لطفا صبرکنید
2738
«تسعة رهط»، یعنی «نه گروه» و مقصود از آن بنابر برخی از تفاسیر، نه نفر از سران و بزرگان قوم ثمود است که در کشتن ناقه صالح(ع) نقش داشتند:
«وَ کانَ فِی الْمَدینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ»؛[i] و در شهر نه نفر (یا نه گروه) بودند که در آن سرزمین فساد میکردند و اصلاحگر نبودند.
لغتشناسان میگویند: «رهط» به معناى خویشاوندان کمتر از ده نفر است. و بعضى گفتهاند تا چهل نفر را هم شامل میشود.[ii] بنابر این، اگر در بعضی از تفاسیر، «تسعه رهط» به «نه نفر» ترجمه شد؛ دلیلش آن است که این نه نفر از سران گروه و قبیله بودند و افراد قبیله از آنها پیروی میکردند و در واقع همهی کارهای گروه و قبیله به سران و رؤسای قبایل منتسب بود.
در شهر حجر که محل رسالت صالح پیامبر بود نه نفر از سران کفر و شرک بودند که در برابر آنحضرت به دشمنی برخاسته و در کشتن شتر صالح همپیمان شده بودند.[iii]
در اسامی این نه نفر اختلاف است. غزنوی اسامی آنها چنین اعلام میکند: قدار بن سالف، مصدع، أسلم، دسما، ذهیم، ذعما، ذعیم، قتال و صداق.
ابن إسحاق میگوید: قدار بن سالف و مصدع ابن مهرع رهبران این گروه نه نفره بودند.[iv]
ابن عباس با مقداری اختلاف نام آنها را اینچنین ذکر کرده است: قدار بن سالف، مصدع، دهمى، دهیم، دعمى، دعیم، اسلم، قتال و صداف.[v]
زمخشری در تفسیر کشاف؛ اما آنها را اینگونه معرفی میکند: الهذیل بن عبد رب، غنم بن غنم، رباب بن مهرج، مصدع بن مهرج، عمیر بن کردبة، عاصم بن مخرمة، سبیط بن صدقة، سمعان بن صفى، قدار بن سالف.[vi]
اما اینکه چرا خدای متعال این نه نفر را به فساد در زمین متهم نمود، در حالی که همهی کفار در روی زمین اهل فساد هستند؛ دلیلش این است که این نه نفر تمام سعی و تلاش خود را در کشتن شتر صالح به کار بستند و برای کشتن صالح در میان قوم ثمود همپیمان شده بودند.[vii]
با توجه به آنچه گفته شد، آیه فوق در مقام بیان یک اتفاق تاریخی است. و آن این استکه در منطقه رسالت حضرت صالح(ع) که همان شهر حجر بود، نه نفر از اشرافزادگان و سران کفر بودند که نه تنها خدا را اطاعت نمیکردند و اصلاحگر نبودند، بلکه در آن سرزمین فساد و تباهى میکردند، و تمام تلاش خود را به کار بستند و ناقه صالح را کشتند.
[i]. نمل، 48.
[ii]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 367، دمشق، بیروت، دارالقلم، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.
[iii]. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 14، ص 215، تهران، چاپ اول، 1364ش.
[iv]. همان.
[v]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 7، ص 354، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[vi]. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 3، ص 372، بیروت، چاپ سوم، 1407ق.
[vii]. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 108، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1412ق.