لطفا صبرکنید
24400
- اشتراک گذاری
ممکن الوجود بالذات و ممکن العدم بالذات، همان ممکن بالذات می باشند. به دیگر عبارت هر ممکن بالذاتی، ممکن العدم بالذات و ممکن الوجود بالذات می باشد. یعنی ممکن الوجود و ممکن العدم ذاتی، دو رویه سکه برای ممکن بالذات است.
حرکت زمین به دور خورشید ممکن بالذات می باشد.
پدیده هایی که نابود شده اند نیز ممکن بالذات می باشند.
وجوب، امکان و امتناع
«منطقیین میگویند اگر محمولی را به موضوعی نسبت دهیم مثلا بگوییم "الف، ب است " رابطه ب با الف یکی از کیفیت های سه گانه (وجوب و امکان و امتناع) را خواهد داشت.
یا این رابطه، رابطه ضروری است یعنی، حتمی و اجتناب ناپذیر و غیر قابل تخلف است، و به عبارت دیگر عقل ابا دارد که خلاف آنرا قبولکند، یا بر عکس است، یعنی رابطه، رابطه امتناعی است، یعنی محال است که محمول، عارض موضوع گردد، و به عبارت دیگر عقل از قبول خود آن ابا دارد، و یا این رابطه به گونهای است که میشود مثبت باشد و میشودمنفی باشد یعنی هم قابل اثبات است و هم قابل نفی، و به عبارت دیگر عقل نه از قبول خود آن ابا دارد و نه از قبول خلافش.
مثلا اگر رابطه عدد چهار را با جفت بودن در نظر بگیریم، این رابطه ضروری و حتمی است، عقل از قبول خلاف آن ابا دارد. عقل میگوید عدد چهار جفت است بالضروره و بالوجوب .
پس آنچه بر این رابطه حاکم است وجوب و ضرورت است. ولی اگر بگوییم عدد پنج جفت است، رابطه، رابطه امتناعی است. یعنی عدد پنج از جفت بودن امتناع دارد و عقل ما هم که این معنی را درک میکند از قبول آن ابا دارد. پس رابطه حاکم میان عدد پنج و جفت بودن امتناع واستحاله است.
اما اگر بگوییم امروز هوا آفتابی است، رابطه، یک رابطه امکانی است، یعنی طبیعت روز نه اقتضا دارد که حتما آفتابی باشد و نه اقتضا دارد که حتما ابری باشد. بر حسب طبیعت روز هر دو طرف ممکن است. در اینجا رابطه میان روز و آفتابی بودن رابطه امکانی است.
پس رابطه میان هر موضوعی با هر محمولی که در نظر بگیریم، در حاق واقع از یکی از این سه کیفیت که احیانا آنها را به ملاحظه خاصی " ماده " نیز مینامند خالی نیست. آنچه ما اینجا گفتیم سخن منطقیین بود .
فلاسفه که بحثشان درباره وجود است، میگویند هر " معنی " و " مفهوم" را که در نظر بگیریم و موضوع قرار دهیم و " وجود " را به عنوان محمول به آن نسبت دهیم از یکی از سه قسم خارج نیست : یا رابطه وجود با آن مفهوم و معنی، وجوبی است یعنی ضرورتا و وجوبا آن چیز وجود دارد، ما آنرا واجب الوجود مینامیم .
و اگر رابطه وجود با او منفی و امتناعی است یعنی محال است که موجود باشد بلکه ضرورتا و وجوبا باید نباشد، آن چیز را ممتنع الوجود مینامیم. مثل جسمی که در آن واحد هم کروی باشد و هم مکعب. و اما اگر رابطه وجود با آن معنی رابطه امکانی است، یعنی آن معنی، ذاتی است که نه از وجود ابا دارد و نه از عدم، ما آن چیز را ممکنالوجود مینامیم. همه اشیاء عالم مانند: انسان و حیوان و درخت و آب و... که به حکم یک سلسله علل پدید میآیند و سپس معدوم میگردند، ممکن الوجودند.»[1]
برای امکان، هفت معنی برمی شمرند،که به ترتیب عبارتند از: 1- امکان خاص 2- امکان عام 3- امکان اخص 4- امکان استقبالی 5- امکان استعدادی 6- امکان وقوعی 7- امکان فقری یا وجودی.
یکی از معانی امکان، همان امکان خاص است که به معنای سلب ضرورتین،می باشد. (یعنی شیء نسبت به وجود، نه ضرورت دارد و نه امتناع) [2]
اقسام مواد سه گانه (امکان، امتناع، وجوب)
هر یک از مواد سه گانه، خود به سه قسم تقسیم می شوند.
1.مابالذات
2.مابالغیر
3.مابالقیاس الی الغیر
(البته در امکان، قسمی بنام "مابالغیر" نمی تواند وجود داشته باشد.[3]) مقصود از قید بالذات در مواد ثلاث این است که ما ذات موضوع را بماهوهو و صرف نظر از هر غیری، باوجود بسنجیم و ببینیم که چه حکمی دارد. باید توجه داشت که در هنگام سنجش آن مفهوم با وجود، توجه ما تنها معطوف به ذات آن مفهوم بوده است و به چیز دیگری خارج از ذات نظر نداشته ایم.
بنابر این ممکن بالذات یعنی ذاتی که به خودی خود و قطع نظر از هر غیری، نه وجود برایش ضروری است و نه عدم.[4]
پس در جواب سوال فوق چنین میتوان نگاشت:
در واقع ممکن بالذات آن است که، یک چیز نسبت به وجود و نسبت به عدم ضرورت نداشته باشد. در نتیجه هر ممکن بالذاتی در مقایسه با وجود، امکان دارد و در عین حال، در مقایسه با عدم نیز، حالت امکان دارد. به دیگر عبارت هر ممکن بالذاتی، ممکن العدم بالذات و ممکن الوجود بالذات می باشد. یعنی ممکن الوجود و ممکن العدم ذاتی، دو رویه سکه برای ممکن بالذات است.
با توجه به توضیحات فوق؛ پاسخ سوال دوم و سوم نیز روشن می شود. حرکت زمین به دور خورشید (البته این امر به اشتباه، در سوال بالعکس آمده است و حرکت خورشید به دور زمین گفته شده است) از مواردی است که ممکن الوجود بالذات می باشد؛ زیرا حرکت زمین نه امری است که وجود، نسبت به آن ضرورت داشته باشد (که در نتیجه واجب الوجود شود) و نه امتناع دارد. (که در نتیجه ممتنع الوجود شود)
پس این حرکت زمین به دور خورشید، ممکن بالذات است.
این مساله در مورد پدیده هائی که نابود شده اند نیز بدین سان می باشد. زیرا این پدیده ها اگر وجود برایشان ضرورت می داشت، نباید از بین می رفتند (و حال آنکه نابود شده اند) و اگر وجود برایشان ممتنع بود، نباید به وجود می آمدند (و حال آنکه فرض آن است که زمانی وجود داشته اند) در نتیجه نسبتِ این پدیده ها با وجود نیز، امکان ذاتی می باشد. یعنی ممکن است وجود داشته باشد (در صورت جمع علت تامه) و ممکن است معدوم باشند. (در صورت کامل نبودن علت تامه).
[1] مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی (منطق-فلسفه)، درس دهم، ج1،ص 223، ، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، پائیز69.
[2] طباطبائی، محمد حسین، نهایه الحکمه، ج اول، ص 186،قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، 1378هـ.ق.
[3] برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به نهایه الحکمه مرحله رابعه، فصل دوم.
[4] همان، ج اول، ص 193.