لطفا صبرکنید
بازدید
62641
62641
آخرین بروزرسانی:
1398/03/29
کد سایت
fa1878
کد بایگانی
91
نمایه
سعادت و کمال انسان
طبقه بندی موضوعی
سعادت و شقاوت
اصطلاحات
کمال|سعادت ، خوشبختی
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
سعادت و کمال انسان در چیست؟
پرسش
سعادت و کمال انسان در چیست؟
پاسخ اجمالی
به نظر میرسد سعادت از کمال جدایى ندارد؛ یعنی انسان به هر اندازه که از کمال بهره داشته باشد به سعادت رسیده است. انسان موجودى مرکّب از روح و بدن است و روح جوهره وجود آدمى است. سعادت روح و بدن در دستیابى هر یک از این دو به کمال وجودیشان است. سعادت روح در نزدیک شدن و رسیدن به خدا است و در این صورت است که به غایت کمال خودش میرسد. البته بهرهمندى از سلامت بدن و امور مادى در روایات اسلامى از سعادت انسان به حساب آمده است.
در این بین عدهاى یا سعادت را از کمال جدا میدانند و یا در باب انسانشناسى دیدگاه دیگرى دارند که همه در جاى خودش مورد نقد واقع شده است؛ مثلاً عدهاى انسان را موجودى مادى فرض میکنند که سعادتش در بهرهمندى از لذایذ مادى میسّر میشود. گروهى، مانند بعضى از فلاسفه عقل را جوهره آدمى میدانند، عدهاى دیگر مانند بعضى از عُرَفا عشق را معیار انسانیت میدانند.
در این بین عدهاى یا سعادت را از کمال جدا میدانند و یا در باب انسانشناسى دیدگاه دیگرى دارند که همه در جاى خودش مورد نقد واقع شده است؛ مثلاً عدهاى انسان را موجودى مادى فرض میکنند که سعادتش در بهرهمندى از لذایذ مادى میسّر میشود. گروهى، مانند بعضى از فلاسفه عقل را جوهره آدمى میدانند، عدهاى دیگر مانند بعضى از عُرَفا عشق را معیار انسانیت میدانند.
پاسخ تفصیلی
پپاسخ دقیق و جامع به این سؤال، در پرتو تبیین صحیح و روشن مفهوم «سعادت» و شناخت درست از انسان و اهدافش، میسّر میشود. عدهاى مانند «کانت» عقیده به جدایى کمال و سعادت دارند، و اینگونه میگویند که در همه دنیا فقط یک کمال و خوبى وجود دارد و آن اراده نیک است. و اراده نیک هم به معناى مطیع بودن در مقابل فرمانهاى وجدان است، خواه به دنبال آن خوشى باشد یا نباشد. ولى سعادت آن لذت و خوشى است که با هیچ درد و رنجى همراه نباشد و اخلاق با کمال سروکار دارد نه با سعادت.[1] اما علما و فلاسفه و اخلاقیون اسلامى میگویند: به هر اندازه که انسان از کمال بهره ببرد و به غایت خودش نزدیک شود به سعادت رسیده است.[2] اینها مانند کانت سعادت را از کمال جدا نمیدانند، البته میپذیرند که اگر منظور از سعادت، سعادت حسى(خوشى مادى دنیوى) باشد بالطبع کمال از چنین سعادتى جدا است.[3] از طرف دیگر؛ نوع نگرش مکاتب مختلف به انسان، موجب شده است که تلقى آنها از سعادت متفاوت باشد.
مکتبى که انسان را موجود مادى فرض میکند، سعادتش را در گرو تأمین نیازهاى مادیاش میداند. و در این بین عدهاى کمال انسان را در برخوردارى هر چه بیشتر از لذایذ مادى میدانند(برخوردارى فرد یا جمع) و آن که عقل را معیار انسانیت میداند سعادتش را در شکوفایى عقل توسط معارف و حقایق الهی تلقى میکند. و عُرَفا که به درون و درد هجران توجه دارند و انسان را موجودى گرفتار آمده در قفس و دور مانده از اصل و وطنش میدانند، سعادتش را به میزان بهرهمندیاش از عشق عنوان میکنند. و گروه دیگر مثل «نیچه» که قدرت را اساس کار قرار میدهند، انسان سعادتمند را انسان قادر میدانند. اما بر مبناى نظریه اسلام - با قبول عقل و عشق- انسان اینگونه معرفى شده است: موجودى که استعدادهاى مختلف دارد، از جان و تن(روح و بدن) ترکیب یافته است و مادى صرف نیست؛[4] زندگى واقعى و اصلیاش در جهان دیگر است؛ براى ابد خلق شده و اندیشه و اعمال و رفتار و اخلاقیاتش، بدن اخرویاش را میسازد و... .
با چنین بینشى، سعادت انسان با شکوفایى هماهنگ استعدادهایش و پاسخ مناسب به نیازهاى روحى و جسمیاش، محقق میشود. برخی از فلاسفه در اینباره میگویند: سعادت هر چیزى عبارت است از رسیدنش به خیر وجودش، و سعادت انسان که موجودى است مرکّب از روح و بدن عبارت است از رسیدن به خیرات جسمانى و روحانیاش و متنعم شدن به آن.[5]
روح که از خدا است «و نفخت فیه من روحى»،[6] سعادتش در گرو تقرّب به خدا است؛ یعنى بازگشت به مبدأیى که از آنجا نشأت گرفته است. به عبارت دیگر؛ روح جوهر آدمى و از خدا است که و با طىّ مراتبى، در جهان طبیعت رحل اقامت افکنده و سعادتش در این است که با مرکب عشق و مرگ اختیارى[7] از جهان طبیعت کوچ کند و برسد به همان جایى که بدانجا تعلق داشت. چنین انسانى گرچه با بدنش در این دنیا است، اما روحش به جاى دیگرى بسته شده است.[8] البته این به معناى بیتوجهى به امور مادى نیست؛ چرا که بهرهمندى از سلامتى و تنعّمات مادى و...، از سعادت انسان شمرده میشود و توصیه شده است که انسان با رعایت اصول بهداشتى به تقویت جسم خود بپردازد؛ زیرا که جسم سالم، زمینه و شرط روح سالم است.[9] بلکه منظور این است که روح، جوهره انسان و هویتش را تشکیل میدهد و هدف از خلقت چنین موجودى تقرّب و نزدیک شدن به خدا است:
«اى نفس مطمئنه! به سوى پروردگارت بازگرد در حالی که تو از خدا خشنود، خدا از تو خشنود است پس در زمره بندگانم وارد شو و به بهشتم درآى».[10]
«ای انسان! تو در راه پروردگارت رنج فراوان میکشی، پس پاداش آنرا خواهی دید».[11]
«در جایگاهى راستین نزد سلطانى قدرتمند».[12]
در همین راستا باید گفت؛ عبادت وسیلهاى براى تقرّب به خدا است: «از صبر و نماز استعانت بجویید...».[13] لذا میتوان گفت؛ هر آنچه که انسان را در تقرّب به خدا کمک کند، سعادت او را فراهم آورده است. و اینجا است که نه تنها نماز وسیله قرب است، خدمت به بندگان خدا هم در زمره عبادت و وسیلهاى براى نزدیک شدن به خدا تلقى میشود.
«این چیزهایى که نعمت به شمار آمدهاند، تنها در صورتى نعمتاند که با غرضى که خدا از خلقت آنها براى انسان داشته، موافق باشند؛ زیرا اینها بدین منظور آفریده شدهاند که از طرف خدا کمکى براى انسان باشند که در راه سعادت حقیقى خود که همانا قرب به خدا بر اثر بندگى و فروتنى در برابر پروردگارى او است، در آنها تصرف کند.[14]
اسخ دقیق و جامع به این سؤال در پرتو تبیین صحیح و روشن مفهوم سعادت و شناخت درست از انسان و اهدافش، میسّر میشود. عدهاى همچون «کانت» عقیده به جدایى کمال و سعادت دارند و اینگونه میگویند که در همه دنیا فقط یک کمال و خوبى وجود دارد و آن اراده نیک است و اراده نیک هم به معناى مطیع بودن در مقابل فرمانهاى وجدان است، خواه به دنبال آن خوشى باشد یا نباشد. ولى سعادت آن لذت و خوشى است که با هیچ درد و رنجى همراه نباشد و اخلاق با کمال سروکار دارد نه با سعادت.[1] اما علما و فلاسفه و اخلاقیون اسلامى میگویند: به هر اندازه که انسان از کمال بهره ببرد و به غایت خودش نزدیک شود به سعادت رسیده است.[2] اینها مانند کانت سعادت را از کمال جدا نمیدانند، البته میپذیرند که اگر منظور از سعادت، سعادت حسى (خوشى مادى دنیوى) باشد بالطبع کمال از چنین سعادتى جداست.[3] از طرف دیگر؛ نوع نگرش مکاتب مختلف به انسان، موجب شده است که تلقى آنها از سعادت متفاوت باشد.
مکتبى که انسان را موجود مادى فرض میکند، سعادتش را در گرو تأمین نیازهاى مادیاش میداند و در این بین عدهاى کمال انسان را در برخوردارى هر چه بیشتر از لذایذ مادى میدانند (برخوردارى فرد یا جمع) و آن که عقل را معیار انسانیت میداند سعادتش را در شکوفایى عقل توسط معارف و حقایق الهی تلقى میکند. آنان که همچون عُرَفا به درون و درد هجران توجه دارند و انسان را موجودى گرفتار آمده در قفس و دور مانده از اصل و وطنش میدانند، سعادتش را به میزان بهرهمندیاش از عشق عنوان میکنند و آن گروه که همچون نیچه قدرت را اساس کار قرار میدهند، انسان سعادتمند را انسان قادر میدانند. اما بر مبناى نظریه اسلام (با قبول عقل و عشق) انسان اینگونه معرفى شده است: موجودى که استعدادهاى مختلف دارد، از جان و تن (روح و بدن) ترکیب یافته است و مادى صرف نیست،[4] زندگى واقعى و اصلیاش در جهان دیگر است، براى ابد خلق شده است و اندیشه و اعمال و رفتار و اخلاقیاتش، بدن اخرویاش را میسازد و... .
با چنین بینشى، سعادت انسان با شکوفایى هماهنگ استعدادهایش و پاسخ مناسب به نیازهاى روحى و جسمیاش، محقق میشود. علامه طباطبائى(ره) در اینباره میگوید: سعادت هر چیزى عبارت است از رسیدنش به خیر وجودش، و سعادت انسان که موجودى است مرکّب از روح و بدن عبارت است از رسیدن به خیرات جسمانى و روحانیاش و متنعم شدن به آن.[5]
روح که از خداست «و نفخت فیه من روحى»،[6] سعادتش در گرو تقرّب به خداست؛ یعنى بازگشت به مبدأیى که از آنجا نشأت گرفته است. به عبارت دیگر؛ روح جوهر آدمى و از خداست که «إنّا لله» و با طىّ مراتبى، در جهان طبیعت رحل اقامت افکنده و سعادتش در این است که با مرکب عشق و مرگ اختیارى[7] از جهان طبیعت کوچ کند و برسد به همان جایى که بدانجا تعلق داشت که «و انا الیه راجعون». چنین انسانى گرچه با بدنش در این دنیاست، اما روحش به جاى دیگرى بسته شده است.[8] البته این به معناى بیتوجهى به امور مادى نیست؛ چراکه بهرهمندى از سلامتى و تنعّمات مادى و...، از سعادت انسان شمرده میشود و توصیه شده است که انسان با رعایت اصول بهداشتى به تقویت جسم خود بپردازد. چراکه جسم سالم، زمینه و شرط روح سالم است.[9] بلکه منظور این است که روح، جوهره انسان و هویتش را تشکیل میدهد و هدف از خلقت چنین موجودى تقرّب و نزدیک شدن به خداست:
«اى نفس مطمئنه! به سوى پروردگارت بازگرد در حالی که تو از خدا خشنود، خدا از تو خشنود است پس در زمره بندگانم وارد شو و به بهشتم درآى».[10]
«ای انسان! تو در راه پروردگارت رنج فراوان میکشی، پس پاداش آنرا خواهی دید».[11]
«در جایگاهى راستین نزد سلطانى قدرتمند».[12]
و یا در آیه دیگر آمده است: «جن و انس را نیافریدیم، مگر براى آنکه بندگى من کنند».[13]
عبادت، وسیلهاى است براى تقرّب به خدا: «از صبر و نماز استعانت بجویید...».[14] لذا میتوان گفت؛ هر آنچه که انسان را در تقرّب به خدا کمک کند سعادت او را فراهم آورده است و اینجاست که نه تنها نماز وسیله قرب است، خدمت به بندگان خدا هم در زمره عبادت و وسیلهاى براى نزدیک شدن به خدا تلقى میشود.
علامه طباطبائى(ره) میگوید: این چیزهایى که نعمت به شمار آمدهاند، تنها در صورتى نعمتاند که با غرضى که خدا از خلقت آنها براى انسان داشته، موافق باشند؛ زیرا اینها بدین منظور آفریده شدهاند که از طرف خدا کمکى براى انسان باشند که در راه سعادت حقیقى خود که همانا قرب به خدا بر اثر بندگى و فروتنى در برابر پروردگارى اوست، در آنها تصرف کند. [15]
مکتبى که انسان را موجود مادى فرض میکند، سعادتش را در گرو تأمین نیازهاى مادیاش میداند. و در این بین عدهاى کمال انسان را در برخوردارى هر چه بیشتر از لذایذ مادى میدانند(برخوردارى فرد یا جمع) و آن که عقل را معیار انسانیت میداند سعادتش را در شکوفایى عقل توسط معارف و حقایق الهی تلقى میکند. و عُرَفا که به درون و درد هجران توجه دارند و انسان را موجودى گرفتار آمده در قفس و دور مانده از اصل و وطنش میدانند، سعادتش را به میزان بهرهمندیاش از عشق عنوان میکنند. و گروه دیگر مثل «نیچه» که قدرت را اساس کار قرار میدهند، انسان سعادتمند را انسان قادر میدانند. اما بر مبناى نظریه اسلام - با قبول عقل و عشق- انسان اینگونه معرفى شده است: موجودى که استعدادهاى مختلف دارد، از جان و تن(روح و بدن) ترکیب یافته است و مادى صرف نیست؛[4] زندگى واقعى و اصلیاش در جهان دیگر است؛ براى ابد خلق شده و اندیشه و اعمال و رفتار و اخلاقیاتش، بدن اخرویاش را میسازد و... .
با چنین بینشى، سعادت انسان با شکوفایى هماهنگ استعدادهایش و پاسخ مناسب به نیازهاى روحى و جسمیاش، محقق میشود. برخی از فلاسفه در اینباره میگویند: سعادت هر چیزى عبارت است از رسیدنش به خیر وجودش، و سعادت انسان که موجودى است مرکّب از روح و بدن عبارت است از رسیدن به خیرات جسمانى و روحانیاش و متنعم شدن به آن.[5]
روح که از خدا است «و نفخت فیه من روحى»،[6] سعادتش در گرو تقرّب به خدا است؛ یعنى بازگشت به مبدأیى که از آنجا نشأت گرفته است. به عبارت دیگر؛ روح جوهر آدمى و از خدا است که و با طىّ مراتبى، در جهان طبیعت رحل اقامت افکنده و سعادتش در این است که با مرکب عشق و مرگ اختیارى[7] از جهان طبیعت کوچ کند و برسد به همان جایى که بدانجا تعلق داشت. چنین انسانى گرچه با بدنش در این دنیا است، اما روحش به جاى دیگرى بسته شده است.[8] البته این به معناى بیتوجهى به امور مادى نیست؛ چرا که بهرهمندى از سلامتى و تنعّمات مادى و...، از سعادت انسان شمرده میشود و توصیه شده است که انسان با رعایت اصول بهداشتى به تقویت جسم خود بپردازد؛ زیرا که جسم سالم، زمینه و شرط روح سالم است.[9] بلکه منظور این است که روح، جوهره انسان و هویتش را تشکیل میدهد و هدف از خلقت چنین موجودى تقرّب و نزدیک شدن به خدا است:
«اى نفس مطمئنه! به سوى پروردگارت بازگرد در حالی که تو از خدا خشنود، خدا از تو خشنود است پس در زمره بندگانم وارد شو و به بهشتم درآى».[10]
«ای انسان! تو در راه پروردگارت رنج فراوان میکشی، پس پاداش آنرا خواهی دید».[11]
«در جایگاهى راستین نزد سلطانى قدرتمند».[12]
در همین راستا باید گفت؛ عبادت وسیلهاى براى تقرّب به خدا است: «از صبر و نماز استعانت بجویید...».[13] لذا میتوان گفت؛ هر آنچه که انسان را در تقرّب به خدا کمک کند، سعادت او را فراهم آورده است. و اینجا است که نه تنها نماز وسیله قرب است، خدمت به بندگان خدا هم در زمره عبادت و وسیلهاى براى نزدیک شدن به خدا تلقى میشود.
«این چیزهایى که نعمت به شمار آمدهاند، تنها در صورتى نعمتاند که با غرضى که خدا از خلقت آنها براى انسان داشته، موافق باشند؛ زیرا اینها بدین منظور آفریده شدهاند که از طرف خدا کمکى براى انسان باشند که در راه سعادت حقیقى خود که همانا قرب به خدا بر اثر بندگى و فروتنى در برابر پروردگارى او است، در آنها تصرف کند.[14]
[1]. مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج 22، ص 350.
[2]. مفهوم سعادت در کتابهای اخلاقی به عنوان رکن اخلاق است. ر. ک: معراج السعادة، ص 18 – 23.
[3]. مجموعه آثار، ج 2، ص 350.
[4]. حجر، 29؛ مؤمنون، 12 - 14.
[5]. طباطبائى، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 11، ص 18، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[6]. «هنگامى کار آن را به پایان رساندم در او از روح خود دمیدم»؛ حجر، 29.
[7]. مرگ اختیارى همان مجاهده با نفس و کشتن آن است که در تعبیر حضرت على(ع) آمده است: «قد احیى عقله و امات نفسه». سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص 337، خ 220، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[8]. «... صَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى»؛ نهج البلاغه، ص 147.
[9]. کلینی، کافى، ج 2، ص 550.
[10]. فجر، 27 – 30.
[11]. انشقاق، 6.
[12]. قمر، 55.
[13] بقره، 45.
[14]. المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 4، ص 154، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش.
مکتبى که انسان را موجود مادى فرض میکند، سعادتش را در گرو تأمین نیازهاى مادیاش میداند و در این بین عدهاى کمال انسان را در برخوردارى هر چه بیشتر از لذایذ مادى میدانند (برخوردارى فرد یا جمع) و آن که عقل را معیار انسانیت میداند سعادتش را در شکوفایى عقل توسط معارف و حقایق الهی تلقى میکند. آنان که همچون عُرَفا به درون و درد هجران توجه دارند و انسان را موجودى گرفتار آمده در قفس و دور مانده از اصل و وطنش میدانند، سعادتش را به میزان بهرهمندیاش از عشق عنوان میکنند و آن گروه که همچون نیچه قدرت را اساس کار قرار میدهند، انسان سعادتمند را انسان قادر میدانند. اما بر مبناى نظریه اسلام (با قبول عقل و عشق) انسان اینگونه معرفى شده است: موجودى که استعدادهاى مختلف دارد، از جان و تن (روح و بدن) ترکیب یافته است و مادى صرف نیست،[4] زندگى واقعى و اصلیاش در جهان دیگر است، براى ابد خلق شده است و اندیشه و اعمال و رفتار و اخلاقیاتش، بدن اخرویاش را میسازد و... .
با چنین بینشى، سعادت انسان با شکوفایى هماهنگ استعدادهایش و پاسخ مناسب به نیازهاى روحى و جسمیاش، محقق میشود. علامه طباطبائى(ره) در اینباره میگوید: سعادت هر چیزى عبارت است از رسیدنش به خیر وجودش، و سعادت انسان که موجودى است مرکّب از روح و بدن عبارت است از رسیدن به خیرات جسمانى و روحانیاش و متنعم شدن به آن.[5]
روح که از خداست «و نفخت فیه من روحى»،[6] سعادتش در گرو تقرّب به خداست؛ یعنى بازگشت به مبدأیى که از آنجا نشأت گرفته است. به عبارت دیگر؛ روح جوهر آدمى و از خداست که «إنّا لله» و با طىّ مراتبى، در جهان طبیعت رحل اقامت افکنده و سعادتش در این است که با مرکب عشق و مرگ اختیارى[7] از جهان طبیعت کوچ کند و برسد به همان جایى که بدانجا تعلق داشت که «و انا الیه راجعون». چنین انسانى گرچه با بدنش در این دنیاست، اما روحش به جاى دیگرى بسته شده است.[8] البته این به معناى بیتوجهى به امور مادى نیست؛ چراکه بهرهمندى از سلامتى و تنعّمات مادى و...، از سعادت انسان شمرده میشود و توصیه شده است که انسان با رعایت اصول بهداشتى به تقویت جسم خود بپردازد. چراکه جسم سالم، زمینه و شرط روح سالم است.[9] بلکه منظور این است که روح، جوهره انسان و هویتش را تشکیل میدهد و هدف از خلقت چنین موجودى تقرّب و نزدیک شدن به خداست:
«اى نفس مطمئنه! به سوى پروردگارت بازگرد در حالی که تو از خدا خشنود، خدا از تو خشنود است پس در زمره بندگانم وارد شو و به بهشتم درآى».[10]
«ای انسان! تو در راه پروردگارت رنج فراوان میکشی، پس پاداش آنرا خواهی دید».[11]
«در جایگاهى راستین نزد سلطانى قدرتمند».[12]
و یا در آیه دیگر آمده است: «جن و انس را نیافریدیم، مگر براى آنکه بندگى من کنند».[13]
عبادت، وسیلهاى است براى تقرّب به خدا: «از صبر و نماز استعانت بجویید...».[14] لذا میتوان گفت؛ هر آنچه که انسان را در تقرّب به خدا کمک کند سعادت او را فراهم آورده است و اینجاست که نه تنها نماز وسیله قرب است، خدمت به بندگان خدا هم در زمره عبادت و وسیلهاى براى نزدیک شدن به خدا تلقى میشود.
علامه طباطبائى(ره) میگوید: این چیزهایى که نعمت به شمار آمدهاند، تنها در صورتى نعمتاند که با غرضى که خدا از خلقت آنها براى انسان داشته، موافق باشند؛ زیرا اینها بدین منظور آفریده شدهاند که از طرف خدا کمکى براى انسان باشند که در راه سعادت حقیقى خود که همانا قرب به خدا بر اثر بندگى و فروتنى در برابر پروردگارى اوست، در آنها تصرف کند. [15]
[1]. مطهرى، مرتضى، فلسفه اخلاق، ص 70 - 71.
[2]. مفهوم سعادت در کتابهای اخلاقی به عنوان رکن اخلاق است. ر. ک: معراج السعادة، ص 18 – 23.
[3]. فلسفه اخلاق، ص 72.
[4]. حجر، 29؛ مؤمنون، 12 - 14.
[5]. طباطبائى، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 11، ص 28.
[6]. «هنگامى کار آن را به پایان رساندم در او از روح خود دمیدم»؛ حجر، 29.
[7]. مرگ اختیارى همان مجاهده با نفس و کشتن آن است که در تعبیر حضرت على(ع) آمده است: «قد احیى عقله و امات نفسه»؛ نهج البلاغه، خطبه 220.
[8]. «... صَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى»؛ نهج البلاغه، نامه 147.
[9]. اصول کافى، ج 2، ص 550.
[10]. فجر، 27 – 30.
[11]. انشقاق، 6.
[12]. قمر، 55.
[13]. ذاریات، 56.
[14] بقره، 45.
[15]. تفسیر المیزان، ج 5، ص 281.
ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات