لطفا صبرکنید
بازدید
4971
4971
آخرین بروزرسانی:
1397/05/09
کد سایت
fa90516
کد بایگانی
105174
نمایه
شخصیت عبدالله بن عجلان
طبقه بندی موضوعی
رجال الحدیث
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
اطلاعات مختصری در مورد «عبدالله بن عجلان» ارائه نمایید؟
پرسش
آیا «عبدالله بن عجلان» مرتکب خطای بزرگی مثل ارتداد از ولایت ائمّه(ع) شده بود؟ زیرا در حدیثی از او مذمت و نکوهش شده است. اگر میشود راجع به شخصیّت او توضیح دهید، و اینکه آیا مانند بعضی از واقفه و دیگرانی بود که به ائمّه اطهار(ع) پشت کردند؟
پاسخ اجمالی
عبدالله بن عَجلان سکونی کندی،[1] ملقّب به احمر،[2] از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) است.[3] برخی از کتابها نام او را فقط در میان اصحاب امام صادق(ع) برشمردهاند.[4]
در مدح عبدالله بن عجلان روایاتی نقل شده است:
1. امام باقر(ع) به زراره فرمود: «گویا میبینم که بر سر کوهى هستم و مردم از هر طرف، به سوی آن میآیند تا وقتی که تعداد آنها زیاد میشود، تا اینکه کوه آنها را به آسمان میبرد و مردم از هر طرف آن پَرت میشوند، جز یک دسته اندک که باقی میمانند و پنجبار چنین اتفاقی میافتد و در هر بار مردم میافتند و همان دسته باقی میماند و ... عبداللَّه بن عجلان در آن دسته است».[5]
2. در روایتی مشابه امام صادق(ع) به مُیَسِّر بن عبدالعزیز فرمود: «گویا میبینم که بالاى کوهى هستم و مردم بر فراز این کوه بالا میآیند. همین که تعداد آنها زیاد میشود، کوه آنها را بالا میبرد و پرت میکند و به زمین میافتند، جز چند نفر، کسی با من باقى نماندند و تو و دوست تو، عبداللَّه بن عجلان از آنها بودید».[6]
3. میسّر روایت کرده است که؛ من و علقمه حضرمى و ابوحیان عجلى و عبداللّه بن عجلان در انتظار امام باقر(ع) بودیم. همین که امام(ع) تشریف آوردند، به سوى ما توجه نموده و فرمود: «به خدا قسم! من روح و بوى شما را که بر دین خدا میباشید را دوست دارم». علقمه به ایشان عرض کرد: هرکس بر دین خدا باشد، شما شهادت میدهید که از اهل بهشت است؟ آنحضرت(ع) مدتى مکث کردند و سپس فرمود: «نفس خود را نورانى کنید و اگر مرتکب گناهان کبیره نشوید، من براى شما شهادت میدهم».[7]
در مقابل؛ روایتی وجود دارد که شاید بتوان ذم عبدالله را از آن برداشت کرد:
حارث بن مغیره از امام صادق(ع) روایت میکند: به آنحضرت عرض کردم، عبداللَّه بن عجلان در جریان آن بیماری که منجر به مرگ او شد، میگفت: من در اثر این بیماری نمیمیرم ولی با این وجود مُرد! امام(ع) فرمود: «خداوند، هیچ گناهش را نیامرزد! چه اندیشهای در سر داشت؟! موسى(ع) از قوم خود هفتاد مرد برگزید و وقتى دچار زلزله شدند و همه هلاک گردیدند موسى گفت: «پروردگارا! اصحاب من، اصحاب من». خطاب آمد من به جاى ایشان یاران بهتری به تو میدهم. موسی(ع) عرضه داشت: «من ایشان را میشناختم و به ایشان علاقهمند بودم». امام ششم(ع) فرمود: (پیرو درخواست موسی) خداوند آن صاعقهزدگان را برگرداند، در حالیکه پیامبر بودند». [8]
این روایت – با فرض پذیرش – نیز دلیلی بر ذمّ عبدالله نیست، زیرا:
1. اینکه حضرت فرمود: خدا گناهش را نیامرزد، ممکن است دعای واقعی نبوده، بلکه میتواند کلام رایج عرفی – مانند مادرت به عزایت بنشیند – ارزیابی شود، بویژه آنکه در برخی نقلها آمده «لَا عَرَفَهُ اللَّهُ شَیْئاً مِنْ ذُنُوبِه»؛[9] خدا هیچ گناهش را به یاد او نیاورد.
2. در همان روایت آمده است که خدا دعای موسی(ع) را پذیرفت و صاعقهزدگان را برگردانده و به آنان مقام نبوت داد، که در صورت پذیرش، ناظر به آن است که عبدالله نیز در زمان رجعت، با مقامی والاتر برخواهد گشت.
3. شاید اینکه او گفته بود، در این مرض نمیمیرم، مربوط به زمان خاصی از بیماری او بود، نه آنکه من هیچگاه نخواهم مرد. [10]
در مدح عبدالله بن عجلان روایاتی نقل شده است:
1. امام باقر(ع) به زراره فرمود: «گویا میبینم که بر سر کوهى هستم و مردم از هر طرف، به سوی آن میآیند تا وقتی که تعداد آنها زیاد میشود، تا اینکه کوه آنها را به آسمان میبرد و مردم از هر طرف آن پَرت میشوند، جز یک دسته اندک که باقی میمانند و پنجبار چنین اتفاقی میافتد و در هر بار مردم میافتند و همان دسته باقی میماند و ... عبداللَّه بن عجلان در آن دسته است».[5]
2. در روایتی مشابه امام صادق(ع) به مُیَسِّر بن عبدالعزیز فرمود: «گویا میبینم که بالاى کوهى هستم و مردم بر فراز این کوه بالا میآیند. همین که تعداد آنها زیاد میشود، کوه آنها را بالا میبرد و پرت میکند و به زمین میافتند، جز چند نفر، کسی با من باقى نماندند و تو و دوست تو، عبداللَّه بن عجلان از آنها بودید».[6]
3. میسّر روایت کرده است که؛ من و علقمه حضرمى و ابوحیان عجلى و عبداللّه بن عجلان در انتظار امام باقر(ع) بودیم. همین که امام(ع) تشریف آوردند، به سوى ما توجه نموده و فرمود: «به خدا قسم! من روح و بوى شما را که بر دین خدا میباشید را دوست دارم». علقمه به ایشان عرض کرد: هرکس بر دین خدا باشد، شما شهادت میدهید که از اهل بهشت است؟ آنحضرت(ع) مدتى مکث کردند و سپس فرمود: «نفس خود را نورانى کنید و اگر مرتکب گناهان کبیره نشوید، من براى شما شهادت میدهم».[7]
در مقابل؛ روایتی وجود دارد که شاید بتوان ذم عبدالله را از آن برداشت کرد:
حارث بن مغیره از امام صادق(ع) روایت میکند: به آنحضرت عرض کردم، عبداللَّه بن عجلان در جریان آن بیماری که منجر به مرگ او شد، میگفت: من در اثر این بیماری نمیمیرم ولی با این وجود مُرد! امام(ع) فرمود: «خداوند، هیچ گناهش را نیامرزد! چه اندیشهای در سر داشت؟! موسى(ع) از قوم خود هفتاد مرد برگزید و وقتى دچار زلزله شدند و همه هلاک گردیدند موسى گفت: «پروردگارا! اصحاب من، اصحاب من». خطاب آمد من به جاى ایشان یاران بهتری به تو میدهم. موسی(ع) عرضه داشت: «من ایشان را میشناختم و به ایشان علاقهمند بودم». امام ششم(ع) فرمود: (پیرو درخواست موسی) خداوند آن صاعقهزدگان را برگرداند، در حالیکه پیامبر بودند». [8]
این روایت – با فرض پذیرش – نیز دلیلی بر ذمّ عبدالله نیست، زیرا:
1. اینکه حضرت فرمود: خدا گناهش را نیامرزد، ممکن است دعای واقعی نبوده، بلکه میتواند کلام رایج عرفی – مانند مادرت به عزایت بنشیند – ارزیابی شود، بویژه آنکه در برخی نقلها آمده «لَا عَرَفَهُ اللَّهُ شَیْئاً مِنْ ذُنُوبِه»؛[9] خدا هیچ گناهش را به یاد او نیاورد.
2. در همان روایت آمده است که خدا دعای موسی(ع) را پذیرفت و صاعقهزدگان را برگردانده و به آنان مقام نبوت داد، که در صورت پذیرش، ناظر به آن است که عبدالله نیز در زمان رجعت، با مقامی والاتر برخواهد گشت.
3. شاید اینکه او گفته بود، در این مرض نمیمیرم، مربوط به زمان خاصی از بیماری او بود، نه آنکه من هیچگاه نخواهم مرد. [10]
[1]. بهاء الدین نیلى نجفى، على بن عبدالکریم، سرور أهل الإیمان فی علامات ظهور صاحب الزمان(ع)، محقق، عطار، قیس، ص 126، قم، دلیل ما، چاپ اول، 1426ق.
[2]. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، محقق، طوسی، محمد بن حسن، مصطفوی، حسن، ص 242، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، 1409ق.
[3]. طوسى، محمد بن حسن، رجال الطوسی، محقق، قیومى اصفهانى، جواد، ص 525، قم، مؤسسة نشر الاسلامی، چاپ اول، 1373ش.
[4]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 4، ص 281، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق.
[5]. إختیار معرفة الرجال، ص 242 – 243.
[6]. همان، ص 242.
[7]. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق، رسولی محلاتی، هاشم، ج 1، ص 237، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق.
[8]. همان، ج 2، ص 30.
[9]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 13،ص 243، دار أحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق.
[10]. همان.
نظرات