لطفا صبرکنید
21025
- اشتراک گذاری
عبداللَّه بن سلّام بن حارث اسرائیلی، از یهودیانی است که برخی مورّخان، اسلام آوردن او را در سال اوّل هجرت دانسته اند، و برخى دیگر، اسلام وى را دو سال پیش از رحلت پیامبر (ص)؛ یعنی سال هشتم هجرى، می دانند.
در برخی منابع تفسیری، نزول آیاتی را در شأن عبد الله بن سلام دانسته اند که اشکالات و نقدهایی را از سوی برخی مفسران و مورخان شیعه و اهل سنت به همراه داشته است.
عبدالله بن سلّام در تاریخ، شخصیّتی مبهم و تردید آمیز دارد که آن هم به جهت برخی عملکردهای او بوده است؛ مانند حمایت از عثمان، بیعت نکردن با امام علی(ع) و وارد کردن اسرائیلیات در متون تفسیری.
از این رو، به نظر مى رسد دربارۀ فضایلی که برای او نقل شده، دست هایی در کار بوده تا او را بزرگ جلوه دهند.
به هر حال، آنچه که مورد اتفاق منابع اسلامی است، این است که عبدالله بن سلام به استناد نقل هایى که از تورات یا دیگر آثار یهود، درباره ظهور رسول خدا(ص) در دست داشته، مسلمان شده است؛ اما باید احتمال وجود برخى از اخبار جعلى را دربارۀ او دور ندانست.
عبداللَّه بن سلّام بن حارث اسرائیلی،[1] از یهودیانی است که برخی مورّخان، اسلام آوردن او را در سال اوّل هجرت دانسته اند،[2] و برخى دیگر، اسلام وى را دو سال پیش از رحلت پیامبر (ص)؛ یعنی سال هشتم هجرى، می دانند.[3] نام او در روزگار جاهلیّت «حصین» بود که پیامبر اسلام(ص) پس از اسلام آوردن او را عبدالله نامید.[4] کنیه اش أبا یوسف و از بزرگان یهود بنى قینقاع بود.[5] او را از نوادگان یوسف بن یعقوب(ع) دانستهاند.[6]
الف. عبدالله بن سلام در روزگار پیامبر اکرم(ص)
نمونه هایی از گفتار و رفتارهای عبدالله بن سلام به شرح ذیل است:
یک. همان طور که گفته شد از دیدگاه بیشتر مورّخان، عبدالله بن سلام در ماه شوال سال اوٌل هجری اسلام آورد. در یکی از نقل های[7] مربوط به اسلام آوردن او آمده است: هنگامى که عبد الله بن سلام خبر نبوت پیامبر اسلام(ص) را شنید و اسم و صفات و زمانى را که ظهور کرده بود را شناخت؛ پس از آن که نبى اکرم(ص) به قباء در میان بنى عمرو بن عوف وارد شد، او –که در میان نخلستان خود مشغول کار بود- نزد رسول خدا(ص) رفت و اسلام آورد، آن گاه پیش خانوادۀ خود برگشت و به آنها پیشنهاد داد که اسلام بیاورند و همگى اسلام آوردند و اسلام آوردن خویش را از یهودیان مخفى نگاه مى داشتم... .[8]
دو. عبدالله بن سلام در غزوۀ بنى نضیر شرکت داشت. پیامبر(ص) دستور داد تا نخل هاى خرما را قطع کنند و بسوزانند، ابو لیلى مازنى و عبدالله بن سلام، مأمور این کار شدند. ابولیلى بهترین نوع درختان خرما را (درختان عجوه) قطع مىکرد؛ ولى عبدالله بن سلام از سر تعصب به قومش درختهاى نر و کم بار را مىبرید.[9]
سه. در برخی منابع تفسیری، نزول آیاتی را در شأن عبد الله بن سلام دانسته اند؛ مانند آیۀ «بگو: به من خبر دهید اگر این قرآن از سوى خدا باشد و شما به آن کافر شوید، در حالى که شاهدى از بنى اسرائیل بر آن شهادت دهد، و او ایمان آورد و شما استکبار کنید (چه کسى گمراه تر از شما خواهد بود)؟! خداوند گروه ستمگر را هدایت نمى کند!».[10] این آیۀ شریفه در شأن عبداللَّه بن سلام نازل شده است.[11]
اما این شأن نزول دارای اشکالاتی است:
1. این که آیۀ شریفۀ مزبور در شأن عبد الله بن سلام نازل شده باشد، همۀ مفسّران – از شیعه و اهل سنت- نمی پذیرند. پس همین اختلاف نظر، موجب سست شدن این شأن نزول می شود.
2. برخی از مفسران گفته اند چون این آیه مکّى است و عبداللَّه در مدینه ایمان آورده، مراد از آیه نمى تواند عبداللَّه باشد.[12]
3. همچنین گفته شده که مقصود از شاهد حضرت موسى(ع) است؛ زیرا در کتاب تورات، آمدن پیامبرى را ثابت نموده است و بر تورات که از سوی خدا و در معنا (توحید، نبوت و معاد) مانند قرآن بود، ایمان آورد.[13]
4. ابن حجر عسقلانی در «شرح صحیح بخارى» مى گوید: ظاهر سیاق حدیث این است که نبى اکرم(ص) آیۀ مذکور را-
در مقام ردّ عقیده و نظریه یهودیان در بارۀ جبرائیل- قرائت کرد، و این مطلب مستلزم نزول آیه مذکور- همزمان با طرح سؤال از سوى عبد اللّه بن سلام و پاسخ آن حضرت- نمى باشد. آنگاه ابن حجر می گوید: این رأى را باید همان نظریه قابل اعتماد برشمرد که چنین تعبیرى نمى تواند بیانگر سبب نزول باشد. و در نتیجه مى توان گفت که باید براى این آیه، سبب نزولى دیگر- غیر از قضیه عبد اللّه بن سلام و گفتگوى او با نبى اکرم (ص)- را جستجو کرد.[14]
چهار. از امام باقر(ع) نقل شده است که، گروهی از یهودیان مسلمان شدند مانند عبد اللَّه بن سلام، اَسَد، ثَعلَبَه، ابنُ یامین و ابنُ صُوریا به خدمت پیامبر(ص) آمدند و گفتند: ای پیامبر خدا! موسى، یوشع بن نون را وصى خود کرد، وصى شما کیست؟ چه کسى پس از تو سرپرست ما است؟ در این هنگام آیۀ مبارکۀ «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ...»[15] نازل شد سپس رسول خدا(ص) به مسجد رفت و دید امام علی(ع) انگشتر خود را به فقیر داده است، و فرمود: على بن ابى طالب(ع) پس از من ولى شما است. گفتند به پروردگارى خدا، به دین اسلام و به پیغمبرى محمد و به ولایت على بن ابى طالب، خشنود هستیم.[16]
ب. عبدالله بن سلام در زمان خلفا
1. در دوران ابوبکر اقدام مؤثری از او در منابع یاد نشده است، اما در روزگار عمر در فتح بیت المقدس و جابیه شرکت داشت.[17]
2. هنگامی که مردم، ناراضی از عملکرد عثمان او را در محاصره داشتند، عبدالله بن سلام خواست آنان را از کشتن عثمان بازدارد، امّا حضور او که خود مسبّب بخشی از اعتراض ها بود، بر خشم مردم افزود. عملکرد او چنان بود که محاصره کنندگان عثمان معتقد بودند که او هنوز یهودى است. از این رو، ابن سلّام تلاش مى کرد، از خود رفع اتّهام کند. عبداللّه در محاصرۀ عثمان، وعده داده بود از وى در مقابل شورشیان انقلابى دفاع کند، امّا در عمل کارى براى او نکرد و به عثمان گفت: صبر پیشه کن، سوگند به کسى که جانم در دست اوست تو را در کتاب خدا چنین یافته ام که خلیفه شهید و مظلوم هستى.[18]
3. درجناح بندی های سیاسی پس از عثمان، ابن سلّام همواره به دشمنان على(ع) گرایش داشت. از این رو، هنگامی که مردم با امام علی(ع) بیعت کردند، او از جمله کسانی بود که با آن حضرت بیعت نکرد.[19]
ج. عبدالله بن سلّام در روزگار بنی امیّه
عبدالله ابن سلام در حمایت و تأیید حکومت و سلطنت معاویه تلاش تمام داشت و سعی داشت با عملی کردن خواسته های معاویه به چنین جایگاهی دست یابد و در این باره تا آن جا پیش رفت که به درخواست معاویه همسرش ارینب را که در زیبایی ضرب المثل بود، طلاق داد تا به پیشنهاد معاویه با دختر او ازدواج کند، امّا به زودی دریافت که فریب خورده و قصد معاویه از این پیشنهاد تزویج همسر ابن سلام برای یزید است.[20]
د. وارد کردن اسرائیلیات
با بررسى تفاسیر روایى به ویژه تفاسیر اهل سنّت، به خوبى مى توان دریافت که بیشترین روایات اسرائیلى در آنها انباشته شده است. بسیارى از این روایات از طریق ارتباط صحابه و تابعین با دانشمندان اهل کتاب و به خاطر اعتماد به گفته هاى آنان، به تدریج در میان مردم شایع گردیده و بعداً به دست افراد بى احتیاط و خوش باور در کتاب هاى حدیثى و تفسیرى وارد شده است. عمدۀ این روایات اسرائیلى از چند نفر از دانشمندان یهودى و نصرانى نظیر عبد اللّه بن سلام، کعب الأحبار، وهب بن منبّه، تمیم دارى و ابن جریج نقل شده است.[21] ابن خلدون در این باره می گوید: «عرب اهل کتاب و علم نبود و روحیه بدوى و جهل بر آنها حاکم بود. و هرگاه مى خواستند از امورى که معمولاً بشر تمایل به دانستن آنها دارد. نظیر علل پیدایش موجودات، آغاز خلقت، اسرار وجود، چیزى بدانند، از (عالمان) اهل کتاب سؤال مى کردند و از دانش ایشان بهره مى بردند... این (عالمان) کسانى مانند کعب الاحبار، وهب بن منبه و عبد اللّه بن سلام بودند. در نتیجه مفسران در مورد آنها سهل انگارى کردند و کتب تفسیر را از این گونه حکایات مملو ساختند. و ریشه و منبع آنها پیروان تورات چادرنشین اند و آنچه را نقل می کنند از روى تحقیق و آگاهى درست نیست، ولى با همه این، آن گروه شهرت یافتند و کارشان بالا گرفت، چه در دین و ملت اسلام داراى مراتب بلندى بودند و به همین سبب از آن روزگار منقولات آنان مورد قبول واقع شد، اما کسانى که دانشى استوار داشتند در صحت این گونه نقل ها درنگ کردند و فساد و بطلان آن دسته از اقوال و نقل هایى را که فاقد دلایل صحیح بود آشکار ساختند».[22]
بنابراین، نقش عبدالله بن سلام را در نشر و گسترش روایات اسرائیلى نمى توان نادیده گرفت.
نتیجه گیری:
در درستی فضایلی که برای عبدالله بن سلّام نقل شده است ابهام و تردید وجود دارد؛ زیرا:
1. دربارۀ آیه «وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ» روایات و دیدگاه های متعارض و مختلف وجود دارد؛ همان طور که عکرمه، مسروق و شعبى صریحاً نزول آیه مذکور را در شأن عبد اللّه بن سلام نفى مى کنند.
2. به نظر مى رسد دربارۀ فضایلی که برای او نقل شده، دست هایی در کار بوده تا او را بزرگ جلوه دهند؛ و عواملی مانند نقش اسلام آوردن او و نیز نقشى که بعدها به عنوان یک یهودى مسلمان شده در حدیث و سیاست –به ویژه در جریانات عثمان- داشته است، این امر را پر رنگ تر کرده است.
3. آنچه که مورد اتفاق منابع است، این است که عبدالله بن سلام به استناد نقل هایى که از تورات یا دیگر آثار یهود، درباره ظهور رسول خدا(ص) در دست داشته، مسلمان شده است؛ اما باید احتمال وجود برخى از اخبار جعلى را درباره او دور ندانست. اگر انگیزه ای سیاسی از این کار تصور شود، انگشت اتهام به سوی دستگاه بنی امیّه خواهد بود.
4. نقش عبدالله بن سلام در قدرت و سیاست، برجسته نیست و جز آنچه اشاره شد دخالتی در حوادث مهم تاریخ اسلام نداشته است.
5. به علاوه، اسلام آوردن عبدالله بن سلام، توجیهی برای عملکردهای اشتباه او پس از پیامبر اسلام(ص) نمی شود؛ همان طور که افرادی در کنار پیامبر(ص) و جزو اصحاب شمرده می شدند، ولی پس از آن حضرت و در روزگار امام علی(ع) کارهای اشتباه زیاد داشتند.
عبدالله بن سلام سرانجام در روزگار خلافت معاویه، سال 43 هجری درگذشت.[23]
[1]. ابن عبدالبر، أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، تحقیق: بجاوى، على محمد، ج 3، ص 921، دار الجیل، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[2]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن على، الإصابة فى تمییز الصحابة، تحقیق: عبد الموجود، عادل احمد، معوض، على محمد، ج 4، ص 103، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1415ق؛ العصفری، خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص 19، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1415ق.
[3]. العاملى، جعفر مرتضى، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج 4، ص 145، دارالحدیث، قم، چاپ اول، 1426ق؛ جعفریان، رسول، سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم، ص 396، دلیل ما، قم، چاپ سوم، 1383ش.
[4]. الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، ج 3، ص 921.
[5]. ابن اثیر، أبو الحسن على بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج 3، ص 160، دار الفکر، بیروت، 1409ق.
[6]. همان.
[7]. گفتنی است در داستان اسلام آوردن عبدالله بن سلام در برخی قسمت ها تفاوت در نقل وجود دارد؛ ر.ک: ابن سیدالناس، أبو الفتح محمد، عیون الأثر فى فنون المغازى و الشمائل و السیر، تعلیق: رمضان، ابراهیم محمد، ج 1، ص 239، دار القلم، بیروت، چاپ اول، 1414ق؛ الاستیعاب، ج 3، ص 922؛ الإصابة، ص 103 و 104.
[8]. ابن هشام حمیرى معافرى، عبد الملک، السیرة النبویة، تحقیق: سقا، مصطفى، ابیارى، ابراهیم، شلبى، عبد الحفیظ، ج 1، ص 516 و 517، دار المعرفة، بیروت، بى تا؛ عیون الأثر فى فنون المغازى و الشمائل و السیر، ج 1، ص 238.
[9]. واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازى، تحقیق: جونس، مارسدن، ج 1، ص 372، مؤسسة الأعلمى، بیروت، چاپ سوم، 1409ق.
[10]. احقاف، 10.
[11]. بیضاوى، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، تحقیق: المرعشلی، محمد عبد الرحمن، ج 5، ص 112، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ اول، 1418ق؛ طبرى، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن، ج 26، ص 8، دار المعرفة، بیروت، چاپ اول، 1412ق؛ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، با مقدمۀ بلاغی، محمد جواد،ج 9، ص 123، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش؛ مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 7، ص 42، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1424ق.
[12]. ر.ک: سیوطی، جلال الدین، الدر المنثورفی التفسیر بالماثور، ج 6، ص 39، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفی، قم، 1404ق؛ کاشانى، ملا فتح الله، تفسیر منهج الصادقین فى الزام المخالفین، ج 8، ص 313، کتابفروشى محمد حسن علمى، تهران، 1336ش؛ ثعلبى نیشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 9، ص 10، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 1422ق.
[13]. نسفى، ابوحفص نجمالدین محمد، تفسیر نسفى، تحقیق: جوینی، دکتر عزیزالله، ج 2، ص 949، انتشارات سروش، تهران، چاپ سوم، 1367ش؛
طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 140، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، 1378ش.
[14]. به نقل از: حجتى، سید محمد باقر، اسباب النزول، ص 228، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، چاپ ششم، 1377ش.
[15]. مائده، 55: «سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند همانها که نماز را برپا مىدارند، و در حال رکوع، زکات مى دهند».
[16]. شیخ صدوق، الأمالی، ص 124، کتابچى، تهران، چاپ ششم، 1376ش. گفتنی است که این ماجرا به گونه های دیگری نیز نقل شده است؛ ر.ک: کوفى، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، محقق و مصحح: کاظم، محمد، ص 127، مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی، تهران، چاپ اول، 1410ق.
[17]. الزرکلى، خیر الدین، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج 4، ص 90، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.
[18]. ابن قتیبة الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم، الإمامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، تحقیق: شیری، علی، ج 1، ص 61، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1410ق؛ ابن الجوزى، أبو الفرج عبد الرحمن بن على بن محمد، المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: عطا، محمد عبد القادر، عطا، مصطفى عبد القادر، ج 5، ص 55، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق.
[19]. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک ، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 4، ص 430، بیروت، دار التراث ، چاپ دوم، 1387ق؛ ابن کثیر الدمشقى، أبو الفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 226، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
[20]. ر.ک: الإمامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، ج 1، ص 217 – 223.
[21]. معرفت، محمد هادى، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج 2، ص 86 و87، الجامعة الرضویه للعلوم الاسلامیه، مشهد، چاپ اوّل، 1418ق؛ عبد السمیع، عماد على، التیسیر فی أصول التفسیر، ص 100 و 101، دارالایمان، اسکندریه، بىجا، 2006م؛ دیارى بید گلى، محمد تقى، پژوهشى در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن، ص 151، سهروردى، تهران، چاپ دوم، 1383ش.
[22]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر، تحقیق: شحادة، خلیل، ج 1، ص 554 و 555، دار الفکر، بیروت، چاپ دوم، 1408ق.
[23]. ابن اثیر، أبو الحسن على بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج 3، ص 161، بیروت، دار الفکر، 1409ق.