لطفا صبرکنید
بازدید
12827
12827
آخرین بروزرسانی:
1397/08/01
کد سایت
fa86131
کد بایگانی
103570
نمایه
پیامبر(ص) و سبقت گرفتن در سلام کردن
طبقه بندی موضوعی
حدیث|رفتار با پیروان
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
شنیدهایم که اگر کسی پشت دیوار هم پنهان میشد تا زودتر به پیامبر اسلام(ص) سلام کند، حضرتشان از راه غیب متوجه حضور او شده و ابتدا به سلام میفرمودند. این گزارش در چه منابعی نقل شده است؟
پرسش
گفته میشود پیامبر خدا(ص) همیشه در سلام کردن بر دیگران پیشی میگرفت و حتی مردم برای اینکه بتوانند زودتر به ایشان سلام کنند، پشت دیوار پنهان میشد، اما پیامبر(ص) بهوسیله علم غیب خود، از حضور آنها آگاه میشد و باز هم در سلام سبقت میگرفت!
پاسخ اجمالی
در منابع روایی، درباره سیره رفتاری پیامبر گرامی اسلام(ع) در پیشیگرفتن به سلام، چنین آمده است: «و یبدء من لقیه بالسّلام»؛[1] [پیامبر] به هرکس برخورد میکرد در سلام کردن بر او سبقت میجست.
البته این منافات با آن ندارد که در برخی شرایط، ابتدا دیگران به حضرتشان سلام کنند، اما تلاش عرفی و اخلاقی آنحضرت همواره آن بود که در حد امکان، او آغاز کننده سلام باشد. در همین زمینه، شیخ بهایی(م 1031ق) گزارشی را نقل میکند:
«در ایام حضرت نبوى، شخصى در جایى پنهان شده بود که شاید در سلام بر آنحضرت سبقت گیرد. مقارن اینحال جبرئیل آمد و آنحضرت را خبر داد و گفت: حق تعالى میفرماید که فلان شخص در فلان موضع پنهان است تا در سلام بر تو سبقت گیرد و ما نخواستیم که مدعاى آن شخص حاصل شود، شما باید بر آن شخص در سلام سبقت کنى».[2]
با این وجود، این روایت نیز ناظر بر آن نیست که همواره پیامبر اسلام(ص) از نیروی غیب بهره جسته و مانع از آن میشد تا دیگران ابتدا به حضرتشان سلام کرده و از این فیض بیبهره باشند، بلکه شاید دلایلی وجود داشته که تنها در همین مورد، فرشته وحی به پیامبر(ص) خبر داده که فردی به دنبال آن است که ابتدا به سلام کرده و نباید این اتفاق رخ دهد؛ زیرا شاید او قصد داشته باشد تا از این راه، مقاصد دیگری را دنبال کند.
در همین راستا باید گفت؛ مواردی در تاریخ گزارش شده است که دیگران در سلام کردن به پیامبر(ص) سبقت گرفته و ایشان پاسخ دادهاند. به عنوان نمونه:
1. عبد الرحمان بن غنم دوسی میگوید: معاذ بن جبل در حالیکه گریان بود نزد رسول خدا(ص) آمد و سلام نمود و حضرت جواب سلام او را دادند.[3]
2. حضرت فاطمه(ع) در محراب عبادت مشغول راز و و نیاز بود و پشت سرش، ظرفى در حال جوشیدن بود. فاطمه(ع) وقتى صداى رسول خدا(ص) را شنید، بیرون آمد و بر پدرش سلام نمود... و پیامبر جواب سلامش را داد و دستش را به سر او کشید.[4]
البته این منافات با آن ندارد که در برخی شرایط، ابتدا دیگران به حضرتشان سلام کنند، اما تلاش عرفی و اخلاقی آنحضرت همواره آن بود که در حد امکان، او آغاز کننده سلام باشد. در همین زمینه، شیخ بهایی(م 1031ق) گزارشی را نقل میکند:
«در ایام حضرت نبوى، شخصى در جایى پنهان شده بود که شاید در سلام بر آنحضرت سبقت گیرد. مقارن اینحال جبرئیل آمد و آنحضرت را خبر داد و گفت: حق تعالى میفرماید که فلان شخص در فلان موضع پنهان است تا در سلام بر تو سبقت گیرد و ما نخواستیم که مدعاى آن شخص حاصل شود، شما باید بر آن شخص در سلام سبقت کنى».[2]
با این وجود، این روایت نیز ناظر بر آن نیست که همواره پیامبر اسلام(ص) از نیروی غیب بهره جسته و مانع از آن میشد تا دیگران ابتدا به حضرتشان سلام کرده و از این فیض بیبهره باشند، بلکه شاید دلایلی وجود داشته که تنها در همین مورد، فرشته وحی به پیامبر(ص) خبر داده که فردی به دنبال آن است که ابتدا به سلام کرده و نباید این اتفاق رخ دهد؛ زیرا شاید او قصد داشته باشد تا از این راه، مقاصد دیگری را دنبال کند.
در همین راستا باید گفت؛ مواردی در تاریخ گزارش شده است که دیگران در سلام کردن به پیامبر(ص) سبقت گرفته و ایشان پاسخ دادهاند. به عنوان نمونه:
1. عبد الرحمان بن غنم دوسی میگوید: معاذ بن جبل در حالیکه گریان بود نزد رسول خدا(ص) آمد و سلام نمود و حضرت جواب سلام او را دادند.[3]
2. حضرت فاطمه(ع) در محراب عبادت مشغول راز و و نیاز بود و پشت سرش، ظرفى در حال جوشیدن بود. فاطمه(ع) وقتى صداى رسول خدا(ص) را شنید، بیرون آمد و بر پدرش سلام نمود... و پیامبر جواب سلامش را داد و دستش را به سر او کشید.[4]
[1]. صدوق، محمد بن على، عیون أخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 317، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق؛ ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج 1، ص 147، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الإسلام، ج 1، ص 445، بیروت، دار الکتاب العربى، چاپ دوم، 1413ق؛ ابن سید الناس، أبو الفتح محمد، عیون الأثر، ج 2، ص 393، بیروت، دار القلم، چاپ اول، 1414ق.
[2]. بهایى، محمد بن حسین، کلیات اشعار و آثار فارسى، ص 103، تهران، کتابفروشى محمودى، چاپ اول، 1352ش.
[3]. شیخ صدوق، امالی، ص 42، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق.
[4]. قطب الدین راوندی، سعید بن عبد اللّه، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 532، قم، مؤسسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه، چاپ اول، 1409ق.
نظرات