کتاب «الشافی فی الامامة» اثر سید مرتضی در پاسخ به کتابی است به نام «المغنی» اثر قاضی عبد الجبار. میدانیم که در بین علمای قدیم چنین رسم بود که در رد یک کتاب، عین مطالب آن کتاب را آورده و سپس نقد میکردند. روایتی که از کتاب الشافی بیان شده، در اصل از کتاب قاضی عبد الجبار است که سید مرتضی بعد از بیانش، آنرا مورد نقد قرار میدهد؛ لذا همان طور که این روایت در کتب روایی شیعه وجود ندارد، مورد قبول سید مرتضی نیز نیست.
روایتی که ادعا شده از امام صادق(ع)، از پدرانشان و از امیر المومنین علی(ع) نقل شده است، در هیچ یک از کتابهای روایی شیعه وجود ندارد. بله در کتاب «الشافی فی الإمامة» اثر سید مرتضی -معروف به علم الهدی از عالمان بزرگ شیعه و از شاگردان شیخ مفید_ روایتی به این شکل دیده میشود.
قبل از پرداختن به این روایت خوب است مقداری دربارۀ کتاب «الشافی فی الإمامة» توضیح دهیم:
یکی از اموری که مرحوم سید مرتضی به آن اهتمام میورزید، پاسخگویی به مسائل و شبهات اعتقادی بود. قاضی عبدالجبار معتزلی یکی از علمای بزرگ معتزلی اهل سنت، کتابی مینویسد به نام «المغنی». در این کتاب با تلاش بسیار، سعی در محکوم کردن اعتقادات امامیه دارد. سید مرتضی در مقابل وی کتاب «الشافی فی الامامة» را نوشت که به خوبی توانست، اوهام و خیالات قاضی عبدالجبار را رد کند. شخصی دیگر از اهل سنت به نام ابو الحسن بصری، بر «الشافی» سید مرتضی نقضی نگاشت. سید مرتضی به یکی از شاگردان بزرگوارش به نام «سلار بن عبدالعزیز»"صاحب کتاب مراسم، دستور نگارش کتابی را میدهد که در آن به سؤالات ابو الحسن البصری جواب دهد. سلار در رد ابو الحسن کتابی مینویسد به نام «الرد علی ابی الحسن البصری فی نقضه کتاب الشافی فی الامامة».[1]
شیخ طوسی که این کتاب را تلخیص کرده درباره آن میگوید:
«وقتی کتاب سید مرتضی را دیدم، مشاهده کردم که این کتاب دارای بیشتر آن چیزهایی بود که به دنبالش بودم، این کتاب به هدف نهایی خود رسیده و شبهات جدید و قدیم مخالفین را جمع کرده و جواب داده است. اما اشکالی که این کتاب دارد آن است که بر شیوه مصنفان کتاب پیش نرفته؛ زیرا آنان ابتدا شبهات را مطرح میکنند و سپس جواب را با دلائل مرتب ارائه میدهند، ولی به این شیوه مختلط که مرحوم سید مرتضی آورده است، فهم این کتاب جز برای عده کمی از اهل علم، روشن نمیشود؛ لذا برخی از بزرگان اصحاب ما مشوق تلخیص این کتاب بودند پس شروع به تلخیص آن کردم.[2]
از علمای معاصر مرحوم مغنیه است که درباره این کتاب میگوید:
«(با همه خوبی ها و خصوصیات منحصر به فرد این کتاب) متاسفانه منابع این کتاب به خوبی استخراج و چاپ نشده است. ابواب این کتاب احیانا به ترتیب نیامده است. این کتاب با همه بزرگی اش که نزدیک به هزار صفحه است، اگر "بسم الله" اول و دعا آخر آن نبود حتی اول و آخر آن مشخص نمی شد. کلام عبدالجبار با کلام شریف مرتضی به نحوی آمیخته شده است که گویا کلام یک نفر است، یا گویا لباسی است که با یک نوع نخ بافته شده است. همان طور که از تصریحات مرحوم مغنیه فهمیده می شود، در این کتاب اقوال قاضی عبدالجبار و رد سید مرتضی به هم آمیخته است، به طوری که احیانا تشیخص کلام سید از قاضی مشکل می شود.[3]
حال با توجه به خصوصیت کتاب، راحتتر میتوان درباره این روایت قضاوت کرد.
روایت مذکور در جلد سوم این کتاب آمده است. سید مرتضی میفرماید: «و گفته است: به دو خلیفه بعد من اقتدا کنید و روایت شده که جعفر بن محمد از امیر المؤمنین نقل کرده که....».[4]
همان طور که از متن کتاب مشخص است، سید مرتضی در اینجا در صدد نقل قول قاضی عبد الجبار است و واضح است که کلام خودش نیست.
سید مرتضی در این صفحه، پشت سرهم به نقل اقوال گوینده در موضوع جانشینی پیامبر(ص) میپردازد[5] و سپس در چندین صفحه بعد[6] شروع به نقد گفتار او میکند.
سید مرتضی در نقد مطالب وی و این حدیث و مشابه آنرا به صورت کلی رد کرده و میگوید: اخباری که ما بدانها استدلال میکنیم، مورد قبول فریقین(شیعه و سنی) است و این با اخباری که شما نقل میکنید و فقط مورد قبول خودتان است، بسیار متفاوت است، از طرف دیگر ما اخبار متواتر و مشهوری در خلافت امام علی(ع) نقل کردیم که این چند خبر شما نمیتواند با آنها معارضه کند.[7]
[2]. طوسی، محمد بن حسن، تلخيص الشافي، ج 1، ص 61، انتشارات محبین، قم، 1382ش.
[4]. سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج 3، ص 93 و 94، تعلیقه عبدالزهراء الحسینی، مرکز ابحاث العقائدیة، قم، بیتا.
[5]. الشافی فی الامامة، ج 3، ص 93 تا 96.
[6]. همان، ج 3، ص 96.
[7]. همان، ص 98، 101 و 102.