لطفا صبرکنید
بازدید
19687
19687
آخرین بروزرسانی:
1397/07/11
کد سایت
az22308
کد بایگانی
76905
نمایه
دروغ نگفتن حضرت ابراهیم(ع)
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی|پیامبران
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
بتپرستان از ابراهیم(ع) در مورد شکستهشدن بتها پرسیدند و ایشان بت بزرگ را به عنوان مقصر اعلام کردند! آیا چنین پاسخ دروغی از پیامبر خدا توجیهپذیر است؟!
پرسش
لطفاً تفسیر آیه 63 سوره انبیاء را بیان کنید. میدانیم که همه پیامبران معصوماند. و حضرت ابراهیم(ع) نیز همه بتها را قطع کردند و تبر را بر گردن بت بزرگ قرار دادند، ولی در آنجا دروغ گفتند. این چه توضیحی دارد؟
پاسخ اجمالی
اطرافیان نمرود - پادشاه بتپرست بابل - بعد از شکستهشدن بتها و با توجه به شواهد و قرائن موجود، انگشت اتهام را به سوی ابراهیم(ع) نشانه گرفته و از او پرسیدند: «أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهِیمُ؟!»؛[1] ای ابراهیم! تو این کار را با خدایان ما کردهاى؟!
ابراهیم(ع) با زیرکی تمام و برای نابودی فکر بتپرستی بعد از نابودی بتها، پاسخی به آنان داد که بتپرستان نتوانستند در مقابل آن هیچ دفاعی از عقیده خود ابراز دارند: «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ!»؛[2] بلکه این بت بزرگ بود که این آسیب را به بتهای دیگر وارد کرد، اگر سخن میگویند از آنان بپرسید!
ظاهر این تعبیر با واقعیت تطبیق ندارد، و از طرفی ابراهیم، پیامبر است و هرگز دروغی نمیگوید که مخاطبانش آنرا باور کنند. اهل تفسیر نظریات گوناگونی در این مورد بیان کردهاند،[3] اما اجمال سخن آنکه این سخن ابراهیم(ع) را باید با چشمانداز دیگری بررسی کرد.
در همین راستا باید گفت؛ با آنکه ابراهیم(ع) این عمل را به بت بزرگ نسبت داد، ولى تمام قرائن شهادت میداد که هم او قصد جدى از این سخن نداشت و هم مخاطبانش چنین جدّیتی را در سخن او مشاهده نکردند، و اینگونه بود که «انتقال یک گزارش نادرست به مخاطب» که رکن اصلی گناه «دروغ» است، شکل نگرفت. حضرتشان میخواست عقائد خرافی بتپرستان را به رخ آنان بکشد و به آنها بفهماند که این سنگ و چوبهاى بیجان آنقدر بیعُرضهاند که حتى نمیتوانند یک جمله سخن گفته و از عبادتکنندگانشان یارى بطلبند، تا چه رسد که بخواهند به حل مشکلات آنها بپردازند! نظیر این تعبیر در سخنان روزمره ما فراوان است که براى ابطال گفتار طرف، مسلّمات او را به صورت امر یا اخبار و یا استفهام در برابرش میگذاریم تا محکوم شود و این به هیچوجه دروغ نیست «دروغ آن است که قرینهاى همراه نداشته باشد».[4]
به دیگر سخن؛ حضرت ابراهیم(ع) با این تعبیر خواست آنها را به جهت بتپرستی توبیخ کند که چرا چیزهایی را عبادت میکنند که نه میشنوند، نه میبینند، نه سخن میگویند و نه قدرتی دارند.[5]
در نگاهی دیگر میتوان گفت که حتی اگر چنین سخنی را دروغ بدانیم، دروغی که در نهایت به اصلاحی بیانجامد گناه نیست. در همین راستا، در روایتى از امام صادق(ع) میخوانیم: «به خدا سوگند! بتها هیچ کاری نکردند، اما ابراهیم(ع) نیز مرتکب گناه دروغ نشد ... ابراهیم این سخن را از آن جهت گفت که میخواست افکار آنها را اصلاح کند، و به آنها بگوید که چنین کارى از بتها ساخته نیست!»[6]
جمعى از مفسران نیز احتمال دادهاند که ابراهیم(ع) این مطلب را به صورت یک جمله شرطیه ادا کرد که بر اساس این نظر، سخن ابراهیم(ع) این بود: «اگر بتها سخن میگویند، دست به چنین کارى زدهاند!» و چنین کلامی اساساً دروغ نیست؛ چون ابراهیم(ع) این سخنش را مشروط به شرطی محال کرده بود و هنگامی که شرط نباشد، مشروط هم نخواهد بود. و به عبارتی در خود سخن، این مطلب نهفته بود که اگر بتها سخن نگفتند، شکستن بتها نیز کار آنان نبوده است![7]
اما تفسیر اول صحیحتر به نظر میرسد؛ زیرا جمله شرطیه «إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ» قیدى است براى سؤال کردن «فَسْئَلُوهُم» نه براى جمله «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ» ... و در آیه چنین آمده است که باید از بتهاى دست و پا شکسته سؤال شود که این بلا را چه کسى بر سر آنها آورده است، نه از بت بزرگ؛ زیرا ضمیر «هم» و همچنین ضمیرهاى در عبارت «إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ» همه به صورت جمع است و این با تفسیر اول سازگار است. [8]
ابراهیم(ع) با زیرکی تمام و برای نابودی فکر بتپرستی بعد از نابودی بتها، پاسخی به آنان داد که بتپرستان نتوانستند در مقابل آن هیچ دفاعی از عقیده خود ابراز دارند: «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ!»؛[2] بلکه این بت بزرگ بود که این آسیب را به بتهای دیگر وارد کرد، اگر سخن میگویند از آنان بپرسید!
ظاهر این تعبیر با واقعیت تطبیق ندارد، و از طرفی ابراهیم، پیامبر است و هرگز دروغی نمیگوید که مخاطبانش آنرا باور کنند. اهل تفسیر نظریات گوناگونی در این مورد بیان کردهاند،[3] اما اجمال سخن آنکه این سخن ابراهیم(ع) را باید با چشمانداز دیگری بررسی کرد.
در همین راستا باید گفت؛ با آنکه ابراهیم(ع) این عمل را به بت بزرگ نسبت داد، ولى تمام قرائن شهادت میداد که هم او قصد جدى از این سخن نداشت و هم مخاطبانش چنین جدّیتی را در سخن او مشاهده نکردند، و اینگونه بود که «انتقال یک گزارش نادرست به مخاطب» که رکن اصلی گناه «دروغ» است، شکل نگرفت. حضرتشان میخواست عقائد خرافی بتپرستان را به رخ آنان بکشد و به آنها بفهماند که این سنگ و چوبهاى بیجان آنقدر بیعُرضهاند که حتى نمیتوانند یک جمله سخن گفته و از عبادتکنندگانشان یارى بطلبند، تا چه رسد که بخواهند به حل مشکلات آنها بپردازند! نظیر این تعبیر در سخنان روزمره ما فراوان است که براى ابطال گفتار طرف، مسلّمات او را به صورت امر یا اخبار و یا استفهام در برابرش میگذاریم تا محکوم شود و این به هیچوجه دروغ نیست «دروغ آن است که قرینهاى همراه نداشته باشد».[4]
به دیگر سخن؛ حضرت ابراهیم(ع) با این تعبیر خواست آنها را به جهت بتپرستی توبیخ کند که چرا چیزهایی را عبادت میکنند که نه میشنوند، نه میبینند، نه سخن میگویند و نه قدرتی دارند.[5]
در نگاهی دیگر میتوان گفت که حتی اگر چنین سخنی را دروغ بدانیم، دروغی که در نهایت به اصلاحی بیانجامد گناه نیست. در همین راستا، در روایتى از امام صادق(ع) میخوانیم: «به خدا سوگند! بتها هیچ کاری نکردند، اما ابراهیم(ع) نیز مرتکب گناه دروغ نشد ... ابراهیم این سخن را از آن جهت گفت که میخواست افکار آنها را اصلاح کند، و به آنها بگوید که چنین کارى از بتها ساخته نیست!»[6]
جمعى از مفسران نیز احتمال دادهاند که ابراهیم(ع) این مطلب را به صورت یک جمله شرطیه ادا کرد که بر اساس این نظر، سخن ابراهیم(ع) این بود: «اگر بتها سخن میگویند، دست به چنین کارى زدهاند!» و چنین کلامی اساساً دروغ نیست؛ چون ابراهیم(ع) این سخنش را مشروط به شرطی محال کرده بود و هنگامی که شرط نباشد، مشروط هم نخواهد بود. و به عبارتی در خود سخن، این مطلب نهفته بود که اگر بتها سخن نگفتند، شکستن بتها نیز کار آنان نبوده است![7]
اما تفسیر اول صحیحتر به نظر میرسد؛ زیرا جمله شرطیه «إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ» قیدى است براى سؤال کردن «فَسْئَلُوهُم» نه براى جمله «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ» ... و در آیه چنین آمده است که باید از بتهاى دست و پا شکسته سؤال شود که این بلا را چه کسى بر سر آنها آورده است، نه از بت بزرگ؛ زیرا ضمیر «هم» و همچنین ضمیرهاى در عبارت «إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ» همه به صورت جمع است و این با تفسیر اول سازگار است. [8]
[1]. انبیاء، 62.
[2]. انبیاء، 63.
[3]. ر. ک: طیب، سید عبد الحسین، کلم الطیب در تقریر عقاید اسلام، ص 171، کتابخانه اسلام، چاپ چهارم، 1362ش.
[4]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 13، ص 438، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش؛ نیز ر. ک: طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص 300 – 301، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[5]. علم الهدی، علی بن حسین، تنزیه الأنبیاء(ع)، ص 23، قم، دار الشریف الرضی، چاپ اول، 1377ش.
[6]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 342، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[7]. ر. ک: مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 5، ص 286، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1424ق؛ بروجردی، سید محمد ابراهیم، تفسیر جامع، ج4، ص: 345، تهران، انتشارات صدر، چاپ ششم، 1366ش؛ نیشابوری، محمود بن ابو الحسن، إیجاز البیان عن معانی القرآن، ج 2، ص 560، بیروت، دار الغرب الاسلامی، چاپ اول، 1415ق.
[8]. تفسیر نمونه، ج 13، ص 439.
نظرات