لطفا صبرکنید
6830
بر اساس آیات قرآن و روایات، قدر مسلم آن است که میان «تقوا» با «روشنبینی»، «علوم اخلاقی» و «عقل عملی» ارتباطی عمیق وجود دارد؛ اما در علوم نظری مانند پزشکی -حتی اگر توفیقاتی به دلیل تقوا نصیب انسان شود- نمیتوان چنین ارتباطی را میان تقوا و چنین دانشهایی برقرار دانست.
آیاتی از قرآن کریم تصریح دارند که بین تقوا و روشنبینی ارتباط وجود دارد:
«...إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکمْ فُرْقانا ...»؛[1] اگر تقوای الهی داشته باشید، خداوند برای شما معیار تمیز و تشخیص سره از ناسره را قرار میدهد.
و «... وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَیعَلِّمُکمُ اللَّهُ ...»؛[2] تقوای الهی داشته باشید و خداوند به شما میآموزد و تعلیم میدهد.
محققان و مفسران بر این باورند که این آیات نشانگر تأثیر عمیق تقوا بر دانش انسان بوده و اینکه فرد متقی مورد موهبت افاضهی تعلیم الهی قرار میگیرد.
در روایات پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) نیز به این مطلب تصریح شده است:
پیامبر اکرم(ص): «با هوا و هوسهای نفسانی مبارزه کنید تا حکمت در دل شما وارد شود».[3]
«هرکس چهل روز خود را خالص برای خدا قرار دهد، چشمههای حکمت از زمین دلش به مجرای زبانش جاری میشود».[4]
امام علی(ع): «اگر نبود که شیاطین در اطراف دلهای فرزندان آدم حرکت میکنند، آنها ملکوت آسمانها را مشاهده میکردند».[5]
بنابر این، این یک منطق مسلّم در معارف اسلامی است. و آثار این منطق را در ادبیات اسلامی -چه عربی و چه فارسی- زیاد میبینیم.[6]
اما باید دید از لحاظ منطق علمی و فلسفی چه رابطهای بین تقوا و روشنبینی وجود دارد؟ چطور ممکن است تقوا که یک فضیلت اخلاقی بوده و مربوط به طرز عمل انسان است، در دستگاه عقل، فکر و قوّه قضاوت انسان تأثیر داشته باشد و منشأ آن شود که انسان به دریافت حکمتهایی نائل گردد که بدون داشتن تقوا موفق به دریافت آن حکمتها نمیشود؟
تقوا و حکمت عملی
مسلم و یقینی است که منظور از حکمت و روشنبینی که در اینجا از آن سخن به میان میآید، حکمت و عقل عملی است. «عقل عملی» همان است که مبنای علوم زندگی و اصول اخلاقی قرار میگیرد؛ یعنی در اثر تقوا انسان راهی را که باید در زندگی پیش بگیرد، بهتر میشناسد.
تبیین رابطه تقوا و حکمت عملی
در مورد رابطهی تقوا و حکمت عملی، میتوان گفت این رابطه از نوع رفع موانع است؛ یعنی تقوا موانع دید عقل عملی را برمیدارد. بدین معنا که یکی از حالات و قوایی که در عقل عملی و در شناخت خوب و بد، تأثیر دارد، طغیان هوا و هوسها، احساسات و تعصبات نابجا است؛ زیرا منطقه و حوزهی عقل عملی انسان به دلیل اینکه مربوط به عمل انسان است، همان حوزه و منطقهی احساسات و تمایلات و شهوات است. این امور اگر از حد اعتدال خارج شوند و انسان محکوم اینها باشد، در برابر ندای عقل و وجدان، فریاد و غوغا میکنند، برای ندای عقل پارازیت ایجاد میکنند، دیگر آدمی ندای عقل خویش را نمیشنود، در برابر چراغ عقل، گرد و غبار و دود و مه ایجاد میکنند، دیگر چراغ عقل نمیتواند پرتوافکنی کند. خشم، شهوت، طمع، حسادت، لجاجت، تعصب، خودپسندی و... آدمی را در زندگی کور و کر میکند.[7]
پیشوایان دین در سخنان بسیاری به این تأثیرگذاری پرداختهاند:
- پیامبر اسلام(ص): «بالاترین دشمنان تو همان نفس امّاره و احساسات سرکش تو است که از همه به تو نزدیکتر است و در میان دو پهلویت قرار گرفته است».[8]
- امام علی(ع): «خودپسندی انسان یکی از اموری است که با عقل وی حسادت و دشمنی میورزد».[9]
- امام علی(ع): «بیشترِ زمینخوردنهای عقل آنجا است که برق طمع جَستن میکند».[10]
- امام صادق(ع): «هوا و هوس دشمن عقل است».[11]
بنابراین، هوا و هوس دشمن عقل بوده و تقوا دشمن هوا و هوس است؛ و دشمن دشمن، دوست محسوب میشود؛ چون موجب تضعیف دشمن میگردد.[12]
در همین زمینه، سعدی در بوستان میگوید:
حقیقت سرایی است آراسته هوا و هوس گَرد برخاسته
نبینی که هرجا که برخاست گرد نبیند نظر گرچه بیناست مرد.[13]
و در گلستان میگوید:
بدوزد شَرَه دیده هوشمند درآرد طمع مرغ و ماهی به بند.[14]
حافظ نیز میگوید:
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد.[15]
مولوی هم میگوید:
حسها و اندیشه بر آب صفا همچو خس بگرفته روی آب را
خس بس انبه بود بر جو چون حباب خس چو یکسو رفت پیدا گشت آب
چون که تقوا بست دو دست هوا حق گشاید هر دو دست عقل را.[16]
رابطه تقوا و عقل نظری
مقصود از عقل نظری، نیرویی است که مبنای علوم طبیعی و ریاضی و فلسفه الهی است؛ یعنی کار عقل نظری، قضاوت در مورد واقعیتها است که فلان چیز اینگونه است یا نیست؛ فلان خاصیت را دارد یا ندارد؟
برخی اندیشمندان بر این باورند که تقوا در عقل نظری تأثیری ندارد؛ و اینگونه نیست که انسان اگر تقوا داشته باشد بهتر دروس ریاضی و یا طبیعی را میفهمد و مشکلات آن علوم را حل میکند. حتی در فلسفهی الهی نیز تا آنجا که جنبهی فلسفی دارد و سر و کارش با منطق و استدلال است، و [انسان] میخواهد با پای استدلال گام بردارد و مقدمات در فکر خود ترتیب میدهد تا به نتیجه برسد، اینگونه است که تقوا در آن تأثیر ندارد.[17]
در طرف مقابل، از ظاهر سخن برخی مفسران چنین برمیآید که تقوا در فهم مسائل عقل نظری نیز تأثیر دارد؛ چون در تفسیر آیهی 282 سوره بقره میگویند: «هر چه قدرت تقوایی بیشتر گستردهتر شود، راههای رشد فکری و کشف و تفصیل اصول و فروع احکام بازتر میشود».[18]
یا اینکه میگویند: «تقوا و پرهیزکاری و خداپرستی اثر عمیقی در آگاهی و روشنبینی و فزونی علم و دانش دارد. آری هنگامی که قلب به وسیلهی تقوا صیقل یابد، مانند آیینه حقایق را روشن میسازد. این معنا کاملا جنبهی منطقی دارد؛ زیرا صفات زشت و اعمال ناپاک حجابهایی بر فکر انسان میاندازد و به او اجازه نمیدهد چهرهی حقیقت را آنگونه که هست ببیند. هنگامی که به وسیلهی تقوا حجابها کنار رفت، چهرهی حق آشکار میشود».[19]
این تعبیرات هر چند صراحت در تأثیر تقوا در علوم طبیعی و ریاضی ندارد، ولی شاید برخی از ظاهرش عمومیت را استنباط کرده و این ارتباط را شامل تمام علوم بدانند.
گفتنی است که در آیهی 282 سوره بقره، مفسران دربارهی حرف «واو» که بین جملهی «َاتَّقُوا اللَّهَ» و جملهی «یعَلِّمُکمُ اللَّهُ» آمده است اختلاف نظر دارند: برخی معتقدند بین این دو جمله ارتباط کامل وجود دارد، و این آیه به صراحت، تقوا را سبب تعلیم الهی میداند.[20] اما برخی نیز بر این باورند که هر چند بر اساس آیات و روایات بین تقوا و یادگیری ارتباط وجود دارد، ولی از این آیه نمیتوان چنین چیزی را برداشت کرد؛ زیرا این «واو» استیناف بوده و بیانگر آغاز جملهی جدیدی است؛ لذا بیان نمیکند که تقوا سبب یادگیری است.[21]
در عین حال بیشتر مفسران معتقدند، اگرچه این دو جمله به صورت جملههای مستقل بر یکدیگر عطف شدهاند، ولی قرارگرفتن آنها در کنار یکدیگر نشانهای از پیوند میان آن دو است.[22]
[1]. انفال، 29.
[2]. بقره، 282.
[3]. «جَاهِدُوا أَنْفُسَکمْ عَلَی شَهَوَاتِکمْ تَحُلَ قُلُوبَکمْ الْحِکمَة». ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ج2، ص 122، قم، مکتبه فقیه، چاپ اول، 1410ق.
[4]. «مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ ینَابِیعُ الْحِکمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِه». ابن بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا(ع) ، ج 2، ص 69، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق.
[5]. «لولا ان الشیاطین یحومون حول قلب ابن آدم لنظر الی الملکوت». العروسی الحویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 735، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق.
[6]. ر. ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار ،ج 23، ص 708، تهران، صدرا.
[7]. ر. ک: همان، ص 715- 718.
[8]. «أعْدی عَدُوِّک نَفْسُک الَّتی بَینَ جَنْبَیک». تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ج 1، ص 59.
[9]. «عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ احَدُ حُسّادِ عَقْلِهِ».شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 507، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[10]. «اکثَرُ مَصارِعِ الْعُقولِ تَحْتَ بُروقِ الْمَطامِعِ». همان.
[11]. «الْهَوی عَدُوُّ الْعَقْلِ». تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 64، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1366ش.
[12]. امام علی(ع) فرمود: «أَصْدِقَاؤُک ثَلَاثَةٌ وَ أَعْدَاؤُک ثَلَاثَةٌ فَأَصْدِقَاؤُک صَدِیقُک وَ صَدِیقُ صَدِیقِک وَ عَدُوُّ عَدُوِّک وَ أَعْدَاؤُک عَدُوُّک وَ عَدُوُّ صَدِیقِک وَ صَدِیقُ عَدُوِّک»؛ تو سه نوع دوست و سه نوع دشمن داری؛ یعنی دوستان تو یکی آنکسی است که مستقیماً دوست خود تو است. دومی دوستِ دوست تو است، سومی دشمنِ دشمن تو است. دشمنان تو عبارت است از آنکس مستقیماً با خود تو دشمن است، و آنکس که دشمن دوست تو است، و آنکس که دوست دشمن تو است. نهج البلاغة، ص 527 - 528.
علت اینکه دشمن دشمن به منزلهی دوست خوانده شده، این است که دشمن را ضعیف میکند و دست وی را میبندد و از اینراه به انسان کمک میکند. این خود یک حساب و قاعدهای است که دشمنِ دشمن مانند دوست است. مجموعه آثار، ج 23، ص 715.
[13]. سعدی، بوستان، باب سوم.
[14]. سعدی، گلستان، باب سوم.
[15]. حافظ، غزلیات، غزل 144.
[16]. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر سوم.
[17]. مجموعه آثار، ج23، ص 713.
[18]. طالقانی، سید محمود، پرتوی از قرآن، ج 2، ص 271، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ چهارم، 1362ش.
[19]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 390- 391، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[20]. قرطبی محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 3، ص 406، تهران، ناصر خسرو، چاپ اول، 1364ش.
[21]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 435، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[22]. تفسیر نمونه، ج 2، ص 391.