لطفا صبرکنید
1539
- اشتراک گذاری
«علیة کل شیء لنفسه محال»، یعنی هیچگاه شیء(چیزی) نمیتواند علت خودش باشد؛ زیرا علت همواره بر معلول مقدم است؛ یعنی هنگامی که گفته میشود (الف) علت (ب) است، مقصود این است که هستی (ب) از هستی (الف) است؛ و این معنا هنگامی میتواند صادق باشد که (الف) بر (ب) مقدم باشد.
بنابراین، علت ذاتا بر معلول مقدم است. در این صورت اگر چیزی را برای خودش علت فرض کنیم، لازم میآید آن چیز دارای دو وجود باشد که یکی از آن دو وجود علت باشد و مقدم، و دیگری معلول باشد و مؤخر؛ و این امر بالضروره باطل و محال است. به این ترتیب، هیچگاه چیزی نمیتواند علت خود باشد؛ چراکه اگر شیء علت خود باشد، مستلزم امری محال است و چیزی که مستلزم امر محال باشد، خود محال است.
وجه دیگری که میتوان برای امتناع علیت شیء نسبت به خویش ذکر کرد، این است که گفته میشود:
هر شیء در مقام ذات خویش مصداق حمل «هو هو» است. اکنون اگر فرض شود که شیء نسبت به خودش علت است، به حکم اینکه هر علت غیر معلول است، مصداق حمل «هو لا هو» خواهد شد. در این هنگام لازم میآید که یک شیء هم مصداق «حمل هو هو» باشد، و هم مصداق حمل «هو لا هو»؛ و این امر بالضروره ممتنع است.
نخستین فیلسوف اسلامی که این قاعده را در آثار خویش آورده و برای اثبات امتناع آن استدلال کرده، یعقوب بن اسحاق کندی است.
ابونصر فارابی(معلم ثانی)، نیز این قاعده را مطرح کرده و برای اثبات امتناع آن استدلال نموده است. وی از طریق این قاعده به اثبات مسئلهای دست یافت که همواره بین حکما و متکلمان مورد اختلاف بوده است. بر خلاف آنچه اشاعره در باب عینیت وجود و ماهیت قائلاند، بیشتر حکما، وجود را عارض بر ماهیت میدانند و در مقام اندیشه، آنها را از یکدیگر جدا و قابل انفکاک میدانند، اگر چه در اتحاد خارجی آن دو شکی را به خود راه نمیدهند. چنانکه ملا هادی سبزواری میگوید:
ان الوجود عارض الماهیة تصورا و اتحدا هویة[1]
ولی در باب عروض وجود بر ماهیت، این مسئله مورد اختلاف بوده است که آیا ماهیت معروض، میتواند علت عروض وجود بر خود باشد یا نه؟
برخی، علتبودن ماهیت را نسبت به عروض وجود بر خود ماهیت جایز دانستهاند، ولی بیشتر حکما و محققان آنرا جایز نمیدانند. فارابی، از جمله کسانی است که علتبودن ماهیت را نسبت به عروض وجود بر خود ماهیت جایز نمیداند؛ زیرا هستی معلول همواره از هستی علت سرچشمه میگیرد و به این ترتیب، میتوان هستی علت را مفید، و هستی معلول را مستفید نامید. اکنون اگر ماهیت معروض را علت عروض وجود بر خود آن ماهیت بدانیم، لازم میآید ماهیت هم مفید باشد و هم مستفید؛ زیرا از این نظر که در مقام علت قرار گرفته مفید است، و از نظر اینکه معروض وجود واقع شده مستفید است، و این امر بالضروره باطل است؛ چون شیء واحد نمیتواند هم فاعل باشد و هم قابل.
حال اگر کسی اشکال کند که: ماهیت معروض و وجود عارض، هر کدام نسبت به دیگری میتوانند علت باشند. در پاسخ گفته میشود: دو شیء نسبت به یکدیگر هرگز نمیتوانند علت باشند.
به عنوان مثال، اگر دو شیء را (الف) و (ب) فرض کنیم، و (الف) را علت (ب) و (ب) را علت (الف) بدانیم، هستی (الف) از نظر اینکه علت هستی (ب) است بر هستی (ب) مقدم است؛ و چیزی که بر هستی (ب) مقدم است، هرگز نمیتواند معلول (ب) قرار گیرد؛ زیرا اگر (الف) در عین اینکه علت (ب) است معلول (ب) نیز قرار گیرد، لازم میآید (الف) از نظر اینکه علت (ب) است، بر (ب) مقدم باشد و از نظر اینکه معلول (ب) است، از (ب) متأخر باشد. در حالی که شیء واحد در آن واحد نمیتواند هم مقدم باشد و هم مؤخر.
اشکال دیگری که از فرض علتبودن دو شیء نسبت به یکدیگر مانند علیت (الف) نسبت به (ب)، و علیت (ب) نسبت به (الف) پیدا میشود، این است که لازم میآید (ب) مثلا علت خود (ب) باشد، زیرا علت علت شیء، علت شیء است. بنابراین، اگر (ب) را علت (الف) بدانیم و (الف) را علت (ب) فرض کنیم، به حکم اینکه علت علت شیء، علت شیء است، (ب) علت (ب) است، چون (ب) علت الف است و (الف) علت (ب) است؛ پس (ب) علت (ب) است. و این امر بالضروره باطل است؛ زیرا مستلزم این است که وجود (ب) بر وجود (ب) مقدم باشد، و استحاله تقدم شیء بر نفس، از بدیهیات است. در اینجا است که فارابی، از طریق قاعده مورد بحث که هیچگاه شیء نمیتواند علت خویش باشد، به اثبات این مسئله دست مییابد که هیچگاه ماهیت معروض نمیتواند علت وجود عارض بر خود باشد.[2]
[1]. سزواری، ملاهادی، شرح المنظومة، ص 18، انتشارات دار العلم.
[2]. ر. ک: ابراهیمی دینانی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، ج 2، ص 366- 370، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366.