لطفا صبرکنید
15809
- اشتراک گذاری
این موضوع با چهار پیش فرض در ارتباط است:
اول. این که شک دو حالت دارد؛ یا سازنده است و یا غیر سازنده،
دوم. شک سازنده به طور حتم می تواند به شکل گیری ایمان کمک کند،
سوم. شک سازنده علت تامه ایمان نیست، بلکه یکی از عوامل مؤثر در به ثمر رسیدن ایمان است، چهارم. ایمان دفعتاً و ی کباره حاصل نمی شود، بلکه حصول ایمان تدریجی و بطئی است.
در فلسفه غرب دو تفکر فلسفی عمده از دو طریق متفاوت به مسئله چگونگی حصول ایمان از درون شک پرداخته اند:
1. شک دستوری دکارت
2.جهش ایمانی کی یرکگور یا ایمان به مثابه وضعیتی پارادوکسیکال
اختلاف این دو طریق فلسفی در معیار ارزشمندی ایمان است. طریق اول، ارزش ایمان را به یقین عقلانی آن می داند (ارزش بیرونی) و طریق دوم ارزش ایمان را به وضعیت پارادوکسیکال انسان شاک (ارزش درونی) تعریف می کند.
اما اگر از منظر دیگری به این مسئله بنگریم، دیدگاه این فلاسفه نیز پاسخ کامل مسئله نیست و بر آنها ایراداتی وارد است و اساساً پاسخ این سؤال صورتی دیگر می یابد. کسانی چون دکارت اسیر یک ذهن گرایی مفرط فلسفی هستند و افرادی همچون کی یرکگور به تقدیس تناقض پرداخته اند.
برای ادامه بحث به پاسخ تفصیلی مراجعه کنید.
پیش از ورود به پاسخ این سؤال، تذکر نکته ای ضروری می نماید و آن نکته این که مسئله "نسبت شک و ایمان" از بحث انگیزترین مباحث حوزه مطالعات دین شناسی در دو شاخه فلسفه دین و روان شناسی دین به شمار می آید. این سؤال براساس این فرض شکل گرفته است که شک سازنده می تواند به شکل گیری ایمان یاری رساند و خود این فرض، با چهار پیش فرض مبنایی در ارتباط می باشد:
اول: این که شک دو حالت دارد؛ یا سازنده است و یا غیر سازنده.
دوم: شک سازنده به طور حتم می تواند به شکل گیری ایمان کمک کند.
سوم: شک سازنده علت تامه ایمان نیست، بلکه یکی از عوامل مؤثر در به ثمر رسیدن ایمان است. چهارم: ایمان دفعتا و یک باره حاصل نمی شود، بلکه حصول ایمان تدریجی و بطئی است. البته همچنان که آشکار است از این چهار پیشفرض نمی توان نتیجه گرفت که فقط شک سازنده می تواند به شکل گیری ایمان یاری رساند؛ زیرا اولاً: حتمیّت وصول یک راه به هدف غیر از انحصار وصول به هدف در آن راه است. به عبارتی دیگر، حتی اگر مطمئن باشیم که از یک راه به هدف خواهیم رسید، اما آیا لزوما راه رسیدن به هدف منحصر در همان راهی است که پیمودیم؟ یقینا خیر. ثانیاً: ما نمی دانیم منظور دقیق سؤال کننده از عبارت «شک سازنده» و در مقابل آن «شک غیر سازنده» چیست؟ هرچند اگر بر اساس ظاهر، «شک سازنده» را شکی قرار دهیم که می تواند به شکل گیری ایمان یاری رساند و «شک غیر سازنده» را شکی عقیم بدانیم، می توان به این نتیجه رسید که فقط «شک سازنده» می تواند به شکل گیری ایمان یاری رساند.
دیدگاه های مختلف درباره پیش فرض ها:
ذکر این پیش فرض های چهارگانه به این علت بود که هم صورت مسئله واضح شود، هم مسئله از آن بداهت ظاهری خارج شود و روشن شود که در این مسئله اقوال و مبانی دیگری نیز وجود دارد که یا قائل دارند یا می توانستند قائلی داشته باشند.
چگونگی تأثیر شک سازنده در ایمان:
در فلسفه غرب دو تفکر فلسفی عمده به مسئله حصول ایمان از درون شک پرداخته اند. اختلاف این دو طریق فلسفی در معیار ارزشمندی ایمان است. طریق اول، ارزش ایمان را به یقین عقلانی آن می داند (ارزش بیرونی) و طریق دوم ارزش ایمان را به وضعیت پارادوکسیکال شاک (ارزش درونی) تعریف می کند:
1.شک دستوری دکارت یا ایمان به مثابه معرفتی عقلی و یقینی:
رنه دکارت (1596-1650) ریاضی دان و فیلسوف فرانسوی، در پی این هدف بود که الاهیات و کلام مسیحی را، همچون ریاضیات بر پایه ای یقینی و علمی استوار سازد. او برای نیل به این مقصود، در کتاب «تأملات در فلسفه اولی»، روشی نو ابداع کرد که بعدها به شک دستوری یا شک دکارتی معروف شد. راهی که به نظر دکارت میرسید، این بود که به همه چیزشک کند. او میخواست همه چیز را از اول شروع کند و به همین دلیل لازم میدانست که در همه دانستههای خود(اعم از محسوسات و معقولات و شنیدهها) تجدید نظر نماید و سپس صدق آنها را با استدلال ثابت نماید. این روش دکارت واکنشی بود به موجی از شک گرایی افراطی که در عصر رنسانس، عرصه های فکری اروپا را فرا گرفته بود، همچنین این روش ریشه در این نگرش به ایمان داشت که ایمان عبارت است از معرفت عقلی و استدلالی.
پس روش دکارتی به عبارت ساده تر؛ یعنی این که انسان دانسته و به نحو دستوری در صدق تمام معتقداتش شک کند و سپس سعی کند بر اساس این اصل یقینی که «من در این که شک می کنم، شک ندارم» تمام معتقداتش را یک به یک اثبات عقلانی نماید.
2. جهش ایمانی کی یر کگور یا ایمان به مثابه وضعیتی پارادوکسیکال:
سورن کی یر کگور(1813-1855) فیلسوف دین دانمارکی، که اصطلاح اگزیستانس (وجودی) را برای فلسفه اش برگزید، در کتاب «ترس و لرز» بر این فرمان خداوند که ابراهیم پسرش اسحاق- در روایات اسلامی اسماعیل- را قربانی کند تمرکز کرده، به تأمل در باب ماهیت ایمان ابراهیم می پردازد. عملی که ابراهیم به دستور الاهی مجبور به انجام آن است، اعتقادات اخلاقی او - حرمت قتل فرزند بی گناهش- را نقض می کند. ابراهیم بایستی میان انجام فرمان خداوند و التزام به حکم اخلاقی دست به انتخاب بزند و این جا است که او انتخاب ایمانی خویش را انجام می دهد و آن «تعلیق حکم اخلاقی» است. این «تعلیق حکم اخلاقی»، چنانچه کی یرکگور اعلام میکند، به ابراهیم اجازه میدهد تا به یک سرسپردگی صحیح نسبت به خداوند نائل شود. برای اجتناب از نومیدی نهایی حاصل شک، فرد باید چیزی مانند «جهش ایمانی» را به یک زندگی دینی انجام دهد. ایمان در دیدگاه کی یرکگور یعنی خطر کردن. این فیلسوف دانمارکی در مقابل فلسفه دکارت و هگل که معتقد بودند به فهمی کاملا عقلانی از زندگی آدمی و تاریخ نائل شده اند، به طبیعت مبهم ومتناقض موقعیت آدمی اشاره می کرد. ایمان از نظر او به معنای یقین صد درصد، نیست و چنین ایمانی که صرفا حاصل تأملات عقلانی است ارزشی ندارد، بلکه ایمان واقعی در سرسپردگی به فرمان الاهی و انتخابی خطر آفرین، بدون هیچ تضمین عقلانی و حتی به قیمت تعلیق حکم اخلاقی است. پس به عبارت ساده تر؛ در این روش، فرد شاک با پانهادن بر شک غیر دستوری و ناخواسته ای که در آن گرفتار آمده است، در عین عدم انکار شک عقلانی اش، به فرمان خداوند سر می سپارد و بدین طریق به ایمان دست می یازد. کی یر کگور می نویسد: "برای دست شستن از کل امر زمان مند و به دست آوردن امری ابدی جرأتی صرفا انسانی لازم است، اما من یقینا آن را به دست می آورم و نمی توانم پس از قرار گرفتن در ابدیت، بدون روبرو شدن با تناقض از آن صرف نظر کنم؛ اما برای به چنگ آوردن کل امر زمان مند به لطف محال، جرأتی فروتنانه و پارادوکسیکال لازم است و این همان جرأت ایمان است. با ایمان ابراهیم از اسحاق دست نکشید، برعکس با ایمان او را به دست آورد". [1]
اما اگر از منظر عرفا و حکمای اسلامی به این مسئله بنگریم دیدگاه این فلاسفه نیز پاسخ کامل مسئله نیست و بر آنها ایراداتی وارد است و اساسا پاسخ این سؤال صورتی دیگر می یابد.
ملاصدرا، در کتاب «مفاتیح الغیب» می نویسد: "بدان که کفر را درجات گوناگون است و در برابر هر مرتبه ای از ایمان مرتبه ای از کفر است". [2] ایشان مراتب چهارگانه کفر را این گونه بیان می دارند:
1. کفر قالب: هر کس که چیزی از ضروریات دین را انکار نمود و یا حکمی از احکام شریعت را منکر شد.
2. کفر نفس: کفر کسی است که هنوز در عالم ماده مانده و از آن به جهان ملکوت سفر نکرده است.
3. کفر قلب: سالک گمان می نماید که ذات او عین حق است ... این سبب عدم پایداری در ایمان است در حالی که صورت الاهی در آینه ذات او نبوده بلکه در آن جلوه نموده است و هیچ گاه حلول در آن ننموده است.
4. کفر روح: شرک پنهانی است که از تمام شرک ها و دوگانه پرستی ها پنهان تر است و آن منبع و سرچشمه هر شرک و کفر و اصل هر شر و آسیب است [3] .
برای توضیح مطلب لازم است به دیدگاه قرآن در مورد مراتب اسلام، ایمان، یقین و همچنین مراتب شرک اشاره داشته باشیم. این مراتب طولی نشان می دهد که یک مؤمن راستین در عین حال که شک به عنوان یک وسواس ذهنی و القاء شیطانی یاس آور را در مسیر حرکت از خود دور می کند، ولی در عین حال همواره در مورد داشته های خود در زمینه معرفت، خواهان یقین و ایمانی به مراتب برتر و شهودی تر است؛ یعنی گاه انسان در عین یقینی که به اساس اعتقاد خود به خدا دارد در مورد میزان معرفت خود در این باب، خود را متهم به جهل می کند و همه علم خود را با طلب حقیقتی برتر زیر سؤال می برد و همین امر باعث جهش او به معرفتی حقیقی تر و عمیق تر در مورد معتقداتش می شود. این در واقع شک به خدا یا اعتقادات نیست، بلکه این در واقع شک به نقص و جهل خویشتن است؛ چرا که بسا فردی که خود را فردی مذهبی می داند بسیاری از جهالت های خود را در این امر دخالت داده است. بنابراین، با دیدگاه منتقدانه نسبت به خود باید نسبت به کشف دین راستین، همواره اهتمام داشته باشد و این نوع دیدگاه، اگر نام شک هم بر آن بگذاریم شکی نیست که با ایمان ناسازگاری داشته باشد، بلکه شک به مرتبه معرفتی خویش در حال کنونی و طلب ایمان و معرفت و یقینی بالاتر در آینده است.
حال به این مسئله از دیدگاه متفاوتی می پردازیم. مراتب شکل گیری اسلام و ایمان و یقین طبق آیات قرآن این گونه است که صرف پذیرفتن ایده خدا به طوری که وارد قلب و احساس انسان نشده باشد ایمان نیست، بلکه این اقرار ذهنی و زبانی فقط تسلیم شدن در برابر پدیده ای به نام دین است. بنابراین ایمان مربوط به قلب است و نه ذهن.
حال می گوییم ذهن ذاتا کانون ظن و شک است و دل منبع یقین. ذهن حتی در یقینی ترین حالت خود نسبت به خدا باز هم چیزی از خدا نفهمیده و صرفا ایده خدا را پذیرفته است؛ چرا که خداوند را با ذهن نمی توان شناخت، ولی قلب سلیم و زنده، نزدیک ترین راه برای شناخت خداوند را به انسان نشان می دهد. از همین رو اکثر کسانی که بدون توجه به فهم قلبی خود صرفا به اطلاعات ذهنی خویش مغرورند در مسیر دین پیشرفت نکرده اند و بر عکس کسانی که با دل و قلب خود با عالم هستی مواجه شده اند به سادگی خدا را یافته اند.
از این رو وقتی ایمان در قلب کسی به ظهور رسید دیگر حق ندارد این گوهره ارزشمند را با شکی که ذهن به او القا می کند رها کند. بسیاری از روایات که شک را به طور کلی پدیده ای منفی می دانند ناظر به همین مرتبه هستند. حتی در امور جزئی هم افراد کامل تر یقین خود را با شک نقض نمی کنند و بر عکس افراد ضعیف، مرتب در حال شک و تردید و سردر گمی هستند.
بنابراین ذهن که همواره حالتی مردد و وسواس گونه دارد از القائات شیطانی -تا وقتی که صاحب این ذهن به کمال نرسیده است- در امان نیست. لذا بعد از حصول ایمان در قلب، شک دستوری و القاء عمدی شک که از ناحیه ذهن می آید حالت سازنده ای ندارد.
با این حال می دانیم که قلب بعد از حصول ایمان همواره طالب یقین و دیدار حقایق است و تا جایی که به مطلوب خود نرسد این خواهش در او تمام شدنی نیست. این جا است که در قرآن مراتبی به نام «علم الیقین» و «عین الیقین» مطرح شده [4] و یک مؤمن راستین تا به نهایت ایمان خود نرسیده نمی تواند در حالتی خالی از طلب یقین بوده و صرفا به عقیده یا مرتبه ای کم از ایمان اکتفا کند.
افراد بزرگی در تاریخ اسلام بوده اند که در عین اعتقاد به خدا، عمری در طلب یقین قلبی بوده اند و بسیاری از مباحث التقاطی که به اسم اسلام در جامعه مشهور شده بود را مورد تردید و شک قرار داده و بعد از سالیانی تلاش و مجاهده به دین حقیقی رسیده و حقیقت را دیده اند.
این نوع شک جزو با برکت ترین شک ها است؛ چرا که شک به مشهوراتی است که به نام دین وجود دارد و در واقع خلاف دین است و نه شک در اعتقادات مذهبی. اکثر عرفا در مسیر سلوک خود این نوع شک را نسبت به مشهورات جامعه خود داشته اند و شاید از همین روی هم اکثرا متهم شده اند. ولی این در واقع شک به امور نادرستی است که جزو یقینیات محسوب شده و می دانیم که تردید در امور ناحق که حق نامیده شده است، مقدمه کشف حقیقت راستین است.
نمایه های مرتبط:
منبع نظریه شک دکارتی، 2427 (سایت: 2538) .
شک و تردید در اعتقادات، 4895 (سایت: 5356) .