کد سایت
fa86822
کد بایگانی
104337
نمایه
عین الربط بودن مخلوقات بر اساس آیه 7 سوره مجادله
طبقه بندی موضوعی
تفسیر,آفرینش انسان و جهان
خلاصه پرسش
اگر مخلوقات عین ربط هستند، پس چگونه خداوند در سوره مجادله خود را در قالب عدد و همتراز انسانها معرفی کرده است؟!
پرسش
مگر نمی¬گوییم مخلوقات عین الربط هستند؟! پس چگونه خداوند در آیه 7 سوره مجادله ذات متعالی خود را جدا و همتراز مخلوقات فرض کرده است؟
پاسخ اجمالی
هر چند ممکن است از ظاهر این آیه «وحدت عددی» خداوند و «امتیاز تقابلی» حق تعالی با موجودات استنباط شود، ولی با دقت بیشتر معلوم میشود این آیه نیز با «وحدت حقه حقیقی» و «امتیاز احاطی» هماهنگ است. علاوه بر اینکه تبیین حقیقت توحید ممکن است به حسب مخاطبان و شرایط متفاوت باشد؛ و در مراحلی در حد اثبات اصل توحید کافی باشد، بدون اینکه نیاز به تبیین نوع وحدت باشد، و برای افرادی که دارای استعداد و آمادگی بیشتری هستند لازم است مراحل عالی توحید تبیین گردد؛ بنابراین ممکن است آیه 7 سوره مجادله در صدد تبیین اصل توحید و مرحلۀ ابتدایی آن باشد، نه بیان نوع وحدت و تبیین مراحل عالی آن.
مشروح این مطلب را در پاسخ تفصیلی مطالعه کنید.
مشروح این مطلب را در پاسخ تفصیلی مطالعه کنید.
پاسخ تفصیلی
به نظر میرسد توجه به دو نکته میتواند در تبیین پاسخ به این پرسش راهگشا باشد:
1. آیات قرآن کریم به گونهای حقایق و معارف را بیان میکنند که معنای ظاهری و ابتدایی آن برای همۀ مردم - حتی برای کسانی که دانش اندکی دارند - قابل فهم باشد، ولی در عین حال دارای باطن و معنای عمیقی است که فقط برای خواص و اهل دانش قابل درک است.
آیه هفت سوره مبارکه مجادله چنین بیان میکند: « آیا نمىدانى که خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است میداند؛ هیچگاه سه نفر با هم نجوا نمیکنند مگر اینکه خداوند چهارمین آنها است، و هیچگاه پنج نفر با هم نجوا نمیکنند مگر اینکه خداوند ششمین آنها است، و نه تعدادى کمتر و نه بیشتر از آن، مگر اینکه او همراه آنها است هر جا که باشند، سپس روز قیامت آنها را از اعمالشان آگاه میسازد؛ چرا که خداوند به هر چیزى دانا است».
معنای ابتدایی و ظاهری این آیه شریفه، بیان حقیقت توحید برای عامه مردم است و میدانیم بیان اصل توحید - هر چند به صورت وحدت عددی- در صدر اسلام از واجبات بوده، و میدانیم که اکثریت مخاطبان (نه همه مخاطبان) مشرکان بودند و مخاطبانی بودند که در صدد دریافت حقیقت عرفانی توحید نبودند، بلکه اصل توحید را هدف رد و انکار خود قرار داده بودند و به خدایان متعدد معتقد بودند. باید توجه داشت اثبات مرتبهای از حقیقت در مقام مخاطبه و نفی الهههای کثیر تنها به معنای رد کثرت است، اما در مورد نوع این وحدت نمیتوان از همین استدلالها قضاوت نمود، بلکه بعد از اثباتِ کلامیِ توحید در مورد نوع این وحدت باید به روایات دیگری مراجعه کرد که در آنها مخاطبانِ کلام، قابلیت دریافت این نوع وحدت را داشتهاند.
هر چند معنای ابتدایی آیه اثبات «وحدت عددی»[1] خداوند و «امتیاز تقابلی» خداوند با موجودات است، اما با دقت در آیه میتوان گفت در این آیه نیز حقیقت توحید به گونهای بیان شده است که با «توحید عرفانی»( وحدت حقه حقیقه) و «امتیاز احاطی» منافات ندارد؛ زیرا در آیه آمده است که «هیچ مجموعهای نیستند مگر اینکه خداوند همراه آنها است».
برخی از مفسران در تفسیر این عبارت میگویند:
منظور از اینکه خدا با ایشان(نجوا کنندگان) است، با ایشان بودن از حیث علم و آگاهى به سخنانى است که بیخ گوش یکدیگر میگویند، میفرماید: خداى تعالى در این نجوا شریک ایشان است.
با این بیان روشن میشود که منظور از چهارم بودن خدا براى سه نفر اهل نجوا و ششم بودن براى پنج نفر اهل نجوا همین است که: خدا با ایشان است در علم، و مشترک با آنان است در اطلاع بر سخنان سرى آنها، نه اینکه خداى تعالى عدد سه نفر آنان را به صورت یک انسانى مجسد چهار نفر کند؛ زیرا خداى سبحان منزه از جسمیت و مادیت است.
توضیح:
مقتضاى وحدت سیاق این است که: منظور از دو استثناى "إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ" و "إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ" یک چیز باشد، و در هر دو بخواهد بفهماند که چیزى بر خدا پوشیده نیست. پس در حقیقت برگشت معناى این دو استثناء به یک استثنا است، و آن "إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ" است. و این معیت یا معیت علمى است، و معنایش این است که: خدا در هر حال مشارک ایشان است در آگاهى. و یا معیت وجودى است، و معنایش این است که: هر جا قومى فرض شود که مشغول نجوا هستند، خداى تعالى همانجا هست، و شنوا و داناى به سخنان ایشان است.
و منظور از جمله "أَیْنَ ما کانُوا" این است که مطلب را از نظر مکان عمومیت دهد، و بفهماند وقتى معیت خدا با اهل نجوا معیت علمى است، نه نزدیکى جسمانى، دیگر تفاوت نمیکند که آن مکان نزدیک باشد یا دور. پس هیچ مکانى از خداى سبحان خالى نیست، در عین اینکه او در مکان نمیگنجد.
ایشان سپس اضافه میکند: از آنچه گذشت این معنا هم روشن میشود که مفاد آیه مورد بحث - یعنى چهارمى بودن خدا براى سه نفر اهل نجوا، و ششمى بودنش براى پنج نفر اهل نجوى- با آیه شریفه "لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَة"[2] که میفرماید:" آنها که معتقدند خدا سومى سه خدا است کافر شدند" منافاتى ندارد؛ چون منظور صاحبان این عقیده(خدا سومى سه خدا است) این بود که خدا واحد عددى است که با انضمام دو خداى دیگر میشوند سه خدا، و حال آنکه وحدت خدا عددى نیست، او احدى الذات است، و محال است چیزى غیر او با او فرض شود تا دوم او باشد. پس مراد از چهارمى بودن خدا براى سه نفر اهل نجوا و ششمى بودنش براى پنج نفر، همین است که بیان شد؛ یعنی اینکه خداوند عالم به سخنان سرى است؛ آنچه از نظر نجواکنندگان سرى شمرده میشود براى خداوند مکشوف و ظاهر است.
منظور آیه این نیست که خدا مانند اهل نجوا وجودى محدود دارد، وجودى که دومى و سومى هم برایش فرض میشود، تا پرسیده شود که چرا در سوره مائده، گویندگان به اینکه خدا ثالث ثلاثه است را کافر خوانده، و آنگاه خودش را در این آیه، چهارمى سه نفر اهل نجوا، و ششمى پنج نفر آنان معرفى کرده است.[3]
2. نکته دیگر اینکه بحث توحید از لحاظ بیان و گفتار و بحث و مناظره و تفکرات فلسفی و ... شایعترین مباحث در بین اهل مذهب محسوب میشود؛ بنابراین طبیعی است که این بحث در مقام بیان در آیات قرآن و کلمات معصومان در سطح واحدی ارائه نشده باشد، بلکه در تمامی این مباحث میزان درک مخاطب و بهرهای که از این حقیقت میتواند نصیب او شود لحاظ شده است.
وحدت حقه حقیقیه(غیر عددی) اکثراً در قالب اشارات بیان شده و کمتر مورد بحث و مناظره قرار گرفته است؛ در عین حال، کم نیستند بیاناتی که از ائمه(ع) در باب این درجه از توحید(وحدت حقه حقیقیه) نقل شده است.
ولی توحید ظاهری که اکثراً در مقام بحث و مناظره با منکران مطرح شده، غیر از مقام تبیین حقیقت نهایی توحید است؛ از اینرو میبینیم که در کلمات معصومان و قرآن نوع استدلال برای توحید خدا - از باب مماشات با مخاطب- در ظاهر به وحدت عددی تمایل دارد. (هرچند گوینده کلام از توهم وحدت عددی در مورد خداوند بدور است)، بلکه وقتی از باب ضرورت لازم باشد که توحید در مقام مخاطبه ذهنی بیان شود، چارهای نیست جز اینکه تصوری ذهنی را دامن زند و ذهن هم خواه ناخواه در مورد یگانگی، فقط یگانگی عددی را درک میکند. اینگونه است که در دانش ریاضی حتی بینهایت نیز در ذهن به صورت عدد متصور میشود.
از طرفی، قیدهای فراوانی که در سخنان معصومان به این عقیده دینی اضافه شده، مانع از این است که بتوان وحدت عددی را همان حقیقت توحید دانست. بنابراین، این تعارض ناشی از اصل و حقیقت امر نیست، بلکه مربوط به مقام بیان و خطاب است.[4]
1. آیات قرآن کریم به گونهای حقایق و معارف را بیان میکنند که معنای ظاهری و ابتدایی آن برای همۀ مردم - حتی برای کسانی که دانش اندکی دارند - قابل فهم باشد، ولی در عین حال دارای باطن و معنای عمیقی است که فقط برای خواص و اهل دانش قابل درک است.
آیه هفت سوره مبارکه مجادله چنین بیان میکند: « آیا نمىدانى که خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است میداند؛ هیچگاه سه نفر با هم نجوا نمیکنند مگر اینکه خداوند چهارمین آنها است، و هیچگاه پنج نفر با هم نجوا نمیکنند مگر اینکه خداوند ششمین آنها است، و نه تعدادى کمتر و نه بیشتر از آن، مگر اینکه او همراه آنها است هر جا که باشند، سپس روز قیامت آنها را از اعمالشان آگاه میسازد؛ چرا که خداوند به هر چیزى دانا است».
معنای ابتدایی و ظاهری این آیه شریفه، بیان حقیقت توحید برای عامه مردم است و میدانیم بیان اصل توحید - هر چند به صورت وحدت عددی- در صدر اسلام از واجبات بوده، و میدانیم که اکثریت مخاطبان (نه همه مخاطبان) مشرکان بودند و مخاطبانی بودند که در صدد دریافت حقیقت عرفانی توحید نبودند، بلکه اصل توحید را هدف رد و انکار خود قرار داده بودند و به خدایان متعدد معتقد بودند. باید توجه داشت اثبات مرتبهای از حقیقت در مقام مخاطبه و نفی الهههای کثیر تنها به معنای رد کثرت است، اما در مورد نوع این وحدت نمیتوان از همین استدلالها قضاوت نمود، بلکه بعد از اثباتِ کلامیِ توحید در مورد نوع این وحدت باید به روایات دیگری مراجعه کرد که در آنها مخاطبانِ کلام، قابلیت دریافت این نوع وحدت را داشتهاند.
هر چند معنای ابتدایی آیه اثبات «وحدت عددی»[1] خداوند و «امتیاز تقابلی» خداوند با موجودات است، اما با دقت در آیه میتوان گفت در این آیه نیز حقیقت توحید به گونهای بیان شده است که با «توحید عرفانی»( وحدت حقه حقیقه) و «امتیاز احاطی» منافات ندارد؛ زیرا در آیه آمده است که «هیچ مجموعهای نیستند مگر اینکه خداوند همراه آنها است».
برخی از مفسران در تفسیر این عبارت میگویند:
منظور از اینکه خدا با ایشان(نجوا کنندگان) است، با ایشان بودن از حیث علم و آگاهى به سخنانى است که بیخ گوش یکدیگر میگویند، میفرماید: خداى تعالى در این نجوا شریک ایشان است.
با این بیان روشن میشود که منظور از چهارم بودن خدا براى سه نفر اهل نجوا و ششم بودن براى پنج نفر اهل نجوا همین است که: خدا با ایشان است در علم، و مشترک با آنان است در اطلاع بر سخنان سرى آنها، نه اینکه خداى تعالى عدد سه نفر آنان را به صورت یک انسانى مجسد چهار نفر کند؛ زیرا خداى سبحان منزه از جسمیت و مادیت است.
توضیح:
مقتضاى وحدت سیاق این است که: منظور از دو استثناى "إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ" و "إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ" یک چیز باشد، و در هر دو بخواهد بفهماند که چیزى بر خدا پوشیده نیست. پس در حقیقت برگشت معناى این دو استثناء به یک استثنا است، و آن "إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ" است. و این معیت یا معیت علمى است، و معنایش این است که: خدا در هر حال مشارک ایشان است در آگاهى. و یا معیت وجودى است، و معنایش این است که: هر جا قومى فرض شود که مشغول نجوا هستند، خداى تعالى همانجا هست، و شنوا و داناى به سخنان ایشان است.
و منظور از جمله "أَیْنَ ما کانُوا" این است که مطلب را از نظر مکان عمومیت دهد، و بفهماند وقتى معیت خدا با اهل نجوا معیت علمى است، نه نزدیکى جسمانى، دیگر تفاوت نمیکند که آن مکان نزدیک باشد یا دور. پس هیچ مکانى از خداى سبحان خالى نیست، در عین اینکه او در مکان نمیگنجد.
ایشان سپس اضافه میکند: از آنچه گذشت این معنا هم روشن میشود که مفاد آیه مورد بحث - یعنى چهارمى بودن خدا براى سه نفر اهل نجوا، و ششمى بودنش براى پنج نفر اهل نجوى- با آیه شریفه "لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَة"[2] که میفرماید:" آنها که معتقدند خدا سومى سه خدا است کافر شدند" منافاتى ندارد؛ چون منظور صاحبان این عقیده(خدا سومى سه خدا است) این بود که خدا واحد عددى است که با انضمام دو خداى دیگر میشوند سه خدا، و حال آنکه وحدت خدا عددى نیست، او احدى الذات است، و محال است چیزى غیر او با او فرض شود تا دوم او باشد. پس مراد از چهارمى بودن خدا براى سه نفر اهل نجوا و ششمى بودنش براى پنج نفر، همین است که بیان شد؛ یعنی اینکه خداوند عالم به سخنان سرى است؛ آنچه از نظر نجواکنندگان سرى شمرده میشود براى خداوند مکشوف و ظاهر است.
منظور آیه این نیست که خدا مانند اهل نجوا وجودى محدود دارد، وجودى که دومى و سومى هم برایش فرض میشود، تا پرسیده شود که چرا در سوره مائده، گویندگان به اینکه خدا ثالث ثلاثه است را کافر خوانده، و آنگاه خودش را در این آیه، چهارمى سه نفر اهل نجوا، و ششمى پنج نفر آنان معرفى کرده است.[3]
2. نکته دیگر اینکه بحث توحید از لحاظ بیان و گفتار و بحث و مناظره و تفکرات فلسفی و ... شایعترین مباحث در بین اهل مذهب محسوب میشود؛ بنابراین طبیعی است که این بحث در مقام بیان در آیات قرآن و کلمات معصومان در سطح واحدی ارائه نشده باشد، بلکه در تمامی این مباحث میزان درک مخاطب و بهرهای که از این حقیقت میتواند نصیب او شود لحاظ شده است.
وحدت حقه حقیقیه(غیر عددی) اکثراً در قالب اشارات بیان شده و کمتر مورد بحث و مناظره قرار گرفته است؛ در عین حال، کم نیستند بیاناتی که از ائمه(ع) در باب این درجه از توحید(وحدت حقه حقیقیه) نقل شده است.
ولی توحید ظاهری که اکثراً در مقام بحث و مناظره با منکران مطرح شده، غیر از مقام تبیین حقیقت نهایی توحید است؛ از اینرو میبینیم که در کلمات معصومان و قرآن نوع استدلال برای توحید خدا - از باب مماشات با مخاطب- در ظاهر به وحدت عددی تمایل دارد. (هرچند گوینده کلام از توهم وحدت عددی در مورد خداوند بدور است)، بلکه وقتی از باب ضرورت لازم باشد که توحید در مقام مخاطبه ذهنی بیان شود، چارهای نیست جز اینکه تصوری ذهنی را دامن زند و ذهن هم خواه ناخواه در مورد یگانگی، فقط یگانگی عددی را درک میکند. اینگونه است که در دانش ریاضی حتی بینهایت نیز در ذهن به صورت عدد متصور میشود.
از طرفی، قیدهای فراوانی که در سخنان معصومان به این عقیده دینی اضافه شده، مانع از این است که بتوان وحدت عددی را همان حقیقت توحید دانست. بنابراین، این تعارض ناشی از اصل و حقیقت امر نیست، بلکه مربوط به مقام بیان و خطاب است.[4]