لطفا صبرکنید
2230
- اشتراک گذاری
قاعده «کل مجرد عاقل» یا «کل مجرد فهو عاقل» از جمله قواعد بسیار مهم فلسفی است که در سرفصل علم و مباحث مربوط به نفس ناطقه، همچنین علم حضوری و دانش ذاتی، که خودآگاهی دائمی انسان را میتوان با آن توجیه نمود، نقش بزرگی را ایفا میکند.
قاعده «کل عاقل مجرد» نیز از نقطه نظر اهمیت و نقش آن در مسائل علم و مباحث معرفت کمتر از این قاعده نیست. البته باید به این نکته توجه داشت که هیچکدام از این دو قاعده یاد شده عکس دیگری نیست؛ زیرا هر کدام از آنها عبارت است از یک قضیه موجبه کلیه. و این مطلب در منطق اثبات شده است که عکس لازم الصدق برای «قضیه موجبه کلیه»، پیوسته «قضیه موجبه جزئیه» است نه موجبه کلیه. بنابر این، عکس قضیه «کل مجرد عاقل»، قضیه «بعض العقلاء مجرد» است و نه قضیه «کل عاقل مجرد»؛ و بر این اساس است که هر کدام از این دو قاعده به طور جداگانه مورد بحث قرار گرفته و برای اثبات هر کدام از آنها اقامه برهان شده است.
برهان قاعده
معروفترین برهانی که حکما برای اثبات این قاعده اقامه کردهاند، عبارت است از اینکه: هر موجود مجرد، بر اساس فرض و تصور از دو حال خارج نیست؛ یا ممکن است معقول واقع شود یا ممکن نیست. عقل گزینه دوم را نمیپذیرد؛ زیرا هر موجودی ممکن است به نحوی از انحاء معقول واقع شود، اگرچه معقولیت آن مانند عنوان شیء یا موجود به وجه عام باشد. بنابر این، گزینه اول که هر موجودی ممکن است معقول واقع شود تنها گزینه قابل پذیرش خواهد بود. اکنون که امکان معقولیت برای موجود مجرد ثابت گردید، وجوب معقولیت نیز ثابت میگردد؛ زیرا معنای امکان در باب موجودات مجرده عبارت است از: سلب ضرورت طرف مقابل که پیوسته در ضمن وجوب تحقق میپذیرد. سرانجام نتیجهای که به دست میآید، این است که هر موجودی که مجرد است، معقول بالفعل است، و هنگامی که معقول بالفعل بودن آن ثابت شد، به حکم قانون تضایف، عاقل بالفعل بودن آن نیز ثابت میشود؛ زیرا معقولیت و عاقلیت نسبت به یکدیگر متضایفاند، و هر دو امری که نسبت به یکدیگر متضایف باشند، از حیث قوه و فعل همراه و برابرند: «المتضایفان متکافئان قوة و فعلا».
این برهان علاوه بر اینکه قاعده مورد بحث یعنی «کل مجرد عاقل» را ثابت میکند، قاعده «اتحاد عاقل و معقول» را نیز ثابت خواهد نمود.
ابنسینا از جمله معروفترین فیلسوفانی است که اتحاد عاقل و معقول را انکار کرده و طرفداران آنرا به شدت مورد حمله و انتقاد قرار داده است، ولی قاعده «کل مجرد عاقل» را پذیرفته و در برخی از آثار خویش برای اثبات آن اقامه برهان نموده؛ از جمله مواردی که به این قاعده تصریح کرده و آنرا اثبات نموده، هنگامی است که در مقام اثبات عقل فعال برآمده است.
وی عقل فعال را به خورشید تابناک تشبیه کرده و معتقد است؛ همانطور که خورشید فروزان به نفس ذات خویش دیده میشود و سایر اشیاء را نیز قابل دیدن میکند، عقل فعال که یک جوهر مجرد است به نفس ذات خویش معقول بالفعل است و سایر معقولات بالقوه را نیز به مقام عقل بالفعل میرساند. وی سپس اضافه میکند موجودی که به نفس ذات خویش معقول است، از ماده و لوازم آن مجرد است و هر موجود مجرد که به نفس ذات خویش معقول باشد، عاقل نیز خواهد بود.
صدرالمتألهین اثبات قاعده را در غایت سهولت میداند. وی بر حسب شیوه مخصوص خویش این قاعده را مانند سایر مسائل فلسفی به طور مبسوط مورد بحث قرار داده و برای اثبات آن از چهار طریق استدلال نموده است. طرق چهارگانه استدلال را در مورد اثبات قاعده بین حکما مشهور دانسته، خود را در تقریر آنها به عنوان مبتکر معرفی نکرده است.
طریق اول و سوم از طریقهای چهارگانه در درجه اول اهمیت قرار گرفتهاند که نخست را از شیخ الرئیس ابوعلی سینا نقل کرده و سوم را از صاحب تلویحات شهاب الدین سهروردی دانسته است. در این باب آنچه صدر المتألهین خود را نسبت به آن مبتکر میداند، آن است که اثبات این قاعده در غایت سهولت است و این همه نیازمند به تکلف استدلال نیست؛ زیرا بعد از این که معلوم شد علم از مقوله عرض نیست، بلکه همواره باید علم و ادراک را در باب وجود جستوجو نمود و آنرا نحوهای وجود دانست که دارای عرض عریض و مراتب بیپایان تشکیک است، به روشنی معلوم میشود که هرگاه موجود از پراکندگی ماده و لوازم آن مجرد باشد، همیشه نزد خود حاضر است و هرگز از خویش پنهان نیست؛ و هر موجودی که دارای این خاصیت باشد، نسبت به ذات خویش عاقل است. به این ترتیب سهولت اثبات قاعده «کل مجرد عاقل» ظاهر میگردد.
با توجه به نظر ملاصدرا به روشنی معلوم میشود، یگانه مانع علم و ادراک در باب وجود همانا ماده و لوازم آن است که پیوسته موجب تفرقه و پراکندگی است؛ زیرا هر جزء از اجزاء موجود مادی نسبت به سایر اجزاء دارای خاصیت «احدهما من الآخر» است و همه آنها از یکدیگر پوشیده و پنهانند. بنابر این، جایی که پای ماده در میان نباشد و موجود از ماده و خواص آن مجرد باشد، همیشه سخن از حضور و ادراک است.
قاعده «کل مجرد عاقل» و خودآگاهی انسان
بعد از اینکه قاعده «کل مجرد عاقل» در کمال وضوح ثابت شد، به روشنی معلوم میشود، نفس ناطقه که در مقام ذات مجرد از ماده است، پیوسته از خودآگاهی و دانش ذاتی برخوردار است. بنابر این، آگاهی نفس ناطقه را نسبت به ذات خویش باید علم حضوری بدانیم نه علم حصولی؛ زیرا علم حصولی همواره از طریق حصول صورت شیء یا مثال آن در ذهن تحقق میپذیرد و این در مورد علم نفس ناطقه نسبت به ذات خویش امکانپذیر نیست.[i]
[i]. ر. ک: ابراهیمی دینانی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، ج 2، ص 500- 516، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366.