لطفا صبرکنید
15044
- اشتراک گذاری
این مقوله که معرفت خدا مقدم است یا معرفت رسول، یک امر نسبی است، و به میزان و درجه معرفة الله و منظور ما از معرفت خدا بستگی دارد؛ برای توضیح بیشترِ بحث به پاسخ تفصیلی مراجعه کنید.
سؤال اصلی این است که آیا پیامبران آمده اند تا خدا را بشناسانند، یا این که انسان بدون پیامبران هم خدا را به طور فطری می شناسد و پیامبران فقط انسان را متوجه این امر می کنند و به سوی او هدایت می کنند. از طرفی می دانیم که خود معرفت الله هم مراتبی دارد و انبیا برای هدایت همه انسان ها در هر مرتبه ای آمده اند. بنابر این، ممکن است برخی از انسان ها به قدری از فطرت خود دور شده باشند که پیامبر آنها را به حد درک فطری ارتقا دهد تا خدا را بشناسند و به سوی او حرکت کنند، اما برخی دیگر از انسان ها خدای فطری را می شناسند؛ چون زندگی فطری و سالم و صالحانه ای داشته اند، اما پیامبران این افراد را دستگیری کرده و به مراتب بالاتری از هدایت و خداشناسی می رسانند؛ برای نمونه سلمان در صدر اسلام خود یک فرد معتقد به خدا و جست و جو گر معرفت بود و پیامبر او را به غایت کمال شهودی رسانید، ولی برخی از انسان های شقی به قدری از شناخت خدا دور بودند که حتی باور این که قیامتی در کار است برایشان گران بود.
با این مقدمه می بینیم که این مقوله که معرفت خدا مقدم است یا معرفت رسول، یک امر نسبی است. و به میزان و درجه معرفت الله هم بستگی دارد؛ از طرفی باید به حقانیت رسول پی برد تا او را تصدیق کرد، پس معرفت رسول مقدم است اما از طرف دیگر برای برخی انسان ها همان نور خدا است که باعث می شود الاهی بودن یک رسول را تشخیص دهند این بسته به مقامات معرفتی انسان ها دارد. مثلاً یک روحانی یهود یا نصاری از طریق نشانه هایی که در کتاب ها خوانده پیامبر را شناخته و تصدیق می کند، حال آن که خود به خدا اعتقاد دارد اما دچار تحریف هایی شده است. فرد دیگری با دیدن معجزات الاهی از مخالفت با رسول عاجز شده و اقرار به برتری او کرده و سخن او را می پذیرد و به خدا معتقد می شود و فرد دیگری هم همچون علی (ع) می فرماید: من رسول خدا (ص) را به وسیله خدا شناختم، نه خدا را به وسیله رسول خدا.[1]
در این جا به مناظره علی (ع) و جاثلیق (یکی از علمای مسیحی) در مورد همین بحث اشاره می کنیم:
«جاثلیق وارد مدینه شد و صد نفر از مسیحیان همراه او بودند؛ او را نزد علی (ع) راهنمایی کردند و از جمله سؤال هایی که از آن حضرت پرسید این بود که: آیا خدا را به محمد شناختی یا محمد را با خدا؟ علی (ع) فرمود: خدای را به محمد (ص) نشناختم، بلکه محمد (ص) را به خدا شناختم؛ آنگاه که خداوند او را خلق کرده و او را در حدود طول و عرض حادث نمود و از این جا شناختم که بنده ای است تدبیر شده و ساخته شده توسط خدا و تحت الهام و اراده خدا، همچنان که خدا بر فرشتگانش الهام می کند و خود را به آنان می شناساند.[2]
همین مضمون را در دعایی که از ائمه (ع) نقل شده و توصیه شده که در آخر الزمان خوانده شود شاهدیم:
«زراره از امام صادق (ع) نقل می کند که آن حضرت فرمودند: ... (در زمان غیبت امام زمان) خداوند دوست دارد که شیعه را امتحان کند که در این هنگام اهل ابطال و پوچی به شک می افتند. زراره عرض کرد، اگر در چنین زمانی بودم چه عملی انجام دهم؟ حضرت فرمودند: اگر در چنین زمانی بودی خدارا با این دعا بخوان: پروردگارا خودت را بر من بشناسان که اگر خودت را بر من نشناسانی رسول تو را نخواهم شناخت. پروردگارا رسولت را بر من بشناسان که اگر رسولت را بر من نشناسانی حجت تو را نخواهم شناخت. خدایا حجت خودت را بر من بشناسان که اگر حجتت را بر من نشناسانی از دینم گمراه خواهم شد».[3]
گو این که در آخر الزمان تنها راه نجات در این است که بخواهیم خداوند خود را به ما بشناساند که اگر خدا را از طریق خودش نشناسیم رسول خدا را هم نخواهیم شناخت، هرچند که به او معتقد هم باشیم[4] و اگر رسول را نشناسیم حجت خدا را نشناخته و گمراه می شویم.
بنابر این، ما در این جا حد اقل با دو شیوه از معرفت مواجهیم که هر دو برای خود وجهی دارد، اما طریق دوم طریق برتری در معرفت است:
1. معرفت خدا به واسطه رسول؛
2. معرفت رسول به واسطه خدا. معرفت اول طریق بحثی و کتابی و مقدماتی و اجمالی است، و معرفت دوم معرفت تفصیلی و عینی و قلبی و شهودی و گو این که در زمانه غیبت و آخر الزمان راه نجات در طریقه دوم است.
[1] شیخ صدوق، توحید، ص 287، جامعه مدرسین، چاپ اول، 1398ق.
[2] «فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ یَذْکُرُ فِیهِ قُدُوم الْجَاثَلِیقِ الْمَدِینَةَ مَعَ مِائَةٍ مِنَ النَّصَارَى وَ مَا سَأَلَ عَنْهُ أَبَا بَکْرٍ فَلَمْ یُجِبْهُ ثُمَّ أُرْشِدَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ فَأَجَابَهُ عَنْهَا وَ کَانَ فِیمَا سَأَلَهُ أَنْ قَالَ لَهُ أَخْبِرْنِی عَرَفْتَ اللَّهَ بِمُحَمَّدٍ أَمْ عَرَفْتَ مُحَمَّداً بِاللَّهِ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع مَا عَرَفْتُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِمُحَمَّدٍ ص وَ لَکِنْ عَرَفْتُ مُحَمَّداً بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حِینَ خَلَقَهُ وَ أَحْدَثَ فِیهِ الْحُدُودَ مِنْ طُولٍ وَ عَرْضٍ فَعَرَفْتُ أَنَّهُ مُدَبَّرٌ مَصْنُوعٌ بِاسْتِدلَالٍ وَ إِلْهَامٍ مِنْهُ وَ إِرَادَةٍ کَمَا أَلْهَمَ الْمَلَائِکَةَ طَاعَتَهُ وَ عَرَّفَهُمْ نَفْسَهُ »، بحار الانوار، ج 3، ص 270.
[3] «عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَّ لِلْغُلَامِ غَیْبَةً قَبْلَ أَنْ یَقُومَ قَالَ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ یَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ ثُمَّ قَالَ یَا زُرَارَةُ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ وَ هُوَ الَّذِی یُشَکُّ فِی وِلَادَتِهِ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَاتَ أَبُوهُ بِلَا خَلَفٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ حَمْلٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ إِنَّهُ وُلِدَ قَبْلَ مَوْتِ أَبِیهِ بِسَنَتَیْنِ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ غَیْرَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ أَنْ یَمْتَحِنَ الشِّیعَةَ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ یَا زُرَارَةُ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ الزَّمَانَ أَیَّ شَیْءٍ أَعْمَلُ قَالَ یَا زُرَارَةُ إِذَا أَدْرَکْتَ هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی»، کلینی، الکافی، ج 1، ص 337، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش.
[4] چون این دعا حد اقل خطاب به شیعیان و مسلمانان است که قطعا به خدا عقیده دارند اما از خدا می خواهند که خودش را به آنان بشناساند پس این معرفتی برتر از عقیده صرف خواهد بود.