کد سایت
fa86460
کد بایگانی
103789
نمایه
رابطه میان احکام پنجگانه، با ثواب و عقاب
طبقه بندی موضوعی
مبانی فقهی و اصولی
خلاصه پرسش
رابطه میان احکام پنجگانه، با ثواب و عقاب چیست؟
پرسش
رابطه میان احکام پنجگانه، با ثواب و عقاب چیست؟
پاسخ اجمالی
مکلّف، اگر واجب یا مستحبی را انجام دهد مستحق مدح و ثواب است، و اگر فعل قبیح(گناهی) را انجام دهد یا اخلال به واجب (ترک واجب) نماید، مستحقّ عقاب و مذمّت میباشد. مدح الهى همان ثواب خداوندى است و ذم الهى همان عقاب او است.
برای نمونه؛ حکم مولوى به حکمى گفته میشود که متعلق آن داراى مصلحت یا مفسدهاى باشد. از لوازم چنین حکمى این است که اطاعت یا تخلف از آن، سبب استحقاق ثواب و عقاب خواهد شد؛ مثل حکم در «صلَّوا» و «لا تغصبوا» که هر دو وجوب و حرمت مولویاند و متعلق آنها؛ یعنى نماز و غصب هر یک داراى مصلحت و مفسده هستند و اطاعت یا سرپیچى از آنها سبب استحقاق ثواب و عقاب خواهد شد.
برای نمونه؛ حکم مولوى به حکمى گفته میشود که متعلق آن داراى مصلحت یا مفسدهاى باشد. از لوازم چنین حکمى این است که اطاعت یا تخلف از آن، سبب استحقاق ثواب و عقاب خواهد شد؛ مثل حکم در «صلَّوا» و «لا تغصبوا» که هر دو وجوب و حرمت مولویاند و متعلق آنها؛ یعنى نماز و غصب هر یک داراى مصلحت و مفسده هستند و اطاعت یا سرپیچى از آنها سبب استحقاق ثواب و عقاب خواهد شد.
پاسخ تفصیلی
ثواب و عقاب، دو اصطلاحى است که بیشتر در مباحث کلامى مطرح گردیده و معرکه آراى کلامى میباشد. میان متکلمان (شیعه، اشاعره، معتزله) و اصولیان درباره ثواب و عقاب، مباحثى مطرح است؛ از جمله: آیا مدح و ذم همان ثواب و عقاب است یا خیر؟ رابطه میان ثواب و عقاب با مصلحت و مفسده چیست و رابطه میان اینها، با احکام پنجگانه چیست؟
«ثواب»؛ یعنى پاداش و جزاى خیر که از سوى پروردگار به بندگان مؤمن در برابر اطاعت از تکالیف الهى و انجام کارهاى نیک داده میشود. و «عقاب» سزا و جزاى بدى (عذاب) است که در روز قیامت به بندگان کافر یا عاصى، به دلیل کفر یا انجام کارهاى ناروا و خلاف شرع، میرسد.[1]
متکلمان، مفاهیم «ثواب و عقاب» و «مدح و ذم» را به هم پیوند داده؛ از اینرو، بحثهای ثواب و عقاب با مبحث بنیادیتر حُسن و قُبح گره خورده است.[2] برای نمونه؛ به نظر عضدالدین ایجی، یکی از معانی حسن و قبح - که نزاع معتزله و اشاعره در باب حسن و قبح عقلی نیز ناظر به همین معنا است - عبارت است از تعلق گرفتن مدح و ذم به فعل در دنیا و ثواب و عقاب در آخرت.[3]
حُسن و قُبح دارای سه معنا است:
1. صفت کمال و نقص؛ مانند اینکه؛ علم، حسن است و جهل قبیح. در اینباره نزاعى نیست که حسن و قبح بدین معنا براى صفات به خودى خود، وجود دارد و مُدرک آن عقل است و ربطى به شرع ندارد.
2. مصلحت و مفسده؛ حسن، چیزى است که در آن مصلحت بوده و قبیح، چیزى است که در آن مفسدهاى باشد. این نوع هم عقلى است؛ یعنى عقل آنرا درک میکند.
3. تعلّق مدح و ثواب به فعل در دنیا و آخرت، یا تعلّق ذمّ و عقاب به آن در دنیا و آخرت؛ پس آنچه که در دنیا متعلّق مدح قرار گیرد و در آخرت متعلّق ثواب، حسن است و آنچه که در دنیا مورد ذم واقع شود و در آخرت متعلّق عقاب، قبیح. این معناى حسن و قبح محل نزاع است. اشاعره معتقدند که حسن و قبح بدین معنا شرعى است؛ زیرا در تمامى افعال بندگان، چیزى به خودى خود چنان نیست که مقتضى مدح فاعل و ثواب برای او یا ذم فاعل و عقاب برای او گردد، بلکه از این جهت که شارع بدان امر کرده یا از آن نهى فرموده، بدین صورت در آمده است. اما از نظر معتزله و امامیه، حسن و قبح بدین معنا، عقلى است. ادراک حسن و قبح افعال، موقوف است بر حکم شرع و در آنچه که عقل در ادراک آن مستقل نیست (در غیر مستقلات عقلیه) شرع کاشف از حسن و قبح آن است، پس عقل حاکم است.[4]
نسبت مدح و ذم با ثواب و عقاب این است که: نزد عقلا؛ مدح و ذم، ستایش و سرزنش زبانى است و ثواب و عقاب، پاداش و کیفر عملى است که از مولا نسبت به عبد انجام میگیرد، امّا در مورد خداوند بدون تردید در قرآن هم مدح و ذم است و هم وعده ثواب و عقاب، امّا مدح الهى همان ثواب خداوندى است و ذم الهى همان عقاب او است.[5]
با توجه به مطلب بالا؛ درباره ارتباط میان احکام شرعی با ثواب و عقاب میتوان گفت:
مکلّف، اگر واجب یا مستحبی را انجام دهد مستحق مدح و ثواب است، و اگر فعل قبیح(گناهی) را انجام دهد یا اخلال به واجب (ترک واجب) نماید، مستحقّ عقاب و مذمّت میباشد.[6] پس فعل حسن؛ فعلی است که فاعل آن مستحق مدح و ثواب است و فعل قبیح؛ یعنی فعلی که فاعل آن مستحق ذمّ و عقاب است.[7] و آنچه را که حسن است و دارای ثواب پس دارای مصلحت هست و آنچه را که قبیح و دارای عقاب، دارای مفسده هست.[8] البته منظور این است که حسن و قبح، بدون حکم شرع، مقتضى ثواب و عقاب نیست، به این دلیل که تعیین ثواب و عقاب با شارع است و عقل نمیتواند ثواب و عقاب را تعیین کند.[9]
برای نمونه؛ یکى از احکام پنجگانه، تقسیم حکم، به مولوى و ارشادى است؛ مثلاً وجوب نماز یک حکم مولوى است، اما وجوب اطاعت از فرامین الهى که در آیه 59 سوره نساء آمده، یک حکم ارشادى است. بنابراین، حکم مولوى به حکمى گفته میشود که متعلق آن داراى مصلحت یا مفسدهاى باشد. از لوازم چنین حکمى این است که اطاعت یا تخلف از آن، سبب استحقاق ثواب و عقاب خواهد شد؛ مثل حکم در «صلَّوا» و «لا تغصبوا» که هر دو وجوب و حرمت مولویاند و متعلق آنها؛ یعنى نماز و غصب هر یک داراى مصلحت و مفسده هستند و اطاعت یا سرپیچى از آنها سبب استحقاق ثواب و عقاب خواهد شد. در مقابل، حکم ارشادى به حکمى گفته میشود که متعلق آن مصلحت و مفسده ندارد. در نتیجه، بر اطاعت و عصیانِ آن، ثواب و عقابى مترتب نخواهد شد؛ مانند امر در آیه «اطیعوا الله» که دلالت بر وجوب حکم دارد و متعلق آن اطاعت است. اما اطاعت از خدا، عنوانى نیست که داراى مصلحت و در نتیجه، استحقاق ثوابى را بهدنبال داشته باشد، بلکه فقط ارشاد به اطاعت از اوامر و نواهى است که در شریعت اسلام بیان شده و عقل بدون چنین امرى، خود به وجوب اطاعت از اوامر و نواهى الهى حکم میکرد. پس امر «اطیعوا»، ارشاد و تأکید بر حکم عقل است. نتیجه آنکه امرِ اطیعوا، هم در ناحیه خداوند و هم در ناحیه رسول الله ارشادى است.
البته بسیاری از احکام؛ مانند معاملات، نکاح و سیاسات براى ثواب جعل نشده و نیت قربت در آن شرط نیست و غیر از اینها که براى صلاح زندگی دنیایی است؛ مثلاً اطفال کفار، در حکم کفار هستند ولی نه براى آنکه به جهنم بروند، بلکه براى آنکه پدر و مادر این اطفال، آنها را سرپرستى و نگهدارى کنند، اما وقتى طفل مستقل شد و توانست مسلمان شود اسلام او پذیرفته است. پس این حکم، صرف مصلحت دنیوى است نه براى ثواب و عقاب. همچنین کسى که سهواً بیوضو نماز بخواند، واجب است که قضای نمازش را بجا آورد، و قضا، مجازات دنیوى است براى مصلحت مکلف که چون قضا کرد پس از این در یاد وضو باشد وگرنه ثواب براى نماز اول که بدون وضو انجام داد نیز هست. پس اینکه میگویند فقه براى نظم دنیا است، مقصود این است که همیشه واجب نیست به قصد قربت باشد، اما اصول عقاید و تهذیب نفس و تصفیه اخلاق جز به قصد قربت تصور نمیشود.[10]
«ثواب»؛ یعنى پاداش و جزاى خیر که از سوى پروردگار به بندگان مؤمن در برابر اطاعت از تکالیف الهى و انجام کارهاى نیک داده میشود. و «عقاب» سزا و جزاى بدى (عذاب) است که در روز قیامت به بندگان کافر یا عاصى، به دلیل کفر یا انجام کارهاى ناروا و خلاف شرع، میرسد.[1]
متکلمان، مفاهیم «ثواب و عقاب» و «مدح و ذم» را به هم پیوند داده؛ از اینرو، بحثهای ثواب و عقاب با مبحث بنیادیتر حُسن و قُبح گره خورده است.[2] برای نمونه؛ به نظر عضدالدین ایجی، یکی از معانی حسن و قبح - که نزاع معتزله و اشاعره در باب حسن و قبح عقلی نیز ناظر به همین معنا است - عبارت است از تعلق گرفتن مدح و ذم به فعل در دنیا و ثواب و عقاب در آخرت.[3]
حُسن و قُبح دارای سه معنا است:
1. صفت کمال و نقص؛ مانند اینکه؛ علم، حسن است و جهل قبیح. در اینباره نزاعى نیست که حسن و قبح بدین معنا براى صفات به خودى خود، وجود دارد و مُدرک آن عقل است و ربطى به شرع ندارد.
2. مصلحت و مفسده؛ حسن، چیزى است که در آن مصلحت بوده و قبیح، چیزى است که در آن مفسدهاى باشد. این نوع هم عقلى است؛ یعنى عقل آنرا درک میکند.
3. تعلّق مدح و ثواب به فعل در دنیا و آخرت، یا تعلّق ذمّ و عقاب به آن در دنیا و آخرت؛ پس آنچه که در دنیا متعلّق مدح قرار گیرد و در آخرت متعلّق ثواب، حسن است و آنچه که در دنیا مورد ذم واقع شود و در آخرت متعلّق عقاب، قبیح. این معناى حسن و قبح محل نزاع است. اشاعره معتقدند که حسن و قبح بدین معنا شرعى است؛ زیرا در تمامى افعال بندگان، چیزى به خودى خود چنان نیست که مقتضى مدح فاعل و ثواب برای او یا ذم فاعل و عقاب برای او گردد، بلکه از این جهت که شارع بدان امر کرده یا از آن نهى فرموده، بدین صورت در آمده است. اما از نظر معتزله و امامیه، حسن و قبح بدین معنا، عقلى است. ادراک حسن و قبح افعال، موقوف است بر حکم شرع و در آنچه که عقل در ادراک آن مستقل نیست (در غیر مستقلات عقلیه) شرع کاشف از حسن و قبح آن است، پس عقل حاکم است.[4]
نسبت مدح و ذم با ثواب و عقاب این است که: نزد عقلا؛ مدح و ذم، ستایش و سرزنش زبانى است و ثواب و عقاب، پاداش و کیفر عملى است که از مولا نسبت به عبد انجام میگیرد، امّا در مورد خداوند بدون تردید در قرآن هم مدح و ذم است و هم وعده ثواب و عقاب، امّا مدح الهى همان ثواب خداوندى است و ذم الهى همان عقاب او است.[5]
با توجه به مطلب بالا؛ درباره ارتباط میان احکام شرعی با ثواب و عقاب میتوان گفت:
مکلّف، اگر واجب یا مستحبی را انجام دهد مستحق مدح و ثواب است، و اگر فعل قبیح(گناهی) را انجام دهد یا اخلال به واجب (ترک واجب) نماید، مستحقّ عقاب و مذمّت میباشد.[6] پس فعل حسن؛ فعلی است که فاعل آن مستحق مدح و ثواب است و فعل قبیح؛ یعنی فعلی که فاعل آن مستحق ذمّ و عقاب است.[7] و آنچه را که حسن است و دارای ثواب پس دارای مصلحت هست و آنچه را که قبیح و دارای عقاب، دارای مفسده هست.[8] البته منظور این است که حسن و قبح، بدون حکم شرع، مقتضى ثواب و عقاب نیست، به این دلیل که تعیین ثواب و عقاب با شارع است و عقل نمیتواند ثواب و عقاب را تعیین کند.[9]
برای نمونه؛ یکى از احکام پنجگانه، تقسیم حکم، به مولوى و ارشادى است؛ مثلاً وجوب نماز یک حکم مولوى است، اما وجوب اطاعت از فرامین الهى که در آیه 59 سوره نساء آمده، یک حکم ارشادى است. بنابراین، حکم مولوى به حکمى گفته میشود که متعلق آن داراى مصلحت یا مفسدهاى باشد. از لوازم چنین حکمى این است که اطاعت یا تخلف از آن، سبب استحقاق ثواب و عقاب خواهد شد؛ مثل حکم در «صلَّوا» و «لا تغصبوا» که هر دو وجوب و حرمت مولویاند و متعلق آنها؛ یعنى نماز و غصب هر یک داراى مصلحت و مفسده هستند و اطاعت یا سرپیچى از آنها سبب استحقاق ثواب و عقاب خواهد شد. در مقابل، حکم ارشادى به حکمى گفته میشود که متعلق آن مصلحت و مفسده ندارد. در نتیجه، بر اطاعت و عصیانِ آن، ثواب و عقابى مترتب نخواهد شد؛ مانند امر در آیه «اطیعوا الله» که دلالت بر وجوب حکم دارد و متعلق آن اطاعت است. اما اطاعت از خدا، عنوانى نیست که داراى مصلحت و در نتیجه، استحقاق ثوابى را بهدنبال داشته باشد، بلکه فقط ارشاد به اطاعت از اوامر و نواهى است که در شریعت اسلام بیان شده و عقل بدون چنین امرى، خود به وجوب اطاعت از اوامر و نواهى الهى حکم میکرد. پس امر «اطیعوا»، ارشاد و تأکید بر حکم عقل است. نتیجه آنکه امرِ اطیعوا، هم در ناحیه خداوند و هم در ناحیه رسول الله ارشادى است.
البته بسیاری از احکام؛ مانند معاملات، نکاح و سیاسات براى ثواب جعل نشده و نیت قربت در آن شرط نیست و غیر از اینها که براى صلاح زندگی دنیایی است؛ مثلاً اطفال کفار، در حکم کفار هستند ولی نه براى آنکه به جهنم بروند، بلکه براى آنکه پدر و مادر این اطفال، آنها را سرپرستى و نگهدارى کنند، اما وقتى طفل مستقل شد و توانست مسلمان شود اسلام او پذیرفته است. پس این حکم، صرف مصلحت دنیوى است نه براى ثواب و عقاب. همچنین کسى که سهواً بیوضو نماز بخواند، واجب است که قضای نمازش را بجا آورد، و قضا، مجازات دنیوى است براى مصلحت مکلف که چون قضا کرد پس از این در یاد وضو باشد وگرنه ثواب براى نماز اول که بدون وضو انجام داد نیز هست. پس اینکه میگویند فقه براى نظم دنیا است، مقصود این است که همیشه واجب نیست به قصد قربت باشد، اما اصول عقاید و تهذیب نفس و تصفیه اخلاق جز به قصد قربت تصور نمیشود.[10]
[1]. مرکز اطلاعات و مدارک اسلامى، فرهنگ نامه اصول فقه، ص 370، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1389ش؛ ر.ک: إرشاد الطالبین إلى نهج المسترشدین، ص 413.
[2]. ر. ک: شیخ مفید، النکت الاعتقادیة، ص 32، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، 1413ق؛ عضدالدین ایجی، عبدالرحمن بن احمد، المواقف فی علم الکلام، ج1، ص324، بیروت، عالم الکتب، بیتا؛ ضویحی، علی بن سعد، آراء المعتزله الاصولیه، ج 1، ص 165، ریاض، مکتبة الرشد، 1421ق.
[3]. المواقف فی علم الکلام، ج 1، ص 324؛ رازى، محمد بن عمر، المحصل، ص 478 - 479، عمان، دار الرازی، 1411ق؛ طوسى، خواجه نصیر الدین، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، ص 339، بیروت، دار الأضواء، 1405ق.
[4]. مظفر، محمد حسین، دلائل الصدق، ج 2، ص 330، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، 1422ق.
[5]. محمدی، علی، شرح کشف المراد، ص 534 – 535، قم، دارالفکر، 1378ش؛ مظفر، محمدرضا، أصول الفقه، ج 2، ص 133، قم، اسماعیلیان، 1375ش.
[6]. علامه حلى، فاضل مقداد، حسینى، ابوالفتح بن مخدوم، الباب الحادی عشر مع شرحیه النافع یوم الحشر و مفتاح الباب، ص 54، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامى، 1365ش؛ طوسى، خواجه نصیر الدین، تجرید الاعتقاد، ص 301 – 302، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1407ق.
[7]. حسینى تهرانى، سید هاشم، توضیح المراد، ص 534، تهران، مفید، 1365ش.
[8]. توضیح المراد، ص 534؛ دلائل الصدق، ج 2، ص 443.
[9]. دلائل الصدق، ج 2، ص 443.
[10]. همان، ص 574.