جستجوی پیشرفته

در سپیده دمان پانزدهم ذیحجه سال 212 هجری، شعر حیات بر لبان آفرینش جاری شد و زمین را جشن حضور فراگرفت. دهمین صدف دریای آفرینش شکافته شد و گوهر تابنده ای را بر صفحه فطرت به نمایش گذاشت تا چشم هر بیننده ای از فروغ فروزانش خیره گردد. گلی از عترت یاس در شهر رسالت در دامان موسای زمان و جوادآل محمد علیه السلام جوانه زد و سرای آن امام همام را از شمیم عِطر دل انگیزش پر ساخت. او راکه فقیه بود و پرهیزکار، هادی نامیدند تا نویدی باشد از صبح هدایت در دنیای قحط زده ایمان؛ او که با حضورش، جهانی را ریزه خوارِ خوان نعمت خود ساخت.

هنگامی که امام جواد علیه السلام بنا به دعوت اجباری معتصم عباسی می خواست از مدینه به سوی بغداد حرکت کند، حضرتهادی علیه السلام را که کودکی بیش نبود در آغوش گرفت و فرمود: چه دوست داری تا از عراق برایت بیاورم؟ حضرت هادی علیه السلام عرض کرد: شمشیری که گویا آتش شعله ور است. سپس امام جواد علیه السلام به پسر دیگرش موسی فرمود: تو چه دوست داری تا از عراق برایت سوغات بیاورم؟ موسی عرض کرد: اسبی برایم بیاور. امام جواد علیه السلام فرمود: «ابوالحسن (حضرت هادی) به من شباهت دارد و مانند من است ولی موسی به مادرش شبیه است». خواسته امام هادی علیه السلام از پدر، نشانه شجاعت ذاتی اوست. او شمشیر برّان جهاد و دفاع می خواست تا از حریم دین و عدل اسلامی نگهبانی کند.

 

حضرت هادی علیه السلام در دامان پدری به فراگیری علوم و معارف دینی و تربیت اسلامی پرداخت که وارث علوم اهل بیت و همچون موسی بن عمران، گشاینده دریای فتنه ها و جدا کننده حق از باطل بود.

حضرت هادی علیه السلام با تربیت والای امام جواد علیه السلام ، از هر لحاظ شایسته و در خور مقام امامت بعد از آن حضرت بود. حضرت جواد علیه السلام نیز با برخورداری از علم الهی و شناخت واقعی از مقام حضرت هادی علیه السلام ، بارها در زمان حیات خویش، به جانشینی فرزند خردسالش تصریح کرده و ایشان را امام بعد از خود معرفی نموده و فرموده بود: «امام پس از من، فرزندم علی است. فرمانش، فرمانِ من، سخنش، سخنِ من و اطاعت از او، اطاعت از من است».

 

امام هادی علیه السلام دومین امامی بود که در خردسالی به امامت رسید. ایشان در هنگام شهادت پدر ارجمندشان حضرت جواد علیه السلام ، هشت سال بیشتر نداشت و همانند پدر گرامی شان، از همان اوان کودکی وارث امامت گردید. آن حضرت علیه السلام به حقیقت شایسته کلام جد بزرگوارش، حضرت رضا علیه السلام بود که: «ما اهل بیت پیامبر، از یکدیگر ارث می بریم و کودکانمان بدون هیچ تفاوتی مانند بزرگانمان هستند». شایستگی حضرت هادی علیه السلام در امامت به نحوی بود که همگان را در برابر وقار و هیبت چشم گیر ایشان به کرنش و فروتنی وا می داشت.

 

امام هادی علیه السلام همچون دیگر نیاکان پاکش، سرمشق اخلاق پسندیده، پارسایی و بندگی حضرت حق بود. فضیلت ها و صفات والای انسانی آن حضرت، چنان با ارزش بود که دانشمندان، سیاستمداران و سیره نویسان بزرگ، به ستایش آن حضرت پرداخته و قلم فرسایی ها کرده اند. ابن شهر آشوب در کتاب مناقب در توصیف حضرت هادی علیه السلام چنین به مدح و ستایش ایشان می پردازد: «حضرت هادی علیه السلام از نزدیک، نمکین ترین و از دور، کامل ترین انسان ها بود. هرگاه سکوت می کرد، هیبت و شکوهش آشکار و چیره می شد و هرگاه سخن می گفت، بها و مقامش چشم گیر می گردید. نشانه خاندان رسالت از سیمایش می درخشید؛ چراکه او میوه درخت رسالت، شاخه ای از بوستان نبوت و گزیده ای از دودمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود».

 

به رغم تلاش های مذبوحانه حکومت های وقت برای خدشه وارد کردن به مقام والای امام هادی علیه السلام و دگرگون ساختن موقعیت اجتماعی آن حضرت، روز به روز بر شأن و مقام ایشان افزوده می شد؛ به نحوی که طاغوت های زمان نیز برای فریبکاری و گمراه ساختن اذهان عمومی، مجبور به ابراز ارادت و اظهار دوستی به مقام شامخ ولایت آن حضرت می گردیدند. از آن جمله می توان به نامه متوکل به حضرت هادی علیه السلام اشاره کرد که در آن، حضرت را به سامرا دعوت کرد. بخشی از نامه به شرح ذیل است: «... امیرمؤمنان متوکل به مقام و منزلت والای شما و خاندانتان آگاه است و می کوشد تا سبب رفاه و خشنودی شما را فراهم آورد، از حریم عزت و آبروی شما محافظت نماید و امنیت و آرامش شما را تأمین سازد تا بدین وسیله، خشنودی پروردگار را جلب و ادای وظیفه کرده باشد».

 

محمد بن حسن اشتر علوی، از عظمت امام هادی علیه السلام چنین حکایت می کند: من همراه پدر خویش در برابر کاخ متوکل با گروهی از مردم اجتماع کرده بودیم. در این هنگام ناگاه امام هادی علیه السلام وارد شد و همگی در برابر شکوه آن حضرت از مرکب ها پیاده شدند و ایشان وارد کاخ گردید. سپس بعضی از حاضران به همدیگر گفتند: چرا ما برای این جوان پیاده شدیم، با اینکه او شریف تر و بزرگ تر از ما نیست. سوگند به خدا دیگر برای او پیاده نخواهیم شد. ابوهاشم جعفری به آنها گفت: به خدا سوگند، همه شما با دیدن امام علیه السلام با کمال فروتنی در برابرش پیاده خواهید شد. چندی نگذشت که آن حضرت علیه السلام از خانه متوکل بیرون آمد. تا نگاه حاضران به ایشان افتاد، همه از مرکب ها پیاده شدند. ابوهاشم به آنها گفت: مگر شما خیال نداشتید برای آن حضرت پیاده نشوید. گفتند: به خدا سوگند نتوانستیم خود را نگه داریم و ناگزیر پیاده شدیم.

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها