لطفا صبرکنید
95121
- اشتراک گذاری
این شاعران در زمانی به فعالیت فرهنگی می پرداختند که مجال چندانی برای ظهور و بروز اعتقادات قلبی آنان وجود نداشت و آنان ناچار بودند که برای اشاعه تفکرات خویش، تا حدی همگام با عقاید پذیرفته شده در جامعه آن روز حرکت کنند. بر این اساس، در میان اشعارشان می توان رگه هایی از اعتقاد حاکم (اهل سنت) را یافت، با این توضیح که اعتقادات شیعی را نیز در لابلای سروده های این شاعران می توان مشاهده کرد.
به هرحال، بخش وسیعی از این اشعار، مورد پذیرش همگان بوده و این شاعران چه شیعه باشند و جه سنی، نباید از کنار آثار فرهنگ سازشان ، بی تفاوت عبور کرد.
با توجه به وضعیت حاکم بر جامعه اسلامی در قرونی که این شاعران در آن می زیستند، نمی توان از آنان انتظار داشت که عقیده قلبی خود را به تشیع، صراحتاً ابراز داشته و رسماً با تفکر حاکم در آن زمان درگیر شوند.
بر این اساس، هر اندیشمند، شاعر و ... تنها زمانی می توانست آزادانه به نشر افکار و آثار خود بپردازد که به نوعی خود را موافق با اندیشه رایج در جامعه معرفی کند و در غیر این صورت، فعالیت های فرهنگی او دچار چالش شده و یا متوقف می گشت.
به همین دلیل و با توجه به حساسیت بیش از اندازه ای که نسبت به دیگر مذاهب و به ویژه، شیعیان وجود داشت، مشاهده اشعاری که در ظاهر، مخالف تفکرات شیعی بوده، به تنهایی نمی تواند دلیلی بر سنی بودن سراینده آنها ارزیابی شود.
از طرفی، موضوع انتخاب شده در بسیاری از این اشعار، موضوعاتی هستند که چون مدح سخاوت و ذم بخل، مورد پذیرش تمام فرقه های اسلامی بوده و به دنبال آن، قابل استفاده برای همگان خواهد بود و اثبات شیعه یا سنی بودن شاعر، آسیبی به مفاهیم ارزشمندی که از راه شعر به مخاطب منتقل می شوند، نخواهد رساند.
با این وجود و نظر به اینکه شما اشعاری را برای اثبات سنی بودن برخی شاعران ارائه فرمودید، باید گفت که می توان از اشعار همین شاعران در محدوده همان آدرس های موجود در پرسشتان، مستنداتی در مورد تمایل آنان به مکتب اهل بیت(ع) مشاهده کرد که به برخی از این موارد اشاره می کنیم:
سعدی در بوستان، بعد از آنکه با اشعاری به مدح خلفای چهارگانه پرداخته و می گوید:
نخستین ابوبکر پیر مرید * عمر، پنجه بر پیچ دیو مرید
خردمند عثمان شب زندهدار * چهارم علی، شاه دلدل سوار
در همان قسمت، دعایی را به جانب پروردگار عرضه می دارد:
خدایا به حق بنی فاطمه * که بر قول ایمان کنم خاتمه
اگر دعوتم رد کنی ور قبول * من و دست و دامان آل رسول
"قول ایمان" چیست که خاتمه سخن سعدی قرار گرفته؟!
چرا او به بنی فاطمه سوگند یاد کرده و به دامان آل رسول پناه برده است؟!
و ...
عطار در منطق الطیر خود بعد از آنکه سه مثنوی در مدح خلفای سه گانه سروده، در مثنوی چهارم با این بیان به توصیف مولا علی (ع) می پردازد:
خواجهٔ حق پیشوای راستین * کوه حلم و باب علم و قطب دین
مرتضای مجتبا، جفت بتول * خواجهٔ معصوم، داماد رسول
مقتدا بیشک به استحقاق اوست * مفتی مطلق علی الاطلاق اوست
هم ز اقضیکم علی جان آگه است * هم علی ممسوس فی ذات الله است
در این عبارات، بیشتر دقت فرمایید:
"پیشوای راستین"، "قطب دین"، "خواجهٔ معصوم"، "اقضاکم علی" و سپس به این پرسش، پاسخ دهید که مراد عطار از اینکه مطرح سازد که فردی که استحقاق مقتدا شدن و مفتی مطلق بودن را دارد، علی(ع) است، چه باوری را در اذهان متبادر می سازد؟!
همو در خسرونامه خویش، بعد از آنکه ضمن اشعاری به مدح و ثنای خلفای سه گانه می پردازد، هنگامی که به امام علی(ع) می رسد، چینین می سراید:
امام مطلق ارباب بینش * بدانش آفتاب آفرینش
چو اصل اهل بیت افتاد حیدر * بلی بایست شهر علم رادر
چو شهر علم دین پیغمبر آمد * اگر بابیست آن را حیدر آمد
آیا مصرع "امام مطلق ارباب بینش" به تنهایی کافی نیست تا معتقد شویم که او بصیرت و بینش را تنها در پیروی از علی(ع) می پندارد؟!
عطار به این نیز بسنده نکرده و در ادامه، ضمن مدح و ثنای حسنین(ع)، جلوه هایی دیگر از تفکر شیعی را عرضه می دارد. اشعار او در مورد امام حسن(ع) این است:
لبش قایم مقام حوض کوثر * که بودی چشمهٔ نوش پیمبر
چنان نوشی بزهر آلوده کردند * جگر پر خون دلش پالوده کردند
ز زهرش چون جگر شد پاره پاره * ز غصّه گشت خونین سنگ خاره
دل خصمش نشد از خون جگر رنگ * ولی از درد او خون شد دل سنگ
تنها یک پرسش، در مورد این ابیات کافی است. خصم امام حسن (ع) کیست که قلب او از سنگ، سخت تر است؟ آیا همانی نیست که اهل سنت او را خال المؤمنین قلمداد کرده و راه انتقاد بر او را می بندند؟
عقیده عطار در مورد امام حسین(ع)، اینگونه جلوه گر می شود:
امامی کافتاب خافقینست * امام از ماه تا ماهی حسینست
چو خورشیدی جهان را خسرو آمد * که نه معصوم پاکش پس رو آمد
چو آن خورشید اصل خاندانست * بمهرش نه فلک از پی روانست
آیا این اشاره ای به تفکر شیعه دوازده امامی نیست و آیا اهل سنت، معتقد به عصمت دوازده امام می باشند؟!
و ....
از میان اشعار حافظ و فردوسی نیز می توان به تمایلات شیعی آن دو پی برد. این شعر حافظ:
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان بصدق * بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
و این شعر فردوسی:
منم بندهی اهل بیت نبی * ستاینده خاک پای وصی
نمونه ای از این اشعار هستند.
با این وجود، تأکید می کنیم که بحث و جدل در مورد شیعه و یا سنی بودن این فرهنگ سازان ایرانی، مانع از آن خواهد شد که حتی اشعار پذیرفته شده توسط هر دو گروه، مورد استفاده همگان قرار گیرد.
در این زمینه، می توانید پرسش 6419 (سایت: 6640) که در ارتباط با اعتقادات مولوی مطرح شده را نیز مطالعه فرمایید.