لطفا صبرکنید
8747
«سواد اعظم» در فرهنگ روایات به معنای جمعیت انبوه و اکثریت افراد جامعه است. به نظر میرسد این لفظ ذاتاً دارای بار منفی یا مثبت نیست؛ بلکه به حسب قرائن و موارد به کار گرفته شده متفاوت است، گاهی بار منفی دارد،[1] و گاهی دارای بار مثبت است.[2]
اما در اصطلاح اهل عرفان، «سواد اعظم» عبارت از فقر است، زیرا با آنکه فقر مادی و عرفی، میتواند روسیاهی در دنیا و آخرت را به دنبال داشته باشد: «الفقر سواد الوجه فى الدارین»، اما فقر واقعی در واقع به معنای فنای کامل سالک در خدا است، به نحوى که وجودى باقى نماند و گویا آنکه وجود او کاملاً محو و تاریک شده، اما در واقع در نور خدا غوطهور شده است و فقر حقیقى و بازگشت به عدم اصلى همین است. بر این اساس و با این نگاه، روسیاهی معنای مثبتی خواهد داشت:[3]
سواد الوجه فى الدارین درویش
سواد اعظم آمد بىکم و بیش
که اشاره به فنای سالک و مغلوب گشتن وجود ظلى است؛ چنانکه سواد زلف هم اشاره به مرتبه فنا است.
حافظ گوید:
اگر بمذهب تو خون عاشق است مباح
صلاح ما همه آنست کان ترا است صلاح
سواد زلف سیاه تو جاعل الظلمات
بیاض روى چو ماه تو فالق الاصباح
ز چین زلف کمندت کسى نیافت خلاص
نه از کمانچه ابرو و تیر چشم نجاح[4]
[1]. «قَامَ رَجُلٌ إِلَى عَلِیٍّ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنَا عَنِ النَّاسِ وَ أَشْبَاهِ النَّاسِ وَ النَّسْنَاسِ قَالَ فَقَالَ عَلِیٌّ أَجِبْهُ یَا حَسَنُ قَالَ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ سَأَلْتَ عَنِ النَّاسِ فَرَسُولُ اللَّهِ ص النَّاسُ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ نَحْنُ مِنْهُ وَ سَأَلْتَ عَنْ أَشْبَاهِ النَّاسِ فَهُمْ شِیعَتُنَا وَ هُمْ مِنَّا وَ هُمْ أَشْبَاهُنَا وَ سَأَلْتَ عَنِ النَّسْنَاسِ فَهُمْ هَذَا السَّوَادُ الْأَعْظَمُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى فِی کِتَابِهِ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلا». کوفى، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، ص 64، تهران، مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی، چاپ اول، 1410ق؛ کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ج 8، ص 245، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[2]. «و خیر الناس فیّ حالا النمط الأوسط فالزموه، و الزموا السواد الأعظم، فإن ید اللّه مع الجماعة، و إیّاکم و الفرقة! فإن الشاذّ من الناس للشیطان، کما أنّ الشاذّ من الغنم للذئب. ألا من دعا إلى مثل هذا الشعار فاقتلوه و لو کان تحت عمامتی هذه». شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغه، ص32، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[3]. ر. ک: سجادى، جعفر، فرهنگ معارف اسلامى، ج 2، ص 1038، تهران، کومش، چاپ سوم، 1373ش؛ تهانوى، محمد على بن على، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج 1، ص 988، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، چاپ اول، 1996م.
[4]. حافظ، غزلیات؛ غزل 98.