لطفا صبرکنید
14039
- اشتراک گذاری
عالم غیب در مقابل عالم شهادت است و از آن رو که شهادت و حضور نیز دارای مراتبی همانند: 1-حضور مکانىّ ؛ 2- حضور نزد حواسّ ظاهری؛ 3- حضور در فکر و علم؛ 4- حضور در مقام معرفت و بصیرت، است در قبال هر یک از این مراتب، نیز مرتبه ای از غیب قرار دارد.
اگر مراد از موجودات عالم غیب، همان جواهر عقلیه از مجردات باشد در این باره باید بگوئیم که دلایل زیادی ضرورت وجود چنین موجوداتی را تبیین می کنند. مثل این که:
لازمه نامتناهی بودن کمالات الاهی خلق چنین عالمی است؛ زیرا خداوند متعال واجد تمام کمالات است و اظهار موجود صاحب کمال (موجودات غیبی و عالم غیب) نیز یکی از کمالات است و از این رو خلق چنین عالمی از ناحیه خدا ضروری است علاوه این موجودات در سلسله علل فاعلی این عالم قرار دارند.
برای فهم این سؤال نیاز است که به چند نکته اشاره کنیم:
الف. در تعریف غیب گاهی گفته می شود:
1. غیب عبارت است از چیزى که در تحت حس و درک آدمى قرار ندارد؛ مانند خداى سبحان، آیات کبراى او، وحى و ... که همه از حواس ما غایبند.[1]
2. غیب یعنی نهان، نهفته و هر آنچه از دیده یا از علم ما مخفی مانده است.[2]
3. بعضی از فلاسفه گفته اند: "... و غیب، آن است که محسوس و مشار الیه نیست ...".[3]
4. در بعضی از تعاریف آمده است: عالم غیب عبارت است از عالم جواهر عقلی از مجردات.[4]
در یک جمع بندی می توان گفت که عالم غیب در مقابل عالم شهادت است و از آن رو که شهادت و حضور نیز دارای مراتبی همانند: 1-حضور مکانىّ ؛ 2- حضور نزد حواسّ ظاهری؛ 3- حضور در فکر و علم؛ 4- حضور در مقام معرفت و بصیرت، است در قبال هر یک از این مراتب، نیز مرتبه ای از غیب قرار دارد:
1- غیب مکانىّ
مانند آنچه قرآن در داستان حضرت یوسف بیان فرموده است: "لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ[5]؛ یعنی " او را نکشید بلکه در نقطه ى غایبی از چاه بیندازید".
2- غیب از حواسّ ظاهری
قرآن در داستان حضرت سلیمان می فرماید: "فَقالَ ما لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبِینَ[6]"؛ یعنی "و گفت: چرا هدهد را نمىبینم، یا این که او از غایبان است؟! " منظور غیبت هدهد در این آیه، غیبت از چشم و حواس دیگر است.
3- غیب از فکر و علم
قرآن در رابطه با این مرتبه از غیب می فرماید : "وَ یَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ .... قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ"[7]؛ یعنی " گروهى خواهند گفت: آنها سه نفر بودند، که چهارمین آنها سگشان بود! و گروهى مىگویند: «پنچ نفر بودند، که ششمین آنها سگشان بود.»- همه اینها سخنانى بىدلیل است- و گروهى مىگویند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمین آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است!» جز گروه کمى، تعداد آنها را نمىدانند. پس درباره آنان جز با دلیل سخن مگو و از هیچ کس درباره آنها سؤال مکن!
4- غیب از مقام معرفت و بصیرت
قرآن در رابطه با این مرتبه از غیب می فرماید :
"عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً"[8]
5-غیب از غیر علم الاهی
خداوند به خاطر علم نامحدودش، غیبی برای او وجود ندارد و چیزهایی را می داند که غیر او نمی دانند. قرآن در باره این مرتبه از غیب می فرماید:
"وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها"[9]؛ یعنی کلیدهاى غیب، تنها نزد اوست و جز او، کسى آنها را نمىداند. او آنچه را در خشکى و دریاست مىداند هیچ برگى (از درختى) نمىافتد، مگر این که از آن آگاه است.
بنا بر این می توان گفت که عالم غیب دارای مراتبی است و ممکن است یک چیز نسبت به شخصی غیب باشد و نسبت به شخص دیگر حضور . علت نسبی بودن غیب اختلاف مراتب هر انسان است که چقدر توانایی حضور دارد؛ ممکن است کسی توانایی حضور در عالم ملکوت را دارا باشد و عالم ملکوت نزدش حاضر باشد که در این صورت، عالم ملکوت برای این شخص، غیب نیست. اما همین عالم ملکوت برای کسی که به این حد نرسیده است ،غیب است. اما با این حال ما معنای غیب را با توجه به احوال خواص تعریف نمی کنیم و حال عموم افراد را در نظر می گیریم.
به هر حال اگر مراد شما از موجودات عالم غیب، همان جواهر عقلیه از مجردات باشد در باره چنین موجوداتی باید بگوئیم که دلایل زیادی ضرورت وجود چنین موجوداتی را تبیین می کنند. در زیر بخشی از این استدلال ها را از نظر می گذرانیم.
1. استدلال عقلی بر ضرورت عالم غیب
خداوند متعال واجد تمام کمالات است و اظهار موجود صاحب کمال (موجودات غیبی و عالم غیب) نیز یکی از کمالات است از این رو خلق چنین عالمی از ناحیه خدا ضروری است.
توجه به نکاتی در فهم این استدلال راهگشا است:
نکته اول : در جای خود اثبات گشته است که خداوند موجودی است که هیچ گونه احتیاجی ندارد و از این رو واجد تمامی مراتب کمالات است و الا اگر این را نپذیریم باید بپذیریم که خداوند به ازای هر کمالی که فاقد آن است محتاج است و موجود محتاج نمی تواند خدا باشد.
و نیز گفته می شود کل ما یمکن له بامکان العام فهو له واجب : یعنی موجودی که همه مراتب کمال را دارا است، هر آنچه از مراتب کمال را که برای او قابل فرض است، در او قطعاً تحقق دارد یعنی همه کمالات ممکن را دارا است[10].
نکته دوم : عالم غیب کمالاتی دارد که عالم ماده از آن برخوردار نیست.
صرف نظر از حد و مرزها و اختلاف تعاریف، این عالم دارای خصوصیاتی است که موجب برتری آن بر عالم ماده شده است از جمله:
1- این عالم فاقد ماده و استعداد است بنابراین هر آنچه در عالم مجردات هست بالفعل و ثابت است و تغیر ناپذیر و جدای از زمان، تمام حقیقت شیء حاضر است و تدریجی در کار نیست، بخلاف عالم ماده که دائم در حال تغیّر است بنابر این عالم ماده به چنگ آمدنی نیست چرا که در هر آن تنها حال اشیاء موجود است، گذشته و آینده آن مفقود، و همه چیز در عالم ماده گذرا است.[11]
2- ماده محصور است در مکان، زمان، وضع و ابعاد سه گانه، در حالی که مجردات از حصار مکان و زمان ، وضع و بعد خارجند و می توانند در هر زمان و مکان حاضر باشند و این مزیت و برتری، موجب می شود بسیاری از تعارضات، شرور و محدودیت های عالم ماده در عالم مجردات وجود نداشته باشد.[12]
3-ماده دارای قابلیت اشاره حسی، شکل، رنگ انقسام، ترکیب و سرشار از کثرتها است که هر کدام از این کثرت ها بر محدودیت عالم ماده می افزاید در حالی که این محدودیت ها در عالم مجردات وجود ندارد و این که موجودات عالم غیب نامحدود هستند نیز یک مزیت بزرگ برای عالم غیب است و نشان دهنده این است که این عالم بسیار قویتر است و از کمالات وجودی بیشتری برخوردار است البته و صد البته درک شایسته این معانی با سعی و تلاش و توسل و توجه بسیار به مبدء هستی و تحصیل علوم مختلفه حاصل می شود و با این الفاظ تنها رایحه ای خفیف و دور از این معانی ممکن است استشمام شود.[13]
نکته سوم: ظهور و اظهار کمال خود کمالی است افزون بر کمالات دیگر
در جای خود ثابت گشته است که اظهار موجود صاحب کمال نیز یکی از کمالات است و گفتیم که "کل ما یمکن له بامکان العام فهو له واجب" از این رو خلق چنین عالمی (موجودات غیبی و عالم غیب) از ناحیه خدا ضروری است؛ یعنی عدم خلق و آفرینش چنین عالمی مساوی است با فقدان کمالی از کمالات و این با ویژگی خدایی خدا و عدم تناهی او منافات دارد.
از آنچه گفته شد نتیجه گرفته می شود: عالم مجردات از کمالات و خصوصیاتی برخوردار است که این عالم ندارد و همین موجب می شود که خلق عالم مجردات از کامل مطلق ضروری باشد(بدیهی است که این ضرورت، از ذات کمال مطلق ناشی می شود ،نه این که بر ذات تحمیل شود) چون ظهور نامتناهی کمالات خداوند متوقف بر ظهور تمام کمالات است اعم از کمالاتی که در موجودات مجرد وجود دارد و کمالاتی که در موجودات محسوس پیدا می شود.
2. عالم مجردات علت ایجادی و واسطه فیض الاهی این عالم اند
در حکمت اثبات شده که عالم مجردات علت ایجادی و واسطه فیض الاهی این عالم اند و بدون آن امکان ندارد که این عالم تحقق خارجی پیدا کند.[14]
البته این مطالب همه با فرض این نکته است که خداوند را از این عالم خارج بدانیم ولی اگر خداوند هم تحت عنوان مجرد یا غیب گنجانده شود و گفته شود که خود خداوند هم غیب است بلکه غیب الغیوب[15] است چرا که کنه ذاتش از همه موجودات غایب است در این صورت اصلاً جا برای این سؤال باقی نمی ماند؛ زیرا که نبود آن منجر به نابودی همه عالم هستی می شود.
3. دلیل زیبا شناختی بر غیب بودن موجودات عالم غیب
نهان و آشکار بودن بر زیبایی می افزاید:
همان طور که یکی از زیبایی های عالم مادی در این است که بعضی چیزها در نهان باشند و بعضی آشکار و بسیاری از چیزها در صورتی که آشکار نباشند حسن محسوب می شوند و در صورت ظاهر شدن در زیبایی و کمال عالم مادی خلل ایجاد می کنند (مثلا اگر قرار بود تمام اجزای بدن انسان آشکار بود چقدر چهره انسان زشت و غیر قابل تحمل می شد و زیبایی های ظاهری انسان از بین می رفت در صورتی که وجود دستگاه های گوارش و گردش خون و بینایی و... در بدن انسان نه تنها حسن به حساب می آیند بلکه وجودشان ضروری است ولی کمالشان در نهان بودنشان است و در صورت آشکار شدن، به کمال آسیب وارد می شود. البته این نهان بودن فقط برای مثال است و الا درون بدن غیب اصطلاحی محسوب نمی شود هم چنین در عالم خلقت نیز موجوداتی هستند که وجودشان ضروری است ولی ظاهر شدن آنها یا امکان ندارد یا کمالشان در نهان بودن است.
به طور خلاصه می توان گفت: بخشی از فلسفه وجودی موجودات غیبی عبارت است از:
1. این موجودات لازمه ظهور کمالات مطلق الاهی هستند.
2. برای وساطت در تحقق عالم مادی ضروری است.
3. غیب بودن بعضی از موجودات عالم بر زیبایی آن می افزاید.
[1]طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، مترجم موسوى همدانى سید محمد باقر، ج 1، ص 73 ، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،مکان چاپ قم ، سال چاپ 1374 ش، نوبت چاپ پنجم.
[2] در قرآن آمده است: " إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ"؛ یعنی:" من نهان آسمان ها و زمین را می دانم."و "تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ "[2]؛ یعنی: "آن از خبرهاى نهان است که به تو وحى و اعلام می کنیم."
[3] فرهنگ اصطلاحات آثار شیخ اشراق، 271 غیب: ...، ص 271.
[4] فصوص الحکمة و شرحه، الشرح، ص 71، هو عالم الغیب المقابل لعالم الشهادة و هو عالم الجواهر العقلیة من المجرّدات.
[5] یوسف، 10.
[6] نمل ، 20.
[7] کهف، 20.
[8] جن، 26.
[9]انعام، 59.
[10] ترجمه تفسیر المیزان، ج 17 ، ص 580.
[11]شرح فصوص الحکم ، متن، ص 176، [14] ( علم اول وحدانى بود و در علم دوم کثرت باشد) شرح فصوص الحکم، متن، ص 208، [16] ( نامتناهى در عالم خلق ممتنع است و در عالم امر واجب) فصوص الحکمة و شرحه الشرح، ص 126، [32.] فص فی ماهیة الملائکة و کیفیة استفادة النبی منها ...، ص 126.
[12] شرح فصوص الحکم، متن، ص 276، [30] ( روح بىشکل و آینده نگر و نقشپذیر عالم جبروت).
[13] الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج 7، ص 227، الرابع أن کون وحدة الصادر الأول عددیة ...، ص 226.
[14] شرح فصوص الحکم، متن، ص 221، [17] ( عالم ربوبى، عالم امر، عالم خلق و دوران عوالم به مبدأ تعالى )؛ الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج 6، ص 99، الفصل (8) فی أن واجب الوجود لا شریک له فی الإلهیة و أن إله العالم واحد ...، ص 92؛ فصوص الحکمة و شرحه، الشرح ص 126، [32.] فص فی ماهیة الملائکة و کیفیة استفادة النبی منها ...، ص 126؛ شرح فصوص الحکم، متن، ص 311 [45] ( وهم و حس باطن معنى مخلوط و حاضر را ادراک مىکند )
[15] (اصطلاح عرفانى) حضرت هویت عبارت است از ملاحظه ذات بىاعتبار ما عدا و قطع نظر از ما عداى او و این را حضرت غیب الغیوب و بطن البواطن و هویة مطلقه گویند.
فرهنگ معارف اسلامى، ج 2، ص 740. فرهنگ معارف اسلامى، ج 2، ص 1382.
- (اصطلاح عرفانى) مرتبت احدیت جمع را مرتبت غیب الغیوب و غیب المکنون و غیب المصون می نامند (اصطلاحات شاه نعمت الله ص 70).