لطفا صبرکنید
9732
- اشتراک گذاری
عدل در اصطلاح فقها در چند معنا استعمال شده است. اکثر فقها و دانشمندان شیعه بر این باورند که «عدالت» ملکه است و عبارت است از این که: «انسان به جهت ترس از خدا، از گناهان کبیره اجتناب کند و بر گناهان صغیره اصرار ننماید و برخی نیز بر این عقیده اند که عدالت معتبر در امام جماعت عبارت است از: حسن ظاهر، اما تعدادی از فقها نیز عدالت را به معنای استقامت در اصول می دانند؛ حال اگر عدالت را به معنای اول گرفتیم: اگر این شخص قبل از تکلیف و بلوغ، اوامر و نواهی الاهی ای که شامل مکلفین می شده را مراعات می نموده، بدیهی است که برای چنین شخصی به محض رسیدن به حد بلوغ عدالت محرز می شود، اقتدا به او از نظر عقل و شرع مطلوب و پسندیده است، اما اگر این شخص از جمله افرادی بود که قبل از تکلیف هیچ توجهی به اوامر و نواهی الاهی نداشته یا این که ما از آن بی خبریم، در این صورت چنین شخصی را به محض رسیدن به حد بلوغ نمی شود عادل و یا فاسق دانست؛ از این رو اقتدای به او جایز نیست. اما اگر عدالت را به معنای حسن ظاهر یا استقامت در دین گرفتیم در این صورت کسی که متظاهر به دین و حسن ظاهر باشد عادل است و اقتدای به این شخص اشکالی ندارد و لو این که تازه به بلوغ رسیده باشد. اما اگر این طور نباشد و استقامت در دین نداشته باشد یا رعایت حسن ظاهر را ننماید در این صورت اقتدای به او جایز نیست.
در حقیقت سؤال مذکور از دو بخش تشکیل شده است:
الف. آیا عادل به معنای کسی است که دارای صفت نفسانی (ملکه) عدالت باشد؟
ب. اگر عادل به معنای کسی است که دارای صفت نفسانی (ملکه) است، پس چطور جوان تازه بالغ که فاقد آن است می تواند امام جماعت باشد؟
برای رسیدن به پاسخ مناسب نخست به بررسی معنای عدالت در لغت و اصطلاح می پردازیم، پس از آن به اصل سؤال می پردازیم.
مفهوم عدالت
عدل در لغت عبارت است از صفت نفسانی ثابت در نفس که در مقابل ستم قرار دارد. [1] گاهی گفته شده است: عادل کسی است که سخن و حکمش مورد رضایت و خشنودی مردم باشد. [2] یا عادل کسى است که هوا و هوسش او را متمایل و منحرف نمىکند که در حکم و قضاوتش ستم نماید، «عدالت» وقتى به انسان نسبت داده شود؛ یعنى کسى که سخن و کردار و قضاوتش مورد رضایت باشد. [3]
عدالت در اصطلاح
عدالت در اصطلاح در چند معنا استعمال شده است.
1. به معنای ملکه ای ثابت و مستقر: اکثر فقها و دانشمندان شیعه بر این باورند که «عدالت» ملکه است و عبارت است از آن که: «انسان به جهت ترس از خدا، از گناهان کبیره اجتناب کند و بر گناهان صغیره اصرار ننماید»، [4] (این که گفته می شود مثلا امام جماعت باید) عادل باشد؛ یعنى از گناهان کبیره؛ مانند: دروغ، غیبت، تهمت، آدم کشى، ربا خوارى، ترک نماز و ترک روزه ..، از روى ملکه اجتناب کند و منظور از ملکه؛ حالت نفسانى است که انسان را به ترک گناه وادار مىکند، گناه صغیره نیز با اصرار بر آن، گناه کبیره محسوب مىگردد. [5]
2. به معنای حسن ظاهر: برخی نیز بر این عقیده اند که عدالت معتبر در امام جماعت عبارت است از: حسن ظاهر یعنى دورى جستن از گناهان کبیره به طورى که ظاهر احوال شخص به طور ظنّ و گمان دلالت کند که او بناى بر ترک گناه دارد، نه آن که اتفاقاً چند روزى گناه را ترک کرده باشد، و مأموم باید این حسن ظاهر را احراز کند و اصرار بر گناهان صغیره به منزله گناه کبیره است. [6] البته با توجه به عبارتی که در متن بالا ذکر شد " او بناى بر ترک گناه دارد " این طور به نظر می رسد که منظور این عده نیز از عدالت ملکه عدالت باشد و منظور از بیان "حسن ظاهر" این است که حسن ظاهر کاشف از عدالت است، نه به معنای عدالت.
3. به معنای استقامت در دین: تعدادی از فقها نیز عدالت را به معنای استقامت در اصول می دانند؛ به این معنا که شخص در پای بندی به اصول و ارکان اسلام استقامت و پای بندی داشته باشد، هم چنان که مرحوم سید یزدی در پاسخ به سؤالی که از ایشان پیرامون معنای عدالت شده شده، می فرماید: "... عدالت ملکه راسخه اجتناب از معاصى است، یا استقامت فعلیه، اگر چه هنوز به حد ملکه نرسیده باشد على وجه، اگر چه اعتبار ملکه احوط است. [7] این فقیه بزرگ گرچه حفظ ملکه عدالت را در شخص عادل به احتیاط نزدیک تر می دانند، ولی استقامت فعلیه را در تحقق معنای عدالت کافی می داند.
تفصیل در معنای عدالت
عده ای نیز با استفاده از روایات بین عدالت در امامت جماعت و عدالت در سایر موارد؛ مثل شهادت، قضاوت و ... تفصیل قائل شدند و گفتند: در عدالت ملکه لازم است، ولی این در عدالت شهادت است، نه عدالت امامت و ممکن است که چون ظاهرش (شهادت) غالبا در حقوق الناس است در آن جا احتیاط ضروری باشد و در عدالت امامت همین کافى باشد که اصرار بر فسق نداشته باشد. [8] بنابراین عدالت فقط به معنای ملکه نیست، بلکه عقیده های متفاوتی پیرامون آن وجود دارد.
اقتدا به کسی که تازه به بلوغ رسید
این بستگی مسقیم با معنایی دارد که ما برای عدالت بیان می کنیم، اگر عدالت را به معنای اول (ملکه و صفت نفسانی) گرفتیم در این صورت دو حالت برای این شخص متصور است.
الف. کسی که قبل از تکلیف و بلوغ، اوامر و نواهی الاهی ای که شامل مکلفین می شده (اگر چه شامل خودش نبود) را مراعات می نموده و از آن پروا داشته است؛ مثلا کسی است که نماز می خوانده، روزه می گرفته، و ... همچنین دروغ نمی گفت، از افترا اجتناب می نمود، در مجلس قمار شرکت نمی کرد و ... در چنین شخصی به محض رسیدن به حد بلوغ به طریق اولی عدالت محرز می شود و او عادل محسوب می شود. به عبارت دیگر، وقتی قبل از بلوغ به اوامر الاهی پای بند است و از نواهی الاهی بر حذر می شود (در حالی که بر او واجب نیست) به طریق اولی احراز عدالت و وثوق حاصل می شود. بنابراین اقتدا به چنین شخصی از نظر عقل و شرع مطلوب و پسندیده است.
ب. اما اگر کسی که قبل از تکلیف (با توجه به این که مکلف نیست) هیچ توجهی به اوامر و نواهی الاهی ای که شامل مکلفین می شده نکرده و از آن پروا نداشته، یا این که ما از آن بی خبریم در این صورت چنین شخصی را به محض رسیدن به حد بلوغ نمی شود عادل و یا فاسق دانست، بلکه باید مدتی بگذرد تا او را نسبت به این صفات بسنجیم بعد در مورد او حکم کنیم که عادل است یا فاسق. از این رو می بینیم عده ای در مورد عدالت افرادی که تازه به بلوغ رسیدند، گفته اند: فاسق کسى است که معصیت خدا می کند در مقابل آن که پرهیزکار باشد، این هر دو صفت ملکه است؛ یعنى عادت راسخ و آن که تازه به بلوغ رسیده و هیچ یک از دو صفت راسخ و ثابت در او نیست و احتمال دارد مرتکب گناه شود هر چند براى او اتفاق نیفتاده باشد باز حکم عادل ندارد. [9] از این رو با توجه به این که در او احراز عدالت نشده و در اقتدای به امام جماعت عدالت شرط است، [10] پس اقتدای به او جایز نیست.
اما اگر عدالت را به معنای استقامت در دین گرفتیم در این صورت کسی که متظاهر به دین و حسن ظاهر باشد، عادل است و اقتدای به این شخص اشکالی ندارد و لو این که تازه به بلوغ رسیده باشد. ولی اگر این طور نباشد و استقامت در دین نداشته باشد و رعایت حسن ظاهر را ننماید، در این صورت اقتدای به او جایز نیست.
راه شناخت عدالت
عدالت - بنا بر ملکه بودن- با آن که صفت نفسانى و باطنى است، آن را از ظاهر اعمال می توان شناخت؛ مثل سخاوت مندی، بخل، عقل، سفاهت، حسن خلق و ... هر کس ارزشی براى آبروى خویشتن قائل نباشد و حرمت خود نگاه ندارد و اعمالى از او بینیم که نشانه وقاحت و بىپروایى از رسوایى باشد یا دلالت سفاهت کند؛ مانند لباس نامناسب پوشیدن و برهنه میان مردم ظاهر شدن و چانه زدن در معاملات بىارزش و شوخى و خوش طبعى با مردم رذل و نشستن در جائى که آبرو شخص را می ریزند. [11] در طریق ثبوت عدالت، وثوق و اطمینان کافى است و لازم نیست علم به حصول آن و نه بینه شرعیه، بلکه صرف وثوق به حصول آن هم کافى است. و معناى وثوق، اطمینان به حصول شیء است؛ مانند این که در این مقام اطمینان داشته باشد به این که این شخص داراى ملکه عدالت است از روى شیاع، یا معاشرت، یا مانند این دو. [12] پس عدالت به حسن ظاهرى که کاشف از ملکه است، علماً یا ظناً ثابت مىشود، هم چنین به شهادت عدلین و شیاعى که مفید علم باشد. [13]
نمایه های مرتبط:
1. عدل در اصول دین ، سؤال 147(کد سایت: 2950 )
2. راه های اثبات عدالت امام جماعت ، سؤال 1869(کد سایت: 1868 )
[1] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسانالعرب، ج 11، ص 430، دار صادر، چاپ سوم، بیروت 1414 ق.
[2] فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 2، ص 38، انتشارات هجرت، قم، چاپ دوم، 1410 ق.
[3] عدة الداعی و نجاح الساعی، ص 327، دار الکتاب العربی، چاپ اول، 1407 ق.
[4] بهجت، محمد تقى، جامع المسائل (للبهجة)، ج1، ص 23، چاپ اول، قم.
[5] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج1، ص 14، (زنجانى).
[6] امام خمینى، توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج1، ص 791؛ (بهجت) مسأله 1171، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ هشتم، قم 1424 ق.
[7] یزدى، سید محمد کاظم، سؤال و جواب، ص 78، سید مصطفى محقق، سید محمد مدنى بجستانى، سید حسن وحدتى شبیرى، ناشر: مرکز نشر العلوم الإسلامی، چاپ اول، تهران، 1415 ق.
[8] مجلسى اول، محمد تقى، لوامع صاحبقرانی المشتهر بشرح الفقیه، ج 4، ص 398، ناشر: مؤسسه اسماعیلیان، چاپ دوم، قم، 1414 ق.
[9] شعرانى، ابو الحسن، ترجمه و شرح تبصرة المتعلمین فی أحکام الدین، ج2، ص 715، منشورات إسلامیة، چاپ پنجم، تهران، 1419 ق.
[10] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج1، ص 790.
[11] ترجمه و شرح تبصرة المتعلمین فی أحکام الدین، ج2، ص 715.
[12] یزدى، سید محمد کاظم، سؤال و جواب ، ص 78.
[13] قمى، شیخ عباس، الغایة القصوى فی ترجمة العروة الوثقى، ج1، ص 9، مسأله 21، منشورات صبح پیروزى، چاپ اول، قم، 1423 ق؛ جامع المسائل (للبهجة)، ج 1، ص 23؛ توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج 1، ص 14، (زنجانى).