تعریف اعجاز
دانشمندان مسلمان در تعریف «معجزه» گفتهاند:[1]
"معجزه، امر خارق عادتى است که مقرون به تحدى باشد و از طرفى با ادعا مطابقت داشته باشد".
اعجاز و قانون علیت
خوارق عادت، رویدادهایى هستند که بر خلاف عادت امور و اشیا و عمل کرد معهود قوانین طبیعى مىباشند. این که گفته شد: معجزه خارق عادت است، نه بدین معنا است که معجزه، استثنایى است از قانون علیت[2]. معجزه، نفى علل نیست؛ چون قانون علیت هم مورد پذیرش برهان است و هم قرآن. قانون علیت[3] و خوارق عادت، هر دو مورد پذیرش قرآن کریماند، ولى معارفى را هم به بشریت عرضه مىکنند؛ مانند این که زمام علل به دست خدا است، اسباب مادى مستقل در تأثیر نیستند و سبب واقعى خدا است.[4] و از جمله اسبابى که در مورد معجزات مؤثر است، نفوس انبیا مىباشد،[5] و مبدأى که در نفوس انبیا و اولیا و مؤمنان قرار دارد، مافوق تمام اسباب ظاهرى، و غالب بر آنها است.[6]
شرایط اعجاز
نتیجه این که، معجزه و سایر امور خارق العاده، مانند امور عادى به اسباب طبیعى محتاج اند و علاوه، هر دو (معجزه و امور عادى) از اسباب باطنى بهرهمندند، و اسباب باطنى با آنچه که ما آنان را به عنوان اسباب مىشناسیم متفاوت اند، ولى در امور عادى، اسباب ظاهرى و عادى توأم با اسباب باطنى و حقیقى بوده و آن اسباب باطنى هم توأم با اراده و امر خدا مىباشند. البته گاهى اسباب حقیقى با اسباب ظاهرى هماهنگى نمىکنند و در نتیجه، سبب ظاهرى از سببیّت افتاده و آن امر عادى موجود نمىشود؛ چون اراده و امر خدا بدان تعلق نگرفت. برخلاف امور خارق العاده که مستند به اسباب طبیعى عادى نبوده، بلکه به اسباب طبیعى غیر عادى تکیه دارند؛ یعنى به اسبابى که براى عموم مردم قابل لمس نیست. البته اسباب طبیعى غیر عادى نیز مقارن به اسباب حقیقى و باطنى و در نهایت مستند به اذن و ارادهى خدا مىباشند.
از شروط دیگر معجزه، مقرون بودن به تحدى است؛ یعنى پیامبرى که معجزه به دست او جارى مىشود از همگان، بویژه منکران و ناباوران، مىخواهد که اگر معجزهى او را عمل عادى مىدانند و حاکى از صدق دعوت او نمىشمارند، نظیر آن را بیاورند.[7]
به عبارت دیگر، معجزه یعنى "بینه و آیت الهى" که براى اثبات یک مأموریت الهى صورت مىگیرد؛ لذا محدود به شرایط خاص و مقرون به تحدى مىباشد.[8]
از جمله مواردى که در معجزه شرط است و در تعریف معجزه بیان شده، این است که مطابقت با ادعا داشته باشد؛ یعنى اگر کسى ادعاى نبوت مىکند و معجزهى خودش را، به عنوان مثال، شفا دادن کور مىداند، باید کور شفا پیدا کند تا دلیلى بر صدق او باشد.[9]
فرق معجزه با سحر و کهانت
پس معجزه، خرق عادت است و خرق عادت اگرچه شامل سحر و کهانت و استجابت دعا و امثال آن مىشود، اما سحر و کهانت تاب مقاومت در برابر معجزه را ندارند و اسبابش، مغلوب مىشوند و معجزه، از این جهت معجزه است که عوامل طبیعى و غیر عادى آن، مغلوب واقع نمىگردند و همواره قاهر و غالباند.[10] سحر و جادوگرى نه منشأ الهى دارد و نه منشأ طبیعى و ما به ازاى واقعى و نفس الامرى، و غالباً بر چشم بندى، از جمله سبقت گرفتن بر سرعت دید و ایهام و تخیل و تلقین مبتنى است. و اگر در بعضى موارد هم منشأ طبیعى داشته باشد، در خدمت اهداف شر است و غالباً با جهل و خرافات توأم مىباشد؛ یعنى خارق العادهى بشرى در هدف هم با معجزه پیامبران، تفاوت دارد؛ چون پیامبران معجزات را به منظور هدایت و راهنمایى بشر مىآورند نه سرگرمى....
از طرف دیگر، معجزه قید و شرط خاصى ندارد؛ بدین معنا که براى انجام آن نیاز به آموزش و تمرین نیست، برخلاف آنچه که مرتاضان انجام مىدهند که از سویى به تعلم و تمرین محتاج اند، و از سوى دیگر نمىتوانند هر کارى را انجام دهند. و این به دلیل آن است که معجزهى پیامبران متکى به نیروى لایزال و نامحدود الهى است، ولى خارق العادهاى که از دیگران سرمىزند از نیروى محدود انسانى مایه مىگیرد؛ و لذا است که خارق عادت بشرى قابل معارضه است و احدى جرأت ندارد که تحدى کند.[11]
فرق معجزه با کرامت
معجزه با استجابت دعا و... این فرق را دارد که در مورد معجزه، پاى تحدى و هدایت خلق در کار است و با صدور آن، صحت نبوت پیامبر و رسالت و دعوتش به سوى خلق اثبات مىگردد؛ لذا شخص صاحب معجزه، درآوردن آن مختار است. به این معنا که هر وقت از او معجزه خواستند مىتواند بیاورد و خدا هم ارادهاش را عملى مىسازد. بر خلاف استجابت دعا و کرامات اولیا که چون پاى تحدى در کار نیست و هدایت کسى وابسته به آن نیست، تخلف آن امکانپذیر است و تخلف آن موجب گمراهى دیگران نمىشود.[12]
به عبارت دیگر، کرامت یک امر خارق العادهاى است که صرفاً اثر قوت روحى و قداست نفسانى یک انسان کامل یا نیمه کامل است، و براى اثبات هدف الهى خاصى نیست و در واقع، معجزه زبان خدا است که شخصى را تأیید مىکند ولى کرامت، چنین زبانى نیست.[13]
به هرحال معجزهى همراه با ادعا، مختص نبى است و اگر از شخصى معجزهاى سرزد، یا ادعاى نبوت دارد یا ندارد، و اگر دارد، از طریق معجزهاش به صدق ادعایش علم پیدا مىکنیم؛ چون اظهار معجزه از دست دروغ گو عقلاً قبیح است، و اگر ادعاى نبوت ندارد به نبوتش حکم نمىشود؛ زیرا معجزه، ابتداءً بر نبوت دلالتى ندارد و آنچه را که اثبات مىکند، صدق ادعا است و اگر ادعا متضمن دعواى نبوت باشد، معجزه دلالت مىکند که مدعى در ادعایش راست گو است و لازمه این راست گویى، ثبوت نبوتش خواهد بود.
البته پیامبر قبل از نبوت هم مىتواند معجزه کند، اما این از باب "ارهاص" یعنى آماده کردن مردم براى شنیدن دعوت است.[14]
آرى، معجزه فقط بعد از آغاز دعوت پیامبران و همراه با تحدى سرمىزند و در غیر این صورت اگر عمل خارق العادهاى از پیامبر ملاحظه شود، کرامت شمرده مىشود، هرچند که عرفاً همهى کرامات انبیا و ائمهى اطهار(ع) معجزه شمرده مىشوند.[15]
اثبات معجزه
اما اثبات معجزه، متوقف بر تبیین دو مسئله است، اقسام معجزات پیامبر(ص)، و وجوه اعجاز قرآن.
اقسام معجزات
معجزه بر دو قسم است: فعلى و قولى
الف) معجزهى فعلى عبارت است از: تصرف در کائنات بر اساس ولایت تکوینى،[16] به اذن خداوند؛ مثل شق القمر[17] و شق الشجر[18] از طرف پیامبر اسلام(ص) و شق الارض[19] و شق البحر[20] در داستان قارون و فرعون از ناحیهى حضرت موسى(ع)، و شق الجبل[21] از سوى حضرت، صالح و شفادادن اکمه و ابرص و احیاى مردگان[22] توسط حضرت عیسى(ع) و کندن درب قلعهى خیبر به اعجاز علوى.[23]
ب) معجزهى قولى عبارت است از: کلمات و بیانات خداوند و پیامبر(ص) و ائمه(ع) که حاوى معارف عمیق و حقى هستند که موجب حیرت و ابتهاج عقول عالمیان گشتهاند.
فرق معجزه فعلی و قولی
در فرق معجزه فعلى و گفتارى باید گفت؛ معجزهى فعلى، هم محدود به زمان و مکان خاصى است و هم براى عوام مىباشد؛ چون آنها با محسوسات سر و کار دارند،[24] اما معجزهى قولى، اختصاص به زمان خاصى ندارد و در تمام عصرها باقى و براى خواص مىباشد.
البته از معجزات فعلى پیامبر(ص)، تعیین قبلهى مدینه مىباشد که هنوز هم پابرجا است و پیامبر(ص) بدون این که از آلات نجومى و قواعد هیوى و... استفاده نماید، به سوى کعبه ایستاد و فرمود: "محرابى على المیزاب"؛ محراب من روبروى ناودان خانه خدا است.[25]
اثبات اعجاز فعلى، نیاز به بررسى روایاتى دارد که آن اعجاز را نقل کردهاند، اگر آن روایات از نظر سند مورد پذیرش بودند یا قراینی برای صحت وجود داشتند، آن اعجاز را مىپذیریم، و گر نه راهى براى اثبات آن نداریم، اگرچه احتمال آن را هم نمىتوانیم نفى کنیم. البته آن دسته از اعجاز فعلى را که قرآن از پیامبران نقل کرده، بدون شک و تردید مىپذیریم. و هم چنین اعجازهاى فعلى که هنوز پابرجا مىباشند، مورد قبول خواهند بود.
اعجاز قرآن
سرسلسلهى اعجاز قولى، قرآن است و در صدور و عدم تحریف قرآن، کسى نمىتواند شک کند و آنچه که مىماند این است که به چه دلیل قرآن معجزه است؟
براى پاسخ گویى به این سؤال، تبیین وجوه اعجاز ضرورى به نظر مىرسد؛ یعنى قرآن از جهات مختلف بررسى گردد تا ثابت شود که کلام خدا است.
وجوه اعجاز قرآن[26]
قرآن از جهات مختلف تحدى کرده است که در ذیل به برخى از آنها اشاره مىشود:
- تحدى به فصاحت و بلاغت،[27]
- تحدى به عدم اختلاف در معارف ارائه شده،[28] و بدین جهت است که حضرت على(ع) مىفرماید: «بعضى از قرآن، ناطق به مفاد بعض دیگر و پارهاى از آن شاهد پارهاى دیگر است».[29]
- تحدى به خبرهاى غیبى،[30]
- تحدى به کسى که قرآن بر او نازل شده است.[31]
- تحدى به علم،[32]
و ...
قرآن مجید از این طریق اعجاز و حقانیت خود را اثبات مىنماید که: شخصى که امى و درس نخوانده است و در محیطى که از اخلاق و معارف و تمدن بشرى، در آن خبرى نبود رشد کرده، نمىتواند از پیش خود معارف و اخلاق و قوانین دینى، اعم از عبادت ها و معاملات و سیاست های اجتماعى و... و خلاصه هر آنچه که بشریت بدان محتاج است، به بشریت عرضه کند، به نحوى که صاحبان اندیشه و علوم را به اعجاب وا داشته و از ادراک آن عاجز ماندهاند. قرآن نه تنها کلیات و مهمات مسائل را متعرض شده است، بلکه از بیان جزئىترین مسائل هم فروگذار نکرده، و عجیب این است که تمام معارفش بر اساس فطرت و اصل توحید بنا شده، به طوری که تفاصیل احکامش بعد از تحلیل به توحید برمىگردد و اصل توحیدش بعد از تجزیه به همان تفاصیل بازگشت مىکند.
قرآن، هم الفاظش معجزه است و هم معانى نهفته در الفاظش؛ یعنى هم خوب سخن گفته و هم سخن خوب ارائه داده است.[33] و تا حال کسى نتوانست که در برابر تحدى قرآن در زمینههاى مختلف، قد علم کند و لااقل سورهاى مانند سوره کوثر بیاورد.
نکتهاى که در آخر لازم است بدان اشاره گردد، این است که قرآن در کلماتش به طور مطلق تحدى کرده،[34] و فرموده اگر کسى مىتواند نظیرش را بیاورد، و نفرمود که اگر مىتوانید کتابى فصیح و یا بلیغ مثل قرآن و یا کتابى که مشتمل بر چنین معارفى است بیاورید؛ و این مىفهماند که قرآن از هر جهتى که ممکن است مورد برترى قرار گیرد، برتر است و این تحدى و تعجیز براى فرد فرد بشر در تمامى اعصار مىباشد و اگر کسى توان درک وجوه اعجاز قرآن را ندارد، براى این که اعجاز قرآن بر وى اثبات گردد، باید به صاحبان فهم قوى مراجعه کند، همان ها که عمرى در فهم معارف قرآن تلاش کردهاند و خود بر این باورند که قرآن اقیانوسى از معارف است که آنها قطرهاى از آن را چشیدهاند.
[1]. ر. ک: علامه حلی، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، تعلیق، تصحیح، حسن زاده آملى، حسن، ص 350 – 353؛ مکارم شیرازی، ناصر، رهبران بزرگ ومسئولیتهاى بزرگتر، ص 119 – 153؛ مطهری، مرتضی، مقدمهاى بر جهان بینى اسلامى، 1362، ص 179 - 208، قم، جامعه مدرسین؛ طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 58 – 90؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 1، ص 93 – 140، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش؛ حسن زاده آملی، حسن، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص 8 - 21، ابن سینا، اشارات، ترجمه، شرح، ملکشاهى، ص 466 - 491، ملا صدرا، شواهد الربوبیة، حواشى، سبزوارى، تعلیق، تصحیح، مقدمه، آشتیانی، سید جلال آشتیانى ص 340 - 349، چاپ دوم؛ ملاصدرا، مبدأ و معاد، ترجمه، الحسینى اردکانى، احمد بن محمد، کوشش، نورانی، عبدالله، ص 538 – 549، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1362ش.
[2]. ر. ک: (مفهوم قانون علیت)، 25482.
[3]. طلاق، 3؛ حجر، 21؛ قمر، 49.
[4]. اعراف، 54؛ بقره، 284؛ حدید، 5؛ نساء، 80؛ آل عمران، 26؛ طه، 50؛ بقره، 255؛ یونس، 3.
[5]. مؤمن، 78.
[6]. صافات، 173؛ مجادله، 21؛ مؤمن، 53.
[7]. ر. ک: بهاء الدین خرمشاهى، جهان غیب و غیب جهان، ص 45 - 83.
[8]. ر. ک: مقدمهاى بر جهان بینى اسلامى، ص 189.
[9]. کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص 350.
[10]. در داستان سحره فرعون وقتى آنها کار حضرت موسى را دیدند خود فهمیدند که کار حضرت موسى معجزه است؛ چون سحرها بلعیده شدند؛ و لذا به عجز خود اعتراف کردند و... اعراف، آیه 105 - 125.
[11]. ر. ک: رهبران بزرگ و مسئولیتهاى بزرگتر، ص 119 تا 153.
[12]. ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 82.
[13]. ر. ک: مقدمهاى بر جهان بینى، 1- 7، ص 189؛ مطهرى، مرتضی، آشنایى با قرآن، ج2، ص 235 به بعد.
[14]. ر. ک: کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص 352.
[15]. همان، ص 353؛ جهان غیب و غیب جهان، ص 46 - 47.
[16]. انسان در اثر انجام اوامر و دستورات الهى به خدانزدیک مىگردد و در اثر قرب به خدا از مقام ولایت بهرهمند مىگردد و آنگاه مىتواند، مانند خدا در کاینات تصرف کند.
[17]. از جمله معجزات پیامبر(ص) نصف کردن ماه بود.
[18]. علی(ع) در نهج البلاغه، خطبهى قاصعه، معجزهى شق الشجر پیامبر را توضیح مىدهد. در باب معجزات پیامبر به کتاب بحار الانوار، طبع کمپانى، چاپ سنگى، ص 105 مراجعه شود.
[19]. قصص، 76 - 81.
[20]. بقره، 50.
[21]. شمس، 11 - 15.
[22]. آل عمران، ص 49.
[23]. شیخ صدوق، امالى، ص 513، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق.
[24]. معنای این حرف آن نیست که خواص از آن استفاده نمی کنند، بلکه گاهی مثل ساحران در داستان حضرت موسی(ع) در رأس استفاده کنندگان قرار دارند.
[25]. میر داماد، قبسات، ص 321، چاپ سنگى؛ کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص 597 – 598؛ انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص 8 - 21.
[26]. ر. ک: دائرة المعارف تشیع، ج 2، ص 265؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 9، ص 363 – 366؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 58 – 90.
[27]. هود، 14؛ یونس، 39.
[28]. نساء، 82؛ زمر، 23.
[29]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص 192، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[30]. هود، 49؛ یوسف، 102؛ آل عمران، 44؛ مریم، 34؛ روم، 1 – 4؛ فتح، 15؛ انبیاء، 97؛ قصص، 85؛ مائده، 67؛ نور، 55؛ فتح، 27؛ حجر، 329؛ انعام، 65؛ یونس، 47؛ و... .
[31]. یونس، 16.
[32]. نحل، 89؛ انعام، 59؛ نساء، 106؛ فصلت، 42؛ حشر، 7؛ حجر، 9.
[33]. ر. ک: وجوه اعجاز قرآن، 69.
[34]. بقره، 23؛ اسراء، 88.
تعریف اعجاز
دانشمندان مسلمان در تعریف «معجزه» گفتهاند:[1]
"معجزه، امر خارق عادتى است که مقرون به تحدى باشد و از طرفى با ادعا مطابقت داشته باشد".
اعجاز و قانون علیت
خوارق عادت، رویدادهایى هستند که بر خلاف عادت امور و اشیا و عمل کرد معهود قوانین طبیعى مىباشند. این که گفته شد: معجزه خارق عادت است، نه بدین معنا است که معجزه، استثنایى است از قانون علیت[2]. معجزه، نفى علل نیست؛ چون قانون علیت هم مورد پذیرش برهان است و هم قرآن. قانون علیت[3] و خوارق عادت، هر دو مورد پذیرش قرآن کریماند، ولى معارفى را هم به بشریت عرضه مىکنند؛ مانند این که زمام علل به دست خدا است، اسباب مادى مستقل در تأثیر نیستند و سبب واقعى خدا است.[4] و از جمله اسبابى که در مورد معجزات مؤثر است، نفوس انبیا مىباشد،[5] و مبدأى که در نفوس انبیا و اولیا و مؤمنان قرار دارد، مافوق تمام اسباب ظاهرى، و غالب بر آنها است.[6]
شرایط اعجاز
نتیجه این که، معجزه و سایر امور خارق العاده، مانند امور عادى به اسباب طبیعى محتاج اند و علاوه، هر دو (معجزه و امور عادى) از اسباب باطنى بهرهمندند، و اسباب باطنى با آنچه که ما آنان را به عنوان اسباب مىشناسیم متفاوت اند، ولى در امور عادى، اسباب ظاهرى و عادى توأم با اسباب باطنى و حقیقى بوده و آن اسباب باطنى هم توأم با اراده و امر خدا مىباشند. البته گاهى اسباب حقیقى با اسباب ظاهرى هماهنگى نمىکنند و در نتیجه، سبب ظاهرى از سببیّت افتاده و آن امر عادى موجود نمىشود؛ چون اراده و امر خدا بدان تعلق نگرفت. برخلاف امور خارق العاده که مستند به اسباب طبیعى عادى نبوده، بلکه به اسباب طبیعى غیر عادى تکیه دارند؛ یعنى به اسبابى که براى عموم مردم قابل لمس نیست. البته اسباب طبیعى غیر عادى نیز مقارن به اسباب حقیقى و باطنى و در نهایت مستند به اذن و ارادهى خدا مىباشند.
از شروط دیگر معجزه، مقرون بودن به تحدى است؛ یعنى پیامبرى که معجزه به دست او جارى مىشود از همگان، بویژه منکران و ناباوران، مىخواهد که اگر معجزهى او را عمل عادى مىدانند و حاکى از صدق دعوت او نمىشمارند، نظیر آن را بیاورند.[7]
به عبارت دیگر، معجزه یعنى "بینه و آیت الهى" که براى اثبات یک مأموریت الهى صورت مىگیرد؛ لذا محدود به شرایط خاص و مقرون به تحدى مىباشد.[8]
از جمله مواردى که در معجزه شرط است و در تعریف معجزه بیان شده، این است که مطابقت با ادعا داشته باشد؛ یعنى اگر کسى ادعاى نبوت مىکند و معجزهى خودش را، به عنوان مثال، شفا دادن کور مىداند، باید کور شفا پیدا کند تا دلیلى بر صدق او باشد.[9]
فرق معجزه با سحر و کهانت
پس معجزه، خرق عادت است و خرق عادت اگرچه شامل سحر و کهانت و استجابت دعا و امثال آن مىشود، اما سحر و کهانت تاب مقاومت در برابر معجزه را ندارند و اسبابش، مغلوب مىشوند و معجزه، از این جهت معجزه است که عوامل طبیعى و غیر عادى آن، مغلوب واقع نمىگردند و همواره قاهر و غالباند.[10] سحر و جادوگرى نه منشأ الهى دارد و نه منشأ طبیعى و ما به ازاى واقعى و نفس الامرى، و غالباً بر چشم بندى، از جمله سبقت گرفتن بر سرعت دید و ایهام و تخیل و تلقین مبتنى است. و اگر در بعضى موارد هم منشأ طبیعى داشته باشد، در خدمت اهداف شر است و غالباً با جهل و خرافات توأم مىباشد؛ یعنى خارق العادهى بشرى در هدف هم با معجزه پیامبران، تفاوت دارد؛ چون پیامبران معجزات را به منظور هدایت و راهنمایى بشر مىآورند نه سرگرمى....
از طرف دیگر، معجزه قید و شرط خاصى ندارد؛ بدین معنا که براى انجام آن نیاز به آموزش و تمرین نیست، برخلاف آنچه که مرتاضان انجام مىدهند که از سویى به تعلم و تمرین محتاج اند، و از سوى دیگر نمىتوانند هر کارى را انجام دهند. و این به دلیل آن است که معجزهى پیامبران متکى به نیروى لایزال و نامحدود الهى است، ولى خارق العادهاى که از دیگران سرمىزند از نیروى محدود انسانى مایه مىگیرد؛ و لذا است که خارق عادت بشرى قابل معارضه است و احدى جرأت ندارد که تحدى کند.[11]
فرق معجزه با کرامت
معجزه با استجابت دعا و... این فرق را دارد که در مورد معجزه، پاى تحدى و هدایت خلق در کار است و با صدور آن، صحت نبوت پیامبر و رسالت و دعوتش به سوى خلق اثبات مىگردد؛ لذا شخص صاحب معجزه، درآوردن آن مختار است. به این معنا که هر وقت از او معجزه خواستند مىتواند بیاورد و خدا هم ارادهاش را عملى مىسازد. بر خلاف استجابت دعا و کرامات اولیا که چون پاى تحدى در کار نیست و هدایت کسى وابسته به آن نیست، تخلف آن امکانپذیر است و تخلف آن موجب گمراهى دیگران نمىشود.[12]
به عبارت دیگر، کرامت یک امر خارق العادهاى است که صرفاً اثر قوت روحى و قداست نفسانى یک انسان کامل یا نیمه کامل است، و براى اثبات هدف الهى خاصى نیست و در واقع، معجزه زبان خدا است که شخصى را تأیید مىکند ولى کرامت، چنین زبانى نیست.[13]
به هرحال معجزهى همراه با ادعا، مختص نبى است و اگر از شخصى معجزهاى سرزد، یا ادعاى نبوت دارد یا ندارد، و اگر دارد، از طریق معجزهاش به صدق ادعایش علم پیدا مىکنیم؛ چون اظهار معجزه از دست دروغ گو عقلاً قبیح است، و اگر ادعاى نبوت ندارد به نبوتش حکم نمىشود؛ زیرا معجزه، ابتداءً بر نبوت دلالتى ندارد و آنچه را که اثبات مىکند، صدق ادعا است و اگر ادعا متضمن دعواى نبوت باشد، معجزه دلالت مىکند که مدعى در ادعایش راست گو است و لازمه این راست گویى، ثبوت نبوتش خواهد بود.
البته پیامبر قبل از نبوت هم مىتواند معجزه کند، اما این از باب "ارهاص" یعنى آماده کردن مردم براى شنیدن دعوت است.[14]
آرى، معجزه فقط بعد از آغاز دعوت پیامبران و همراه با تحدى سرمىزند و در غیر این صورت اگر عمل خارق العادهاى از پیامبر ملاحظه شود، کرامت شمرده مىشود، هرچند که عرفاً همهى کرامات انبیا و ائمهى اطهار(ع) معجزه شمرده مىشوند.[15]
اثبات معجزه
اما اثبات معجزه، متوقف بر تبیین دو مسئله است، اقسام معجزات پیامبر(ص)، و وجوه اعجاز قرآن.
اقسام معجزات
معجزه بر دو قسم است: فعلى و قولى
الف) معجزهى فعلى عبارت است از: تصرف در کائنات بر اساس ولایت تکوینى،[16] به اذن خداوند؛ مثل شق القمر[17] و شق الشجر[18] از طرف پیامبر اسلام(ص) و شق الارض[19] و شق البحر[20] در داستان قارون و فرعون از ناحیهى حضرت موسى(ع)، و شق الجبل[21] از سوى حضرت، صالح و شفادادن اکمه و ابرص و احیاى مردگان[22] توسط حضرت عیسى(ع) و کندن درب قلعهى خیبر به اعجاز علوى.[23]
ب) معجزهى قولى عبارت است از: کلمات و بیانات خداوند و پیامبر(ص) و ائمه(ع) که حاوى معارف عمیق و حقى هستند که موجب حیرت و ابتهاج عقول عالمیان گشتهاند.
فرق معجزه فعلی و قولی
در فرق معجزه فعلى و گفتارى باید گفت؛ معجزهى فعلى، هم محدود به زمان و مکان خاصى است و هم براى عوام مىباشد؛ چون آنها با محسوسات سر و کار دارند،[24] اما معجزهى قولى، اختصاص به زمان خاصى ندارد و در تمام عصرها باقى و براى خواص مىباشد.
البته از معجزات فعلى پیامبر(ص)، تعیین قبلهى مدینه مىباشد که هنوز هم پابرجا است و پیامبر(ص) بدون این که از آلات نجومى و قواعد هیوى و... استفاده نماید، به سوى کعبه ایستاد و فرمود: "محرابى على المیزاب"؛ محراب من روبروى ناودان خانه خدا است.[25]
اثبات اعجاز فعلى، نیاز به بررسى روایاتى دارد که آن اعجاز را نقل کردهاند، اگر آن روایات از نظر سند مورد پذیرش بودند یا قراینی برای صحت وجود داشتند، آن اعجاز را مىپذیریم، و گر نه راهى براى اثبات آن نداریم، اگرچه احتمال آن را هم نمىتوانیم نفى کنیم. البته آن دسته از اعجاز فعلى را که قرآن از پیامبران نقل کرده، بدون شک و تردید مىپذیریم. و هم چنین اعجازهاى فعلى که هنوز پابرجا مىباشند، مورد قبول خواهند بود.
اعجاز قرآن
سرسلسلهى اعجاز قولى، قرآن است و در صدور و عدم تحریف قرآن، کسى نمىتواند شک کند و آنچه که مىماند این است که به چه دلیل قرآن معجزه است؟
براى پاسخ گویى به این سؤال، تبیین وجوه اعجاز ضرورى به نظر مىرسد؛ یعنى قرآن از جهات مختلف بررسى گردد تا ثابت شود که کلام خدا است.
وجوه اعجاز قرآن[26]
قرآن از جهات مختلف تحدى کرده است که در ذیل به برخى از آنها اشاره مىشود:
- تحدى به فصاحت و بلاغت،[27]
- تحدى به عدم اختلاف در معارف ارائه شده،[28] و بدین جهت است که حضرت على(ع) مىفرماید: «بعضى از قرآن، ناطق به مفاد بعض دیگر و پارهاى از آن شاهد پارهاى دیگر است».[29]
- تحدى به خبرهاى غیبى،[30]
- تحدى به کسى که قرآن بر او نازل شده است.[31]
- تحدى به علم،[32]
و ...
قرآن مجید از این طریق اعجاز و حقانیت خود را اثبات مىنماید که: شخصى که امى و درس نخوانده است و در محیطى که از اخلاق و معارف و تمدن بشرى، در آن خبرى نبود رشد کرده، نمىتواند از پیش خود معارف و اخلاق و قوانین دینى، اعم از عبادت ها و معاملات و سیاست های اجتماعى و... و خلاصه هر آنچه که بشریت بدان محتاج است، به بشریت عرضه کند، به نحوى که صاحبان اندیشه و علوم را به اعجاب وا داشته و از ادراک آن عاجز ماندهاند. قرآن نه تنها کلیات و مهمات مسائل را متعرض شده است، بلکه از بیان جزئىترین مسائل هم فروگذار نکرده، و عجیب این است که تمام معارفش بر اساس فطرت و اصل توحید بنا شده، به طوری که تفاصیل احکامش بعد از تحلیل به توحید برمىگردد و اصل توحیدش بعد از تجزیه به همان تفاصیل بازگشت مىکند.
قرآن، هم الفاظش معجزه است و هم معانى نهفته در الفاظش؛ یعنى هم خوب سخن گفته و هم سخن خوب ارائه داده است.[33] و تا حال کسى نتوانست که در برابر تحدى قرآن در زمینههاى مختلف، قد علم کند و لااقل سورهاى مانند سوره کوثر بیاورد.
نکتهاى که در آخر لازم است بدان اشاره گردد، این است که قرآن در کلماتش به طور مطلق تحدى کرده،[34] و فرموده اگر کسى مىتواند نظیرش را بیاورد، و نفرمود که اگر مىتوانید کتابى فصیح و یا بلیغ مثل قرآن و یا کتابى که مشتمل بر چنین معارفى است بیاورید؛ و این مىفهماند که قرآن از هر جهتى که ممکن است مورد برترى قرار گیرد، برتر است و این تحدى و تعجیز براى فرد فرد بشر در تمامى اعصار مىباشد و اگر کسى توان درک وجوه اعجاز قرآن را ندارد، براى این که اعجاز قرآن بر وى اثبات گردد، باید به صاحبان فهم قوى مراجعه کند، همان ها که عمرى در فهم معارف قرآن تلاش کردهاند و خود بر این باورند که قرآن اقیانوسى از معارف است که آنها قطرهاى از آن را چشیدهاند.
[1]. ر. ک: علامه حلی، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، تعلیق، تصحیح، حسن زاده آملى، حسن، ص 350 – 353؛ مکارم شیرازی، ناصر، رهبران بزرگ ومسئولیتهاى بزرگتر، ص 119 – 153؛ مطهری، مرتضی، مقدمهاى بر جهان بینى اسلامى، 1362، ص 179 - 208، قم، جامعه مدرسین؛ طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 58 – 90؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 1، ص 93 – 140، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش؛ حسن زاده آملی، حسن، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص 8 - 21، ابن سینا، اشارات، ترجمه، شرح، ملکشاهى، ص 466 - 491، ملا صدرا، شواهد الربوبیة، حواشى، سبزوارى، تعلیق، تصحیح، مقدمه، آشتیانی، سید جلال آشتیانى ص 340 - 349، چاپ دوم؛ ملاصدرا، مبدأ و معاد، ترجمه، الحسینى اردکانى، احمد بن محمد، کوشش، نورانی، عبدالله، ص 538 – 549، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1362ش.
[2]. ر. ک: (مفهوم قانون علیت)، 25482.
[3]. طلاق، 3؛ حجر، 21؛ قمر، 49.
[4]. اعراف، 54؛ بقره، 284؛ حدید، 5؛ نساء، 80؛ آل عمران، 26؛ طه، 50؛ بقره، 255؛ یونس، 3.
[5]. مؤمن، 78.
[6]. صافات، 173؛ مجادله، 21؛ مؤمن، 53.
[7]. ر. ک: بهاء الدین خرمشاهى، جهان غیب و غیب جهان، ص 45 - 83.
[8]. ر. ک: مقدمهاى بر جهان بینى اسلامى، ص 189.
[9]. کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص 350.
[10]. در داستان سحره فرعون وقتى آنها کار حضرت موسى را دیدند خود فهمیدند که کار حضرت موسى معجزه است؛ چون سحرها بلعیده شدند؛ و لذا به عجز خود اعتراف کردند و... اعراف، آیه 105 - 125.
[11]. ر. ک: رهبران بزرگ و مسئولیتهاى بزرگتر، ص 119 تا 153.
[12]. ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 82.
[13]. ر. ک: مقدمهاى بر جهان بینى، 1- 7، ص 189؛ مطهرى، مرتضی، آشنایى با قرآن، ج2، ص 235 به بعد.
[14]. ر. ک: کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص 352.
[15]. همان، ص 353؛ جهان غیب و غیب جهان، ص 46 - 47.
[16]. انسان در اثر انجام اوامر و دستورات الهى به خدانزدیک مىگردد و در اثر قرب به خدا از مقام ولایت بهرهمند مىگردد و آنگاه مىتواند، مانند خدا در کاینات تصرف کند.
[17]. از جمله معجزات پیامبر(ص) نصف کردن ماه بود.
[18]. علی(ع) در نهج البلاغه، خطبهى قاصعه، معجزهى شق الشجر پیامبر را توضیح مىدهد. در باب معجزات پیامبر به کتاب بحار الانوار، طبع کمپانى، چاپ سنگى، ص 105 مراجعه شود.
[19]. قصص، 76 - 81.
[20]. بقره، 50.
[21]. شمس، 11 - 15.
[22]. آل عمران، ص 49.
[23]. شیخ صدوق، امالى، ص 513، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق.
[24]. معنای این حرف آن نیست که خواص از آن استفاده نمی کنند، بلکه گاهی مثل ساحران در داستان حضرت موسی(ع) در رأس استفاده کنندگان قرار دارند.
[25]. میر داماد، قبسات، ص 321، چاپ سنگى؛ کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص 597 – 598؛ انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص 8 - 21.
[26]. ر. ک: دائرة المعارف تشیع، ج 2، ص 265؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 9، ص 363 – 366؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 58 – 90.
[27]. هود، 14؛ یونس، 39.
[28]. نساء، 82؛ زمر، 23.
[29]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص 192، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[30]. هود، 49؛ یوسف، 102؛ آل عمران، 44؛ مریم، 34؛ روم، 1 – 4؛ فتح، 15؛ انبیاء، 97؛ قصص، 85؛ مائده، 67؛ نور، 55؛ فتح، 27؛ حجر، 329؛ انعام، 65؛ یونس، 47؛ و... .
[31]. یونس، 16.
[32]. نحل، 89؛ انعام، 59؛ نساء، 106؛ فصلت، 42؛ حشر، 7؛ حجر، 9.
[33]. ر. ک: وجوه اعجاز قرآن، 69.
[34]. بقره، 23؛ اسراء، 88.