لطفا صبرکنید
بازدید
25553
25553
آخرین بروزرسانی:
1396/10/10
کد سایت
fa83487
کد بایگانی
101393
نمایه
بررسی احادیث مربوط به عزب ماندن
طبقه بندی موضوعی
درایه الحدیث|گوناگون
اصطلاحات
ازدواج ، نکاح ،همسری
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
«شرارکم عُزّابکم» یا «بدترین شما، افراد مجرد هستند». آیا این روایت از جهت سند و محتوا قابل پذیرش است؟
پرسش
آیا حدیث «شرارکم عُزّابکم» از جهت سندی معتبر است؟ معنای آن چیست؟
پاسخ اجمالی
عین روایتی که در پرسش آمده و افراد غیر متأهل را به عنوان بدترین مردم مطرح میکند، گرچه از جهت سندی ضعیف است، اما در منابع متعددی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است. از طرفی توصیه به ازدواج در قرآن کریم و روایات به حدی است که به نوعی ضعف سند این روایت را جبران میکند. به هر حال؛ اینکه خودداری از ازدواج، شرّ بشمار آمده، میتواند ناشی از دلایلی باشد؛ مانند اینکه احتمال فساد و گناه در این شرایط بیشتر است، اما اگر فردی که به هر دلیل، فرصت ازدواج را نداشته، اما همچنان پاکدامن است، مشمول این روایت نخواهد بود.
پاسخ تفصیلی
روایاتی درباره نکوهش خودداری از ازدواج، در منابع حدیثی فریقین با اسناد گوناگون نقل شده که در یکی از آنها به نقل از پیامبر خدا(ص) بیان شده: «شِرارُکُم عُزّابُکُم»؛[1] «بدترین شما، عزبهاى شمایند». «عزب» در لغت به معنای ازدواج نکرده، مجرّد و بیهمسر است.[2]
این حدیث از دیدگاه بیشتر حدیثشناسان اهلسنّت، از جهت سندی ضعیف اعلام شده است.[3] البته برخی نیز آنرا «حسن صحیح» دانستهاند.[4]
در منابع حدیثی شیعه، این معنا و محتوا به اندازهای نقل شده که نوعی تواتر معنوی در آنها به چشم میخورد. البته در منابع شیعی گاه به صورت مرسل و بدون ذکر سند[5] و گاه با آوردن سند به نقل چنین محتوایی پرداخته شده است که در اینجا به بررسی دو حدیث مسند میپردازیم:
«رُذالُ مَوْتاکُمُ الْعُزَّابُ»؛[6] مردگانِ فرومایه شما، عزبهایند.
«شِرارُ أُمَّتِی عُزَّابُها»؛[7] بدترینهاى امّتم، عزبهای آن هستند.
الف. بررسی سندی
روایت اول ضعیف است؛ زیرا در سند آن افراد مجهول و غالی و فاسد المذهب قرار دارند؛ محمد بن علی أبو سمینة، محکوم به غلوّ و فساد مذهب است[8] و نیز عبدالرحمن بن خالد و محمد الأصم مجهولاند.
روایت دوم را علامه مجلسی(ره) از کتاب «الامامة و التبصرة من الحیرة» ابن بابویه (علی بن حسین) (م 329ق) نقل کرده است، اما در جستوجویی که در نسخه موجود و در دسترس این کتاب صورت گرفت، آنرا نیافتیم. به هر حال علامه مجلسی این روایت را با سند زیر آورده است:
«هارون بن موسى عن محمد بن علی عن محمد بن الحسین عن علی بن أسباط عن ابن فضال عن الصادق عن أبیه عن آبائه(ع) عن النبی(ص)...».[9]
1. هارون بن موسی تلعکبری: جلیل القدر، و ثقه است.[10]
2. محمد بن علی بن معمر: فقط شیخ طوسی درباره او گفته: «کوفی بوده و تلعکبری در سال 329ق از او حدیث میشنیده و اجازه داشته است».[11]
3. محمد بن الحسین بن سعید: از اهل کوفه و غالی بوده و جدّاً ضعیف است.[12]
4. علی بن اسباط: فطحی و ثقه بوده است.[13] علامه حلی گفته: «وی از امام رضا و امام جواد روایت میکند و من به روایتهای او اعتماد دارم».[14]
5. ابن فضال: بیش از یک راوی با نام «ابن فضال» شناخته میشوند، اما با تحقیق و جستوجو در منابع رجالی، مشخص میشود که علی بن اسباط از «حسن بن علی بن فضال» روایت میکند[15] که نجاشی او را از اصحاب خاص امام رضا(ع) دانسته است.[16] وی از امام کاظم و امام رضا روایت کرده است.[17]
بر این اساس، بین آخرین راوی «ابن فضال» و امام صادق، یک یا دو راوی از قلم افتاده است. چنانکه در احادیث دیگری میان «ابن فضال» و امام صادق(ع) عبارت «بعض اصحابنا»[18] آمده که نشان از وجود راوی دیگری در این میان است.
به هر حال؛ «حسن بن علی بن فضال» ابتدا فطحی بود؛ اما سپس امامت حضرت کاظم(ع) را پذیرفت و از امام رضا(ع) نقل روایت کرده و از نزدیکان حضرتشان بشمار میآمد و مردی جلیل القدر، عظیم المنزله و در حدیث ثقه بوده است».[19]
بنابراین، سند روایت دوم که علامه مجلسی نقل کرده، به دو دلیل ضعیف است: ضعف راوی (محمد بن حسین بن سعید) و افتادگی سند.
ب. بررسی محتوایی
با قطع نظر از ضعف این روایت؛ با توجه به اینکه روایات مشابه فراوانی در این زمینه وجود دارد، به بررسی معنا و محتوای روایت خواهیم پرداخت:
در روایت اول، ابتدا باید بدانیم معنای واژه «شرّ» چیست؟ و سپس باید دانست که فرد بی همسر از چه جهت شرّ است؟
اصل واژه «شرّ» به معنای انتشار و پراکنده شدن است.[20] همچنین گفته شده؛ «شرّ چیزی است که در آن ضرر، سوء اثر و فساد باشد».[21]
در همین راستا، شرّ بودن بیهمسری میتواند به دلایلی از جمله دو دلیل زیر باشد:
1. از آن جهت که در دوران تجرد، احتمال بیشتری برای افتادن در گرداب فساد و گناه وجود دارد.
2. از آن جهت که در بسیاری از موارد، ضرر ناشی از تجرد به خود فرد بسنده نشده و ضررش به دیگران نیز میرسد.
با توجه به آیات و روایات فراوانی که در زمینه محبوبیت - و در مواردی وجوب - ازدواج وجود دارد، میتوان گفت فردی که به توصیه خداوند و پیشوایان دینی عمل کند، از بهترین و برترین انسانها بوده و در طرف مقابل، هرکس نسبت به این توصیهها بیتفاوت باشد، در زمره بدترین مخلوقات قرار خواهد گرفت.
دو نکته ناگفته نماند:
یک. اگر فرد غیر متأهل، پاکدامنی خود را حفظ کند، مشمول این روایت نخواهد بود، اما در غیر این صورت، جایگاهی شبیه شیطان خواهد داشت؛ چنانکه در روایت دیگری آمده است: «الْعُزَّابُ إِخْوَانُ الشَّیَاطِین».[22]
دو. کسانی نکوهش شدهاند که با فراهم بودن شرایط، تن به ازدواج نداده و به گناه میافتند؛ اما توصیه قرآن به کسانی که شرایط ازدواج را ندارند، آن است که «باید پاکدامنی پیشه کنند تا خدا آنان را از فضل خویش بینیاز گرداند».[23]
در روایت دوم، واژه «رذل» به معنای پستی است.[24] چیزی که به دلیل ناروایی و زشتیاش به آن رغبت و میل نباشد رذل نامیده میشود.[25] در کلام عرب به لباس کثیف «ثوب رذل» گفته میشود[26] و در نزد دنیاپرستان اراذل کسانی هستند از نظر زرق و برقهای دنیایی پایین باشند.[27]
با توجه به آنچه گفته شد؛ عبارت «رذال موتاکم» در روایت، معنایش «پستترین مردگان» است که مراد از آن، هم میتواند مرده حقیقی و هم مرده مجازی باشد.
اگر منظور حدیث، معنای حقیقی باشد با روایت «أَکْثَرُ أَهْلِ النَّارِ الْعُزَّاب»[28] تطابق دارد که بیشترین اهل آتش را از افراد غیر متأهل قلمداد میکند.
اما با توجه به اینکه خداوند در بعضی آیات، افرادی که از حق روگردانند را مرده مینامد،[29] شاید تعبیر مرده برای افراد مجرد، نه مرگ واقعی، بلکه هدایتناپذیری و پیروی نکردن از توصیههای دینی با وجود فراهم بودن شرایط ازدواج است.
این حدیث از دیدگاه بیشتر حدیثشناسان اهلسنّت، از جهت سندی ضعیف اعلام شده است.[3] البته برخی نیز آنرا «حسن صحیح» دانستهاند.[4]
در منابع حدیثی شیعه، این معنا و محتوا به اندازهای نقل شده که نوعی تواتر معنوی در آنها به چشم میخورد. البته در منابع شیعی گاه به صورت مرسل و بدون ذکر سند[5] و گاه با آوردن سند به نقل چنین محتوایی پرداخته شده است که در اینجا به بررسی دو حدیث مسند میپردازیم:
«رُذالُ مَوْتاکُمُ الْعُزَّابُ»؛[6] مردگانِ فرومایه شما، عزبهایند.
«شِرارُ أُمَّتِی عُزَّابُها»؛[7] بدترینهاى امّتم، عزبهای آن هستند.
الف. بررسی سندی
روایت اول ضعیف است؛ زیرا در سند آن افراد مجهول و غالی و فاسد المذهب قرار دارند؛ محمد بن علی أبو سمینة، محکوم به غلوّ و فساد مذهب است[8] و نیز عبدالرحمن بن خالد و محمد الأصم مجهولاند.
روایت دوم را علامه مجلسی(ره) از کتاب «الامامة و التبصرة من الحیرة» ابن بابویه (علی بن حسین) (م 329ق) نقل کرده است، اما در جستوجویی که در نسخه موجود و در دسترس این کتاب صورت گرفت، آنرا نیافتیم. به هر حال علامه مجلسی این روایت را با سند زیر آورده است:
«هارون بن موسى عن محمد بن علی عن محمد بن الحسین عن علی بن أسباط عن ابن فضال عن الصادق عن أبیه عن آبائه(ع) عن النبی(ص)...».[9]
1. هارون بن موسی تلعکبری: جلیل القدر، و ثقه است.[10]
2. محمد بن علی بن معمر: فقط شیخ طوسی درباره او گفته: «کوفی بوده و تلعکبری در سال 329ق از او حدیث میشنیده و اجازه داشته است».[11]
3. محمد بن الحسین بن سعید: از اهل کوفه و غالی بوده و جدّاً ضعیف است.[12]
4. علی بن اسباط: فطحی و ثقه بوده است.[13] علامه حلی گفته: «وی از امام رضا و امام جواد روایت میکند و من به روایتهای او اعتماد دارم».[14]
5. ابن فضال: بیش از یک راوی با نام «ابن فضال» شناخته میشوند، اما با تحقیق و جستوجو در منابع رجالی، مشخص میشود که علی بن اسباط از «حسن بن علی بن فضال» روایت میکند[15] که نجاشی او را از اصحاب خاص امام رضا(ع) دانسته است.[16] وی از امام کاظم و امام رضا روایت کرده است.[17]
بر این اساس، بین آخرین راوی «ابن فضال» و امام صادق، یک یا دو راوی از قلم افتاده است. چنانکه در احادیث دیگری میان «ابن فضال» و امام صادق(ع) عبارت «بعض اصحابنا»[18] آمده که نشان از وجود راوی دیگری در این میان است.
به هر حال؛ «حسن بن علی بن فضال» ابتدا فطحی بود؛ اما سپس امامت حضرت کاظم(ع) را پذیرفت و از امام رضا(ع) نقل روایت کرده و از نزدیکان حضرتشان بشمار میآمد و مردی جلیل القدر، عظیم المنزله و در حدیث ثقه بوده است».[19]
بنابراین، سند روایت دوم که علامه مجلسی نقل کرده، به دو دلیل ضعیف است: ضعف راوی (محمد بن حسین بن سعید) و افتادگی سند.
ب. بررسی محتوایی
با قطع نظر از ضعف این روایت؛ با توجه به اینکه روایات مشابه فراوانی در این زمینه وجود دارد، به بررسی معنا و محتوای روایت خواهیم پرداخت:
در روایت اول، ابتدا باید بدانیم معنای واژه «شرّ» چیست؟ و سپس باید دانست که فرد بی همسر از چه جهت شرّ است؟
اصل واژه «شرّ» به معنای انتشار و پراکنده شدن است.[20] همچنین گفته شده؛ «شرّ چیزی است که در آن ضرر، سوء اثر و فساد باشد».[21]
در همین راستا، شرّ بودن بیهمسری میتواند به دلایلی از جمله دو دلیل زیر باشد:
1. از آن جهت که در دوران تجرد، احتمال بیشتری برای افتادن در گرداب فساد و گناه وجود دارد.
2. از آن جهت که در بسیاری از موارد، ضرر ناشی از تجرد به خود فرد بسنده نشده و ضررش به دیگران نیز میرسد.
با توجه به آیات و روایات فراوانی که در زمینه محبوبیت - و در مواردی وجوب - ازدواج وجود دارد، میتوان گفت فردی که به توصیه خداوند و پیشوایان دینی عمل کند، از بهترین و برترین انسانها بوده و در طرف مقابل، هرکس نسبت به این توصیهها بیتفاوت باشد، در زمره بدترین مخلوقات قرار خواهد گرفت.
دو نکته ناگفته نماند:
یک. اگر فرد غیر متأهل، پاکدامنی خود را حفظ کند، مشمول این روایت نخواهد بود، اما در غیر این صورت، جایگاهی شبیه شیطان خواهد داشت؛ چنانکه در روایت دیگری آمده است: «الْعُزَّابُ إِخْوَانُ الشَّیَاطِین».[22]
دو. کسانی نکوهش شدهاند که با فراهم بودن شرایط، تن به ازدواج نداده و به گناه میافتند؛ اما توصیه قرآن به کسانی که شرایط ازدواج را ندارند، آن است که «باید پاکدامنی پیشه کنند تا خدا آنان را از فضل خویش بینیاز گرداند».[23]
در روایت دوم، واژه «رذل» به معنای پستی است.[24] چیزی که به دلیل ناروایی و زشتیاش به آن رغبت و میل نباشد رذل نامیده میشود.[25] در کلام عرب به لباس کثیف «ثوب رذل» گفته میشود[26] و در نزد دنیاپرستان اراذل کسانی هستند از نظر زرق و برقهای دنیایی پایین باشند.[27]
با توجه به آنچه گفته شد؛ عبارت «رذال موتاکم» در روایت، معنایش «پستترین مردگان» است که مراد از آن، هم میتواند مرده حقیقی و هم مرده مجازی باشد.
اگر منظور حدیث، معنای حقیقی باشد با روایت «أَکْثَرُ أَهْلِ النَّارِ الْعُزَّاب»[28] تطابق دارد که بیشترین اهل آتش را از افراد غیر متأهل قلمداد میکند.
اما با توجه به اینکه خداوند در بعضی آیات، افرادی که از حق روگردانند را مرده مینامد،[29] شاید تعبیر مرده برای افراد مجرد، نه مرگ واقعی، بلکه هدایتناپذیری و پیروی نکردن از توصیههای دینی با وجود فراهم بودن شرایط ازدواج است.
[1]. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 35، ص 355، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1416ق؛ أبوبکر بیهقی، أحمد بن حسین، شعب الإیمان، ج 7، ص 336، ریاض، مکتبة الرشد للنشر و التوزیع، چاپ اول، 1423ق؛ أبوالقاسم طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، ج 18، ص 85، قاهره، مکتبة ابن تیمیة، چاپ دوم، 1415ق.
[2]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 1، ص 595، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
[3]. ر.ک: ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 442، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق؛ ذهبی، شمس الدین أبوعبدالله محمد، تلخیص کتاب الموضوعات، ص 229، ریاض، مکتبة الرشد، چاپ اول، 1419ق.
[4]. صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 9، ص 291، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق.
[5]. در این منابع، بهطور غیر مسند آمده است؛ مفید، محمد بن محمد، المقنعة، ص 497، قم، کنگره جهانى هزاره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 2، ص 374، قم، انتشارات رضى، چاپ اول، 1375ش؛ شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار، ص 102، نجف، مطبعة حیدریة، چاپ اول، بیتا.
[6]. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، ج 5، ص 329، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[7]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 100، ص 222، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[8]. کشّی، محمد بن عمر، إختیار معرفة الرجال، ص 546، انتشارات دانشگاه مشهد، 1348ش؛ نجاشی، احمد بن على، فهرست أسماء مصنفی الشیعة(رجال النجاشی)، ص 333، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1407ق.
[9]. بحار الأنوار، ج 100، ص 222.
[10]. رجال النجاشی، ص 439؛ طوسى، محمد بن حسن، رجال الطوسی، ص 449، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ سوم، 1373ش.
[11]. رجال الطوسی، ص 442.
[12]. رجال النجاشی، ص 337.
[13]. همان، ص 252.
[14]. حلّى، حسن بن یوسف، رجال العلامة الحلی، ص 99، نجف اشرف، دار الذخائر، چاپ دوم، 1411ق.
[15]. رجال النجاشی، ص 36؛ خویى، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، ج 6، ص 334، بیجا، بینا، 1413ق.
[16]. رجال النجاشی، ص 36.
[17]. معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، ج 6، ص 328.
[18]. الکافی، ج 1، ص 23.
[19]. طوسی، محمد بن حسن، الفهرست، ص 47 – 48، نجف اشرف، مکتبة المرتضویة، چاپ اول، بیتا.
[20]. ابن فارس، أحمد بن فارس، معجم المقاییس اللغة، ج 3، ص 180، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1404ق.
[21]. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 6، ص 35، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1368ش.
[22]. جامع الأخبار، ص 102.
[23]. نور، 33.
[24]. ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، ج 14، ص 302، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول.
[25]. مفردات ألفاظ القرآن، ص 351.
[26]. تهذیب اللغة، ج 14، ص 302.
[27]. هود، 27؛ شعراء، 111. و نیز ر.ک: التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 4، ص 114.
[28]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 284، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق.
[29]. برای نمونه؛ ر.ک: نمل، 80 – 81؛ روم، 52؛ زخرف، 40؛ انفال، 21 – 22.
نظرات