لطفا صبرکنید
44055
- اشتراک گذاری
کلمه "لعب" و "لهو" در کنار یکدیگر، در شش سوره قرآن آمده که در چهار مورد کلمه لعب مقدم بر لهو ذکر شده و در دو جای دیگر کلمه لهو مقدم بر لعب آمده است. این دو لغت به شدت از نطر معنایی نزدیک یکدیگر هستند، بدین جهت تقدم و تأخر هر یک، اختلاف معنایی خاصی را به وجود نمی آورد. اما می توان حکمت هایی را برای این تقدم و تأخر یافت که در پاسخ تفصیلی به آنها پرداخته شده است.
کلمه های «لعب و لهو» در کنار یکدیگر، در شش سوره از قرآن کریم آمده که در چهار مورد واژۀ «لعب» مقدّم بر «لهو» شده است؛ مانند آیۀ شریفۀ «و مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُون ... ».[1]
و در دو جای دیگر کلمه لهو مقدّم بر لعب شده است؛ مانند آیۀ شریفۀ «وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوان... .».[2]
واژۀ «لَعب»، در لغت به معنای بازی است.[3] و «لهو»، آن چیزى است که انسان را از آنچه که براى او لازم و مهم است، باز می دارد.[4] به بیان دیگر، لهو، به معنای مشغول شدن توأم با غفلت است.[5] امّا در بعضی از کتاب های لغت، لهو را به معنای لعب دانسته اند.[6] و چون لعب چیزى است که نفس آدمى را به سوى خود جذب نموده، و از کارهاى عقلایى و واقعى، و داراى اثر باز مى دارد، یکى از مصادیق لهو هم خواهد بود.[7]
برای «لعب» و «لهو»، فرق هایی ذکر شده که چند نمونه بیان می شود:
یک. لعب، کارى است که هیچ هدف عقلانى ندارد، ولى داراى هدف خیالى است، ولى لهو نه هدف عقلانى دارد و نه هدف خیالى؛ اگر چه در واقع خالى از هدف نبوده، ولى مورد احساس و درک نیست.[8]
دو. لعب، بازى است که کودکان می کنند، مانند کار بیهوده ای که دارای فایده نیست، و لهو، بازى جوانان است.[9]
سه. لهو بدون هدف است، در صورتى که لعب به معناى عملى است که هدفى ناپسندیده و بدون احترام دارد، و گاه زندگى فردى لهو است، در آن صورت که برای آن هدف هایى در نظر گرفته نشده باشد، یا توجه به امورى سطحى و غیر محترم دارد.[10]
کلمه "لعب"، نیز به معناى کار و یا کارهاى منظمى است با نظم خیالى و براى غرض خیالى مثل بازی هاى بچهها، زندگى دنیا همان طور که به اعتبارى لهو است، همین طور لعب نیز هست، براى این که فانى و زودگذر است، همچنان که بازی ها این طورند».[11]
بنابر این، تقدّم و تأخّر بین دو لغت، تفاوت معنایی چندانی را به دنبال نخواهد داشت و آیات، تفاوت چندانی را با یکدیگر ندارند.
با این حال می توان دلائلی را برای این تقدم و تأخر یافت که به آنها می پردازیم:
1. یکی از دلائل این تقدم و تاخر، آیات قبل هستند؛ زیرا در قبل از چهار آیه ای که لعب مقدم بر لهو شده، آیاتی وجود دارد که موجودات زمینی مورد خطاب آن هستند. در آیات قبل از آیه 32 انعام و 20 حدید، صحبت بر سر کفار است و این آیات، به نوعی برای گوشزد کردن آنها آمده است. در آیات قبل از آیه 36 سوره محمد و 70 سوره انعام، نیز خطاب اصلی آیه به مسلمانان است.
اما در سوره عنکبوت که تقدم با کلمه لهو است، صحبت بر سر نعمت هایی است که خداوند فرو فرستاده و بیان می دارد که این خداوند است که باران را نازل می کند و ... .
بنابر این می توان این گونه نتیجه گرفت که در سوره عنکبوت حیات دنیا فی نفسه و به صورت مطلق، توصیف شده و این حیات دنیایی، اگر حیات خدائی نباشد و در غیر مسیری که خداوند آن را خواسته است پیش رود و از نعمت های دنیایی در غیر مسیر خداوند استفاده شود، صفتی بهتر از لهو و لعب نمی توان بر آن بار کرد و در این میان لهو بودن نیز چشمگیرتر از لعب قابل صدق بر این حیات دنیایی است، از این باب در این آیات کلمه لهو مقدم شده است، اما در سه آیه دیگر که کلمه لعب مقدم شده، آیه خطاب به کسانی است که در این دنیا زندگی می کنند. حال برای این موجودات عاقل زمینی، اگر خدا را فراموش کنند، لعب بودن و تصورات خام این جهانی و این که این دنیا برای آنها یک بازی کودکانه است که خیلی زود تمام می شود، شایع تر است و خداوند از این باب در این آیات کلمه لعب را مقدم داشته است.
2. در آیاتی که لعب مقدم شده، آیه در مقام تعریف مفهوم حیات دنیایی است. از این باب لعب را که قبح بیشتری نسبت به لهو دارد، مقدم داشته است. اما در سوره عنکبوت به قرینه وجود کلمه "هذه" به دست می آوریم که مصداق خارجی حیات دنیایی مورد توصیف است و در مقام بیان مصداق خارجی لازم است، آنچه که سبب تثبیت خارجی می شود را ذکر کند، به همین جهت لهو را که وضوح بیشتری دارد، مقدم کرده است.[12]
البته هر دو حکمتی که ذکر شد، آیه 51 سوره اعراف را در بر نمی گیرد و این آیه، کلیت دو حکمت مذکور را نقض می کند. مگر این که قائل شویم این آیه دلیل دیگری برای تقدم کلمه لهو دارد، که البته به نظر ما وجود دلیل خاص در این جا، نزدیک تر به ذهن است.
3. نیازی نیست در تمام تقدم و تأخرهای کلمات قرآنی به دنبال حکمت بود، بلکه بسیاری از اینها نیاز به حکمت ندارند و تنها برای تنوع در عبارت و زیبائی آمده اند. در کلمات مورد بحث نیز، علت می تواند تنوع در ذکر باشد، در نتیجه این دو معنا به یکدیگر شبیه بوده و تا حدودی همدیگر را در بر می گیرند و به جهاتی همچون فصاحت و تنوع این گونه آورده شده اند.
[1] . انعام، 32؛ محمد، 36؛ حدید، 20؛ انعام، 70.
[2]. عنکبوت، 64؛ اعراف، 51.
[3]. بستانى، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی- فارسی، ص 124و 756، انتشارات اسلامی، تهران، 1375 ش؛ قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج 6، ص 191، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ ششم، 1371ش.
[4]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودى، ص 748، دارالعلم، الدار الشامیة، دمشق، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[5]. قاموس قرآن، ج 6، ص 211.
[6]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 15، ص 259، دار صادر، چاپ سوم، بیروت، سال 1414 ق.
[7]. طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 14، ص 259، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[8]. گنابادى، سلطان محمد، تفسیر بیان السعادة فى مقامات العبادة، ج 3، ص 43، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت، چاپ دوم، 1408ق؛ المیزان فى تفسیر القرآن، ج 14، ص 259.
[9]. ابوالفتوح رازى، حسین بن على، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج 7، ص 270، تحقیق: یاحقى، محمد جعفر، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، 1408ق.
[10]. مترجمان، تفسیر هدایت، ج 9، ص 456 و 457، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، چاپ اول، 1377ش؛
[11]. موسوى همدانى، سید محمد باقر، ترجمه المیزان، ج 16، ص 225، جامعه مدرسین، قم، 1374 ش.
[12]. مصطفوى، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 10، ص 249، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360 ش.