کد سایت
fr21809
کد بایگانی
49863
نمایه
جایگاه قرآن در اسلام
طبقه بندی موضوعی
تفسیر
خلاصه پرسش
قرآن در اسلام دارای چه جایگاهی است؟
پرسش
جایگاه قرآن در اسلام چیست؟
پاسخ اجمالی
هر چند رسیدن به تمام حقیقت قرآن و بیان جایگاه واقعی آن امری مشکل و دشوار است. اما با استفاده از خود قرآن و سخنان پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت(ع) میتوان گوشههایی از عظمت و جایگاه قرآن را در اسلام به این صورت بیان کرد:
1. قرآن نقطۀ اتفاق و اشتراک بین مسلمانان،
2. قرآن اساسیترین منبع و سند برای تمام معارف دین اسلام،
3. قرآن عامل پیدایش بسیاری از علوم در بین مسلمانان،
4. قرآن نسخه شفا بخش دردهای جامعه اسلامی و حل کننده مشکلات آن است.
1. قرآن نقطۀ اتفاق و اشتراک بین مسلمانان،
2. قرآن اساسیترین منبع و سند برای تمام معارف دین اسلام،
3. قرآن عامل پیدایش بسیاری از علوم در بین مسلمانان،
4. قرآن نسخه شفا بخش دردهای جامعه اسلامی و حل کننده مشکلات آن است.
پاسخ تفصیلی
مقدمه
رسیدن به تمام حقیقت قرآن و بیان جایگاه واقعی آن امری مشکل و دشوار است؛ زیرا از یک سو قرآن تجلی خداوند است. امام علی(ع) میفرماید ذات مقدس خدا در کتابش برای مردم تجلی کرده بدون اینکه مردم بتوانند او را ببینند.[1] این تجلی به اندازهای عظمت دارد که خداوند میفرماید «اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مىكرديم، مىديدى كه در برابر آن خاشع مىشود و از خوف خدا مى شكافد! اينها مثالهايى است كه براى مردم مىزنيم، شايد در آن بينديشيد».[2]
از سوی دیگر در اهمیت مقام و جایگاه قرآن همین بس که انسانی مانند امام علی(ع) در مقام توصیف قرآن تعبیراتی دارند که نشان میدهد حقایق قرآن را نمیتوان به صورت کامل بیان کرد و مقام آن در حد و اندازه فهم و درک ما نیست: «... إنَّ القُرآنَ ظاَهِرُهُ أنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لا تَفْنَی عَجائِبُهُ وَ لا تَنقَضِی غَرَائِبُهُ...»؛[3] همانا قرآن دارای ظاهری زیبا و باطنی ژرف و ناپیدا است .مطالب شگفت آورش تمام نشدنی و اسرار نهفتهاش پایان ناپذیر است.
اما با توجه به تعبیر ضرب المثل معروف:
آب دریا را اگر نتوان کشید
لیک به قدر تشنگی باید چشید
به اندازهای فرصت و مجال هست که با استفاده از خود قرآن و سخنان پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت(ع) گوشههایی از عظمت و جایگاه قرآن را در اسلام بیان کنیم:
1. قرآن نقطه اتفاق و اشتراک مسلمانان
یکی از نکتههای مهم در مورد جایگاه قرآن در اسلام این است که قرآن نقطۀ اتفاق و اشتراک بین مسلمانان است. علامه طباطبائی در این مورد میگوید: دین بزرگ اسلام با اینکه مانند سایر ادیان بزرگ گرفتار اختلافات داخلی و انشعابات بسیار مذهبی میباشد؛ اما هرگز مسلمانی در اعتبار و احترام و تقدیس قرآن شک و تردید ندارد.[4] تمام فرقههای اسلامی – حتی فرقههای منحرف برای اثبات ادعاهای باطل خود – تلاش میکنند تا مستندی از قرآن بیابند.
این نکتۀ مهم که قرآن کریم نقطه اتفاق و اشتراک بین مسلمانان است، به ویژه با توجه به اینکه قرآن منشأ همه معارف دین اسلام است(توضیحش خواهد آمد)، از مسائل مهمی است که توجه به آن میتواند عامل وحدت و یکپارچگی مسلمانان، یا دست کم موجب کاهش تشنجات و درگیری بین آنان گردد.
2. قرآن منبع و سند اساسی تمام معارف اسلامی
یکی از ویژگیهای قرآن این است که اساسیترین منبع و سند برای تمام معارف دین اسلام است. توضیح اجمالی این مطلب این است که عمده معارف اسلامی – و نه تمام آنها - را میتوان در سه گروه ردهبندی کرد: 1. اصول اعتقادی، 2. احکام فقهی، 3. مباحث اخلاقی.
اصول اعتقادی اسلام نیز دارای بخشهای مختلفی است؛ مانند: مباحث توحیدی(براهین بر اثبات وجود خداوند، شناخت صفات خدا و ...) مباحث نبوت و امامت، و مباحث معاد. بیشترین آیات قرآن در زمینه مباحث اعتقادی است. بنابراین اساسیترین منبع شناخت اصول اعتقادی اسلام قرآن کریم است.[5] چنانکه آیات زیادی از قرآن به مباحث اخلاقی پرداخته است.[6] اما در مورد احکام فقهی هر چند مواردی که قرآن به جزئیات احکام فقهی پرداخته نسبت به مباحث دیگر بسیار کم است؛ ولی قرآن در مورد احکام فقهی اولاً: مبانی احکام فقهی را بیان نموده؛ ثانیاً: کلیات بیشتر احکام را مورد تأکید قرار داده است.[7]
البته علامه طباطبائی با نگاه جهانی خود این مطلب را تحت این عنوان که « قرآن مجيد در بردارنده كليات برنامه زندگى بشر است»، توضیح میدهد. وی در بیان این ادعا میگوید: آيين اسلام كه بهتر از هر آيين ديگرى سعادت زندگى بشر را تأمين و تضمين مىكند از راه قرآن مجيد به دست مسلمانان رسيده است و مواد دينى اسلام كه يک سلسله معارف اعتقادى و قوانين اخلاقى و عملى است، ريشه اصلى آنها در قرآن مجيد مىباشد. [8] خداى متعال مىفرمايد: « به درستى اين قرآن به سوى آيينى كه بهتر از هر آيين ديگر جهان، بشريت را اداره مىنمايد راهنمايى مىكند».[9]
وی با بیان سه مقدمه به شرح و توضیح این مطلب میپردازد:
الف. مقدمه اول اینکه انسان در زندگی خود هدفی جز سعادت و خوشبختی ندارد.
ب. فعالیت زندگی(فردی و اجتماعی) انسان بدون برنامه صورت نمیگیرد.
ج. بهترین و پابرجاترین راه و رسم زندگی آن است که عالم تکوین و آفرینش انسان را به سوی آن هدایت کند.[10]
وی پس از بیان این سه مقدمه چنین نتیجه میگیرد: قرآن مجید با توجه به این مقدمات شالوده برنامه زندگی انسان را به این نحو ریخت: اساس برنامه خود را خداشناسی قرار داد، و اعتقاد به یگانگی خدا را اولین اساس دین شناخت؛ و پس از شناسانیدن خدا، معادشناسی را از آن نتیجه گرفت؛ و پس از آن پیغمبر شناسی را از معادشناسی نتیجه گرفت؛ زیرا پاداش اعمال نیک و بد، بدون ابلاغ قبلی، صورت نمیگیرد. پس از آن اصول اخلاق پسندیده را بیان نمود؛ و پس از آن قوانین عملی را، که در حقیقت حافظ سعادت حقیقی، زاینده و پرورش دهنده اخلاق پسندیده و بالاتر از آن، عامل رشد و ترقی اعتقادات است، بیان نمود.[11]
این مطلب (یعنی قرآن اساسیترین منبع و سند برای تمام معارف دین اسلام است) را از راه دیگری نیز میتوان بیان کرد و آن توجه به جامعیت و کامل بودن قرآن کریم است. علامه طباطبائی در این زمینه میگوید: قرآن مجيد مشتمل است بر هدف كامل انسانيت و آنرا به كاملترين وجهى بيان مىكند، زيرا هدف انسانيت كه با واقعبينى سرشته شده جهانبينى كامل و به كار بستن اصول اخلاقى و قوانين عملى است كه مناسب و لازمه همان جهانبينى باشد و قرآن مجيد تشريح كامل اين مقصد را به عهده دارد.
خداى متعال در وصف آن مىفرمايد:« هدايت مىكند قرآن مجيد به سوى حق در اعتقاد - و به سوى راهى راست- در عمل».[12]
و باز در جايى ديگر پس از ذكر تورات و انجيل مىفرمايد: «و فرو فرستاديم اين كتاب را به سوى تو به حق، در حالىكه كتاب آسمانى را در برابر خود دارد تصديق مىنمايد و مسلط و نگهبان است نسبت به آن».[13]
این آيات بیان میکند كه قرآن مجيد علاوه بر حقايق موجود در تمام كتابهای آسمانى مشتمل بر حقایق بیشتری نیز هست. و اينكه هر چيزى كه بشر در پيمايش راه سعادت و خوشبختى از اعتقاد و عمل به آن نيازمند مىباشد، در اين كتاب به طور تام و كامل بيان شده است.[14]
نتیجه اینکه قرآن از آنجا که کتاب جامع سعادت انسان است، اساسیترین سند همه معارف اسلام است. قرآن کریم با بیانات مختلف جامعیت خود را اعلام میکند: و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، و مايه هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است.[15]
یعنی هر چیزی که در تأمین سعادت انسانها سهم مؤثر دارد در کتاب الهی بیان شده است. بیان قرآن نیز به صورت رمز و معما نیست؛ بلکه واضح و روشن است: قرآن برای جهان آفرینش آغازی قایل است به نام «مبدأ»، که فیض خلقت از آنجا شروع شده و انجامی به نام «معاد»، که نظام کیهانی کنونی به آن سمت میرود و مسیری به نام «صراط مستقیم» و «دین»، که با پیمودن این مسیر و راه صحیح باید به آن مقصد رسید، همه معارف دین در این سه بخش «مبدأ»، «معاد» و «راه» آمده است.[16]
به جهت همین جامعیت است که رسول اکرم(ص) مکرر جامعه مسلمانان را دعوت به سوی قرآن میکند و میفرماید: پس هر گاه آشوبها چون شب تار شما را فراگرفت به قرآن رو آوريد (و بدان چنگ زنيد)؛ زيرا قرآن است شفيعى كه شفاعتش پذيرفته است (در باره كسى كه بدان عمل كند) و گزارش دهنده است از بديها كه گفتهاش (در باره آن كس كه بدان عمل نكرده) تصديق شده است، هر كس آنرا پيشواى خود كرد به بهشتش رهبرى كند و هر كس (از آن پيش افتد) و آنرا پشت سر خود قرار دهد به دوزخش كشاند، و قرآن راهنمائى است كه به بهترين راهها راهنمائى كند، و كتابى است كه در آن است تفصيل و بيان و تحصيل (به دست آوردن حقائق) و جداكننده (ميان حق و باطل) است؛ شوخى و سرسرى نيست. براى قرآن ظاهرى است و باطنى؛ پس ظاهرش حكم و دستور است و باطنش علم و دانش، ظاهرش جلوه و زيبائى دارد و باطنش ژرف و عميق است و ستارگانى دارد و ستارگانش هم ستارگانى دارد؛ شگفتیهايش بشماره در نيايد و عجائبش كهنه نگردد، در آن است چراغهاى هدايت، و جايگاه نور حكمت و راهنماى معرفت است براى آنكس كه بشناسد ... .[17]
3. قرآن عامل پیدایش بسیاری از علوم در بین مسلمانان
یکی از مباحث مهم در مورد جایگاه قرآن در اسلام این است که قرآن عامل پیدایش بسیاری از علوم میان مسلمانان شده است. اندیشمندان اسلامی در این زمینه مطالب خوبی را در ضمن کتاب یا مقاله بیان داشتند.[18] علامه طباطبائی در این زمینه میگوید: ترديد نيست كه علوم دينى كه امروز در ميان مسلمانان داير و مورد تعليم و تعلم مىباشد، تاريخ تأسيس و رواج آنها به بعثت پيغمبر اكرم(ص) و نزول قرآن منتهی میشود.
اين علوم در قرن اول هجرى به واسطه ممنوعیت نوشتن حديث، به طور غير منظم در ميان صحابه و تابعين داير بود؛ و جز عده بسيار كمى كه در فقه و تفسير و حديث مختصراتى نوشتند، اكثريت مردم از راه حفظ، به تحصيل پرداخته و سينه به سينه منتقل مىنمودند.
از اوايل قرن دوم به سبب برداشته شدن ممنوعیت نوشتن احادیث، مسلمانان ابتدا به نوشتن حديث، پس از آن به نوشتن بحثهاى مربوط به علوم ديگر در قالب تأليف و تصنيف، علوم را مرتب و منظم نمودند؛ و بدين ترتيب فن حديث و علم رجال و درايه و فن اصول فقه و علم فقه و علم كلام به وجود آمد.
و حتى فلسفه نيز اگرچه در آغاز به عنوان نقل از يونانى به عربى وارد محيط اسلام شد؛ و زمانى تقريباً به شكل يونانى خود در دست مردم بود؛ ولى پس از چندى محكوم طرز تفكر محيط گرديده است؛ هم از جهت ماده و هم از جهت صورت تغييراتى پيدا كرده و تحول يافت؛ به گواهى اينكه در فلسفهاى كه امروز در ميان مسلمان داير است، در معارف الهيه مسئلهاى به چشم نمىخورد، مگر اينكه متن آن و براهين و ادلهاى را كه براى اثبات آن به كار برده شده را مىتوان در قرآن و حديث پيدا كرد و از لابلاى آنها به دست آورد.
اين سخن را در علوم ادبی عربى نيز مىتوان مطرح ساخت؛ زيرا امثال علم صرف، نحو، معانى، بيان، بديع، لغت، فن فقه لغت و اشتقاق، اگرچه مورد بحث آنها مطلق كلام عربى است، ولی بىترديد آنچه مردم را وادار به تتبع، ضبط و تنقيح اصول و قوانين اين علوم نمود، همان شاهكار خدايى یعنی قرآن کریم بود، كه مردم را مجذوب بيان شيرين و شيوا و اسلوب زيباى خود ساخته بود و مردم براى روشن شدن از بناى كلمات و تركيب جمل و معانى الفاظ و فصاحت و بلاغت بيانات و صنعتهاى لفظى ظريف آن نيازمند شدند كه قوانين كلى آنها را با اشباه و نظايرى كه در لغت عرب داشتند به دست آوردند و به كمک آنها از كنجكاوى خود نتيجه گيرند و بدين ترتيب علمهاى صرف و نحو و لغت و فنون سهگانه بلاغت تنقيح و تنظيم شد.
فن تاريخ نيز در اسلام از فن حديث مشتق شده و در آغاز از قصص انبياء و امم و از سيرت پيغمبر اكرم(ص) شروع شده و پس از آن تاريخ صدر اسلام به آن اضافه شد، بعد به صورت تاريخ عالم در آمد و مورخينى؛ مانند طبرى و مسعودى و يعقوبى و واقدى كتابهايى نوشتند.
و به جرئت مىتوان گفت كه عامل اصلى اشتغال مسلمانان به علوم عقلى از طبيعيات و رياضيات و غير آنها به صورت نقل و ترجمه در آغاز كار و به نحو استقلال و ابتكار در سرانجام همان انگيزه فرهنگى بود كه قرآن مجيد در نفوس مسلمانان فراهم كرده بود.
و معلوم است كه مدنيت وسيع اسلامى كه كمى بعد از هجرت و رحلت پیامبر(ص) قسمت اعظم جهان آباد آن روز را تحت تسلط خود قرار داد، يكى از آثار بارز قرآن مجيد بود (اگرچه ما (شيعه) به خلفا و ساير پادشاهان كارگردان اين مدنيت از جهت مسامحههايى كه در روشن ساختن حقايق دين و اجراى قوانين آن كردهاند اعتراض داريم در عين حال از پرتو اسلام هرچه به جهان تابيده بىترديد از قرآن مىباشد) و بديهى است چنين تحولى كه يكى از حلقههاى بارز سلسله حوادث جهان مىباشد، در حلقههاى بعدى تأثير بسزايى خواهد داشت و از اين روى يكى از علل و مقدمات تحول امروزى و بسط و پيشرفت فرهنگ جهان، قرآن مجيد خواهد بود.[19]
3. قرآن و حل مشکلات جامعه اسلامی (قرآن و شفای دردها)
یکی از ویژگیهای اساسی قرآن که بیان کننده جایگاه آن نیز در اسلام هست، این است که قرآن تأثير فوق العاده در حل مشکلات جامعه مسلمانان دارد و نسخه شفا بخش دردهای آن است: «ما قرآن را نازل مىكنيم كه مايه شفا و رحمت مؤمنان است».[20] «از سوى پروردگارتان اندرز و شفا دهنده دلها نازل شد».[21]
البته شفا بخشی قرآن اختصاص به مسلمانان ندارد؛ بلکه هر کس و هر جامعه به هر اندازه به دستورات آن جامه عمل بپوشاند، از شفا بخشی آن بهرهمند میشود؛ البته مسلمانان به جهت اینکه عمل آنها به دستورات قرآن همراه با ایمان و اعتقاد به آن است، بنابراین تنها گروهی هستند که میتوانند استفاده کامل را از قرآن ببرند: «به اين لجوجان تيرهدل بگو اين قرآن براى مؤمنان مايه هدايت و شفاء است».[22]
در هر صورت برخی از مفسران با همین نگاه جامع در تفسیر این آیات میگویند: قرآن نسخه شفابخشى است براى بر طرف ساختن ضعفها و زبونىها و ترسهاى بىدليل. اختلافها و پراكندگیها.
قرآن داروى شفابخشى است. براى آنها كه از بيمارى عشق به دنيا، وابستگى به ماديات، تسليم بىقيد و شرط در برابر شهوتها رنج مىبرند.
قرآن نسخه شفابخشى است براى دنيايى كه آتش جنگها در هر سوى آن افروخته است، و در زير بار مسابقه تسليحاتى كمرش خم شده، و مهمترين سرمايههاى اقتصادى و انسانى خود را در پاى غول جنگ و تسليحات مىريزد.
و سرانجام قرآن نسخه شفابخشى است براى آنها كه پردههاى ظلمانى شهوات آنها را از رسيدن به قرب پروردگار مانع شده است.[23]
امام على(ع) در این مورد سخنان جامعی دارند که به برخی از آنها اشاره میکنیم: «از اين كتاب بزرگ آسمانى براى بيماریهاى خود شفا بخواهيد و براى حل مشكلاتتان از آن يارى بطلبيد؛ چرا كه در اين كتاب درمان بزرگترين دردها است: درد كفر و نفاق و گمراهى و ضلالت».[24]
« آگاه باشيد در اين[قرآن] خبرهاى آينده است، و بيان حوادث اقوام گذشته، و درمان بيماریهاى شما و برنامه نظم زندگى اجتماعى شما».[25]
« كتاب خدا را محكم بگيريد؛ زيرا رشتهاى است بسيار مستحكم، و نورى است آشكار، دارويى است شفابخش و پر بركت، و آب حياتى است كه عطش تشنگان حق را فرو مىنشاند. هر كس به آن تمسک جويد او را حفظ مىكند؛ و آن كس كه بدامنش چنگ زند نجاتش مىبخشد. انحراف در آن راه ندارد، تا نياز به راست نمودن داشته باشد؛ و هرگز خطا نمىكند تا از خوانندگانش پوزش بطلبد. تكرارش موجب كهنگى و يا ناراحتى گوش نمىگردد. (و هر قدر آنرا بخوانند، شيرينتر و دلپذيرتر خواهد بود) كسى كه با قرآن سخن بگويد راست مىگويد و كسى كه به آن عمل كند گوى سبقت را از همگان مىبرد».[26]
رسیدن به تمام حقیقت قرآن و بیان جایگاه واقعی آن امری مشکل و دشوار است؛ زیرا از یک سو قرآن تجلی خداوند است. امام علی(ع) میفرماید ذات مقدس خدا در کتابش برای مردم تجلی کرده بدون اینکه مردم بتوانند او را ببینند.[1] این تجلی به اندازهای عظمت دارد که خداوند میفرماید «اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مىكرديم، مىديدى كه در برابر آن خاشع مىشود و از خوف خدا مى شكافد! اينها مثالهايى است كه براى مردم مىزنيم، شايد در آن بينديشيد».[2]
از سوی دیگر در اهمیت مقام و جایگاه قرآن همین بس که انسانی مانند امام علی(ع) در مقام توصیف قرآن تعبیراتی دارند که نشان میدهد حقایق قرآن را نمیتوان به صورت کامل بیان کرد و مقام آن در حد و اندازه فهم و درک ما نیست: «... إنَّ القُرآنَ ظاَهِرُهُ أنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لا تَفْنَی عَجائِبُهُ وَ لا تَنقَضِی غَرَائِبُهُ...»؛[3] همانا قرآن دارای ظاهری زیبا و باطنی ژرف و ناپیدا است .مطالب شگفت آورش تمام نشدنی و اسرار نهفتهاش پایان ناپذیر است.
اما با توجه به تعبیر ضرب المثل معروف:
آب دریا را اگر نتوان کشید
لیک به قدر تشنگی باید چشید
به اندازهای فرصت و مجال هست که با استفاده از خود قرآن و سخنان پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت(ع) گوشههایی از عظمت و جایگاه قرآن را در اسلام بیان کنیم:
1. قرآن نقطه اتفاق و اشتراک مسلمانان
یکی از نکتههای مهم در مورد جایگاه قرآن در اسلام این است که قرآن نقطۀ اتفاق و اشتراک بین مسلمانان است. علامه طباطبائی در این مورد میگوید: دین بزرگ اسلام با اینکه مانند سایر ادیان بزرگ گرفتار اختلافات داخلی و انشعابات بسیار مذهبی میباشد؛ اما هرگز مسلمانی در اعتبار و احترام و تقدیس قرآن شک و تردید ندارد.[4] تمام فرقههای اسلامی – حتی فرقههای منحرف برای اثبات ادعاهای باطل خود – تلاش میکنند تا مستندی از قرآن بیابند.
این نکتۀ مهم که قرآن کریم نقطه اتفاق و اشتراک بین مسلمانان است، به ویژه با توجه به اینکه قرآن منشأ همه معارف دین اسلام است(توضیحش خواهد آمد)، از مسائل مهمی است که توجه به آن میتواند عامل وحدت و یکپارچگی مسلمانان، یا دست کم موجب کاهش تشنجات و درگیری بین آنان گردد.
2. قرآن منبع و سند اساسی تمام معارف اسلامی
یکی از ویژگیهای قرآن این است که اساسیترین منبع و سند برای تمام معارف دین اسلام است. توضیح اجمالی این مطلب این است که عمده معارف اسلامی – و نه تمام آنها - را میتوان در سه گروه ردهبندی کرد: 1. اصول اعتقادی، 2. احکام فقهی، 3. مباحث اخلاقی.
اصول اعتقادی اسلام نیز دارای بخشهای مختلفی است؛ مانند: مباحث توحیدی(براهین بر اثبات وجود خداوند، شناخت صفات خدا و ...) مباحث نبوت و امامت، و مباحث معاد. بیشترین آیات قرآن در زمینه مباحث اعتقادی است. بنابراین اساسیترین منبع شناخت اصول اعتقادی اسلام قرآن کریم است.[5] چنانکه آیات زیادی از قرآن به مباحث اخلاقی پرداخته است.[6] اما در مورد احکام فقهی هر چند مواردی که قرآن به جزئیات احکام فقهی پرداخته نسبت به مباحث دیگر بسیار کم است؛ ولی قرآن در مورد احکام فقهی اولاً: مبانی احکام فقهی را بیان نموده؛ ثانیاً: کلیات بیشتر احکام را مورد تأکید قرار داده است.[7]
البته علامه طباطبائی با نگاه جهانی خود این مطلب را تحت این عنوان که « قرآن مجيد در بردارنده كليات برنامه زندگى بشر است»، توضیح میدهد. وی در بیان این ادعا میگوید: آيين اسلام كه بهتر از هر آيين ديگرى سعادت زندگى بشر را تأمين و تضمين مىكند از راه قرآن مجيد به دست مسلمانان رسيده است و مواد دينى اسلام كه يک سلسله معارف اعتقادى و قوانين اخلاقى و عملى است، ريشه اصلى آنها در قرآن مجيد مىباشد. [8] خداى متعال مىفرمايد: « به درستى اين قرآن به سوى آيينى كه بهتر از هر آيين ديگر جهان، بشريت را اداره مىنمايد راهنمايى مىكند».[9]
وی با بیان سه مقدمه به شرح و توضیح این مطلب میپردازد:
الف. مقدمه اول اینکه انسان در زندگی خود هدفی جز سعادت و خوشبختی ندارد.
ب. فعالیت زندگی(فردی و اجتماعی) انسان بدون برنامه صورت نمیگیرد.
ج. بهترین و پابرجاترین راه و رسم زندگی آن است که عالم تکوین و آفرینش انسان را به سوی آن هدایت کند.[10]
وی پس از بیان این سه مقدمه چنین نتیجه میگیرد: قرآن مجید با توجه به این مقدمات شالوده برنامه زندگی انسان را به این نحو ریخت: اساس برنامه خود را خداشناسی قرار داد، و اعتقاد به یگانگی خدا را اولین اساس دین شناخت؛ و پس از شناسانیدن خدا، معادشناسی را از آن نتیجه گرفت؛ و پس از آن پیغمبر شناسی را از معادشناسی نتیجه گرفت؛ زیرا پاداش اعمال نیک و بد، بدون ابلاغ قبلی، صورت نمیگیرد. پس از آن اصول اخلاق پسندیده را بیان نمود؛ و پس از آن قوانین عملی را، که در حقیقت حافظ سعادت حقیقی، زاینده و پرورش دهنده اخلاق پسندیده و بالاتر از آن، عامل رشد و ترقی اعتقادات است، بیان نمود.[11]
این مطلب (یعنی قرآن اساسیترین منبع و سند برای تمام معارف دین اسلام است) را از راه دیگری نیز میتوان بیان کرد و آن توجه به جامعیت و کامل بودن قرآن کریم است. علامه طباطبائی در این زمینه میگوید: قرآن مجيد مشتمل است بر هدف كامل انسانيت و آنرا به كاملترين وجهى بيان مىكند، زيرا هدف انسانيت كه با واقعبينى سرشته شده جهانبينى كامل و به كار بستن اصول اخلاقى و قوانين عملى است كه مناسب و لازمه همان جهانبينى باشد و قرآن مجيد تشريح كامل اين مقصد را به عهده دارد.
خداى متعال در وصف آن مىفرمايد:« هدايت مىكند قرآن مجيد به سوى حق در اعتقاد - و به سوى راهى راست- در عمل».[12]
و باز در جايى ديگر پس از ذكر تورات و انجيل مىفرمايد: «و فرو فرستاديم اين كتاب را به سوى تو به حق، در حالىكه كتاب آسمانى را در برابر خود دارد تصديق مىنمايد و مسلط و نگهبان است نسبت به آن».[13]
این آيات بیان میکند كه قرآن مجيد علاوه بر حقايق موجود در تمام كتابهای آسمانى مشتمل بر حقایق بیشتری نیز هست. و اينكه هر چيزى كه بشر در پيمايش راه سعادت و خوشبختى از اعتقاد و عمل به آن نيازمند مىباشد، در اين كتاب به طور تام و كامل بيان شده است.[14]
نتیجه اینکه قرآن از آنجا که کتاب جامع سعادت انسان است، اساسیترین سند همه معارف اسلام است. قرآن کریم با بیانات مختلف جامعیت خود را اعلام میکند: و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، و مايه هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است.[15]
یعنی هر چیزی که در تأمین سعادت انسانها سهم مؤثر دارد در کتاب الهی بیان شده است. بیان قرآن نیز به صورت رمز و معما نیست؛ بلکه واضح و روشن است: قرآن برای جهان آفرینش آغازی قایل است به نام «مبدأ»، که فیض خلقت از آنجا شروع شده و انجامی به نام «معاد»، که نظام کیهانی کنونی به آن سمت میرود و مسیری به نام «صراط مستقیم» و «دین»، که با پیمودن این مسیر و راه صحیح باید به آن مقصد رسید، همه معارف دین در این سه بخش «مبدأ»، «معاد» و «راه» آمده است.[16]
به جهت همین جامعیت است که رسول اکرم(ص) مکرر جامعه مسلمانان را دعوت به سوی قرآن میکند و میفرماید: پس هر گاه آشوبها چون شب تار شما را فراگرفت به قرآن رو آوريد (و بدان چنگ زنيد)؛ زيرا قرآن است شفيعى كه شفاعتش پذيرفته است (در باره كسى كه بدان عمل كند) و گزارش دهنده است از بديها كه گفتهاش (در باره آن كس كه بدان عمل نكرده) تصديق شده است، هر كس آنرا پيشواى خود كرد به بهشتش رهبرى كند و هر كس (از آن پيش افتد) و آنرا پشت سر خود قرار دهد به دوزخش كشاند، و قرآن راهنمائى است كه به بهترين راهها راهنمائى كند، و كتابى است كه در آن است تفصيل و بيان و تحصيل (به دست آوردن حقائق) و جداكننده (ميان حق و باطل) است؛ شوخى و سرسرى نيست. براى قرآن ظاهرى است و باطنى؛ پس ظاهرش حكم و دستور است و باطنش علم و دانش، ظاهرش جلوه و زيبائى دارد و باطنش ژرف و عميق است و ستارگانى دارد و ستارگانش هم ستارگانى دارد؛ شگفتیهايش بشماره در نيايد و عجائبش كهنه نگردد، در آن است چراغهاى هدايت، و جايگاه نور حكمت و راهنماى معرفت است براى آنكس كه بشناسد ... .[17]
3. قرآن عامل پیدایش بسیاری از علوم در بین مسلمانان
یکی از مباحث مهم در مورد جایگاه قرآن در اسلام این است که قرآن عامل پیدایش بسیاری از علوم میان مسلمانان شده است. اندیشمندان اسلامی در این زمینه مطالب خوبی را در ضمن کتاب یا مقاله بیان داشتند.[18] علامه طباطبائی در این زمینه میگوید: ترديد نيست كه علوم دينى كه امروز در ميان مسلمانان داير و مورد تعليم و تعلم مىباشد، تاريخ تأسيس و رواج آنها به بعثت پيغمبر اكرم(ص) و نزول قرآن منتهی میشود.
اين علوم در قرن اول هجرى به واسطه ممنوعیت نوشتن حديث، به طور غير منظم در ميان صحابه و تابعين داير بود؛ و جز عده بسيار كمى كه در فقه و تفسير و حديث مختصراتى نوشتند، اكثريت مردم از راه حفظ، به تحصيل پرداخته و سينه به سينه منتقل مىنمودند.
از اوايل قرن دوم به سبب برداشته شدن ممنوعیت نوشتن احادیث، مسلمانان ابتدا به نوشتن حديث، پس از آن به نوشتن بحثهاى مربوط به علوم ديگر در قالب تأليف و تصنيف، علوم را مرتب و منظم نمودند؛ و بدين ترتيب فن حديث و علم رجال و درايه و فن اصول فقه و علم فقه و علم كلام به وجود آمد.
و حتى فلسفه نيز اگرچه در آغاز به عنوان نقل از يونانى به عربى وارد محيط اسلام شد؛ و زمانى تقريباً به شكل يونانى خود در دست مردم بود؛ ولى پس از چندى محكوم طرز تفكر محيط گرديده است؛ هم از جهت ماده و هم از جهت صورت تغييراتى پيدا كرده و تحول يافت؛ به گواهى اينكه در فلسفهاى كه امروز در ميان مسلمان داير است، در معارف الهيه مسئلهاى به چشم نمىخورد، مگر اينكه متن آن و براهين و ادلهاى را كه براى اثبات آن به كار برده شده را مىتوان در قرآن و حديث پيدا كرد و از لابلاى آنها به دست آورد.
اين سخن را در علوم ادبی عربى نيز مىتوان مطرح ساخت؛ زيرا امثال علم صرف، نحو، معانى، بيان، بديع، لغت، فن فقه لغت و اشتقاق، اگرچه مورد بحث آنها مطلق كلام عربى است، ولی بىترديد آنچه مردم را وادار به تتبع، ضبط و تنقيح اصول و قوانين اين علوم نمود، همان شاهكار خدايى یعنی قرآن کریم بود، كه مردم را مجذوب بيان شيرين و شيوا و اسلوب زيباى خود ساخته بود و مردم براى روشن شدن از بناى كلمات و تركيب جمل و معانى الفاظ و فصاحت و بلاغت بيانات و صنعتهاى لفظى ظريف آن نيازمند شدند كه قوانين كلى آنها را با اشباه و نظايرى كه در لغت عرب داشتند به دست آوردند و به كمک آنها از كنجكاوى خود نتيجه گيرند و بدين ترتيب علمهاى صرف و نحو و لغت و فنون سهگانه بلاغت تنقيح و تنظيم شد.
فن تاريخ نيز در اسلام از فن حديث مشتق شده و در آغاز از قصص انبياء و امم و از سيرت پيغمبر اكرم(ص) شروع شده و پس از آن تاريخ صدر اسلام به آن اضافه شد، بعد به صورت تاريخ عالم در آمد و مورخينى؛ مانند طبرى و مسعودى و يعقوبى و واقدى كتابهايى نوشتند.
و به جرئت مىتوان گفت كه عامل اصلى اشتغال مسلمانان به علوم عقلى از طبيعيات و رياضيات و غير آنها به صورت نقل و ترجمه در آغاز كار و به نحو استقلال و ابتكار در سرانجام همان انگيزه فرهنگى بود كه قرآن مجيد در نفوس مسلمانان فراهم كرده بود.
و معلوم است كه مدنيت وسيع اسلامى كه كمى بعد از هجرت و رحلت پیامبر(ص) قسمت اعظم جهان آباد آن روز را تحت تسلط خود قرار داد، يكى از آثار بارز قرآن مجيد بود (اگرچه ما (شيعه) به خلفا و ساير پادشاهان كارگردان اين مدنيت از جهت مسامحههايى كه در روشن ساختن حقايق دين و اجراى قوانين آن كردهاند اعتراض داريم در عين حال از پرتو اسلام هرچه به جهان تابيده بىترديد از قرآن مىباشد) و بديهى است چنين تحولى كه يكى از حلقههاى بارز سلسله حوادث جهان مىباشد، در حلقههاى بعدى تأثير بسزايى خواهد داشت و از اين روى يكى از علل و مقدمات تحول امروزى و بسط و پيشرفت فرهنگ جهان، قرآن مجيد خواهد بود.[19]
3. قرآن و حل مشکلات جامعه اسلامی (قرآن و شفای دردها)
یکی از ویژگیهای اساسی قرآن که بیان کننده جایگاه آن نیز در اسلام هست، این است که قرآن تأثير فوق العاده در حل مشکلات جامعه مسلمانان دارد و نسخه شفا بخش دردهای آن است: «ما قرآن را نازل مىكنيم كه مايه شفا و رحمت مؤمنان است».[20] «از سوى پروردگارتان اندرز و شفا دهنده دلها نازل شد».[21]
البته شفا بخشی قرآن اختصاص به مسلمانان ندارد؛ بلکه هر کس و هر جامعه به هر اندازه به دستورات آن جامه عمل بپوشاند، از شفا بخشی آن بهرهمند میشود؛ البته مسلمانان به جهت اینکه عمل آنها به دستورات قرآن همراه با ایمان و اعتقاد به آن است، بنابراین تنها گروهی هستند که میتوانند استفاده کامل را از قرآن ببرند: «به اين لجوجان تيرهدل بگو اين قرآن براى مؤمنان مايه هدايت و شفاء است».[22]
در هر صورت برخی از مفسران با همین نگاه جامع در تفسیر این آیات میگویند: قرآن نسخه شفابخشى است براى بر طرف ساختن ضعفها و زبونىها و ترسهاى بىدليل. اختلافها و پراكندگیها.
قرآن داروى شفابخشى است. براى آنها كه از بيمارى عشق به دنيا، وابستگى به ماديات، تسليم بىقيد و شرط در برابر شهوتها رنج مىبرند.
قرآن نسخه شفابخشى است براى دنيايى كه آتش جنگها در هر سوى آن افروخته است، و در زير بار مسابقه تسليحاتى كمرش خم شده، و مهمترين سرمايههاى اقتصادى و انسانى خود را در پاى غول جنگ و تسليحات مىريزد.
و سرانجام قرآن نسخه شفابخشى است براى آنها كه پردههاى ظلمانى شهوات آنها را از رسيدن به قرب پروردگار مانع شده است.[23]
امام على(ع) در این مورد سخنان جامعی دارند که به برخی از آنها اشاره میکنیم: «از اين كتاب بزرگ آسمانى براى بيماریهاى خود شفا بخواهيد و براى حل مشكلاتتان از آن يارى بطلبيد؛ چرا كه در اين كتاب درمان بزرگترين دردها است: درد كفر و نفاق و گمراهى و ضلالت».[24]
« آگاه باشيد در اين[قرآن] خبرهاى آينده است، و بيان حوادث اقوام گذشته، و درمان بيماریهاى شما و برنامه نظم زندگى اجتماعى شما».[25]
« كتاب خدا را محكم بگيريد؛ زيرا رشتهاى است بسيار مستحكم، و نورى است آشكار، دارويى است شفابخش و پر بركت، و آب حياتى است كه عطش تشنگان حق را فرو مىنشاند. هر كس به آن تمسک جويد او را حفظ مىكند؛ و آن كس كه بدامنش چنگ زند نجاتش مىبخشد. انحراف در آن راه ندارد، تا نياز به راست نمودن داشته باشد؛ و هرگز خطا نمىكند تا از خوانندگانش پوزش بطلبد. تكرارش موجب كهنگى و يا ناراحتى گوش نمىگردد. (و هر قدر آنرا بخوانند، شيرينتر و دلپذيرتر خواهد بود) كسى كه با قرآن سخن بگويد راست مىگويد و كسى كه به آن عمل كند گوى سبقت را از همگان مىبرد».[26]
[1]. «فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِه». شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة، صبحي صالح، خطبه، 147، قم، هجرت، چاپ اول، 1414 ق. «وَ قَالَ الصَّادِقُ (ع) لَقَدْ تَجَلَّى اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِي كَلَامِهِ وَ لَكِنَّهُمْ لَا يُبْصِرُونَ». مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 89، ص 107، بیروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق.
[2]. «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ». حشر، 21.
[3]. نهج البلاغه، حکم 18، ص 61. البته نظیر این جملات از پیامبر اکرم(ص) نیز در مورد قرآن داریم که فرمود: «لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُكْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُه». كلينى، محمد بن يعقوب، كافي، ج 2، ص 599، تهران، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407 ق.
[4]. ر. ک: طباطبایی، محمد حسین، قرآن در اسلام، ص 3، قم، اسلامی، 1361ش.
[5]. توضیح و شرح هریک از مباحث اصول اعتقادی قرآن نیازمند به تألیف کتاب است، چنانکه دانشمندان اسلامی در هر یک از موضوعات تألیف مستقلی دارند؛ مانند آیت الله جوادی آملی که کتابهای: 1. توحید در قرآن 2. وحی و نبوت در قرآن 3. معاد در قرآن، قرآن در قرآن و ...نگاشتهاند.
[6]. برای اطلاح بیشتر رجوع شود به کتابهایی که به شرح و توضیح اخلاق در قرآن پرداختهاند مانند: جوادی آملی، عبدالله، مبانی اخلاق در قرآن؛ مراحل اخلاق در قرآن؛ مصباح یزدی، اخلاق در قرآن و...
[7]. جالب اینکه همین توضیح و شرح این بخش که به نظر قرآن کمتر به آن پرداخته نیز نیاز به تألیف کتاب دارد چنان که دانشمندان اسلامی اقدام به این کار کردهاند برای نمونه رجوع به: اردبیلی، آیات الاحکام.
[8]. قرآن در اسلام، ص 6.
[9]. «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ». اسراء، 9.
[10] ر. ک: قرآن در اسلام، ص 6 - 13.
.[11] ر. ک: همان، ص 13 - 15.
[12]. «يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ». احقاف، 30.
.[13] «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ». مائده، 48. «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى». شورى، 113.
.[14] ر. ک: قرآن در اسلام، ص 22 ، 23.
[15]. «وَ يَوْمَ نَبْعَثُ في كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهيداً عَلى هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمينَ». نحل، 89.
.[16] ر. ک: جوادی آملی، عبدالله، قرآن در قرآن، ص 221، قم، اسراء، چاپ سوم، 1381ش.
.[17] «فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ وَ هُوَ الدَّلِيلُ يَدُلُّ عَلَى خَيْرِ سَبِيلٍ وَ هُوَ كِتَابٌ فِيهِ تَفْصِيلٌ وَ بَيَانٌ وَ تَحْصِيلٌ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَيْسَ بِالْهَزْلِ وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُكْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ فِيهِ مَصَابِيحُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْحِكْمَةِ وَ دَلِيلٌ عَلَى الْمَعْرِفَةِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَة». كافي، ج 2، ص 599.
[18]. برای نمونه رجوع شود به شعرانی، ابوالحسن، راه سعادت. و به این سایتها: http://maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,9435. و http://www.hawzah.net/fa/magazine/magart/6431/6453/73334.
.[19] ر. ک: قرآن در اسلام، ص 109 تا 112.
.[20] «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ». اسراء، 82.
.[21] «قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ». يونس، 57.
.[22] «قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ». فصلت، 44.
.[23] ر. ک: مكارم شيرازى ناصر، تفسير نمونه، ج 12، ص 236 - 239، تهران، دار الكتب الإسلامية، چاپ اول، 1374ش.
.[24] نهج البلاغه، خطبه 176.
.[25] همان، خطبه 158.
.[26] همان، خطبه 156.