لطفا صبرکنید
بازدید
5813
5813
آخرین بروزرسانی:
1397/07/22
کد سایت
ur21976
کد بایگانی
93431
نمایه
نتیجه فلسفه غرب و نجات
طبقه بندی موضوعی
غایت شناسی|آراء شناسی
اصطلاحات
فلسفه
گروه بندی اصطلاحات
اصطلاحات فلسفی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
نتیجه فلسفه غرب چیست؟ و آیا میتوان با عمل بر مبنای این فلسفه نجات یافت؟
پرسش
نتیجه فلسفه غرب چیست؟ و آیا با عمل کردن بر این فلسفه انسان میتواند نجات یابد؟
پاسخ اجمالی
1. «فلسفه غرب» بر خلاف اصطلاحاتی؛ نظیر «فلسفة الئائی» ( (Eleatic یا «فلسفه تومیستی»، یک مکتب فکری واحد که دارای پیروانی(با اختلاف نظرهای اندک) باشد به شمار نمیرود؛ بلکه مفهومی عام است که به مکاتب و جریانهای فکری گوناگون فلسفی و نیز آرای خرده فلاسفه ساکن کشورهای اروپایی و آمریکایی اطلاق میگردد. در حقیقت، «فلسفه غرب» اصطلاحی است که به مجموعه افکار فلسفی به دست آمده از اندیشمندان کشورهای مغرب زمین(در مقابل خاور دور و نزدیک) گفته میشود، و شامل گونههای فکری بسیار متنوعی است. همانگونه که اصطلاحاتی؛ نظیر «فلسفه یونان باستان» یا «فلسفه قرون وسطی» که زیر مجموعههای فلسفه غرب به شمار میآیند، چنین گسترهای را در بر دارند. به عنوان نمونه، «پارمنیدس» از فلاسفه یونان باستان قائل به رجوع اشیاء به حقیقتی واحد، ثابت و سرمدی است و آنرا اصل و اساس عالم عنوان مینماید،[1] در حالیکه «گرگیاس» از دیگر فلاسفه آن زمان، وجود، فهم و نیز امکان ارائه هر حقیقتی را انکار مینماید.[2] نظیر این مطلب در میان تفکرات فلاسفه سایر ادوار فلسفه اروپا نیز قابل مشاهده است. به عنوان مثال، «دکارت» از فلاسفه قرن شانزدهم میلادی ادلهای بر اثبات وجود خدای مسیحیت ارائه نموده است،[3] در حالیکه «نیچه» از فلاسفه قرن نوزدهم، از مرگ خدای مسیحیت سخن میگوید.[4]
به همین جهت نمیتوان انتظار داشت نتیجهای واحد یا نتایجی همسو برای «فلسفه غرب» به طور کلی عنوان گردد و پیامدهای یکسانی بر پیروی و تنظیم رفتارها طبق آن، مترتب شود. به عبارت روشنتر، تناقضات آرای فلاسفه در چنین گسترهای سبب میشود نتایجی که از نظرات ایشان حاصل میشود نیز متناقض بوده و نتوان نتیجهای واحد را برای همگان در نظر گرفت.[5]
2. اما اینکه آیا عمل کردن طبق فلسفه به صورت کلی و یا فلسفههایی؛ نظیر فلسفه غرب، فلسفه چین، هند، ایران باستان و حتی فلسفه اسلامی به طور خصوصی، میتواند سبب نجات انسان باشد یا خیر؛ باید اذعان داشت که عقل قادر به ادراک حقایق کلی است و انسان با استفاده از عقل میتواند مسائلی نظیر احکام وجود به صورت عام، روابط بین علت و معلول و... را بداند، اما فهم بسیاری از حقایق عالم نظیر سعادت ابدی انسان در دنیا و آخرت و... نیازمند مقدماتی است که خارج از حیطه دانش عادی بشر بوده و همین امر نیز مسئله نیاز انسان به وحی الهی را مبرهن میسازد. به همین جهت، نمیتوان آرای فلاسفه در صحیحترین حالت مفروض را به منزله دینی جامع و کامل که سعادتبخش انسان به صورت مطلق باشد تلقی نمود و عمل بر اساس مکتب یا مکاتب فلسفی را به عنوان نجات دهنده انسان از هلاکت معرفی کرد.
البته، تذکر این مطلب نیز ضروری است که اگر شخصی به لحاظ مقدمات تکلیف (نظیر قدرت فهم، دسترسی به دین حقّ و...) معذور از دسترسی به وحی الهی بود و در جستوجوی راه سعادت به قدر توان خویش، به حقیقتی غیر از آنچه در یک مکتب فلسفی یا غیر فلسفی(نظیر عرفانهای مختلف و...) عنوان میگردد دست نیازید، در این صورت باید بر اساس فهم و دانش خویش عمل نموده و دانستههای وی در این خصوص، منجّز و معذّر به شمار میآیند. در نتیجه نجات چنین شخصی از هلکات اخروی منوط به تبعیت وی از دانستههای قطعیاش خواهد بود.[6]
به همین جهت نمیتوان انتظار داشت نتیجهای واحد یا نتایجی همسو برای «فلسفه غرب» به طور کلی عنوان گردد و پیامدهای یکسانی بر پیروی و تنظیم رفتارها طبق آن، مترتب شود. به عبارت روشنتر، تناقضات آرای فلاسفه در چنین گسترهای سبب میشود نتایجی که از نظرات ایشان حاصل میشود نیز متناقض بوده و نتوان نتیجهای واحد را برای همگان در نظر گرفت.[5]
2. اما اینکه آیا عمل کردن طبق فلسفه به صورت کلی و یا فلسفههایی؛ نظیر فلسفه غرب، فلسفه چین، هند، ایران باستان و حتی فلسفه اسلامی به طور خصوصی، میتواند سبب نجات انسان باشد یا خیر؛ باید اذعان داشت که عقل قادر به ادراک حقایق کلی است و انسان با استفاده از عقل میتواند مسائلی نظیر احکام وجود به صورت عام، روابط بین علت و معلول و... را بداند، اما فهم بسیاری از حقایق عالم نظیر سعادت ابدی انسان در دنیا و آخرت و... نیازمند مقدماتی است که خارج از حیطه دانش عادی بشر بوده و همین امر نیز مسئله نیاز انسان به وحی الهی را مبرهن میسازد. به همین جهت، نمیتوان آرای فلاسفه در صحیحترین حالت مفروض را به منزله دینی جامع و کامل که سعادتبخش انسان به صورت مطلق باشد تلقی نمود و عمل بر اساس مکتب یا مکاتب فلسفی را به عنوان نجات دهنده انسان از هلاکت معرفی کرد.
البته، تذکر این مطلب نیز ضروری است که اگر شخصی به لحاظ مقدمات تکلیف (نظیر قدرت فهم، دسترسی به دین حقّ و...) معذور از دسترسی به وحی الهی بود و در جستوجوی راه سعادت به قدر توان خویش، به حقیقتی غیر از آنچه در یک مکتب فلسفی یا غیر فلسفی(نظیر عرفانهای مختلف و...) عنوان میگردد دست نیازید، در این صورت باید بر اساس فهم و دانش خویش عمل نموده و دانستههای وی در این خصوص، منجّز و معذّر به شمار میآیند. در نتیجه نجات چنین شخصی از هلکات اخروی منوط به تبعیت وی از دانستههای قطعیاش خواهد بود.[6]
[1]. کاپلستون، فردریک چارلز، تاریخ فلسفه، ترجمه، مجتبوی، جلال الدین، ج1، ص60-61، تهران، سروش، چهارم، 1380ش.
[2]. همان، ج1، ص112.
[3]. همان، ج4، ص128-135.
[4]. همان، ج7، ص393.
[5]. البته عدهای از فلاسفه نظیر سهروردی، هیدگر (یا هایدگر)، هانری کربن، سید حسین نصر و... قائل به حکمت خالده یا اندیشه جاوداناند که با نظریه مذکور مخالف میباشد. طبق این نظریه، تمامی فلسفهها از بدو خلقت تا کنون ارائه دهنده حقیقتی واحد هستند و نتیجه آنها یکی است؛ لیکن هر کدام به قدر وسع خویش آن حقیقت را ارائه مینمایند و به همین جهت نمیتوان آنها را متناقض تلقی نمود.
[6]. ر. ک: 1523.
نظرات