لطفا صبرکنید
13021
- اشتراک گذاری
هرچند؛ طبق احکام اولیه اسلامی؛ حمله به غیر نظامیان و نیز آسیب رساندن به مناطق مسکونی و حتی کشاورزی دشمن، مجاز نمیباشد، اما اگر دشمن، چنین رویهای را در پیش گیرد و نتوان از راه دیگری، او را از چنین اعمالی بازداشت، جهت حفظ منافع کشور اسلامی؛ میتوان طبق حکم ثانوی و با شرایطی؛ اقدام به مقابله به مثل نمود و کشور ما نیز علیرغم میل خود، در مواردی مجبور به اتخاذ چنین تصمیمی شد.
پرسش شما را در دو محور اصلی مورد بررسی قرار خواهیم داد:
1 – آیا مقابله به مثل در اسلام جایز است و در مقابل"تترس" چه باید کرد؟
2 – آیا کشور ما طی جنگ تحمیلی، عملکرد مناسبی در این زمینه داشته است؟
به همین ترتیب، به تحلیل موارد فوق خواهیم پرداخت:
1 – در ارتباط با بخش اول، ابتدا باید گفت که احکام اسلام به دو دسته اولیه و ثانویه تقسیم میشوند. پاسخ پرسش شما؛ طبق حکم اولیه اسلامی؛ منفی است، اما اگر چارهای جز اقدام به چنین کاری نداشته باشیم، میتوان از حکم ثانوی استفاده نموده و در شرایطی، مقابله به مثل نماییم. اکنون، توضیحات بیشتری را در این زمینه خدمتتان عرضه خواهیم نمود:
بر اساس رهنمودهای قرآن کریم، مسلمانان نباید همواره در موضع انفعالی قرار داشته و ملتزم بودنشان به رعایت اصول و موازین دینی و اخلاقی، موجبات شکست آنان را در صحنههای نبرد فراهم آورد، بلکه هرگونه اقدام متجاوزانهای که از سوی دشمن انجام میپذیرد، با اقدامی از همان نوع و در همان حد، از سوی مسلمانان قابل تلافی و جبران میباشد! در آیهای میخوانیم که: هر گروهی که در برابر شما رفتار تجاوزکارانهای اتخاذ نمودند، شما نیز در مقام پاسخ، همانند آنان رفتار نمایید [1] . با دقت در این آیه، به نکته جالبی برخورد مینماییم که قرآن در ارتباط با مقابله به مثل نیز از واژه "اعتداء"؛ یعنی "تجاوز"؛ استفاده نموده و این بیانگر آن است که چنین عملی نیز به خودی خود، نوعی تجاوز از حدود اولیه الاهی به شمار میآید، ولی چه کنیم که در شرایطی، چارهای جز آن نداریم؟! بدیهی است که مقابله به مثل، تنها در مواردى ممکن است که ناقض کرامت انسانى نبوده و تنها به موجب ضرورت و مصلحت باشد و در راستای دفاع مشروع بوده و امکان اتخاذ شیوهای جایگزین نیز وجود نداشته باشد. بنابر این، مواردى چون نسلکشی، مثله، تجاوز به عنف و موارد مشابه را نمیتوان در چارچوب مقابله به مثل گنجاند، زیرا در ادامه آیه فوق بیان شده که: ای مسلمانان، (در اجرای مقابله به مثل نیز) از خدا بترسید زیرا خدا با پرهیزکاران است. با توجه به این آیه درمییابیم که رفتار جنایتکارانه؛ تحت پوشش مقابله به مثل؛ مورد تأیید اسلام نبوده و اصولا جواز اصل رفتار متقابل، تنها به دلیل مصلحت مسلمانان و بازداشتن دشمن از تعرض به آنها میباشد، بر این اساس، باید در کمال پرهیزکاری و تنها در حد ضرورت و مصلحت به چنین اقدامی روی آورد و به عبارتی در مقابل بد و بدتر، بد را انتخاب نمود. البته سزاوار است که حتی در صورت لزوم مقابله به مثل، ابتدا هشدارهایی به غیر نظامیان جهت ترک منطقه داده شده و مکان هایی به عنوان نقاط امن اعلام شوند تا غیر نظامیان بتوانند به آنجا پناه ببرند. موضوعی که در جنگ شهرها نیز اتفاق افتاده و کشور ما با اعلام چهار شهر مقدس به عنوان مناطق امن، هیچگاه تا آخر جنگ، آن مکانها را مورد تعرض قرار نداد!
غیر از موضوع مقابله به مثل در رفتار با غیر نظامیان، موارد دیگری که تنها بر اساس ضرورت مجاز شمرده شده را در آیات دیگر قرآن کریم و در رفتار پیامبر(ص) مشاهده مینماییم، به عنوان نمونه:
الف: جنگیدن و کشتن افراد در کنار خانه خدا؛ طبق موازین اولیه اسلامی؛ مجاز نمیباشد، اما اگر دشمن در همان مکان مقدس، آغاز به جنگیدن نمود، ما نیز مجازیم که با آنان به نبرد بپردازیم، چون عواقب فتنه و توطئه بر علیه مسلمانان، به مراتب خطرناکتر و غیر قابل تحملتر از شکستهشدن موقت حرم امن الهی میباشد [2] !
ب: آسیبرساندن به محصولات کشاورزی دشمن در حالت عادی مجاز نمیباشد، اما اگر تنها راه شکست دشمن، چنین کاری است، میتوان اقدام به آن نمود [3] .
موضوع "تترس" یا قرار گرفتن نیروهای نظامی در پناه غیر نظامیان و یا حتی در پناه اسیران خودی و استفاده از آنها به عنوان سنگری برای نبرد با مسلمانان، نیز در همین راستا مورد تحقیق دانشمندان دینی قرار گرفته است.
در یکی از منابع فقهی شیعه این گونه بیان شده که: اگر دشمن، زنان و کودکان را سپر انسانى خود قرار داده، اما امکان شکست دشمن؛ بدون آسیب زدن به این افراد؛ وجود داشته باشد، باید از ورود هر گونه خسارتى به آنان خ وددارى نمود، مگر در حالت شدت و برافروختگى جنگ (که قدرت تصمیمگیرى سلب مى شود). در موردى که دشمن از اسیران مسلمان به عنوان سپر بهرهجوید نیز باید به همین ترتیب عمل نمود [4] .
نظریهپردازى از اهل سنت نیز چنین تحلیلی را ارائه مىنماید: هنگام آتشبارى بر دشمن، در کشتن مسلمانانى که دشمن، آنان را به عنوان سپر انسانى خود قرار داده، مصلحتى براى کل جامعه اسلامى وجود دارد، زیرا در برپا داشتن فریضه جهاد، مصالح مهمترى موجود است و اگر این روش را نادیده بگیریم، دشمن بر کل جامعه اسلامى تسلط یافته و در نهایت همان افرادى که اکنون به عنوان سپر از آنان استفاده مىنماید را نیز به قتل خواهد رسانید، و هیچ عاقلى نمىتواند بگوید که در چنین موقعیتى لازم است که(دست از جنگ برداشته تا) موجب قتل مسلمانان نشویم! زیرا در صورت آتش بس، دچار مشکلات بیشتری خواهیم شد که نتیجه آن از بین رفتن همین سپرهاى انسانى و علاوه بر آن، نابودى اسلام و دیگر مسلمانان خواهد بود، ولی چون این مصلحت، مفاسدى را نیز (همانند کشتهشدن مسلمانان) درپى دارد، برخى افراد؛ که دقت نظر کافى در این مورد ندارند؛ با نظر تردید بدان مىنگرند. مطلب دیگری که برخى دانشمندان به آن اشاره نمودهاند آن است که هدف اساسى از آتشبارى، از بین بردن دشمن و شکستن ابهت آنهاست، که مصلحت مسلمانان آن را اقتضا مىنماید، و اگر مسلمانان به دلیل حفظ جان برادران خود، آتشبارى بر دشمن را متوقف سازند ، این شیوه برخورد منجر به آن مىشود که دشمن از آن سوء استفاده نموده، نبرد را به نفع خود به پایان برساند [5] !.
همانگونه که مشاهده مینمایید، در این موضوع، اختلافی میان جوامع مختلف اسلامی وجود ندارد. ، اما موضوع دوم:
2 – ما در مقابل اقدامات کشور متجاوز عراق در بمباران شهرها و آسیب رساندن به غیر نظامیان کشورمان، میتوانستیم به یکی از شیوههای ذیل عمل نماییم:
الف: تسلیم خواستههای دشمن شده و با از دست دادن بخش وسیعی از کشورمان، رسما قبول شکست نموده و بدینوسیله از کشتهشدن غیر نظامیان دو طرف جلوگیری نماییم.
ب: جنگ را به همان شیوه سابق ادامه داده و با تحمل و بردباری، در مقابل کشتهشدن افراد غیرنظامی کشورمان واکنش مناسبی نشان نداده و تنها در میدان نبرد، به پاسخگویی بپردازیم.
ج: ما نیز در برابر حمله به مناطق غیرنظامی کشورمان و کشتهشدن زنان و کودکان، ساکت ننشسته و با مقابله به مثل، دشمن را در استفاده از این شیوه، به شکست بکشانیم.
شیوه اول، نمیتوانست مورد پذیرش هیچ انسان علاقمند به دین و وطن خود باشد، چون؛ بر فرض؛ اگر چنین امتیازی را به کشور عراق میدادیم، چه تضمینی وجود داشت که فردای آن روز، همان دشمن یا دشمنی دیگر، با اتخاذ چنین رویهای و با اطمینان از اینکه ما عمل متقابلی را انجام نخواهیم داد، به نقطهای دیگر از کشورمان حملهور نشده و امتیاز دیگری را طلب ننماید؟!
شیوه دوم نیز در سال های اولیه جنگ، توسط کشور ما به کارگرفته شد، اما نتیجهاش آن بود که دشمن بعثی؛ با آگاهی از چنین خط قرمزی در آسیب نرساندن به غیر نظامیان؛ آن را نقطه ضعفی برای کشور ما ارزیابی نموده و حملات خود را به مناطق غیر نظامی گسترش داد و در نتیجه صدمات انسانی و اقتصادی بسیاری بر کشور ما وارد شد و امنیت مناطق غیر نظامی ما نیز از بین رفت و در همین حال، شهرهای عراق؛ حتی مناطقی همانند شهر بصره که در تیررس مستقیم ما بودند؛ در امنیت کامل به سر میبردند! ادامه چنین وضعیتی؛ با توجه به فرسایشی شدن جنگ؛ به احتمال قریب به یقین، به شکست ما در صحنه نظامی نیز منجر میشد. در نهایت؛ و علیرغم میل باطنی؛ برای جلوگیری از به وجود آمدن چنین وضعیتی، تصمیم به مقابله به مثل، آن هم در سطح محدود گرفته شد که هرچند متأسفانه، موجب کشته شدن برخی غیرنظامیان دشمن شد که شاید گروهی از آنها، مخالف صدام و جنگ و حکومتش بودند، اما با اتخاذ چنین تصمیمی، از کشتار وسیعتر غیر نظامیان کشور ما جلوگیری به عمل آمد. ما نیز همانند شما و بسیاری از افراد دیگر، از کشتهشدن این غیر نظامیان متأثریم، اما پرسش ما این است که اگر شما به عنوان مقام تصمیمگیرنده در چنین وضعیتی بودید، چه اقدامی را انجام میدادید؟!
البته جالب است بدانید که بعید است مجموع تلفاتی که از بمباران و موشکباران شهرهای عراق توسط ایران در طول جنگ به وجود آمده، بیش از تلفاتی باشد که دشمن بعثی در یک روز بمباران شیمیائی، به غیر نظامیان کشور خود در شهر حلبچه وارد نموده و یا حتی با بررسی تاریخ معاصر عراق، میتوان به این نتیجه دستیافت که تعداد افرادی از ملت عراق؛ چه نظامی و چه غیر نظامی؛ که توسط حکومت خونخوار صدام در جریان مبارزات مردمی شیعیان و کردها و حتی اهل سنت، کشته شدند، بیش از افرادی از آنان بود که در نبرد با ایران، جان خود را از دست دادند و نشانهاش نیز همان است که اکنون ملت عراق، با این که از صدام و حامیانش کینه شدیدی به دل دارد، اما خود را دشمن ملت ایران نمیداند!
نمایه مرتبط: سؤال شماره 1315 (سایت: 1311).