لطفا صبرکنید
1017
در یک آیه از قرآن کریم، «مؤتفکه» به صورت مفرد، و در دو آیه دیگر «مؤتفکات» به صورت جمع آمده است که تمام موارد ناظر به شهر و یا شهرهای ویران شده و اهالی آنها است:
«وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوى»؛[1]و مؤتفکه را نابود کرد.
«...وَ الْمُؤْتَفِکاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ...»؛[2] و شهرهاى ویران شده که پیامبرانشان با دلایل روشن به سویشان آمدند.
«... وَ الْمُؤْتَفِکاتُ بِالْخاطِئَةِ»؛[3] و (اهالی) شهرهاى زیر و رو شده مرتکب خطا شدند.
اگرچه این واژه را میتوان در مورد تمام شهرهایی که با عذاب الهی ویران شدهاند به کار برد؛ اما با توجه به شواهد پیرامونی و نیز روایات تفسیری، میتوان نتیجه گرفت که منظور از «مؤتفکات» در قرآن، شهرهایی است که قوم لوط در آنها سکونت داشته و طریق عبودیت را به خطا پیمودند.[4] حق را به باطل و فساد آمیختند.
طبیعی است که منظور از مؤتفکات، ساکنان این شهرها هستند نه خود شهرها؛ زیرا که از شهرها گناه سر نمیزند![5]
علت نامگذاری به مؤتفکه به جهت زیر و رو شدن آن شهرها است.[6]
برخی از مفسران مؤتفکات را پنج شهر به نامهای: صعبه، صعده، عمره، دوما، و سدوم اعلام کردهاند.[7]
برخی نیز گفتهاند: مؤتفکات چهار شهر سدوم، عامورا، صابورا، و دامورا بود.[8]
شهر بصره نیز در روایتی یکی از مؤتفکات معرفی شده است.[9]
بر اساس روایتی از امام علی(ع)، سرزمین بابل هم یکی از مؤتفکات بود.[10]
گفتنی است؛ این احتمال نیز وجود دارد که برخی از آنچه در روایات به عنوان شهرهای ویرانشده و مؤتفکة اعلام شده، ناظر به معنای اعم آن بوده و لزوما ناظر به شهرهای محل سکونت قوم لوط نباشد.
[1]. نجم، 53.
[2]. توبه 70.
[3]. حاقه، 9.
[4]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 393، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[5]. سور آبادی، ابوبکر عتیق بن محمد، تفسیر سور آبادی، تحقیق، سعیدی سیرجانی، علی اکبر، ج 4، ص 2673، تهران،، فرهنگ نشر نو، چاپ اول، 1380ش.
[6]. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 19، ص 262، تهران، ناصر خسرو، تهران، چاپ اول، 1364ش.
[7]. حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 10، ص 135، بیروت، دارالفکر، بی تا.
[8]. بلخی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقیق، شحاته، عبدالله محمود، ج 4، ص 422، بیروت، دار إحیاء التراث، چاپ اول، 1423ق.
[9]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج 2، ص 384، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[10]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 204، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق.