لطفا صبرکنید
بازدید
12743
12743
آخرین بروزرسانی:
1392/09/04
کد سایت
fa33697
کد بایگانی
40802
نمایه
غزوه حمراء الاسد
طبقه بندی موضوعی
جنگهای پیامبر ص
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
غزوه «حمراء الأسد» چرا انجام شد و چه تأثیرى به جاى نهاد؟
پرسش
غزوه «حمراء الأسد» چرا انجام شد و چه تأثیرى به جاى نهاد؟
پاسخ اجمالی
پیامبر اسلام(ص) یک روز بعد از برگشت از جنگ احد، شرکت کنندگان در این جنگ را فرا خوانده و آنها را برای نبردی دیگر دعوت کرد. او حتی مجروحان را به لشکر آورد و اجازه همراهی را به افرادی نداد که در جنگ احد حاضر نبودند. علت حرکت پیامبر(ص) این بود که ایشان با خبر شدند که سپاه مکه تصمیم حمله مجدد به شهر مدینه و یکسره کردن کار مسلمانان را دارند؛ لذا جنگجویان احد را دوباره فرا خواند و به همراه آنان به سوی دشمن حرکت کرد و در منطقهای به نام «حمراء الأسد» که در چند مایلی مدینه بود، اردو زد. در این میان شخصی از اهالی مکه – که ظاهراً نظر مثبتی هم نسبت به مسلمانان داشت – لشکرکشی مجدد پیامبر و یارانش را دیده و این خبر را با مبالغه در تعداد جنگجویان مسلمان به گوش لشکر مکه رساند، او به گونهای صحبت کرد که آنها را از حرکت به سمت مدینه منصرف نمود و اینگونه این واقعه بدون درگیری به پایان رسید. در تاریخ، این ماجرا را به نام واقعه «حمراء الاسد» میشناسند.
پاسخ تفصیلی
مسلمانان که در جنگ اُحُد شکست خورده بودند، با کشتهها و مجروحان قابل ملاحظهای به مدینه بازگشتند. اما در روز بعد از بازگشت، پیامبر(ص) بلال را فرستاد تا به مردم هشدار دهد.[1] پیامبر دستور داد که سپاهیانی که در احد حضور داشتند، خود را براى شرکت در جنگ دیگرى آماده کنند،[2] مخصوصاً فرمان داد که مجروحان جنگ احد به صفوف لشکر بپیوندند.[3] این تصمیم از برای افرادی که تازه از جنگ برگشته و هنوز خستگی و آسیب جنگ در درون آنها بود، قطعاً سخت و سؤال برانگیز نشان میداد، اما اصحاب پیامبر(ص) با هر نیّت و میلی که بود به لشکر پیوستند. حتی آنهایی که به شدّت مجروح بودند نیز در این حرکت قرار گرفتند و تقریباً شرکت کنندگان در احد، همگی در این جنگ شرکت کردند.[4] همچنین پیامبر(ص) به افرادی که در احد نبودند نیز اجازه نداد آنها را همراهی کنند.[5] این تصمیم نیز در مرحله اول موضوعی سؤال برانگیز بوده است.
اما علت حرکت پیامبر(ص) به این جهت بود که ایشان از یک فرد مکی که به مدینه آمده بود، در مورد لشکر مکه پرسید و او در پاسخ گفت: جنگجویان مکه که در احد بودهاند، خود را ملامت میکنند که شما را رها کردهاند. لشکر دشمن پس از پیروزی در احد، در غرور خود غوطهور شده و تصمیم حمله مجدد به شهر مدینه و یکسره کردن کار مسلمانان را دارد؛[6] لذا پیامبر(ص) مردم را فرا خوانده و به سوی آنها حرکت کرد و در منطقهای به نام «حمراء الأسد» که در چند مایلی مدینه بود اردو زدند. در این زمان خبر خروج نیروی پیامبر(ص) به لشکر مکه رسید و آنها را متعجب کرد، اما بعد از این، واقعه دیگری رخ داد که به نفع لشکر اسلام تمام شد و میتوان آنرا مصداق امداد الهی دانست، و آن واقعه این بود که؛ یکى از مشرکان به نام معبد خزاعى از مدینه به سوى مکه میرفت و مشاهده وضع پیامبر(ص) و یارانش او را به سختى تکان داد، عواطف انسانى او تحریک شد و به پیامبر گفت: مشاهده وضع شما براى ما بسیار ناگوار است، اگر استراحت میکردید براى ما بهتر بود. این سخن را گفت و از آنجا گذشت و در سرزمین «روحاء» به لشکر ابوسفیان رسید، ابوسفیان از او درباره پیامبر اسلام(ص) سؤال کرد، او در جواب گفت: محمد را دیدم با لشکرى انبوه که تاکنون همانند آنرا ندیده بودم، در تعقیب شما هستند و به سرعت پیش میآیند. ابوسفیان با نگرانى و اضطراب گفت: چه میگویى؟ ما آنها را کشتیم و مجروح ساختیم و پراکنده نمودیم، معبد خزاعى گفت: من نمیدانم شما چه کردید؟ همین میدانم که لشکرى عظیم و انبوه، هم اکنون در تعقیب شما است. ابوسفیان و یاران او تصمیم قطعى گرفتند که به سرعت، عقبنشینى کرده و به مکه بازگردند و براى اینکه مسلمانان آنها را تعقیب نکنند و آنها فرصت کافى براى عقبنشینى داشته باشند از جمعى از قبیله عبد القیس که از آنجا میگذشتند و قصد رفتن به مدینه براى خرید گندم را داشتند خواهش کردند که به پیامبر اسلام و مسلمانان این خبر را برسانند که ابوسفیان و بتپرستان قریش با لشکر انبوهى به سرعت به سوى مدینه میآیند تا بقیه یاران پیامبر را از پاى در آورند. هنگامى که این خبر، به پیامبر و مسلمانان رسید، گفتند: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ»؛ یعنی خدا ما را کافى است و او بهترین مدافع ما است، اما هرچه انتظار کشیدند خبرى از لشکر دشمن نشد، لذا پس از سه روز توقّف، به مدینه بازگشتند[7] و اینگونه این واقعه به پایان رسید. بنابر این، اطلاق غزوه بر این حرکت پیامبر(ص) و یارانش از باب مجاز میباشد؛ زیرا در واقع جنگی رخ نداد و این جریان تنها حرکتی برای پیشگیری از تهدید دشمن بوده و برخوردی میان آنها واقع نشد.
در این زمان آیاتی نازل شد که اشاره به همین داستان داشته[8] و طی آن، پاداش عظیمی برای همراهان پیامبر در این شرایطی نوید داده شد: «آنها که دعوت خدا و پیامبر(ص) را، پس از آن همه جراحاتى که به ایشان رسید، اجابت کردند (و هنوز زخمهاى میدان احد التیام نیافته بود، به سوى میدان «حمراء الاسد» حرکت نمودند) براى کسانى از آنها، که نیکى کردند و تقوا پیش گرفتند، پاداش بزرگى است. اینها کسانى بودند که (بعضى از) مردم، به آنان گفتند: مردم [لشکر دشمن] براى (حمله به) شما اجتماع کردهاند از آنها بترسید! اما این سخن، بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را کافى است و او بهترین حامى ما است».[9]
اما علت حرکت پیامبر(ص) به این جهت بود که ایشان از یک فرد مکی که به مدینه آمده بود، در مورد لشکر مکه پرسید و او در پاسخ گفت: جنگجویان مکه که در احد بودهاند، خود را ملامت میکنند که شما را رها کردهاند. لشکر دشمن پس از پیروزی در احد، در غرور خود غوطهور شده و تصمیم حمله مجدد به شهر مدینه و یکسره کردن کار مسلمانان را دارد؛[6] لذا پیامبر(ص) مردم را فرا خوانده و به سوی آنها حرکت کرد و در منطقهای به نام «حمراء الأسد» که در چند مایلی مدینه بود اردو زدند. در این زمان خبر خروج نیروی پیامبر(ص) به لشکر مکه رسید و آنها را متعجب کرد، اما بعد از این، واقعه دیگری رخ داد که به نفع لشکر اسلام تمام شد و میتوان آنرا مصداق امداد الهی دانست، و آن واقعه این بود که؛ یکى از مشرکان به نام معبد خزاعى از مدینه به سوى مکه میرفت و مشاهده وضع پیامبر(ص) و یارانش او را به سختى تکان داد، عواطف انسانى او تحریک شد و به پیامبر گفت: مشاهده وضع شما براى ما بسیار ناگوار است، اگر استراحت میکردید براى ما بهتر بود. این سخن را گفت و از آنجا گذشت و در سرزمین «روحاء» به لشکر ابوسفیان رسید، ابوسفیان از او درباره پیامبر اسلام(ص) سؤال کرد، او در جواب گفت: محمد را دیدم با لشکرى انبوه که تاکنون همانند آنرا ندیده بودم، در تعقیب شما هستند و به سرعت پیش میآیند. ابوسفیان با نگرانى و اضطراب گفت: چه میگویى؟ ما آنها را کشتیم و مجروح ساختیم و پراکنده نمودیم، معبد خزاعى گفت: من نمیدانم شما چه کردید؟ همین میدانم که لشکرى عظیم و انبوه، هم اکنون در تعقیب شما است. ابوسفیان و یاران او تصمیم قطعى گرفتند که به سرعت، عقبنشینى کرده و به مکه بازگردند و براى اینکه مسلمانان آنها را تعقیب نکنند و آنها فرصت کافى براى عقبنشینى داشته باشند از جمعى از قبیله عبد القیس که از آنجا میگذشتند و قصد رفتن به مدینه براى خرید گندم را داشتند خواهش کردند که به پیامبر اسلام و مسلمانان این خبر را برسانند که ابوسفیان و بتپرستان قریش با لشکر انبوهى به سرعت به سوى مدینه میآیند تا بقیه یاران پیامبر را از پاى در آورند. هنگامى که این خبر، به پیامبر و مسلمانان رسید، گفتند: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ»؛ یعنی خدا ما را کافى است و او بهترین مدافع ما است، اما هرچه انتظار کشیدند خبرى از لشکر دشمن نشد، لذا پس از سه روز توقّف، به مدینه بازگشتند[7] و اینگونه این واقعه به پایان رسید. بنابر این، اطلاق غزوه بر این حرکت پیامبر(ص) و یارانش از باب مجاز میباشد؛ زیرا در واقع جنگی رخ نداد و این جریان تنها حرکتی برای پیشگیری از تهدید دشمن بوده و برخوردی میان آنها واقع نشد.
در این زمان آیاتی نازل شد که اشاره به همین داستان داشته[8] و طی آن، پاداش عظیمی برای همراهان پیامبر در این شرایطی نوید داده شد: «آنها که دعوت خدا و پیامبر(ص) را، پس از آن همه جراحاتى که به ایشان رسید، اجابت کردند (و هنوز زخمهاى میدان احد التیام نیافته بود، به سوى میدان «حمراء الاسد» حرکت نمودند) براى کسانى از آنها، که نیکى کردند و تقوا پیش گرفتند، پاداش بزرگى است. اینها کسانى بودند که (بعضى از) مردم، به آنان گفتند: مردم [لشکر دشمن] براى (حمله به) شما اجتماع کردهاند از آنها بترسید! اما این سخن، بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را کافى است و او بهترین حامى ما است».[9]
[1]. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الإسلام، ج 2، ص 223، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ دوم، 1409ق.
[2]. مقریزی، تقی الدین، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج 1، ص 178، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1420ق.
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 3، ص 175، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[4]. بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ج 1، ص 338، ریاض، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1417ق.
[5]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر، تحقیق: خلیل شحادة، ج 2، ص 437، بیروت، دار الفکر، چاپ دوم، 1408 ق.
[6]. ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج 4، ص 48، دار الفکر، بیروت، بیتا.
[7]. البدایة و النهایة، ج 4، ص 49 – 50؛ تفسیر نمونه، ج 3، ص 175 – 176.
[8]. واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، تحقیق: زغلول، کمال بسیونی، ص 134، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1411ق؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوی جزائری، طیب، ج 1، ص 125 – 126، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، 1404ق.
[9]. آل عمران، 172 – 173: «الَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابهَمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُواْ مِنهْمْ وَ اتَّقَوْاْ أَجْرٌ عَظِیمٌ (172) الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَ قَالُواْ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ (173)».
نظرات