براى خلق آسانتر از ایجاد ابتدایى آن است؛ چرا که ایجاد ابتدایى الگو ندارد، ولى اعاده هر چند یکبار هم که باشد آسانتر است؛ چون الگو دارد، و چون اعاده براى خلق آسانتر است، در باره خداى تعالى چه اشکالى دارد؟[3]
بعضی میگویند؛ کلمه "اهون" در اینجا از معناى تفضیلى در آمده و همان معناى "آسان" را میدهد، نه "آسانتر"؛ یعنی برانگیختن مخلوقات در قیامت برای خدا آسان است؛ نظیر «اللَّه اکبر» که در معناى «اللَّه کبیر» است.[4]
عدهای بر آنند که آسانتر بودن معاد از آفرینش ابتدایى، از نظر مقایسه خود آندو فعل با هم است، نه اینکه نسبت به خدا باشد، و این تفضیل بین یک فعل با فعل دیگر خدا هیچ مانعى ندارد، چنانکه خود خدای متعال فرمود: «لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ».[5]
اگر کسی بگوید؛ چرا در جمله "ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ ..."[6] اعاده خلق اینقدر بزرگ شمرده شده، به طورى که گویى از قیام آسمانها و زمین به امر خدا مهمتر است؟ اما همین اعاده در جمله "وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ" آسانتر معرفى شده است؟ در جواب میگوییم: برانگیختن انسانها در قیامت به خودی خود بزرگ است، اما با مقایسه نسبت به آفرینش ابتدایى آسانتر معرفى شده است.[7]
برخی نیز گفتهاند؛ آسانتر بودن نسبت به اصول و موازین رایج بین مردم است، نه نسبت به واقع امر؛ این مردماند که معتقدند تکرار شدن یک عمل هر چند یکبار باشد سبب میشود براى اینکه اعادهاش از بار اولش آسانتر باشد. پس گویا گفته شده، اعاده براى خدا کارى ندارد؛ چون از نظر اصول و موازین خود شما هم که باشد، بازگرداندن یک آفرینش ابتدایی براى خدایى که عالم را بدون الگو، و براى اولین بار آفریده، آسانتر است؛ این از نظر اصول و موازین خود شما است، و گرنه قدرت او نسبت به ایجاد ابتدایى و اعاده یکسان است.[8]
البته به این اشکال از نگاه دقیق فلسفی نیز پاسخ داده شده است.
برخی گفتهاند؛ آفرینش مانند تفضل است، که فاعلش در انجام و ترک آن مخیر است؛ یعنی میتواند چیزى را ایجاد کند، و میتواند ایجاد نکند، ولى بازگرداندن از قبیل واجب است، که به هیچ وجه نباید ترک شود؛ براى اینکه اعاده براى جزا و کیفر و پاداش است، و این بر خداى تعالى واجب است. بدین معنا که کارها انجامش به دست فاعل یا محال است، که محال قابلیت آنرا ندارد که قدرت به آن متعلق شود و فاعل آنرا بیاورد، و یا به دلیل وجود مانعى(مثل قبح) ممتنع است، که انجام این نیز براى حکیم مانند محال است، لکن محال عارضی است، نه محال عقلى، و یا تفضل است که فاعل میتواند آنرا بیاورد و میتواند نیاورد، و یا واجب است که در اینگونه کارها فاعل مجبور به آوردن آن است، و نمیتواند در انجام آن اخلال کند.
با توجه به این تقسیم، میگوییم دورترین افعال از محال بودن، فعل واجب است، چنانکه نزدیکترین آنها نسبت به تحقق، باز واجب است، و چون اعاده واجب است، پس دورترین افعال از امتناع است، و چون چنین است نزدیکترین افعال است به تحقق، پس اعاده آسانترین کارها است، و چون آسانترین آنها است، در نتیجه از انشاء نیز آسانتر است.[9]
بعضی نیز معتقدند؛ از جمله "وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ"، برمیآید که هر صفت کمالى که تک تک موجودات آسمان و زمین به آن متصف میشوند؛ مانند حیات، قدرت، علم، جود، و...، در حقیقت اندکى است که بالاترین رتبه و عالیترین حد آن در خداى متعال وجود دارد؛ زیرا هر موجودى هر قدر هم بزرگ باشد، بالأخره محدود و متناهى است. پس به قدر ظرفیت خود، آن صفت را فرا گرفته و نشان میدهد، ولى خداى تعالى نامحدود و نامتناهى است. چنانکه خود فرمود: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى».[10]
توضیح این مطلب اینگونه است که: هر صفتى از صفات کمال که در موجودى از موجودات زمین و آسمان ببینیم، باید بیدرنگ منتقل به صفتى در مقابل آن شویم؛ چون صفت کمال او از خدا است، و مقابل آن از خود او است، مثلاً وقتى موجودى زنده میبینیم، ذهنمان میرود به اینکه او در ذات خود مرده است، و یا اگر قادر میبینیم، میفهمیم که او در ذاتش عاجز است، پس صفت کمالى که دارد محدود و مقید به حالى و وصفى است که در غیر آن حال، آن صفت را ندارد.
به عنوان مثال، علم در موجودات و مخلوقات، مطلق و نامحدود نیست، بلکه محدود و آمیخته با جهل است، جهل به غیر مسائل معلوم، و همچنین حیات، قدرت، ملک، عظمت و... همه مقید و محدودند. ولى خداى سبحان که افاضه کننده آن صفت کمال است، صفت مذکور در او محدود نیست، بلکه مطلق است، و آمیخته با ضدش نیست؛ یعنی خالص است، پس با علمش جهلى، و با حیاتش مرگی نیست؛ لذا خداى متعال از آنچه غیر او بدان متصف میشود، از صفات کمال - که آمیخته و محدود است- نامحدود و خالصش را دارد.
با توجه به آنچه بیان شد، باید گفت؛ اعادهاى که متصف به آسانى است - در وقتى که قیاس شود با ایجادی که نزد خلق است - نزد خدا آسانتر است؛ یعنى آسان محض است، و خالص از سختی و مشقت است. بر خلاف آسانىِ نزد خلق، که در عین آسانى خالى از دشوارى نیست. پس دیگر لازم نیست که آفرینش براى خدا سختتر از بازگرداندن باشد؛ براى اینکه مشقت و سختی مربوط به فعل است که فعل هم تابع قدرت فاعل است، هر چه قدرت کمتر باشد، مشقت فعل بیشتر، و هر چه قدرت بیشتر باشد، مشقت فعل کمتر خواهد بود، تا آنجا که قدرت، غیر متناهى شود که در آنصورت دیگر مشقتى تصور ندارد؛ و چون قدرت خداى تعالى غیر متناهى است، هیچ عملى براى او مشقت ندارد. چنانکه مستفاد از جمله «إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»، همین است؛ چون وقتى خدا بر هر چیز قادر بود، و قدرتش به هر چیز تعلق گرفت، دیگر متناهى نخواهد بود.
بنابر این، نتیجه این شد که اعاده خدا آسانترین اعاده، و آفرینش او آسانترین آفرینش، و هر کمال دیگرش کاملترین کمال است.[11]
[1]. روم، 27.
[2]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 172، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[3]. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، عطیة، علی عبدالباری، ج 11، ص 37، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[4]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 8، ص 472، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[5]. غافر، 57. «خلقت آسمان ها و زمین از خلقت مردم بزرگ تر است».
[6]. روم، 25.
[7]. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 3، ص 476- 477، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ سوم، 1407ق.
[8]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 472؛ فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 25، ص 96، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
[9]. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 3، ص 477.
[10]. اعراف، 180. «براى خدا است اسمای حسنى».
[11]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 175؛ طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 16، ص 259- 263، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش.