کد سایت
fa84361
کد بایگانی
102013
نمایه
علت ترساندن انسانها در قرآن
طبقه بندی موضوعی
تفسیر,معیار شناسی (دین و اخلاق),گناه و رذائل اخلاقی
خلاصه پرسش
ترس و وحشت در علم اخلاق از ویژگیهای ناپسند انسانی اعلام شده است. پس چرا در قرآن کریم، خداوند صدها بار با تهدید به عذاب و نیز گزارش عذاب پیشینیان، انسانها را میترساند؟!
پرسش
بر اساس حسن و قبح عقلی، ترس صفتی مذموم است و در روایت آمده است که مؤمن ترسو نسبت به کافر شجاع نزدیکتر به جهنم است. پس چرا خداوند همواره در قرآن با اشاره به عذابها و هلاکتهای اقوام گذشته و یا عذابهای اخروی، مردم را از مخالفت با اوامر خود میترساند و این صفت را در آنها ایجاد میکند؟
پاسخ اجمالی
ترس و خوف حالتی نفسانی است که به جهت احتمال ضرر و تصوّر رسیدن ضرری برای انسان حاصل میگردد. در علم اخلاق، ترس به دو دسته پسندیده و ناپسند تقسیم میگردد. ترس پسندیده، ترس و وحشتی است که انسان را در رسیدن به کمال خویش یاری نماید و ترس ناپسند، ترسی است که به نابودی انسانها انجامیده و آنان را از سعادت دنیوی و اخروی باز میدارد.
بنابراین، اگر خدا انسانها را از عذاب میترساند یا وعده به پاداش میدهد، به جهت بیان واقعیت گناهان یا اعمال نیک است؛ و طبیعی است اگر کسی پی ببرد که گناهش پر از ضرر و زیان است، در دل او ترسی پسندیده ایجاد میشود که با کمک آن، گناهان را ترک کرده، اعمال نیک انجام داده و در مسیر پیروی از خدا گام برمیدارد. این روش، در واقع اهمیت دادن به تربیت درونی و بیرونی انسان است.
از طرفی، هرکه شناختش از مقام پروردگار بیشتر و بالاتر باشد، نوعی ترس و خشیت – نه از نوع عادی آن – او را فرا میگیرد.
بنابراین، اگر خدا انسانها را از عذاب میترساند یا وعده به پاداش میدهد، به جهت بیان واقعیت گناهان یا اعمال نیک است؛ و طبیعی است اگر کسی پی ببرد که گناهش پر از ضرر و زیان است، در دل او ترسی پسندیده ایجاد میشود که با کمک آن، گناهان را ترک کرده، اعمال نیک انجام داده و در مسیر پیروی از خدا گام برمیدارد. این روش، در واقع اهمیت دادن به تربیت درونی و بیرونی انسان است.
از طرفی، هرکه شناختش از مقام پروردگار بیشتر و بالاتر باشد، نوعی ترس و خشیت – نه از نوع عادی آن – او را فرا میگیرد.
پاسخ تفصیلی
پاسخ این پرسش را طی دو بخش بررسی مینماییم: یکی به لحاظ ماهیت خوف(ترس) و اقسام آن، و دیگری به لحاظ ارتباط ترس با رجاء و امید.
در علم اخلاق «خوف» عبارت است از: «دل سوختن و متألّم بودن (اندوهگین شدن) به سبب تشویش رسیدن به ناخوشی که تحقق آن محتمل باشد»؛[1] یعنی ترس حاصل نمیگردد مگر به جهت تشویش ذهن و اضطراب خاطر از رسیدن ضرر و مکروهى که آدمى آنرا در ذهن خویش تصور مینماید و در حقیقت، از اینکه چنین تصوری در خارج محقق شود و ضرری به او برسد، متألّم و خائف میگردد.[2]
خوف بر دو قسم است: یکی خوف ممدوح و نیکو و دیگری خوف مذموم و ناپسند. خوف ممدوح همان خوف از خدای متعال و عظمت او و از گناهان خویش است. خوف مذموم –که از جمله صفات ناپسند بوده- سبب هلاکت انسان شده، و او را از سعادت دنیوی و اخروی باز میدارد.[3]
جهت حصول ترس در ترس ممدوح، آن است که ادراک قدرت قاهره و عظمت باهره، باعث اضطراب و وحشت میشود. به عبارت دیگر؛ عظمت آفریدگار، قدرت، و صفات جلال و جمال او در نهایت شدّت و قوّت است و فهمیدن این امر سبب میشود انسان نسبت به اعمالی که در ارتباط با این امر مهم و بزرگ انجام میدهد، احساس نگرانی کند. البته ادراک مراتب این شدّت و قوّت، به اختلاف عقول و مدرِکات مختلف میگردد؛ یعنی هرکس که عقلش کاملتر است، حیرت و سرگردانى بیشتری در شناخت عظمتِ جلال و جمال الهی دارد، و نتیجه این حیرت و سرگردانی بیشتر، خوف و ترس او نیز افزونتر خواهد بود. خدای تعالی در قرآن کریم میفرماید: «از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او میترسند».[4] امام على(ع) میفرماید: «داناترین شما، بیمناکترین شماست».[5]
نتیجه این حالت پرهیز از معاصی است؛ زیرا معرفت به عظمتِ جلال و جمال الهی در دل اثر میکند و آنرا به سوزش و اضطراب وادار مینماید، و اثر آن نیز از دل به بدن سرایت نموده، تن را ضعیف و لاغر، چهره را زرد و دیده را گریان میسازد. سپس به جوارح و اعضا سرایت میکند و آنها را از معصیت باز داشته و به طاعت و عبادت وا میدارد. پس کسى که سعى در ترک گناهان و کسب طاعات نمیکند، دل او از خوف خدا خالى است.[6]
نتیجه دیگر تحقق این صفت در انسان، پرهیز از شهوترانی است؛ زیرا حالت خوف به سایر حالات و صفات شخص سرایت کرده و سبب میشود لذتهاى حرام دنیوی نزد او ناگوار گردد، و لذّت حاصل از پیروی شهوت برای او مانند عسلی است که با زهر آمیخته شده باشد. در حقیقت هیچ چیز مانند خوف، لذّت و شهوت دنیا را قلع و قمع نمیکند. از این جهت است که قرآن در مدح این صفت میفرماید:
«هدایت و رحمت براى کسانى بود که از پروردگار خویش میترسند [و از مخالفت فرمانش بیم دارند]».[7]
«خدا از ایشان راضى و خشنود و ایشان از خدا راضى و خشنودند؛ این برای کسی است که از خدا بترسد».[8]
البته خوف مراتبی دارد که هر یک نتایج مختصّ به خود را دارند. اقلّ مراتب خوف آن است که اثر آن در اعمال ظاهر شود و آدمى را از گناهان باز دارد. در این هنگام صفت «ورع» برای شخص حاصل میشود. اگر از این مرتبه ترقى کند و خوف او به مرتبهاى رسد که او را از شُبَهات نیز نگاه دارد، در این صورت صاحب «تقوا» خواهد شد. اما اگر از این مرتبه نیز ترقّى کند و خود را کاملاً وقف خدمت پروردگار نموده و نفس را از زیادات دنیوی باز دارد، در این صورت از «صدیقین» خواهد شد.
علاوه بر این؛ مراتب خوف را میتوان به لحاظ علت پیدایش آن نیز تقسیم نمود. گاهی خوف به دلیل دورى از قرب الهی و محجوب بودن از لذّت لقاى پروردگار است. این مرتبه بالاترین و بهترین مراتب خوف است که امام علی(ع) اینگونه به آن اشاره نمودهاند: «اى معبود من! فرض که بر عذاب تو بتوانم صبر کنم، اما چگونه بتوانم دوری تو را تحمل نمایم».[9] مرتبه بعدی، خوف عبّاد و زهّاد است که خود انواعی دارد: گاهی از سکرات مرگ و شدّت آن است، گاهی از عذاب قبر و تنهایى آن، گاهی از هول عرصه قیامت، گاه از رسوایى و شرمسارى در محشر، گاهی از رنج حسرت و پشیمانى و ندامت و... این مرتبه براى کسى است که از پروردگار خود بترسد.
از بسیارى از آیات استفاده میشود که این خوف، از لوازم ایمان بوده و کسى که از او نمیترسد، نشان از بیایمانی او دارد؛ در قرآن کریم آمده است:
«مؤمنان فقط کسانى هستند که چون نام خداوند ذکر شد، دلهاى ایشان ترسناک گردد».[10]
«اگر از اهل ایمان هستید از من بترسید».[11]
اما درباره ارتباط خوف با رجاء و امید باید گفت؛ آنچه در فضیلت و مدح خوف ذکر شد، برای وقتى است که این صفت از حدّ خود تجاوز نکند. به عبارت روشنتر، خوف از خدا حکم تازیانهای دارد که بنده را به سوى مواظبت بر علم و عمل و طاعت میکشاند تا به واسطه آنها، به مرتبه قرب الهى رسیده و لذت محبت و انس به خدا را به دست آورد. و همانگونه که تازیانه حدّى معیّن دارد - به گونهای که اگر از آن کمتر باشد، نفع نمیبخشد و اگر از آن تجاوز کند، متأدّب را هلاک میسازد-، خوف نیز حدّى دارد که باید رعایت گردد. به همین جهت، اگر خوف از حد خود تجاوز کند و به حد افراط رسد، منجر به ناامیدى و یأس از رحمت خدا میشود، که طبق فرموده خداوند، برابر با کفر است: «مأیوس نمیشوند از روح الهی مگر کافران».[12] همچنین اگر خوف به این حدّ رسد، شخص را از طاعت باز داشته و او را نسبت به ترک محرّمات بیاعتنا مینماید؛ زیرا تا امید به نجات نباشد، نشاط و شوقى برای طاعت الهی و ترک معاصی وجود نداشته و شخص رغبتی به انجام تکالیف نخواهد داشت. پس چنین خوفى عین فساد و نقصان بوده و در نزد عقل و شرع مذموم است؛ لذا خوفی مذموم است که مانع از رجاء و امید به رحمت الهی بوده و انسان را از رسیدن به کمال باز دارد.[13]
نتیجهگیری
با توجه به مطالبی که بیان شد؛ اوّلاً: ترس در همه موارد مذموم نیست؛ ثانیاً: اگر خدا انسانها را از عذاب اخروی میترساند یا وعده به پاداش میدهد، به جهت بیان واقعیت گناهان یا اعمال نیک انسان است؛ و طبیعی است اگر کسی پی ببرد که گناه او چنین آثار بدی دارد و پر از ضرر و زیان است، در دل او ترس ممدوح ایجاد میشود و بدین وسیله گناهان را ترک میکند و اعمال نیک انجام میدهد، و به سوی اطاعت الهی گام برمیدارد. این روش، در واقع اهمیت دادن به تربیت درونی و بیرونی انسان است.[14]
در علم اخلاق «خوف» عبارت است از: «دل سوختن و متألّم بودن (اندوهگین شدن) به سبب تشویش رسیدن به ناخوشی که تحقق آن محتمل باشد»؛[1] یعنی ترس حاصل نمیگردد مگر به جهت تشویش ذهن و اضطراب خاطر از رسیدن ضرر و مکروهى که آدمى آنرا در ذهن خویش تصور مینماید و در حقیقت، از اینکه چنین تصوری در خارج محقق شود و ضرری به او برسد، متألّم و خائف میگردد.[2]
خوف بر دو قسم است: یکی خوف ممدوح و نیکو و دیگری خوف مذموم و ناپسند. خوف ممدوح همان خوف از خدای متعال و عظمت او و از گناهان خویش است. خوف مذموم –که از جمله صفات ناپسند بوده- سبب هلاکت انسان شده، و او را از سعادت دنیوی و اخروی باز میدارد.[3]
جهت حصول ترس در ترس ممدوح، آن است که ادراک قدرت قاهره و عظمت باهره، باعث اضطراب و وحشت میشود. به عبارت دیگر؛ عظمت آفریدگار، قدرت، و صفات جلال و جمال او در نهایت شدّت و قوّت است و فهمیدن این امر سبب میشود انسان نسبت به اعمالی که در ارتباط با این امر مهم و بزرگ انجام میدهد، احساس نگرانی کند. البته ادراک مراتب این شدّت و قوّت، به اختلاف عقول و مدرِکات مختلف میگردد؛ یعنی هرکس که عقلش کاملتر است، حیرت و سرگردانى بیشتری در شناخت عظمتِ جلال و جمال الهی دارد، و نتیجه این حیرت و سرگردانی بیشتر، خوف و ترس او نیز افزونتر خواهد بود. خدای تعالی در قرآن کریم میفرماید: «از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او میترسند».[4] امام على(ع) میفرماید: «داناترین شما، بیمناکترین شماست».[5]
نتیجه این حالت پرهیز از معاصی است؛ زیرا معرفت به عظمتِ جلال و جمال الهی در دل اثر میکند و آنرا به سوزش و اضطراب وادار مینماید، و اثر آن نیز از دل به بدن سرایت نموده، تن را ضعیف و لاغر، چهره را زرد و دیده را گریان میسازد. سپس به جوارح و اعضا سرایت میکند و آنها را از معصیت باز داشته و به طاعت و عبادت وا میدارد. پس کسى که سعى در ترک گناهان و کسب طاعات نمیکند، دل او از خوف خدا خالى است.[6]
نتیجه دیگر تحقق این صفت در انسان، پرهیز از شهوترانی است؛ زیرا حالت خوف به سایر حالات و صفات شخص سرایت کرده و سبب میشود لذتهاى حرام دنیوی نزد او ناگوار گردد، و لذّت حاصل از پیروی شهوت برای او مانند عسلی است که با زهر آمیخته شده باشد. در حقیقت هیچ چیز مانند خوف، لذّت و شهوت دنیا را قلع و قمع نمیکند. از این جهت است که قرآن در مدح این صفت میفرماید:
«هدایت و رحمت براى کسانى بود که از پروردگار خویش میترسند [و از مخالفت فرمانش بیم دارند]».[7]
«خدا از ایشان راضى و خشنود و ایشان از خدا راضى و خشنودند؛ این برای کسی است که از خدا بترسد».[8]
البته خوف مراتبی دارد که هر یک نتایج مختصّ به خود را دارند. اقلّ مراتب خوف آن است که اثر آن در اعمال ظاهر شود و آدمى را از گناهان باز دارد. در این هنگام صفت «ورع» برای شخص حاصل میشود. اگر از این مرتبه ترقى کند و خوف او به مرتبهاى رسد که او را از شُبَهات نیز نگاه دارد، در این صورت صاحب «تقوا» خواهد شد. اما اگر از این مرتبه نیز ترقّى کند و خود را کاملاً وقف خدمت پروردگار نموده و نفس را از زیادات دنیوی باز دارد، در این صورت از «صدیقین» خواهد شد.
علاوه بر این؛ مراتب خوف را میتوان به لحاظ علت پیدایش آن نیز تقسیم نمود. گاهی خوف به دلیل دورى از قرب الهی و محجوب بودن از لذّت لقاى پروردگار است. این مرتبه بالاترین و بهترین مراتب خوف است که امام علی(ع) اینگونه به آن اشاره نمودهاند: «اى معبود من! فرض که بر عذاب تو بتوانم صبر کنم، اما چگونه بتوانم دوری تو را تحمل نمایم».[9] مرتبه بعدی، خوف عبّاد و زهّاد است که خود انواعی دارد: گاهی از سکرات مرگ و شدّت آن است، گاهی از عذاب قبر و تنهایى آن، گاهی از هول عرصه قیامت، گاه از رسوایى و شرمسارى در محشر، گاهی از رنج حسرت و پشیمانى و ندامت و... این مرتبه براى کسى است که از پروردگار خود بترسد.
از بسیارى از آیات استفاده میشود که این خوف، از لوازم ایمان بوده و کسى که از او نمیترسد، نشان از بیایمانی او دارد؛ در قرآن کریم آمده است:
«مؤمنان فقط کسانى هستند که چون نام خداوند ذکر شد، دلهاى ایشان ترسناک گردد».[10]
«اگر از اهل ایمان هستید از من بترسید».[11]
اما درباره ارتباط خوف با رجاء و امید باید گفت؛ آنچه در فضیلت و مدح خوف ذکر شد، برای وقتى است که این صفت از حدّ خود تجاوز نکند. به عبارت روشنتر، خوف از خدا حکم تازیانهای دارد که بنده را به سوى مواظبت بر علم و عمل و طاعت میکشاند تا به واسطه آنها، به مرتبه قرب الهى رسیده و لذت محبت و انس به خدا را به دست آورد. و همانگونه که تازیانه حدّى معیّن دارد - به گونهای که اگر از آن کمتر باشد، نفع نمیبخشد و اگر از آن تجاوز کند، متأدّب را هلاک میسازد-، خوف نیز حدّى دارد که باید رعایت گردد. به همین جهت، اگر خوف از حد خود تجاوز کند و به حد افراط رسد، منجر به ناامیدى و یأس از رحمت خدا میشود، که طبق فرموده خداوند، برابر با کفر است: «مأیوس نمیشوند از روح الهی مگر کافران».[12] همچنین اگر خوف به این حدّ رسد، شخص را از طاعت باز داشته و او را نسبت به ترک محرّمات بیاعتنا مینماید؛ زیرا تا امید به نجات نباشد، نشاط و شوقى برای طاعت الهی و ترک معاصی وجود نداشته و شخص رغبتی به انجام تکالیف نخواهد داشت. پس چنین خوفى عین فساد و نقصان بوده و در نزد عقل و شرع مذموم است؛ لذا خوفی مذموم است که مانع از رجاء و امید به رحمت الهی بوده و انسان را از رسیدن به کمال باز دارد.[13]
نتیجهگیری
با توجه به مطالبی که بیان شد؛ اوّلاً: ترس در همه موارد مذموم نیست؛ ثانیاً: اگر خدا انسانها را از عذاب اخروی میترساند یا وعده به پاداش میدهد، به جهت بیان واقعیت گناهان یا اعمال نیک انسان است؛ و طبیعی است اگر کسی پی ببرد که گناه او چنین آثار بدی دارد و پر از ضرر و زیان است، در دل او ترس ممدوح ایجاد میشود و بدین وسیله گناهان را ترک میکند و اعمال نیک انجام میدهد، و به سوی اطاعت الهی گام برمیدارد. این روش، در واقع اهمیت دادن به تربیت درونی و بیرونی انسان است.[14]
[1]. نراقی، ملا احمد، معراج السعادة، ص 170، قم، هجرت، چاپ پنجم، 1377ش.
[2]. اما «جُبن» احساسی است که در آن درد و ألم وجود ندارد. به همین دلیل کسی که جرأت نمیکند شب را تنها بماند، جُبن دارد نه خوف(همان).
[3]. ر. ک: «خوف اولیاى الهى»، 108.
[4]. فاطر، 28.
[5]. «أَعْلَمُکُمْ أَخْوَفُکُم»؛ لیثی واسطی، علی، عیون الحکم و المواعظ، ص 113، فم، دار الحدیث، چاپ اول، 1376ش.
[6]. معراج السعادة، ص 182.
[7]. اعراف، 154.
[8]. بیّنه، 8.
[9]. «فهبنى یا الهى و سیدى و مولاى، و ربى صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک»؛ طوسی، محمد بن الحسن، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2 ص 847، بیروت، مؤسسه فقه شیعه، چاپ اول، 1411ق.
[10]. انفال، 2.
[11]. آل عمران، 175.
[12]. یوسف، 87.
[13]. ر. ک: معراج السعادة، ص 170 – 197.
[14]. ر. ک: «تربیت دینی و انواع آن»، 69444.