جستجوی پیشرفته
بازدید
15402
آخرین بروزرسانی: 1397/07/09
خلاصه پرسش
اسلام و مسیحیت در مورد زندگانی حضرت یحیی(ع) چه می‌گویند؟
پرسش
حضرت یحیی(ع) که بود؟ و چگونه به شهادت رسید؟
پاسخ اجمالی
حضرت یحیی(ع) یکی از پیامبران بنی‌اسرائیل بود که قرآن از او نام برده است. وی در کودکی به مقام نبوت رسید و رحمت، محبت و پاکی دل از جانب پروردگار به او بخشیده شد. تولد او در کهنسالی پدر و مادرش، هم در قرآن و هم در انجیل مورد اشاره قرار گرفته است.
یحیی(ع) در میان قوم خود به زهد و درست‌کاری معروف بود. وی هم‌عصر و از بستگان حضرت عیسی(ع) بود و تلاش بسیاری در موفقیت ایشان داشت. بر اساس برخی نقل‌ها، بعد از نهی از منکری که خطاب به پادشاه وقت نمود، توسط او به شهادت رسید.
 
پاسخ تفصیلی
تولد حضرت یحیی(ع)
حضرت زکریا(ع) با دیدن جایگاه حضرت مریم(س)، با مطرح‌کردن بی‌فرزندی خود و نیز نبودن ورثه‌ای برای خاندان یعقوب[1] و بیم از بستگان بعد از خود،[2] از پروردگار تقاضای فرزند کرد. قرآن داستان نوید به زکریا و تولد فرزندش یحیی را چنین می‌آورد: «آن‌جا[بعد از دیدن کرامت مریم‏] بود که زکریا  پروردگار خود را خواند، گفت: پروردگارا! مرا از سوى خود فرزندى پاکیزه ببخش که تو شنواى دعایى! پس هنگامی که او در محراب عبادت به نماز ایستاده بود، فرشتگان به او نوید دادند که: خدا تو را به یحیى بشارت می‌دهد، که تصدیق کننده کلمه‌اى از سوى خدا (مسیح‏) است و سَرور و پاکدامن، و پیامبرى از شایستگان است. زکریا گفت: پروردگارا! چگونه با این پیری خودم و نازایی همسرم،‌ پسرى برایم به دنیا خواهد آمد؟! خدا فرمود: خدا اینگونه است که هر چه بخواهد انجام می‌دهد[و خود را به اسباب و علل عادی مقید نمی‌کند]. گفت: پروردگارا! براى من نشانه‌اى قرار ده. گفت: نشانه تو این است که سه روز نتوانى با مردم جز با رمز و اشاره سخن گویى، و پروردگارت را بسیار یاد کن و او را شام‌گاه و بامداد تسبیح گوى».[3]
‌خداوند یحیی(ع) را در دوران کهولت سن پدر و مادرش به آنها داد و این فرزند را رحمتی بر آنها نامید.[4] خداوند، خود این فرزند را یحیی می‌نامد، نامی که قبل از آن وجود نداشت.[5]
شبیه این آیات شریفه، در سوره مریم نیز ذکر شده است.[6]
این ماجرا با شباهت‌های فراوانی در کتاب‌های مقدس مسیحیان نیز نقل شده است. «انجیل لوقا» نوید به زکریا و تولد یحیی را چنین نقل می‌کند:
«در ایام‌ هیرودیس‌، پادشاه‌ یهودیه‌، کاهنی‌ زکرّیا نام‌ از فرقه‌ ابیا بود که‌ زن‌ او از دختران‌ هارون‌ بود و الیصابات‌ نام‌ داشت و هر دو در حضور خدا صالح‌ و به‌ جمیع‌ احکام‌ و فرایض‌ خداوند، بی‌عیب‌ سالک‌ بودند. و ایشان‌ را فرزندی نبود؛ زیرا که‌ الیصابات‌ نازاد بود و هر دو کهنسال‌ بودند. و واقع‌ شد که‌ چون‌ به‌ نوبت‌ فرقه‌ خود در حضور خدا کهانت‌ می‌کرد، حسب‌ عادت‌ کهانت‌، نوبت‌ او شد که‌ به‌ قدس‌ خداوند (محراب مخصوص) درآمده‌، بخور بسوزاند. در وقت‌ بخور، تمام‌ قوم‌ بیرون‌ عبادت‌ می‌کردند. ناگاه‌ فرشته‌ خداوند به‌ طرف‌ راست‌ مذبح‌ بخور ایستاده‌، بر وی‌ ظاهر گشت‌. چون‌ زکرّیا او را دید، در حیرت‌ افتاده‌، ترس‌ بر او مستولی‌ شد. فرشته‌ به او گفت‌: ای‌ زکریا ترسان‌ مباش‌؛ زیرا که‌ دعای‌ تو مستجاب‌ گردیده‌ است‌ و زوجه‌ات‌ الیصابات‌ برای‌ تو پسری‌ خواهد زایید و او را یحیی‌ خواهی نامید. و تو را خوشی و شادی رخ‌ خواهد نمود ...‌ در حضور خداوند بزرگ‌ خواهد بود و شراب‌ و مُسکری‌ نخواهد نوشید و از شکم‌ مادر خود، پر از روح‌القدس‌ خواهد بود. و بسیاری‌ از بنی‌اسرائیل‌ را به‌سوی‌ خداوند خدای‌ ایشان‌ خواهد برگردانید... .
 زکریا به‌ فرشته‌ گفت‌: این‌ را چگونه‌ بدانم‌ و حال‌ آن‌که‌ من‌ پیر هستم‌ و زوجه‌ام‌ دیرینه‌ سال‌ است‌؟ فرشته‌ در جواب‌ وی‌ گفت‌: من‌ جبرائیل‌ هستم‌ که‌ در حضور خدا می‌ایستم‌ و فرستاده‌ شدم‌ تا به‌ تو سخن‌ گویم‌ و از این‌ امور تو را مژده‌ دهم‌. و الحال‌ تا این‌ امور واقع‌ نگردد، گنگ‌ شده‌ یارای حرف‌ زدن‌ نخواهی داشت‌؛ زیرا سخن‌های‌ مرا که‌ در وقت‌ خود به‌ وقوع‌ خواهد پیوست‌، باور نکردی. جماعت‌ منتظر زکریا بودند و از طول‌ توقّف‌ او در قدس‌ متعجّب‌ شدند. امّا چون‌ بیرون‌ آمده‌ نتوانست‌ با ایشان‌ حرف‌ زند، فهمیدند که‌ در قدس‌ رؤیایی‌ دیده‌ است‌. پس‌ به‌سوی ایشان‌ اشاره‌ می‌کرد و ساکت‌ ماند. و چون‌ ایام‌ خدمت‌ او به‌ اتمام‌ رسید، به‌ خانه‌ خود رفت‌. و بعد از آن‌ روزها، زن‌ او الیصابات‌ حامله‌ شده‌، مدّت‌ پنج‌ ماه‌ خود را پنهان‌ نمود و گفت‌: به‌ اینطور خداوند به‌ من‌ عمل‌ نمود در روزهایی‌ که‌ مرا منظور داشت‌، تا ننگ‌ مرا از نظر مردم‌ بردارد».[7]
همان‌گونه که از نقل‌ها به دست می‌آید؛ نه تنها در کلیات بلکه حتی در جزئیات نیز اشتراکات بسیاری میان نقل قرآن و انجیل، وجود دارد و اگر تفاوتی هم وجود داشته باشد به نحوی قابل جمع است.
زندگی و شخصیت‌ معنوی حضرت یحیی(ع)
همان‌گونه که بیان شد، یحیی(ع) از پیامبرانی است که خداوند در فرازهای مختلف قرآن او را می‌ستاید. او کسی است که خداوند در کودکی، مقام نبوت را به او می‌دهد[8] و رحمت، محبت و پاکی دل را از جانب خودش به او می‌بخشد.[9] و در نهایت، قرآن با بیانی غبطه‌آور، چنین می‌گوید: «سلام بر او(یحیی)، آن روز که تولّد یافت، و آن روز که می‌میرد، و آن روز که زنده برانگیخته می‌شود».[10]
یحیى(ع) در میان قوم خود بزرگ و شریف بود؛ به‌طورى که دل‌های مردم به سوی او میل داشت، مردم پیرامونش جمع می‌شدند؛ آنها را موعظه می‌کرد؛ به توبه از گناهان دعوت می‌نمود، و به تقوا دستور می‌داد. انجیل، یحیی را چنین توصیف می‌کند: «یحیی لباسی از پشم شتر بر تن می‌کرد و کمربندی چرمی به کمر می‌بست. خوراکش نیز ملخ و عسل صحرایی بود. مردم از اورشلیم و از سراسر کرانه رود اردن، و در واقع از تمامی سرزمین یهودیه به بیابان می‌آمدند تا به موعظه او گوش فرا دهند. ایشان به گناهان خود اعتراف کرده، به دست یحیی در رود اردن تعمید می‌یافتند».[11]
در همین راستا، پیامبر اسلام(ص) نیز فرمودند: «زهد یحیى بن زکریا تا آن‌جا بود که در دوران کودکی به داخل بیت المقدس رفت؛ بزرگان احبار و راهبان را دید که پیراهنی از مو و کلاه پشمى دارند و خود را با زنجیر به پایه‌هاى مسجد بسته‌اند؛ چون چنین دید نزد مادرش آمد و گفت: مادرجان! یک پیراهن از مو و کلاه پشمی برایم بباف تا بروم در بیت المقدس و با احبار و رهبان، خداوند را عبادت کنم. مادرش گفت: صبر کن تا پیامبر خدا بیاید و با او مشورت کنم. زمانی که زکریا آمد و از خواسته یحیی خبردار شد، فرمود: پسر جان تو هنوز کودکى خردسال هستی. چه انگیزه‌ای برای چنین کاری دارى؟ یحیی گفت: پدرجان! آیا ندیده‌ای که کودکان کوچک‌تر از من مرده‌اند. [چه تضمینی هست که من در همین دوران نمیرم و مجبور به حضور در درگاه خداوند نشوم] زکریا به مادر یحیی فرمود: براى او پیراهنى از مو و کلاهى از پشم بباف و او هم چنین کرد. یحیى آن پیراهن را پوشید و آن کلاه را بر سر نهاد. به بیت‌المقدس رفت و با احبار به عبادت خداوند پرداخت تا آن پیراهن سخت، گوشت بدنش را از بین برد؛ روزى به لاغرى خود نگریست و گریست خداى عزّ و جلّ به او وحى کرد: اى یحیى! از لاغرى تن خود گریه کنى، به عزّت و جلالم سوگند! اگر به دوزخ بروی، ‌به‌جاى پیراهن، آهن بپوشى. یحیى گریست تا اشک گوشت رویش را برد. خبر به مادرش رسید و به دیدار او رفت و زکریا با جمع احبار و راهبان آمدند ... زکریا گفت: پسر جانم! چرا با خود چنین کنى، همانا من تو را از خدا خواستم که به من لطف کرد تا چشمم به تو روشن گردد، گفت: پدرجان تو مرا بدین وضع دستور دادى. گفت: پسر جانم! من کی چنین گفتم؟ گفت: تو نگفتى میان بهشت و دوزخ گردنه‌ای است که از آن نگذرند جز بسیار گریه‌کنندگان از ترس خدا».[12]
البته، در این زمینه روایتی وجود دارد که می‌گوید بر خلاف یحیی(ع) که در بیشتر موارد چهره‌ای محزون و گریان داشت، عیسی(ع) هم می‌گریست و هم می‌خندید و این رویکردش بهتر از رویکرد یحیی(ع)‌بود.[13]
در منابع روایی نقلی در مورد گفت‌وگوی یحیی با شیطان وجود دارد:
امام صادق(ع) فرمود: «ابلیس از زمان آدم(ع) نزد همه پیامبران می‌آمد تا مسیح مبعوث شد، با آنها گفت‌وگو می‌کرد و از آنها پرسش می‌نمود ...  یحیى گفت: هرگز شده که بر من پیروز شده باشى؟ گفت: نه، ولى تو خصلتى دارى که آن‌را دوست دارم. یحیى گفت: آن چیست؟ گفت: تو پُر خورى و چون افطار کنى؛ بخورى و سیر شوى و از برخى نماز و شب زنده‌دارى خود باز مانى. یحیى فرمود: من با خدا عهد می‌کنم که دیگر سیر نخورم تا او را ملاقات کنم. ابلیس گفت: من هم با خدا عهد می‌کنم که به مؤمنی اندرز ندهم تا بمیرم‏».[14]
حضرت یحیی، معاصر حضرت عیسى(ع) بود و نبوت او را تصدیق کرد. قرآن چنین تصدیقی را تأیید می‌کند،[15] اما در ارتباطات و سخن‌های این دو در مورد یکدیگر، مطلبی را نقل نمی‌کند. اما اناجیل که به صورت مشخص بر زندگی حضرت عیسی(ع) متمرکز هستند؛ به روابط این دو پرداخته‌اند.
انجیل متی؛ یحیی(ع) را تعمید دهنده حضرت عیسی(ع) معرفی می‌کند: «عیسی از ایالت جلیل به سوی رود اردن به راه افتاد تا در آن‌جا از یحیی تعمید گیرد. ولی یحیی مانع او شد و گفت: این کار شایسته نیست. این منم که باید از تو تعمید بگیرم. اما عیسی گفت: مرا تعمید بده؛ زیرا این‌چنین حکم خدا را بجا آوریم. پس از تعمید، در همان لحظه که عیسی از آب بیرون می‌آمد، آسمان باز شد و یحیی روح خدا را دید که به شکل کبوتری پایین آمد و بر عیسی قرار گرفت».[16]
یحیی همچنین تلاش بسیار برای دعوت عیسی، انجام داد. اناجیل به نقل از یحیی چنین آورده‌اند: «کار هر کس را خدا از آسمان تعیین می‌کند. کار من این است که راه را برای مسیح باز کنم تا مردم همه نزد او بروند. شما خود شاهدید که من صریحاً گفتم که مسیح نیستم بلکه آمده‌ام تا راه را برای او باز کنم. در یک عروسی عروس پیش داماد می‌رود و دوستان داماد در شادی او شریک می‌شوند. من نیز دوست دامادم و از خوشی او خوشحالم. او باید روز به روز بزرگتر شود و من کوچک‌تر. او از آسمان آمده و مقامش از همه بالاتر است. من از این زمین هستم و فقط امور زمینی را درک می‌کنم».[17]
شهادت یحیی(ع)
بیشتر منابع اسلامی - بویژه تفاسیر قرآن - شهادت حضرت یحیی را پذیرفته‌اند، اما برخی منابع به چگونگی شهادت ایشان نیز پرداخته‌اند:
حضرت یحیی(ع)، پادشاه را از ازدواج با محارم نهی کرد و در اثر این نهی از منکر، معشوقه پادشاه، کینه این پیامبر را به دل گرفت و با دسیسه، پادشاه را مجاب به قتل حضرتشان کرد.[18]
به هر حال شهادت حضرت یحیی(ع) آن‌چنان سخت و دردآور بود که در برخی روایات، شهادت امام حسین(ع) به شهادت ایشان تشبیه شده و این‌که آسمان در شهادت هردو خون گریست.[19]
 

[1]. مریم، 6. «که وارث من و دودمان یعقوب باشد و او را مورد رضایتت قرار ده!».
[2]. مریم، 5. «و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم [که حق پاسدارى از آیین تو را نگاه ندارند]».
[3]. آل عمران، 38 - 41.
[4]. مریم، 2.
[5]. مریم، 7.
[6]. ر. ک: مریم، 2 - 11.
[7]. انجیل لوقا،‌ 1: 5 - 25، ترجمه قدیم، ایلام، انگلستان، 1996م.
[8]. مریم، 12.
[9]. مریم، 13.
[10]. مریم، 15.
[11]. متی، 3: 4 - 6.
[12]. شیخ صدوق، الأمالی، ص 27، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق؛ فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 2، ص 434، قم، رضی، چاپ اول، 1375ش.
[13]. شیخ کلینی، کافی، ج 2، ص 665، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407 ق.
[14]. شیخ طوسی، الأمالی، ص 339، قم، دارالثقافة، چاپ اول، 1414ق.
[15]. آل عمران، 39.
[16]. متی 3: 13 - 16.
[17]. یوحنا، 3: 27 - 31.
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها