انسان در خلقت خود مجبور است. هیچ نقش و تأثیری در به دنیا آمدن خویش ندارد؛ اما پس از خلقت آزاد و مختار است، البته شیعهی امامیه - بر خلاف دیدگاه متکلمان معتزله که معتقدند اختیار انسان مطلق است و نیز بر خلاف نظر اشاعره که انسان را حتی در افعال و اعمال اختیاریش مجبور میدانند - معتقد است که انسان پس از خلقت در افعال و اعمالش نه آزاد مطلق است و نه مجبور مطلق، بلکه امری است بین این دو.
انسان مختار و آزاد آفریده شده است؛ یعنی به او عقل، فکر و اراده داده شده است. انسان در کارهای ارادی خود مانند سایر موجودات نیست که مجبور باشد. بشر همیشه خود را در سر چهار راههایی میبیند که هیچگونه اجباری ندارد که فقط یکی از آنها را انتخاب کند. سایر راهها بر او بسته نیست.
از اینرو، اگر چه انسان در کیفیت و کمیت تولد خود اختیاری ندارد؛ اما با اختیاری که خداوند به صورت تکوینی در نهاد آدمی نهاده است، میتواند آزادانه مرتکب هر فعلی شود، حتی به عمر خویش خاتمه دهد و به تعبیری «خودکشی» کند. البته این بدان معنا نیست که خداوند به بشر اختیار تشریعی داده است که هر فعلی را مرتکب شود و به تعبیری دیگر، جواز انجام هر فعلی از جمله خودکشی به انسان داده نشده است. و در شرع مقدس اسلام چیزهای از جمله خودکشی به شدت مذمت شده است. در متون دینی آمده است: اگر کسی به هر انگیزهای خودکشی کند گناه بزرگی مرتکب شده و در عالم آخرت گرفتار عذابی دردناک خواهد شد.
"انسان" واژهای عربی است. اسم جنس(عام) که برای مذکر، مؤنث، جمع و مفرد یکسان به کار میرود. در کتابهای لغت عموماً در مادۀ "انس" نوشته شده است. انس در مقابل "جن" است به معنای اهلی، خوگیرنده و مأنوس و غالباً ریشۀ اصلی انسان را "انس" میدانند که به معنای خوگرفتن و الفت یافتن است.[1]
انسانها در خلقت خود هیچگونه اختیاری از خود ندارند؛ یعنی در حقیقت انسان در خلقت و در اختیار داشتن خود مجبور است و هیچ نقش و تأثیری در آن ندارد. همچنین بعد از خلقت و ورود به این دنیا، اقامت در اینجا نیز به اختیار وی نیست؛ چرا که به طور قطع و اجبار روزی باید این زندگی دنیوی را ترک کند و به عالم دیگر برود. نه تنها انسان، بلکه هیچ موجودی از موجودات در خلقت خود آزاد نیستند. تنها خداوند متعال است که به انسان و دیگر موجودات زندگی و حیات میبخشد.[2]
انسان قبل از خلقت وجود نداشت و چیزی نبود تا بتواند از خود اختیاری داشته باشد. بدیهی است که داشتن اختیار فرع بر وجود است. انسان ابتدا باید موجود باشد تا بعد از وجود درباره اختیار و آزادی وی بحث کرد.
بنابراین، انسان به ناچار طبق اراده و مشیت الاهی خلق میشود و پا به عرصۀ وجود میگذارد: "آیا زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود".[3]
ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش.
اما پس از به دنیا آمدن در زندگی دنیا آزاد و صاحب اختیار و اراده است، آن هم نه اختیار مطلق. یکی از مسائل بسیار کهن که از دیر باز ذهن بشر را به تأمل فراخواند، مسئله «جبر و اختیار» است. این مباحث سابقۀ طولانی در تاریخ اسلام دارد و در میان متکلمان و فیلسوفان سه نظریه و دیدگاه در موضوع جبر و اختیار مطرح است.
- گروهی معتقدند که افعال انسان از روی اراده و اختیار وی انجام میگیرد و خداوند نقشی در افعال بندگانش ندارد. اینان طرفدار نظریه تفویض و آزادی انسان به طور مطلق هستند. در فرهنگ اسلامی این گروه را معتزله مینامند.[4]
- دیدگاه دوم، بر آن است که کارهای انسان از روی جبر بوده و معتقدند پدیدهای به نام اختیار مطلق وجود ندارد. این گروه معتقدند یک سلسله عوامل خارج از اراده انسان او را بر آن میدارد، تا دست به فعالیت و تلاش بزند. متکلمان اشاعره طرفدار این نظریه(جبر) هستند و میگویند خداوند افعال را در انسان خلق میکند و او فاعل حقیقی است و انسان فاعل مجازی است.[5]
امام علی(ع) در رد این نظریه در جواب سؤال کنندهای در جریان صفین که پرسید، آیا این حرکت ما به سوی شام با قضا و قدر الهی است؟! میفرماید: «ای وای تو گویی پنداشتهای که قضا و قدر الهی انعطاف ناپذیر و جزمی است و سرنوشت انسانها محکوم به چنین جبری است. اگر چنین باشد، بر نظام پاداش و کیفر مهر بطلان میخورد و وعده و وعید یکسره ساقط میشود. بیگمان خدای سبحان بندگانش را در حال اختیار فرمان داده است...».[6]
پایهگذار مکتب جبر، شیطان است؛ چراکه گمراهی خود را به خدا نسبت میدهد نه به خود.[7]
"گفت: اکنون که مرا گمراه ساختی من بر سر راه مستقیم تو در برابر آنها کمین میکنم".[8]
- دیدگاه سوم این است که انسان در کارها و اعمال خویش نه اختیار مطلق دارد و نه به طور مطلق مجبور است. به بیان دیگر انسان دارای آزادی اراده و اختیار است؛ اما این آزادی به گونهای نیست که بتوان قائل به "تفویض" شد، بلکه هستی او از خداوند بوده و به کارگیری آن نیروی هستی به دست خود انسان است.
دیدگاه شیعه، درباره افعال آدمی آن است که هر کاری که از انسان صادر میشود هم فعل او و هم فعل خداوند است؛ یعنی فاعلیت خداوند، فاعلیت سببی و فاعلیت انسان مباشری است. این نظریه را در اصطلاح "امر بین الامرین" میگویند.
این دیدگاه از بسیاری از آیات قرآن و تعالیم ائمه معصومین(ع) استفاده میشود و شیعه امامیه طرفدار این نظریه است.
استاد شهید مطهری دربارهی اختیار و آزادی انسان میگوید: انسان مختار و آزاد آفریده شده است؛ یعنی به او عقل، فکر و اراده داده شده است. انسان در کارهای ارادی خود مانند دیگر موجودات نیست که مجبور باشد. بشر همیشه خود را در سر چهارراههایی میبیند که هیچگونه اجباری ندارد که فقط یکی از آنها را انتخاب کند. دیگر راهها بر او بسته نیست. یکی از آنها به نظر و اراده شخصی او مربوط است؛ یعنی فکر و انتخاب او است که یک راه خاص را معین میکند.[9]
امتیاز انسان از سایر موجودات این است که اعمال و افعال وی از آن سلسله حوادثی است که سرنوشت حتمی و تخلفناپذیر ندارد؛ زیرا که افعال انسان به هزاران علل و اسباب بستگی دارد و از آن جمله اراده، انتخاب و اختیاری است که از خود بشر ظهور پیدا میکند.[10]
در نتیجه همانگونه که بیان شد، انسان در کیفیت و کمیت تولد خود اختیاری ندارد؛ اما پس از خلقت آزاد و مختار است و با اختیاری که خداوند به صورت تکوینی در نهاد آدمی نهاده است، میتواند با اراده مرتکب هر فعلی شود، حتی به عمر خویش خاتمه دهد. و به تعبیری «خودکشی» کند. البته این بدان معنا نیست که خداوند به بشر اختیار تشریعی داده است که هر فعلی را مرتکب شود. و به تعبیری دیگر، جواز انجام هر فعلی از جمله خودکشی به انسان داده نشده است.
کوتاه سخن آنکه؛ انجام فعل اختیاری که به مرگ انسان منتهی میشود، خودکشی بوده و «خودکشی به هر نحو، حرام و از گناهان کبیره است. و از امام صادق(ع) نقل شده است: هر کسی عمداً خودکشی کند همیشه در آتش جهنم خواهد بود».[11]
همینطور امام باقر(ع) فرمود: «شخص مؤمن به هر بلایی گرفتار میشود و به هر مرگی ممکن است بمیرد ولی خودکشی نخواهد کرد».[12]
پس، اگر کسی به هر انگیزهای خودکشی کند گناه بزرگی انجام داده و در عالم آخرت گرفتار عذاب دردناک خواهد شد.[13]
[1]. سجادی، سید ضیاءالدین، انسان در قرآن کریم، ص 11.
[2]. «الذی خلق الموت و الحیوة...»؛ آنکس(خدا) که مرگ و حیات را آفرید...». ملک، 2.
[3]. «هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئاً مذکوراً». انسان، 1.
[4]. ربانی گلپایگانی، علی، محاضرات فی الالهیات، ص 199- 203.
[5]. همان، ص 192- 197.
[6]. «و یحک لعلک ظننت قضاءً لازماً و قدراً حاتماً، و لو کان ذالک لبطل الثواب و العقاب و سقط الوعد و الوعید. ان الله سبحانه امر عباده تخییراً...». سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 481، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق؛ سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، (خورشید بی غروب)، ترجمه، معادیخواه، عبدالمجید، ص 407، تهران، نشر ذره، چاپ اول، 1373ش.
[7]. نصر، عبدالله، مبانی انسان شناسی در قرآن، ص 386.
[8]. «قال فبما اغویتنی لاقعدن لهم صراطک المستقیم»، اعراف ، 16؛ حجر، 39؛ ر. ک: «نسبت دادن گمراهی ابلیس به خداوند»، پاسخ 96299.
[9]. اقباس از پاسخ «انسان و مسئله جبر و اختیار»، 223.
[10]. ر. ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 1، ص 386 – 387، تهران، صدرا.
[11]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 4، ص 95، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق. ؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 7، ص 45، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[12]. کافی، ج 3، ص 112.
[13]. اقتباس از سؤال «تناقض نداشتن قضا و قدر الاهی با خودکشی»، 342.