لطفا صبرکنید
27376
- اشتراک گذاری
در باب فلسفه و چرایی احکام شرعی می گوییم:
1. تمام احکام الاهی بر اساس مصالح و مفاسد است و ما قبول نداریم که احکام فقهی چرا ندارد. توضیح اینکه، هیچ حکمی از احکام اسلامی بدون جهت، حلال و یا واجب و ... نشده است و این طور نیست که چرایی در آن راه نداشته باشد. کسانی که پایه توحید خود را محکم ساخته اند و طبق دلایل قطعی عقیده دارند که قانون گذار اسلام؛ یعنی، خداوند متعال، بی نیاز مطلق و دارای علم و حکمت بی پایان است، هیچ گونه تردیدی نخواهند داشت که تمام احکام و مقررات و دستورهای اسلامی که پیامبر اسلام از طرف خدای متعال برای بشر آورده است، دارای مصالح و فوایدی می باشد؛ زیرا علم و حکمت خدای بزرگ ایجاب می کند که هیچ فرمانی را بدون رعایت مصالح بندگانش صادر نکند و چنین افرادی همیشه در صدد پیروی از دستورهای الهی هستند و دانستن و ندانستن جزئیات فلسفه و چرایی احکام در روحیه آنان اثری نخواهد داشت.
حضرت امام رضا (ع) می فرمایند:« همانا، چنین یافتیم که هر آنچه را که خدای تبارک و تعالی حلال فرموده صلاح و بقای بندگان در آن بوده است و به آن احتیاج دارند و بی نیاز از آن نیستند و در آنچه حرام نموده است نیازی برای بندگان به آن نیافتیم، بلکه مایه فسادی است که ایشان را به سوی نابودی و هلاکت سوق می دهد ».[1]
2. هر چند عقل آدمی، محدود است و نمی تواند به همه مصالح و حکمت و چرایی احکام، پی ببرد؛ اما باید دانست که در آیات و روایات به حکمت، ملاک و آثار، برخی از احکام به صورت کلی و یا جزئی اشاره شده، یا از راه قرائن می توان به نکاتی دست یافت.
مثلاً کتاب «علل الشرایع» شیخ صدوق در بیان حکمت و فلسفه و چرایی احکام بوده و در آنجا بسیاری از روایات مربوط به آن جمع آوری شده است.
ما به عنوان نمونه تنها به نماز که از مهمترین واجبات و احکام الهی است اشاره می کنیم: از آن جایی که خدای متعال انسان را بیهوده خلق نکرده، و انسان هم فطرتاً طالب کمال الاهی است، باید راهی برای رسیدن به این کمال، داشته باشد و آن راه که به طور کلی بندگی و اطاعت خدای متعال باشد، جز با بیداری و هوشیاری امکان پذیر نیست و مقابل بیداری که غفلت باشد، به عنوان مانعی در تهذیب نفس و رسیدن به قرب و کمال الاهی است. چنان چه حضرت علی (ع) می فرماید: «غفلت، گمراهی جان (و روح انسان) است و عنوان انواع بدبختی هاست».[2] یکی از راه های مهم زدودن این غفلت، نمازهای پنجگانه شبانه روزی است.[3] از این رو از آثار نماز، دوری از فحشاء و منکرات دانسته شده است: «و نماز را برپا دار، که نماز (انسان را) از زشتی ها و گناه باز مىدارد».[4]
3. در مواردی که هم خداوند به حکمت برخی از احکام اشاره نکرده است، خود بر اساس حکمتی بوده است. مثلا این نگفتن ها برای آن است که خداوند می خواهد روح تعبد و عبودیت را در انسان تقویت کند. اگر کسی بخواهد بندگی خدای متعال را بکند، مگر ندانستن این که چرا نماز صبح دو رکعت است و نماز ظهر چهار رکعت؟ خللی به بندگی او وارد می کند؟! اگرچه همین عدد رکعات نماز نیز از یک چرایی برخوردار است اما شاید بتوان گفت بزرگترین چرایی آن این است که خداوند می خواهد انسان را بیازماید و روح بندگی را در او شکوفا نماید؛ یعنی انسان بگوید من به حکیم بودن خدای خود باور دارم ، می دانم که او بیهوده دستوری را نمی دهد. من تسلیم اویم و این اعمال را انجام می دهم اگر چه ندانم که برای چه نماز صبح را باید دو رکعت بخوانم و نماز ظهر را چهار رکعت .
4. تذکر این نکته نیز در پایان ضروری است که احکام و مقررات دینی نسخه هایی هستند که پیامبران الهی و پیشوایان دینی از طرف خدا برای بشر آورده اند تا سعادت و خوشبختی آنان را از هر جهت تأمین نمایند. و اگر کسی نتوانست به حکمت و فلسفه یک حکمی پی ببرد، نباید آن را ناقص دانسته و ردّ کند و همه چیز را با عقل ناقص بشری و بدون زبان وحی الاهی، سنجیده و نتیجه بگیرد؛ آیا کسی که برای بیماری خود به پزشکی مراجعه نماید و او داروهایی برای درمان دردهایش بنویسد، آیا اولا از او سؤال می کند که چرا فلان دارو را نوشته است؟ ثانیا اگر پزشک دارویی تجویز کرد که بیمار از حکمت آن بی اطلاع بود، آن را بدون اثر و بی فایده تلقی می کند؟!
پس، با توجه به توضیحات فوق، می توان به اندازه و قابلیّت و وسع عقلی خود دنبال چرایی و حکمت احکام شرعی بود و از آن ها سؤال نمود. با این که ما حق سؤال را داریم، ولی هرگز نباید انتظار داشته باشیم که با معلومات محدود بشری به تمام جزئیات اسرار و فلسفه احکام دست یابیم؛ زیرا این احکام از مبدئی سرچشمه گرفته است که تمام علوم و دانش های وسیع امروز، در برابر علم او حکم قطره در برابر دریا را هم ندارد و اساساً ناچیزی معلومات ما در برابر مجهولات، مطلبی است که امروزه دانشمندان بزرگ دنیا با صراحت کامل به آن اعتراف می کنند.[5]
در هر صورت در مورد سؤال شما توجه به این مطلب مهم است که اگر چه شاید نتوانیم به همه حکمت های تشریع احکام پی ببریم، ولی سؤال ما این است که آیا هرکس به مادر محرم باشد باید به فرزندان مادر هم محرم باشد؟ دایی پدر یا دایی مادر هم خون و دارای رابطه نسبی با فرزندان ما هستند، ولی داماد رابطه هم خونی ندارد و فقط به سبب ازدواج با دختر است که وارد خانواده شده است و اگر روزی این ازدواج منجر به طلاق شود، اگر چه باز هم به خاطر مصالحی با مادر زنش همچنان محرم است، ولی دیگر رابطه این شخص با خانواده دختر قطع می شود، علاوه بر این که داماد می تواند بعد از طلاق با دیگر دختران خانواده ازدواج کند، ولی دایی پدر یا دایی مادر چنین حالتی ندارند و برای همیشه با خانواده رابطه فامیلی دارند و در هیچ زمانی نمی توانند با دختران خانواده ازدواج کنند. در همین مثالی که بیان کرده اید، دایی پدر با مادر خانواده محرم نیست، ولی با دختران خانواده محرم است. بنابراین نمی توان گفت هر کسی که با مادر محرم است، با فرزندان نیز محرم است و یا هرکسی که با فرزندان محرم است، با مادر هم باید محرم باشد.
[1] . حرّ عاملى، محمد بن حسن بن علی، وسائل الشیعه، ج 25، ص 51، حدیث 31146، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم، چاپ اول، 1409ق.
[2] . آقا جمال الدین خوانسارى، شرح غررالحکم، ج1، ص 369، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1366ش.
[3] . وسائل الشیعه، ج4، ص 14-15.
[4] . عنکبوت، 45.
[5] با استفاده از سؤال 8593 (سایت: 9135).