ربوبیت از واژه "رب"، در زبان عربی در مواردی؛ مانند مالک، صاحب و تربیت کننده به کار می رود. از آن جا که خدا مالک همه هستىها است، در نتیجه تدبیر همه عالم از او خواهد بود، پس او "رب" تمامى ما سواى خویش است. با آن که تمام موجودات عالم، مظهرى از مظاهر حقاند، ولی برای این مظاهر اصول و اساسی وجود دارد؛ یکی از آنها مرتبه جاعلیت و ربوبیت است که اوّلین تنزّلات و تجلّیات ذات حقّ قیّوم مطلق است.
بر اساس بینش توحیدی، جز ذات خداوند متعال هیچ موجودی دارای وجود استقلالی نیست. غیر از او همه نشانه، مظهر و تجلی آن ذات متعالی اند که در ذات و صفات خود محتاج و وابسته به او هستند، بلکه ذاتشان عین نیاز به خداوند است. براین اساس، ربوبیت ذاتی و استقلالی مخصوص خداوند است و نسبت دادن این صفت الاهی به مخلوق فقط به عنوان این که مظهر و تجلی صفات خداوند هستند، ممکن و جایز است.
از این رو، بر اساس حکمت و عرفان می توان گفت: انسان کامل که نمودار مجموع عالم جسمانى و عالم مثالى و نور است، می تواند مثال عالم ربوبیّت باشد و به همین جهت گفتهاند که انسان کامل مظهر اسم اللّه و ربوبیت الاهی است. علاوه این که براساس سخن امام صادق (ع) انسان هر قدر در راه عبودیت و فنای در ذات خدا تلاش کند به همان اندازه می تواند به مقام تجلی ربوبی برسد.
هر چند فهم این مطالب و جدا کردن مرز بین توحید و شرک، غالبا برای عموم مردم دشوار است و چه بسا در اثر نداشتن دانش لازم، دچار انحراف از توحید و افتادن در ورطه شرک می گردند، و به همین جهت ائمه (ع) یاران خود را از انتساب و بکار گیری صفت ربوبی در باره خودشان (ائمه) برحذر می داشتند؛ ولی در عین حال با تثبیت اصل قطعی مخلوق و محتاج بودن آنها به خداوند می توان ایشان را به داشتن صفات الاهی و فرابشری توصیف کرد.
برای روشن شدن پاسخ چند مطلب را باید متذکر شویم:
1. معنای ربوبیت
ربوبیت از واژه "رب"، در زبان عربی در مواردی؛ مانند مالک، صاحب، آقا (سید)، مدبر، قیم، منعم و تربیت کننده،[1] به کار می رود. لغت شناسان بر این باورند که واژه "رب" به صورت مطلق فقط در مورد خداوند به کار می رود، اما به صورت مضاف در مورد غیر خداوند نیز به کار می رود؛ مانند "رب البیت" و "رب الابل".[2]
راغب اصفهانی بر این عقیده است که ریشه اصلی این کلمه از تربیت است؛ یعنی خلق نمودن یک چیز لحظه به لحظه و در حالات مختلف تا به حد کمال برسد.[3]
علامه طباطبائی (ره) در توضیح واژه رب می گوید: "معناى این کلمه مالکى است که امر مملوک خود را تدبیر کند، پس معناى مالک در کلمه (رب) خوابیده، و ملک نزد ما اهل اجتماع و در ظرف اجتماع، یک نوع اختصاص مخصوص است که به خاطر آن اختصاص، چیزى قائم به چیزى دیگر مىشود، و لازمه آن صحت تصرفات است، و صحت تصرفات قائم به کسى مىشود که مالک آن چیز است. وقتى مىگوییم: فلان متاع ملک من است، معنایش این است که آن متاع یک نوع قیامى به وجود من دارد، اگر من باشم مىتوانم در آن تصرف کنم، ولى اگر من نباشم دیگرى نمىتواند در آن تصرف کند.
البته این معناى ملک در ظرف اجتماع است که (مانند سایر قوانین اجتماع) امرى وضعى و اعتبارى است، نه حقیقى، الا این که این امر اعتبارى از یک امر حقیقى گرفته شده، که آن را نیز ملک مىنامیم، توضیح این که ما در خود چیزهایى سراغ داریم که به تمام معناى کلمه، و حقیقتا ملک ما هستند، و وجودشان قائم به وجود ما است؛ مانند اجزای بدن ما، و قواى بدنى ما، بینایى ما، و چشم ما، شنوایى ما، و گوش ما، چشایى ما، و دهان ما، لامسه ما، و پوست بدن ما، بویایى ما، و بینى ما، و نیز دست و پا و سایر اعضاى بدن ما، که حقیقتا مال ما هستند، و مىشود گفت مال ما هستند؛ چون وجودشان قائم به وجود ما است، اگر ما نباشیم چشم و گوش ما جداى از وجود ما هستى علی حدهاى ندارند، و معناى این ملک همین است که گفتیم: اولا هستیشان قائم به هستى ما است، ثانیاً: جدا و مستقل از ما وجود ندارند، ثالثاً: این که ما مىتوانیم طبق دلخواه خود از آنها استفاده کنیم، و این معناى ملک حقیقى است.
آن گاه آنچه را هم که با دست رنج خود، و یا راه مشروعى دیگر به دست مىآوریم، ملک خود مىدانیم؛ چون این ملک هم مانند آن ملک چیزى است که ما به دلخواه خود در آن تصرف مىکنیم، و لکن ملک حقیقى نیست، به خاطر این که ماشین سوارى من و خانه و فرش من وجودش قائم به وجود من نیست، که وقتى من از دنیا مىروم آنها هم با من از دنیا بروند، پس ملکیت آنها حقیقى نیست، بلکه قانونى و چیزى شبیه به ملک حقیقى است.
از میان این دو قسم ملک، آنچه صحیح است که به خدا نسبت داده شود، همان ملک حقیقى است، نه اعتبارى، چون ملک اعتبارى با بطلان اعتبار، باطل مىشود، یک مال مادام مال من است که نفروشم، و به ارث ندهم، و بعد از فروختن اعتبار ملکیت من باطل مىشود، و معلوم است که مالکیت خداى تعالى نسبت به عالم باطل شدنى نیست.
نیز پر واضح است که ملک حقیقى جداى از تدبیر تصور ندارد؛ چون ممکن نیست فرضا کره زمین با همه موجودات زنده و غیر زنده روى آن در هستى خود محتاج به خدا باشد، ولى در آثار هستى مستقل از او و بى نیاز از او باشد. وقتى خدا مالک همه هستىها است، هستى کره زمین از او است، و هستى حیات روى آن، و تمامى آثار حیات از او است، در نتیجه پس تدبیر امر زمین و موجودات در آن، و همه عالم از او خواهد بود؛ پس او رب تمامى ما سواى خویش است؛ چون کلمه رب بمعناى مالک مدبر است".[4]
شیخ الرئیس ابن سینا نیز در این باره می گوید: "ربوبیّت ربّ عبارت از: تربیت کامله حضرت حق سبحانه است، مر مکوّنات و موجودات را، و تربیت نیز عبارت و اشارت است بتسویه مزاج بدنى؛ زیرا انسان موجود کامل محسوب نمىشود مادام که بدن او مستعدّ و آماده نشود. و مقرر است که همین استعداد حاصل نمىشود، مگر به تربیت لطیفه و تمزیج پاکیزه و نیکو که عقل عقلا از درک آن قاصر آید".[5]
2. مطلب دوم: رتبه ربوبیت در میان صفات خداوند
در توضیح این مطلب می گوییم: با آن که تمام موجودات عالم مظهرى از مظاهر حقاند و هر یک را مقام و موقعیتى است که مظهر یکى از صفات جمال و کمال و جلال است؛ و مظهر حق اند، با این حال عرفا عموما به ذکر حضرات خمس اکتفا کردهاند که آنها اصول حضرات اند و آنها عبارت اند از:
1. حضرت غیب مطلق که عالم آن عالم اعیان ثابته است در حضرت علمیه.
2. حضرت شهادت که مقابل حضرت غیب است و عالم آن عالم ملک است.
3. حضرت غیب مضاف که بر دو قسم است؛ یکى آن که نزدیک به غیب مطلق است و عالم آن عالم ارواح جبروتیه و ملکوتیه است؛ یعنى عالم عقول و نفوس.
4. دیگر آن که اقرب و نزدیک تر به عالم شهادت است و عالم آن عالم مثال است.
5. حضرت جامعه که جامع چهار حضرات است و عالم آن عالم انسان کامل است که جامع جمیع عوالم است.
در شرح دیوان حضرت امیر (ع) حضرات خمس را چنین شمردهاند: 1. حضرت غیب الغیوب و غیب مطلق. 2. حضرت اسما و حضرت صفات و جبروت و برزخ البرازخ و برزخیت اولى و مجمع البحرین و قاب قوسین. 3. حضرت افعال که عالم امر و عالم ربوبیت و غیب مضاف و غیبت باطن است. 4. حضرت مثال و خیال منفصل. 5. حضرت حس و ملک.[6]
براین اساس، ربوبیت عبارت است از: مرتبه اسماء و صفات و افعال خداوند که همراه با تفصیل است؛ چنان که الوهیت اسم آن مرتبه الاهى است که اسمای ذات و صفات و افعال به اجمال و بدون تفصیل وجود دارند؛ پس مرتبه ربوبیت پایین تر از مرتبه الوهیت است.[7] به عبارت دیگر، مرتبت واحدیت به اعتبار ایصال و رساندن مظاهر اسما را که عبارت از اعیان و حقایق است، با کمالات ممکن و مناسب خود بر حسب استعدادات آنها در خارج، مرتبت ربوبیت نامند.[8]
در هر صورت همان گونه که حکیم میر داماد گفته است: مرتبه جاعلیت و ربوبیت، اوّلین تنزّلات و تجلّیات ذات حقّ قیّوم مطلق است، و از این جا است که در سوره حمد که امّ الکتاب است، ربّ العالمین، به دنبال اسم ذات یعنی الله آمده است: (الحمد للّه ربّ العالمین). [9]
3. مطلب سوم: آیا برای غیر خداوند می توان ربوبیت را به کار برد؟
در پاسخ باید بگوییم: بر اساس بینش توحیدی، جز ذات متعالی خداوند هیچ موجودی دارای وجود استقلالی نیست؛ غیر از او همه نشانه، مظهر و تجلی آن ذات متعالی اند که در ذات و صفات خود محتاج و وابسته به او هستند، بلکه ذاتشان عین نیاز به خداوند است. براین اساس، ربوبیت ذاتی و استقلالی مخصوص خداوند است و نسبت دادن این صفت الاهی به مخلوق، فقط به عنوان این که مظهر و تجلی صفات خداوند هستند، ممکن و جایز است.
از این رو بر اساس حکمت و عرفان می توان گفت: انسان کامل که نمودار مجموع عالم جسمانى و عالم مثالى و نور است، می تواند مثال عالم ربوبیّت باشد و به همین جهت گفتهاند که انسان کامل مظهر اسم اللّه و ربوبیت الاهی است.
توضیح این که عارفان و حکیمان متأله معتقدند: انسان که عالم اصغر است، مثال عالم ربوبیّت است که عالم اکبر است؛ یعنی انسان مجموعه ای از موجودات ملکى و لطایف ملکوتى است، و اشرف از همه است؛ پس آنچه در عالم ربوبیّت است در انسان هست، انسان نمودار مجموع عالم جسمانى و عالم مثالى و نور است؛ و از این جهت گفتهاند که انسان کامل مظهر اسم اللّه است؛ زیرا اسم اللّه شامل همه اسم هاى خداوند است و آن مرتبه ربوبیّت است؛ چون عالم ربوبیّت معنایی است که شامل جمیع موجودات است. البته خداوند قیوم بذاته و موجود به وجود اصلی و استقلالی است و غیر او وجودش فرعی و سایه ای است.[10]
در هر صورت انسان کامل به دلیل جامعیت وجودی و بر خورداری از مراتب بالای هستی، نسبت به مراتب پایین تر دارای نقش ربوبی و واسطه ای در خلق و پرورش آنها است؛ زیرا نفس انسان کامل واسطه فیض خداوند به سوی مخلوقات است.[11] علاوه این که براساس سخن امام صادق (ع) انسان هر قدر در راه عبودیت و فنا در ذات خدا تلاش کند به همان اندازه می تواند به مقام تجلی ربوبی برسد.[12]
نکته پایانی این که هر چند فهم این مطالب و جدا کردن مرز بین توحید و شرک، غالبا برای عموم مردم دشوار است و چه بسا در اثر نداشتن دانش لازم، دچار انحراف از توحید و افتادن در ورطه شرک می گردند، و به همین جهت ائمه (ع) یاران خود را از انتساب و بکار گیری صفت ربوبی در باره خودشان (ائمه) برحذر می داشتند؛ ولی در عین حال با تثبیت اصل قطعی مخلوق و محتاج بودن آنها به خداوند می توان ایشان را به داشتن صفات الاهی و فرابشری توصیف کرد.[13]
[1] ابن منظور، لسان العرب، ماده "ربب"؛ طبرسی، ابی علی فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 1، ص 21و 22 مکتبة العلمیة الاسلامیة، بی جا و بی تا ؛ راغب اصفهانی، المفردات لالفاظ. القرآن الکریم.
[2] راغب اصفهانی، مفردات؛ ابن منظور لسان العرب، ماده ربب.
[3] راغب اصفهانی، مفردات، ماده رب.
[4] المیزان، ترجمه، موسوی همدانی، ج 1، ص 34.
[5] شیخ الرئیس ابن سینا، پنج رساله، ناشر دانشگاه بو على سینا، همدان، 1383 ه ش، چاپ دوم، ص 59.
[6] سجادى، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامى، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1373 ش، چاپ سوم، ج 2، ص 732 .
[7] همان.
[8] همان، ج 3، ص 1759.
[9] میر محمد باقر داماد، جذوات و مواقیت، میراث مکتوب، تهران، 1380 ش، چاپ: اول، تصحیح و تعلیق از على اوجبى، ص 198.
[10] محمد شریف نظام الدین احمد بن الهروى، انواریه (ترجمه و شرح حکمة الاشراق سهروردى)، امیر کبیر، تهران، 1363 ش، چاپ دوم، ملاحظات: مقدمه از حسین ضیائى، ص 188.
[11] گرامی، محمد علی، لولا فاطمه، ص22، چاپ اول، دار الفکر، 1381.
" [12] العبودیة جوهر کنهها الربوبیة فما فقد من العبودیة وجد فی الربوبیة". مصباح الشریعة، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1400ق، ج 1، ص 5
[13]َ فَقَالَ (الصادق ع) "اعْلَمَا أَنَّ لَنَا رَبّاً یَکْلَؤُنَا بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ نَعْبُدُهُ یَا مَالِکُ وَ یَا خَالِدُ قُولُوا فِینَا مَا شِئْتُمْ وَ اجْعَلُونَا مَخْلُوقِینَ فَکَرَّرَهَا عَلَیْنَا مِرَاراً وَ هُوَ وَاقِفٌ عَلَى حِمَارِهِ . بحار الانوار، ج 47، ص 148.