لطفا صبرکنید
40272
- اشتراک گذاری
فرق حکمت با علم این است که حکمت و علم، گاهى به خداوند نسبت داده میشوند و از این جهت که حکمت خدا؛ ایجاد موجودات در نهایت اتقان و دورى از عبث است و این ایجاد متوقف بر علم لا یتناهى است در نتیجه، حکمت و علم از صفات ذاتاند، ولى اگر فعل الهی متصف به حکمت و اتقان و حق و منزّه بودن از باطل گردد، در آن صورت حکمت از صفت فعل خدا خواهد بود. در هر صورت چون صفات ذاتى خداوند تبارک و تعالى عین ذات او است، در حقیقت فرقى میان این دو صفت نخواهد بود، مگر به اعتبار. حکیم و علیم، هر دو اشاره به دانایى پروردگار دارند، ولى «حکمت» معمولاً جنبههاى عملى را بیان میکند، و «علم» جنبههاى نظرى را.
دیگر آنکه علم داراى مراتب است و مرتبه عالیه هستى (بارى تعالى) تا انسان و حتى موجودات غیر ذوی العقول نیز داراى علم هستند و میتوان بین همه موجودات و علم به تناسب ظرف وجودیشان نسبت برقرار نمود، بر خلاف حکمت که فقط از ویژگیها و صفات ذوی العقول است.
«حکمت» از ماده «حکم»، به معناى بازداشتن و منع است، و اولین معنا از آن، حکم کردن است که باعث جلوگیرى از ظلم میشود. «حکمت» رسیدن به حق و واقع به واسطه علم و عقل است.[1] از ویژگیهاى حکمت آن است که جهل و نادانى را از انسان باز میدارد.[2] اما «علم» به معناى دانستن، دانش،[3] درک کردن و فهمیدن حقیقت و اساسِ چیزى است.[4] که بر آثارى دلالت مینماید که در اشیا وجود دارد و به واسطه آن از غیر خود تمییز داده میشود.[5]
حکمت و علم در قرآن
واژه حکمت در قرآن بیست مرتبه تکرار شده است. در توضیح و تفسیر حکمت، مفسران وجوهى را مطرح نمودهاند که مهمترین آنها عبارتاند از:
- مراد از حکمت، نبوّت است.[6] چنانکه در آیه شریفه آمده: «و داود، جالوت را کشت و خدا به او فرمانروایى و حکمت(نبوت) داد».
- مقصود، شرایع(علم حلال و حرام) است.[7] و در آیه شریفه نیز آمده است: «و او را کتاب و حکمت(علم حلال و حرام) و تورات میآموزد».[8]
- منظور از حکمت، دانش قرآن و آگاهى از ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مقدّم و مؤخر و... است.[9] و در آیه شریفه آمده است: «حکمت(علم قرآن) را به هر که خواهد میدهد و هر که را حکمت دهد، به راستى او را نیکیهایى فراوان دادهاند».[10]
- منظور، رسیدن به حقیقت پیام خدا در میدانهاى گفتار و عمل است.[11]
- مقصود، دانش گسترده دین است.[12]
- مفهوم این واژه، فهم و دریافت درست دین است.[13]
- «حکمت»، دانشى است که سود و بهره آن سرشار و انسانساز است.[14]
- حکمت، عبارت است از: محکم و متقن بودن صورت علمى.[15] که به نظر میرسد این معنا میتواند جامع نظریات گذشته باشد. در حقیقت همه اقوال به عنوان مصادیقی از این معنا هستند؛ چون کلمه «محکمه»، «حکمت» و مانند آن، نشانگر معناى استوارى، استحکام و غیر قابل زوال بودن، است.[16] خداى متعال که قرآن را «کتاب حکیم» مینامد، براى آن است که قرآن به موقع سخن میگوید، خوب سخن میگوید و در کنارش برهان و دلیل میآورد. سخنى که برهان ندارد محکم نیست.[17] از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است: «خداوند نعمت گرانبهاى قرآن را به من ارزانى داشت و از حکمت نیز بسان آن، به من عنایت فرمود؛ و خانهاى که در آن بهرهاى از حکمت نباشد ویرانه است؛ پس دانش و بینش فراگیرید، مبادا که در نادانى و بى خبرى بمیرید».[18]
اما کلمه «علم» 105 مرتبه در قرآن کریم تکرار شده، البته مشتقات آن در قرآن، بسیار زیاد است. این واژه در قرآن گاه به معناى دانستن آمده است: «قد عَلم کلّ اناسٍ مشربهم».[19] گاهى به معناى اظهار و روشن کردن است: «ثم بعثنا هُم لنعلم اى الحزبین احصى لما لبثوا امداً».[20] برخی از مفسران ذیل «لنعلم اى الحزبین» میگویند: مراد علم فعلى است و آن ظهور شیء و حضورش به وجود خاصّ نزد خدا است. و «علم» به این معنا، در قرآن زیاد به کار رفته است. و گاهى به معناى دلیل و حجت است.[21]
در مجموع، وقتى به بررسى آیات و کاربرد این ماده و مشتقاتش میپردازیم، چنین ظاهر میشود که تمامى موجودات داراى علم هستند. چنانکه در تفسیر آیه: «و ان من شىء الاّ یسبح بحمده، و لکن لا تفقهون تسبیحهم»، گفتهاند جمله: «ولى تسبیح آنها را نمیفهمید»؛ بهترین دلیل است بر اینکه منظور از تسبیح موجودات، تسبیح ناشى از علم، و به زبان قال است؛ چون اگر مراد زبان حال موجودات و دلالت آنها بر وجود صانع بود، دیگر معنا نداشت بفرماید: شما تسبیح آنها را نمیفهمید.[22] و آیات دیگرى بر این معنا دلالت مینمایند؛ مانند: «در این روز کره زمین اخبار خود را در میان میگذارد، چون پروردگار تو به او وحى کرده است».[23] از این قبیل است آیاتى که دلالت میکند بر شهادت دادن اعضاى بدن انسانها و به زبان آمدن و سخن گفتنشان با خدا، و پاسخ دادن به سؤالات بارى تعالى. البته باید توجه نمود که علم داراى مراتب است.
فرق حکمت با علم
قبل از بیان فرق این دو واژه، لازم است بدانیم حکمت و علم گاهى به واجب الوجود(خدا) نسبت داده میشود،[24] که در 92 مورد لفظ حکیم و در 156 مورد، لفظ علیم، در قرآن کریم وصف براى خداوند تبارک و تعالى واقع گردیده است. علیم و حکیم از جهتى صفات ذات خدای متعال هستند؛ چون حکمت خدا؛ یعنى ایجاد موجودات در نهایت اتقان و محکمکارى و دورى از عبث، و ایجاد، متوقف بر علم بیحد است که از صفات ذات است. اگر چه حکمت، صفت فعل نیز می باشد، از آن جهت که فعل نیز متصف به وصف حکمت و اتقان و حق و منزّه بودن از باطل میگردد. در هر صورت چون صفات ذاتى خداوند تبارک و تعالى عین ذات او است، در نتیجه فرقى بین آن دو نیست، مگر به اعتبار؛ چون حکیم و علیم هر دو اشاره به دانایى پروردگار دارند، ولى «حکمت» معمولاً جنبههاى عملى را بیان میکند، و «علم» جنبههاى نظرى را. به تعبیر دیگر؛ «علیم» از آگاهى بیپایان خدا خبر میدهد و «حکیم» از نظر حساب و هدفى که در ایجاد این عالم و نازل کردن قرآن به کار رفته است، سخن میگوید.[25]
گاهى این دو واژه، به ممکن الوجود داراى عقل(انسان) نسبت داده میشود. که حکمت در انسان، شناخت موجودات و انجام دادن کارهاى خیر و پسندیده است.[26] به تعبیر دیگر؛ معرفت ارزشها و معیارهایى که انسان به وسیله آن بتواند، حق را بشناسد و باطل را در هر لباسى تشخیص دهد، حکمت است و این همان است که بعضى از فلاسفه به «کمال قوه نظریه» تعبیر کردهاند.[27] پس حکیم کسى است که اهل معرفت و داراى فهم عمیق و عقل سلیم است، که امام موسى بن جعفر(ع) به «هشام بن حکم» فرمود: «مراد از حکمت، فهم و عقل است».[28] در نتیجه، «حکمت» یک حالت و خصیصه درک و تشخیص است که متوقف به علم است که حقیقت آن، مال خدا است، بلکه چنانکه امام صادق(ع) فرمود: «خداوند، خود علم است که جهل در آن راه ندارد»،[29] همان حقیقتى که لقمان از ناحیه خدا دریافت نموده بود.[30] جمعى از فلاسفه معتقدند که اندیشه و مطالعه و تفکر، ایجاد علم و دانش نمیکند، بلکه روح انسانى را براى پذیرش معقولات آماده میسازد و هنگامى که روح انسانى آماده پذیرش شد، فیض علم از خالق متعال بر روح انسان پاشیده میشود.[31] آنگاه در مرحله عمل، حالت و خصیصه درک و تشخیص براى انسان حاصل میگردد. پس به عبارتى، عمل انسان علت است بر آمادهسازى روح جهت پذیرش علم و پذیرش علم، مقدمه و علت ایجاد حالت روحى انسان است براى تشخیص حق از باطل، و درک موانع و مفاسد.
نکته آخر، همانطور که گفته شد، علم داراى مراتب است و از مرتبه عالیه هستى(بارى تعالى) تا انسان و حتى موجودات غیر ذوی العقول نیز داراى علم هستند و بین همه موجودات عالم هستى و علم میتوان به تناسب خودشان و ظرف وجودیشان نسبت برقرار کرد. بر خلاف حکمت که فقط از ویژگیها و صفات ذوی العقول است.
[1]. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ماده «حکم».
[2]. ابن فارس، أحمد، معجم مقاییس اللغة، ماده «حکم»، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1404ق.
[3]. قرشى، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 5، ص 32، ماده «حکم».
[4]. مفردات راغب، ماده «حکم».
[5]. معجم مقاییس اللغة، ماده «علم».
[6]. مجمع البیان، ج 2، ص 151، مؤسسه الأعلمى للمطبوعات، 1415ق.
[7]. همان، ص 298.
[9]. مجمع البیان، ص 194.
[12]. مجمع البیان، ص 194.
[13]. همان.
[14]. همان.
[15]. طباطبایى، سیدمحمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه، موسوى همدانى، ج 2، ص 351، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1363ش.
[16]. جوادى آملى، عبدالله، قرآن در قرآن، ج 1، ص 297، قم، اسراء، چاپ اول، 1378ش.
[17]. همان.
[18]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 2، ص 659، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[22]. ترجمه تفسیر المیزان، ج 17، ص 609.
[25]. مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 15، ص 399- 400، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[26]. مفردات راغب، ماده «حکم».
[27]. تفسیر نمونه، ج 15، ص 399.
[28]. همان، ج 17، ص 37.
[29]. عاملی، شیخ حر، الفصول المهمة فی اصول الائمة، محقق، مصحح، قائنی، محمد بن محمد حسین، ج 1، ص 228، قم، مؤسسه معارف اسلامی امام رضا(ع)، چاپ اول، 1418ق.
[31]. تفسیر نمونه، ج 16، ص 349.