لطفا صبرکنید
41271
- اشتراک گذاری
جریان حمایت امام علی(ع) از عثمان و فرستادن امام حسن و امام حسین(ع) به در خانۀ عثمان، در برخی منابع تاریخی نقل شده است، اما این موضوع؛ مورد نقد و بررسی مورّخان، تحلیل گران مسائل تاریخی و محدّثان قرار گرفته است و به ظاهر این جریان نگاه نکرده و به تفسیر و تحلیل آن پرداخته اند.
علامه امینی(ره) در کتاب «الغدیر» تصریح می کند که روایت حمایت امام علی(ع) از عثمان و فرستادن فرزندانش به در خانۀ او، از روایات دروغین و جعلی است.
اگر بر فرض، حمایت و دفاع امام علی(ع) را از عثمان بپذیریم، پیرامون عملکرد صحیح حضرت علی(ع) و موضع واقع بینانه آن حضرت، باید گفت: حضور امام حسن و امام حسین(ع) در جبهۀ دفاع از عثمان، صرفاً براى این بود که کسى نتواند امام و فرزندانش را به شرکت در انقلاب علیه عثمان متّهم نماید و آنان را شریک قتل او بداند؛ و به بیان سید مرتضی(ره) مانع قتل عمدی عثمان شوند و از رساندن آب و غذا به خانواده او جلوگیرى نشود.
دفاع امام علی(ع) از عثمان بدان معنا نیست که حضرت حکومت وی را قانونی و شرعی دانسته و بدان جهت از عثمان دفاع کرده و مانع قتل او گردید، بلکه به بیان شهید مطهری؛ على(ع) با روش عثمان مخالف است و در عین حال مخالف است که باب خلیفه کشى باز شود؛ نمى خواهد خلیفه را بکشند که باب فتنه بر روى مسلمانان باز گردد.
جریان حمایت امام علی(ع) از عثمان و فرستادن امام حسن و امام حسین(ع) به در خانۀ عثمان، در برخی منابع تاریخی نقل شده است،[1] اما این موضوع؛ مورد نقد و بررسی مورّخان، تحلیل گران مسائل تاریخی و محدّثان قرار گرفته است و به ظاهر این جریان نگاه نکرده و به تفسیر و تحلیل آن پرداخته اند که خلاصه ای از آن در ذیل بیان می شود.
الف. جعلی بودن این روایت
1. علامه امینی(ره) در کتاب «الغدیر» -پس از ذکر این جریان- تصریح می کند که روایت حمایت امام علی(ع) از عثمان و فرستادن فرزندانش به در خانۀ او، از روایات دروغین و جعلی است. و این نوع روایات، با روایات متواتر و مستحکم دیگر که بیان کنندۀ انتقاد امام علی(ع) و برخی از اصحاب پیامبر اکرم(ص) به عملکرد عثمان است، تناقض دارد. آنها نه فقط فرزندانشان را برای پاسداری و دفاع از عثمان نفرستاده اند، بلکه همواره در صف مخالفان وی قرار داشته و یکدم از مجاهدت در راه تصحیح رویّۀ ناپسندش و باز آوردن اسلوب حکومت و اداره آن بر موازین قرآن و سنت نیاسوده اند.[2]
2. رفتار ناهنجار عثمان نسبت به امام و فرزندانش، چنین اقدامى را بعید مى گرداند؛ به علاوه، امام و فرزندانش نمى توانستند از مهاجرین و انصار و یاران شایسته رسول خدا(ص) فاصله بگیرند و با آنان به مخالفت بپردازند.[3]
3. از گفتار سید مرتضى(ره) چنین برمى آید که وى نیز نسبت به این که امام على(ع) فرزندانش حسن و حسین(ع) را براى دفاع از عثمان فرستاده، شک و تردید دارد. او مى گوید: «اگر حضرت آن دو را فرستاده باشد، براى این بوده که مانع قتل عمد عثمان شوند و از منع خانواده و زنان عثمان از آب و غذا جلوگیرى کنند، نه این که مانع خلع وى توسط انقلابی ها گردند».[4]
4. این که گفته شد: طلحه و زبیر نیز فرزندانشان را براى دفاع از عثمان فرستادند،[5] شکّى در بطلان این سخن نیست؛ زیرا طلحه، زبیر، عایشه و دیگران از سرسخت ترین دشمنان عثمان بودند.[6]
5. در درستی محتواى روایتى که مى گوید امام حسن(ع) در دفاع از عثمان زخمى شد، شک و تردید وجود دارد؛ زیرا گرچه ممکن است امام على(ع) دو فرزندش یا تنها امام حسن(ع) را براى دفاع از عثمان فرستاده باشد و آن دو نیز به نزد عثمان آمده و مأموریت محوّله از جانب پدر را به اطلاع او رسانده باشند، اما ظاهراً عثمان آن دو را رد کرد و دفاع آن دو را نپذیرفت؛[7] همان طور که در برخی از منابع تاریخی آمده: «على پسرش حسن را خواست و به او گفت: پسرم! به نزد عثمان برو و به او بگو: پدرم مى گوید: آیا میل دارى که تو را یارى کنم؟ حسن پیام پدرش را به عثمان رساند. عثمان به او گفت: نه، من یارى او را نمى خواهم؛ زیرا رسول خدا(ص) را دیدم ... حسن سکوت کرد و به نزد پدر بازگشت و پاسخ عثمان را برایش بازگفت ....».[8]
ب. تفسیر این روایت بر فرض پذیرش آن
اگر بر فرض، حمایت و دفاع امام علی(ع) از عثمان را بپذیریم، لازم است پیرامون عملکرد صحیح حضرت علی(ع) و موضع واقع بینانه آن حضرت، مباحثی داشته باشیم. لذا فشرده ای از این تفسیر سیاسی در زیر بیان می شود.
حضور امام حسن(ع) در جبهه دفاع از عثمان، صرفاً براى این بود که کسى نتواند امام و فرزندانش را به شرکت در انقلاب علیه عثمان متّهم نماید و آنان را شریک قتل او بداند؛[9] یعنی همان تحلیل و تفسیر سیاسی دیدگاه بزرگانی همچون سید مرتضی(ره).
توضیح این که اگرچه امام علی(ع) خلافت عثمان را تأیید نمی کرد، و بر همه کارهاى خلاف و تعدّى هایى که از سوى هیأت حاکمه سر مى زد، کاملاً آگاهی داشت. با این حال، راه چاره را در این روش انفعالى نمى دانست و علاج واقعه را بدین طریق مصلحت نمى دید. حضرت علی(ع) در مورد عثمان فرمود: «اگر به کشتن او فرمان داده بودم، قاتل محسوب مى شدم، و اگر آنها را باز مى داشتم از یاورانش به شمار مى آمدم، اما کسى که او را یارى کرده نمى تواند بگوید از کسانى که دست از یاریش برداشتند بهترم، و کسانى که دست از یاریش برداشتند نمى توانند بگویند یاورانش از ما بهترند، من جریان عثمان را برایتان خلاصه مىکنم: استبداد ورزید، چه بد استبدادى، و شما ناراحت شدید و از حد گذراندید و خداوند در این مورد حکمى دارد که در بارۀ مستبدان و افراط گران جارى مى شود (و هر کدام به واکنش اعمال نادرست خود گرفتار مى شوند)».[10]
امام على(ع) چنین موضعى در پیش گرفت؛ چرا که روش انقلابی ها در قتل عثمان در آن شرایط و با آن وضع خاص نمى توانست به مصلحت اسلام باشد، بلکه برعکس باعث مى شد تا ضربۀ بزرگ و جبران ناپذیرى بر پیکر اسلام وارد آید؛ زیرا چنین عملى به منفعت طلبان و هواپرستانى که به دنبال فرصت و موقعیّت مناسب بودند، فرصت مى داد که با توجّه به آثارى که سیاست حاکم در مفاهیم، تفکّرات، نظرها و عقاید مردم بر جاى گذاشته، از جهل و ضعف و شرایط حاکم بر زندگى آنان سود جسته، به مطامع خویش دست یابند و شعار خون خواهى عثمان سرداده، آن را دستاویزى براى موضع گیرى در مقابل اسلام- که در شخص امیر المؤمنین(ع) عینیّت و تجسّم یافته- قرار دهند و در مقابل آن حضرت با وقاحت تمام بایستند و شبهات و تشکیکاتى را در مورد حضرت و اصحاب مخلص وى القا نمایند. از همین مسئله بود که جنگ هاى جمل، صفین و نهروان- آن طور که در تاریخ ثبت شده- نشأت گرفت و به وقوع پیوست.
امیر المؤمنین(ع) کاملاً این مطلب را درک مى کرد و بر آن آگاهی داشت؛ تا جایى که آن موقع که اهالى یمن براى تبریک خلافت به خدمت حضرت مشرّف شدند، به آنان فرمود: «شما ریش سفیدان و بزرگان یمن هستید، اى کاش مى دانستم اگر روزى مسئله اى بر ایمان پیش آید و حادثه اى اتفاق بیفتد، قدرت جنگى شما چقدر است و تا چه اندازه مى توانید صبر و پایدارى داشته باشید و در مقابل دشمن استقامت کنید!».[11] یعنى حضرت از همان موقع، جنگ هایى را انتظار داشت که مى بایست علیه طمع ورزان و منحرفان صورت گیرد.
این مسائل در آن موقع گریبان گیر مسلمانان بود و مصائب و مشکلات بسیارى به دنبال داشت که هنوز جامعه اسلامی از آثار آن رنج مى برند و در زحمت هستند.
امام على(ع) میل نداشت که عثمان به آن کیفیت نامطلوب کشته شود، و اگر فرزندانش، را براى دفاع از او فرستاد و اگر فرمود: «به خدا سوگند آن قدر از او دفاع کردم که ترسیدم گناهکار باشم»،[12]با این حال، حضرت نمى خواست که دفاع او از عثمان موجب فهم غلط در قبال عثمان و خطاکارى هاى او باشد؛ از این رو، کارهای خلاف عثمان را بیان مى فرمود.[13]
گفتنی است؛ محمد بن ابوبکر از مخالفان حکومت عثمان بود و از کسانی بود که مردم را بر ضد حکومت عثمان تحریک کرد. بر اساس برخی منابع تاریخی او قاتل عثمان نیست، بلکه از کسانی بوده که فقط وارد خانۀ عثمان شد، و عثمان را مورد عتاب قرار داده که چرا دین خدا را منحرف کردی و سنّت رسول خدا را نابود کردی، ولی پس از مشاجراتی که بین آن دو صورت گرفت، بیرون رفت و عدّه ای از اهل مصر عثمان را کشتند.[14]
ج. نتیجه گیری
1. از مجموع سخنان امام علی(ع) و رفتار آن حضرت، بر می آید که بر روش عثمان سخت انتقاد داشته است. در عین حال، قتل عثمان را در مقام خلیفه به صلاح جامعه نمی دانست. پیش از آن که عثمان کشته شود، حضرت علی(ع) این نگرانی را داشت و به عواقب وخیم آن می اندیشید.
2. حضرت علی(ع) می خواست عثمان راهی را که می رود رها کند و راه صحیح سنّت پیامبر اکرم(ص) را پیشه نماید، در غیر این صورت، خلیفه ای که شایسته است روی کار بیاید؛ و به جرایم عثمان رسیدگی کند و حکم لازم را صادر نماید. لذا امام علی(ع) فرمان به قتل عثمان نداد. تمام کوشش علی(ع) در این بود که بدون این که خونی ریخته شود، خواسته های مشروع مخالفان انجام شود؛ یا عثمان روش گذشته خود را تغییر دهد و یا کنار رود و کار را به اهلش بسپارد.
3. دفاع امام علی(ع) از عثمان بدان معنا نیست که حضرت حکومت وی را تأیید می کرد و بدان جهت از عثمان دفاع کرده و مانع قتل او گردید، بلکه به بیان شهید مطهری «على(ع) با روش عثمان مخالف است و در عین حال مخالف است که باب خلیفه کشى باز شود؛ نمى خواهد خلیفه را بکشند که باب فتنه بر روى مسلمین باز گردد».[15]
[1]. ر.ک: ابن قتیبة دینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم، الإمامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، تحقیق: شیری، علی، ج 1، ص 52 – 62، دارالأضواء، بیروت، چاپ اول، 1410ق؛ ابن اثیر، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 167 – 175، دار صادر، دار بیروت، بیروت، 1385ق؛ ابن الطقطقى، محمد بن على بن طباطبا، الفخرى فى الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، تحقیق: عبد القادر محمد مایو، ص 102 – 104، دار القلم العربى، بیروت، چاپ اول، 1418ق.
[2]. ر.ک: علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، ج 9، ص 331 – 338، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة، قم، چاپ اول، 1416ق.
[3]. عاملى، جعفر مرتضى، تحلیلى از زندگانى سیاسى امام حسن مجتبى علیه السلام، ترجمه: سپهری، محمد، ص 202، دفتر تبلیغات اسلامى، قم، چاپ سوم، 1376ش.
[4]. به نقل از: ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، محقق و مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 3، ص 8، و ج 2، ص 328 – 333، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، 1404ق.
[5]. الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 172.
[6]. تحلیلى از زندگانى سیاسى امام حسن مجتبى علیه السلام، ص 203.
[7]. ر.ک: همان، ص 215 – 221.
[8]. «ثم دعا علی بابنه الحسن، فقال: انطلق یا ابنی إلى عثمان فقل له: یقول لک أبی: أ فتحب أن أنصرک! فأقبل الحسن إلى عثمان برسالة أبیه، فقال عثمان: لا ما أرید ذلک، لأنی قد رأیت رسول الله صلّى الله علیه و سلّم فی منامی فقال: یا عثمان! إن قاتلتهم نصرت علیهم، و إن لم تقاتلهم فإنک مفطر عندی، و إنی قد أحببت الإفطار عند رسول الله صلّى الله علیه و سلّم، فسکت الحسن و انصرف إلى أبیه فأخبره بذلک»؛ ابن اعثم کوفى، کتاب الفتوح، ج 2، ص 423، دار الأضواء، بیروت، چاپ اول، 1411ق.
[9]. تحلیلى از زندگانى سیاسى امام حسن مجتبى علیه السلام، ص 202.
[10]. «لَوْ أَمَرْتُ بِهِ لَکُنْتُ قَاتِلًا أَوْ نَهَیتُ عَنْهُ لَکُنْتُ نَاصِراً غَیرَ أَنَّ مَنْ نَصَرَهُ لَا یسْتَطِیعُ أَنْ یقُولَ خَذَلَهُ مَنْ أَنَا خَیرٌ مِنْهُ وَ مَنْ خَذَلَهُ لَا یسْتَطِیعُ أَنْ یقُولَ نَصَرَهُ مَنْ هُوَ خَیرٌ مِنِّی وَ أَنَا جَامِعٌ لَکُمْ أَمْرَهُ اسْتَأْثَرَ فَأَسَاءَ الْأَثَرَةَ وَ جَزِعْتُمْ فَأَسَأْتُمُ الْجَزَعَ وَ لِلَّهِ حُکْمٌ وَاقِعٌ فِی الْمُسْتَأْثِرِ وَ الْجَازِعِ»؛ سید رضی، نهج البلاغه، مصحح: عطاردی، عزیزالله، ص 39، بنیاد نهج البلاغه، بی جا، چاپ اول، 1372ش.
[11]. «إنکم صنادید الیمن و ساداتها فلیت شعری إن دهمنا أمر من الأمور کیف صبرکم على ضرب الطلا و طعن الکلأ؟»؛ کتاب الفتوح، ج 2، ص 440 و 441.
[12]. «وَ اللَّهِ لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّى خَشِیتُ أَنْ أَکُونَ آثِماً»؛ نهج البلاغه، ص 303.
[13]. تحلیلى از زندگانى سیاسى امام حسن مجتبى علیه السلام، ص 204 – 214، با تلخیص و ویرایش.
[14]. ر.ک: ابن کثیر دمشقى، البدایة و النهایة، ج 7، ص 184 و 185، دار الفکر، بیروت، بی تا؛ مسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: اسعد داغر، ج 2، ص 345، دار الهجرة، قم، چاپ دوم، 1409ق.
[15]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 16، ص 595، انتشارات صدرا، تهران، چاپ چهارم، 1380ش.