لطفا صبرکنید
4305
- اشتراک گذاری
در آیهی 27 سوره حدید خدای متعال میفرماید: پیروان مسیح(ع) از پیش خود رهبانیتى بدعت نهادند که ما چنین چیزی را از آنان نخواسته بودیم، بلکه تنها از آنان خواسته بودیم که در راه رضایت خداوند بکوشند: «...وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ».
در ادامه آیه آمده است: اما حق آنرا نیز به خوبی ادا نکردند: «فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها».
در مورد اینکه منظور از «ادا نکردن حق» دقیقاً چیست؟ و رهبانیت چه حقی بر پیروان مسیح(ع) داشت، در روایات و تفاسیر مطالبی مطرح شده است؛ مانند:
- استثنای (الّا) در این آیه، استثنای منقطع است. بدین معنا که ما آن رهبانیت را بر آنان واجب نکرده بودیم، بلکه خود آنان براى خوشنودى خدا و به دست آوردن رضایت او، چنین روشی را برای خود برگزیدند، ولى آنگونه که باید، همان رهبانیت خودساخته را حفظ نکرده، و از حدود آن تجاوز کردند.
از این بخش از آیه استفاده میشود، رهبانیتى که پیروان عیسی(ع) از پیش خود ساختند، هرچند خداى متعال آنرا تشریع نکرده بود، ولى به هر حال مورد رضایت خداى تعالى بود؛[1] چرا که در آغاز نوعى زهدگرایى و از ابداعات نیک محسوب میشد، مانند بسیارى از مراسم و سنتهاى حسنهاى که هم اکنون در میان مردم رایج است، و کسى نیز روى آن به عنوان تشریع و دستور خاص شرع تکیه نمیکند، ولى مشکل آنجا بود که این سنت بعدها به انحراف گرایید و آلوده با خرافات و مسائلی مخالف فرمان الهى و حتی ارتکاب برخی گناهان شد، تعبیر قرآن به جملهی «فما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها»؛ دلیل بر آن است که اگر حق آن ادا میشد سنت خوبى بود.[2]
بنابر این ضمیر «رَعَوْها» و «رِعایَتِها» به رهبانیت برمیگردد، و معنایش این است که پیروان مسیح آنگونه که سزاوار بود حق رهبانیت را رعایت نکردند، بلکه اکثر آنها به تثلیث گراییدند.
- برخی معتقدند؛ اگر چه این رهبانیت تشریع از سوی خدا نبود و خود پیروان مسیح آنرا به جهت خشنودی خدا بر خود ابداع کردند، اما همین ابداع مانند نذر است که بر نذر کننده واجب است، نذر خویش را ادا کند؛ چون عهدی است با خدا و شکستن آن جایز نیست.[3] اما مسیحیان بر این عهد خود پایدار نماندند.
- در روایتی از عبد اللَّه بن مسعود در تفسیر «فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها» نقل شده است: روزى در کنار پیامبر(ص) بودم، حضرت فرمود: میدانى چرا بنیاسرائیل رهبانیت را ابداع کردند؟ گفتم خداى تعالى و رسول او داناترند. فرمود: بعد از عیسى گروهی از جباران و ستمگران بر آنها مسلط گشتند، و فسق و گناه را علنی کردند؛ مؤمنان از بنیاسرائیل با آنها به مقابله برخاستند و به شهادت رسیدند. سه مرتبه این نبرد و مقابله انجام شد که اکثر آنها کشته شدند و اقلیتی ماندند که گفتند؛ اگر ما بعد از این با جباران به نبرد بپردازیم همهی ما کشته خواهیم شد و کسى که عبادت خداى تعالى انجام دهد یافت نخواهد شد؛ لذا بهتر آن است که متفرق شویم و در دل کوهها پناه گیریم تا آنکه خدای متعال پیامبری را که به عیسى وعده داده، مبعوث گرداند. پس از آن رهبانیت را برگزیدند، اما زمانی که من مبعوث شدم بعضى به من ایمان آوردند و بعضى کافر شده به تثلیث قائل شدند. پس هر کس به من ایمان آورد، رعایت رهبانیت مبتدعه خود را کرده، و هر کس ایمان نیاورد رعایت آنرا چنانچه حقش بوده نکرده است.[4]
بر اساس این روایت، رعایت حق رهبانیت در اینجا ایمان به پیامبر اسلام(ص) است؛ یعنی همان پیامبری که عیسی(ع) آمدنش را به پیروان خویش مژده داده بود.
- نظر دیگر آن است که اینها رهبانیت را برای خوشنودی و رضای خداوند بدعت نمودند، اما در مقام عمل، آنرا برای دنیاطلبی و ریاکاری انجام دادند.[5] و بدیهی است رهبانیتی که توأم با ریا و دنیاطلبی باشد مورد پذیرش خدای متعال نیست، بنابر این حق رهبانیت ادا نشده است.
- برخی نیز معتقدند؛ صالحان و مؤمنان از پیروان عیسی رهبانیت را شروع نمودند و بر همان اساس عمل کرده و از دنیا رفتند، اما نسل بعدی فقط در زبان به آنها اقتدا نمودند، نه در عمل، و اینها کسانی هستند که حق رهبانیت را رعایت نکرده بودند.[6]
قابل توجه است که بیشتر این تفاسیر، منافاتی با یکدیگر نداشته، بلکه هر کدامشان از منظری خاص به آیه پرداختهاند.
[1]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 173، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[2]. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 23، ص 383، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[3]. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 4، ص 482، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ سوم، 1407ق.
[4]. ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، تحقیق، یاحقی، محمد جعفر، ناصح، محمد مهدی، ج 19، ص 45، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1408ق.
[5]. ر. ک: فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 29، ص 474، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
[6]. ر. ک: همان.