لطفا صبرکنید
بازدید
19990
19990
آخرین بروزرسانی:
1397/07/11
کد سایت
fa40049
کد بایگانی
48862
نمایه
تفسیر آیه 67- 68 یوسف
اصطلاحات
حضرت یعقوب (ع)
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی|پیامبران
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
چرا یعقوب پیامبر(ع) به فرزندانش گفت که از یک دروازه وارد مصر نشوند؟
پرسش
حضرت یعقوب(ع) به فرزندانشان فرمودند که از یک دروازه وارد مصر نشوید، اما با این وجود در خواست خدا تغییری نیست، آیا این نشانی از جبرگرایی نیست؟
پاسخ اجمالی
بنابر آیات قرآن، حضرت یعقوب(ع) به فرزندانش دستور داد که از یک دروازه وارد شهر نشوند. مشهور مفسران بر این اعتقادند که علت دستور حضرت یعقوب این بود که برادران یوسف، از زیبایی بهرهمند بودند و قیافههایشان جلب توجه میکرد، و پدر آنها نگران بود که جمعیت یازده نفرى آنها که مشخص بود با یکدیگر نسبتی دارند، توجه مردم را به خود جلب کند، او نمىخواست از این راه، چشم زخمى به آنها برسد.
حضرت یعقوب(ع) در ادامه میگوید: «و البته من نمىتوانم هیچ حادثهاى را که از سوى خدا براى شما رقم خورده از شما برطرف کنم، حکم فقط ویژه خداست». این گفتار به معنای پذیرش جبر نیست؛ زیرا در این آیه اشاره به قضا و قدر الهی دارد که منافی با اختیار انسان نیست.
حضرت یعقوب(ع) در ادامه میگوید: «و البته من نمىتوانم هیچ حادثهاى را که از سوى خدا براى شما رقم خورده از شما برطرف کنم، حکم فقط ویژه خداست». این گفتار به معنای پذیرش جبر نیست؛ زیرا در این آیه اشاره به قضا و قدر الهی دارد که منافی با اختیار انسان نیست.
پاسخ تفصیلی
زمانی که حضرت یعقوب(ع) فرزندان خود را برای دومین بار به مصر میفرستاد، به آنان توصیه کرد: «یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ ...».[1]
در اینکه چرا یعقوب دستور داد فرزندانش از یک دروازه وارد شهر نشوند، مفسران دلایلی ذکر کردهاند:
1. مشهور مفسران بر این اعتقادند که علت دستور حضرت یعقوب(ع) این بود که برادران یوسف، از زیبایی بهرهمند بودند -آنها اگر چه یوسف نبودند ولى برادر یوسف بودند- قیافههایشان جلب توجه میکرد، و پدرشان نگران بود که جمعیت یازده نفرى آنها که مشخص بود نسبتی با یکدیگر دارند، توجه مردم را به خود جلب کند، او نمىخواست از این راه چشم زخمى به آنها برسد.[2]
2. توجیه دیگر آنکه وارد شدن دسته جمعى آنها به یک دروازه و حرکت گروهى آنان، شاید حسد حسودان را برانگیزد، و نسبت به آنها نزد دستگاه حکومت بدگویی کنند، و آنها را به عنوان یک جمعیت بیگانه که قصد خرابکارى دارند مورد سوء ظن قرار دهند؛ لذا پدر به آنها دستور داد از دروازههاى مختلف وارد شهر شوند تا جلب توجه نکنند.[3]
دلایل دیگری نیز برای این دستور ذکر شده است که در این مختصر نیازی به بیان آنها نیست.[4]
حضرت یعقوب(ع) در ادامه گفتار خود بیان میکند: «... وَ ما أُغْنی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ».[5] تعبیر «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ» از جمله گفتارهایی است که در تاریخ اسلام بسیار مورد استفاده قرار گرفته است. خوارج مهمترین گروهی بودند که از این شعار با تفسیر خاص خود استفاده کردند که البته ارتباطی به بحث جبر و اختیار ندارد.
نکته اصلی در این بخش آیه، آن است که گفتار یعقوب(ع) به معنای پذیرش جبر نیست؛ زیرا این آیه اشاره به قضا و قدر الهی دارد.[6] در آیه بیان میشود که اگر خداوند بخواهد امری را بر شما انجام دهد، من پیامبر نیز نمیتوانم جلوی آنرا بگیرم. آری اگر قضای حتمی الهی بر ما وارد شود، هیچ چیز و هیچ کسی را یارای مقاومت و مخالفت در مقابل آن نیست. حال چه فرزندان یعقوب با هم وارد شهر شوند و چه جداگانه و از درهای مختلف!
اما این به معنای جبر نیست، زیرا با توکل، توسل و دعا میتوان بسیاری از تقدیرات غیر حتمی را تغییر داد و به همین جهت یعقوب پیامبر در ادامه، توکل خود بر خدا را اعلام کرده و دیگران را نیز به این امر توصیه میکند.[7]
علاوه بر این باید توجه داشت که انسان مأمور به انجام اسباب عادی و طبیعی است. همچنین باید معتقد باشد که چیزی به او نمیرسد، مگر اینکه خداوند آنرا قصد کرده باشد؛ انسان باید از خوردن مواد سمی و غذاهای مهلک بپرهیزد و تلاش در کسب غذاهای پاک و سالم نماید؛ اما این تلاش خارج از قضا و قدر الهی نیست؛ لذا نباید از توکل و دعا غافل شد.
یعقوب(ع) در ابتدا با توجه به اسباب عادی میگوید که فرزندان از یک دروازه وارد نشوند، در عین حال میداند که هر آنچه خدا بخواهد واقع میشود و تنها بر او توکل میکند.
البته همیشه اینگونه نیست که امور بر اساس اسباب عادی که انسان انجام داده پیش برود و برخی امور که برای انسان مقدر شده، واقع میشود و طبیعی است که انسان در آن نقشی ندارد؛ لذا خداوند در آیه بعد بر همین مطلب تأکید کرده و میگوید: «هنگامى که فرزندان یعقوب از آنجا که پدرشان دستور داده بود، وارد شدند، تدبیر یعقوب نمىتوانست هیچ حادثهاى را که از سوى خدا رقم خورده بود از آنان برطرف کند جز خواستهاى که در دل یعقوب بود [که فرزندانش به سلامت و دور از چشم زخم وارد شوند] که خدا آنرا به انجام رساند، یعقوب به سبب آنکه تعلیمش داده بودیم از دانشى [ویژه] برخوردار بود ولى بیشتر مردم [که فقط چشمى ظاهربین دارند، این حقایق را] نمىدانند».[8]
با اینکه یعقوب مقدمات عادی را انجام داد، اما تقدیر الهی بر آنها وارد شد و بنیامین به عنوان سارق بازداشت شد، در حالیکه گناهی نکرده بود و اینگونه مصیبتهای یعقوب بیشتر گشت و وارد شدن فرزندان از درهای مختلف تنها برای دلگرمی و آرامش بخشیدن از طرف یعقوب گفته شد.
البته خداوند در ادامه میگوید: «یعقوب به سبب آنکه تعلیمش داده بودیم از دانشى برخوردار بود ولى بیشتر مردم نمىدانند». یعقوب به این نکته علم داشت که در عین اینکه انسان باید اسباب عادی را انجام دهد باید تقدیر الهی را نیز در نظر بگیرد و بر او توکل کند و این امری است که عموم ما انسانها از آن غافل بوده و تنها بر انجام اسباب عادی بسنده میکنیم که رویکرد اشتباهی است.
در اینکه چرا یعقوب دستور داد فرزندانش از یک دروازه وارد شهر نشوند، مفسران دلایلی ذکر کردهاند:
1. مشهور مفسران بر این اعتقادند که علت دستور حضرت یعقوب(ع) این بود که برادران یوسف، از زیبایی بهرهمند بودند -آنها اگر چه یوسف نبودند ولى برادر یوسف بودند- قیافههایشان جلب توجه میکرد، و پدرشان نگران بود که جمعیت یازده نفرى آنها که مشخص بود نسبتی با یکدیگر دارند، توجه مردم را به خود جلب کند، او نمىخواست از این راه چشم زخمى به آنها برسد.[2]
2. توجیه دیگر آنکه وارد شدن دسته جمعى آنها به یک دروازه و حرکت گروهى آنان، شاید حسد حسودان را برانگیزد، و نسبت به آنها نزد دستگاه حکومت بدگویی کنند، و آنها را به عنوان یک جمعیت بیگانه که قصد خرابکارى دارند مورد سوء ظن قرار دهند؛ لذا پدر به آنها دستور داد از دروازههاى مختلف وارد شهر شوند تا جلب توجه نکنند.[3]
دلایل دیگری نیز برای این دستور ذکر شده است که در این مختصر نیازی به بیان آنها نیست.[4]
حضرت یعقوب(ع) در ادامه گفتار خود بیان میکند: «... وَ ما أُغْنی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ».[5] تعبیر «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ» از جمله گفتارهایی است که در تاریخ اسلام بسیار مورد استفاده قرار گرفته است. خوارج مهمترین گروهی بودند که از این شعار با تفسیر خاص خود استفاده کردند که البته ارتباطی به بحث جبر و اختیار ندارد.
نکته اصلی در این بخش آیه، آن است که گفتار یعقوب(ع) به معنای پذیرش جبر نیست؛ زیرا این آیه اشاره به قضا و قدر الهی دارد.[6] در آیه بیان میشود که اگر خداوند بخواهد امری را بر شما انجام دهد، من پیامبر نیز نمیتوانم جلوی آنرا بگیرم. آری اگر قضای حتمی الهی بر ما وارد شود، هیچ چیز و هیچ کسی را یارای مقاومت و مخالفت در مقابل آن نیست. حال چه فرزندان یعقوب با هم وارد شهر شوند و چه جداگانه و از درهای مختلف!
اما این به معنای جبر نیست، زیرا با توکل، توسل و دعا میتوان بسیاری از تقدیرات غیر حتمی را تغییر داد و به همین جهت یعقوب پیامبر در ادامه، توکل خود بر خدا را اعلام کرده و دیگران را نیز به این امر توصیه میکند.[7]
علاوه بر این باید توجه داشت که انسان مأمور به انجام اسباب عادی و طبیعی است. همچنین باید معتقد باشد که چیزی به او نمیرسد، مگر اینکه خداوند آنرا قصد کرده باشد؛ انسان باید از خوردن مواد سمی و غذاهای مهلک بپرهیزد و تلاش در کسب غذاهای پاک و سالم نماید؛ اما این تلاش خارج از قضا و قدر الهی نیست؛ لذا نباید از توکل و دعا غافل شد.
یعقوب(ع) در ابتدا با توجه به اسباب عادی میگوید که فرزندان از یک دروازه وارد نشوند، در عین حال میداند که هر آنچه خدا بخواهد واقع میشود و تنها بر او توکل میکند.
البته همیشه اینگونه نیست که امور بر اساس اسباب عادی که انسان انجام داده پیش برود و برخی امور که برای انسان مقدر شده، واقع میشود و طبیعی است که انسان در آن نقشی ندارد؛ لذا خداوند در آیه بعد بر همین مطلب تأکید کرده و میگوید: «هنگامى که فرزندان یعقوب از آنجا که پدرشان دستور داده بود، وارد شدند، تدبیر یعقوب نمىتوانست هیچ حادثهاى را که از سوى خدا رقم خورده بود از آنان برطرف کند جز خواستهاى که در دل یعقوب بود [که فرزندانش به سلامت و دور از چشم زخم وارد شوند] که خدا آنرا به انجام رساند، یعقوب به سبب آنکه تعلیمش داده بودیم از دانشى [ویژه] برخوردار بود ولى بیشتر مردم [که فقط چشمى ظاهربین دارند، این حقایق را] نمىدانند».[8]
با اینکه یعقوب مقدمات عادی را انجام داد، اما تقدیر الهی بر آنها وارد شد و بنیامین به عنوان سارق بازداشت شد، در حالیکه گناهی نکرده بود و اینگونه مصیبتهای یعقوب بیشتر گشت و وارد شدن فرزندان از درهای مختلف تنها برای دلگرمی و آرامش بخشیدن از طرف یعقوب گفته شد.
البته خداوند در ادامه میگوید: «یعقوب به سبب آنکه تعلیمش داده بودیم از دانشى برخوردار بود ولى بیشتر مردم نمىدانند». یعقوب به این نکته علم داشت که در عین اینکه انسان باید اسباب عادی را انجام دهد باید تقدیر الهی را نیز در نظر بگیرد و بر او توکل کند و این امری است که عموم ما انسانها از آن غافل بوده و تنها بر انجام اسباب عادی بسنده میکنیم که رویکرد اشتباهی است.
[1]. یوسف، 67، «و گفت: اى پسرانم! [در این سفر] از یک در وارد نشوید بلکه از درهاى متعدد وارد شوید ...».
[2]. فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق، اعلمی، حسین، ج 3، ص 32، الصدر، تهران، چاپ دوم، 1415ق؛ شبر، سید عبد الله، تفسیر القرآن الکریم، ص 246، دار البلاغة للطباعة و النشر، بیروت، چاپ اول، 1412ق؛ طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج 2، ص 200، دانشگاه تهران، مدیریت حوزه علمیه قم، تهران، چاپ اول، 1377ش؛ ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 5، ص 237، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 1422ق.
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 10، ص 30، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 11، ص 218، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[4]. مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 4، ص 337، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1424ق.
[5]. یوسف، 67، «و البته من [با این تدبیر] نمىتوانم هیچ حادثهاى را که از سوى خدا براى شما رقم خورده از شما برطرف کنم، حکم فقط ویژه خداست، [تنها] بر او توکل کردهام، و [همه] توکلکنندگان باید به خدا توکل کنند».
[6]. تفسیر الصافی، ج 3، ص 32؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 5، ص 381، ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش.
[7]. در مورد تنافی داشتن قضا و قدر با اختیار انسان، گفتارهای بسیاری وجود دارد. برای نمونه ر.ک: 886؛ انسان و تقدیرات الهی
[8]. یوسف، 68، «وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما کانَ یُغْنی عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ حاجَةً فی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ».
نظرات