لطفا صبرکنید
72807
- اشتراک گذاری
در فرهنگ عقاید، کسی که دارای مقام عصمت است، "معصوم" نامیده میشود. معصوم کسی است که به واسطهی لطف مخصوص خدا از هرگونه آلودگی به گناه و کارهای زشت و ناپسند امتناع میکند و از کوچکترین اشتباه، خطا و فراموشی به دور است. البته چنین حالتی، نه از روی جبر و بدون اختیار، بلکه توأم با امکان و اختیار توانمندی در انجام گناه و اشتباه است. آنچه باعث میشود که اختیار نسبت به انجام اشتباهات هرگز به ارتکاب خطا و گناهان نینجامد، وجود چندین عوامل در شخص معصوم است؛ مانند "علم حقیقی به واقعیت امور بد و نیک"، "تأیید و توفیق ویژه از سوی خدا" و "بهرهمندی از روح القدس"؛ روحی مقدس و مطهر که همراه همیشگی معصوم است.
غیر از پیامبران الاهی و چهارده معصومی که در اسلام معرفی شدهاند، شخص دیگری معصوم نیست؛ زیرا دلیلی وجود ندارد تا اثبات کند دیگران نیز از "روح القدس" برخوردارند.
البته توجه به این نکتهی بسیار مهم نیز لازم است که عدم عصمت شخصیتهای با عظمتی؛ مانند: حضرت اباالفضل، حضرت ابوطالب پدر امیرالمؤمنین(ع)، مادران مطهر و پاک معصومین، حضرت علی اکبر و ...، به معنای گناهکار بودن آنان نیست، بلکه اینان فراتر از "عدالت" و پایینتر از عصمتاند.
اصولاً در فرهنگ ارزشیابی اسلام با سه واژه به ارزیابی شخصیت مثبت انسانها میپردازند:
- عدالت: داشتن حالت روحی پیشتازی در انجام واجبات و ترک گناهان.
در این رتبه، صرف عمل به واجب و ترک حرام کفایت میکند و اگر از گناه کبیره اجتناب گردید و بر گناهان صغیره اصراری نشود به "عدالت" منتهی میگردد.
- عظمت: فراتر از عدالت است و صاحب آن دارای روحی درخشنده و نورانی است و در زمرهی بندگان صالح خدا محسوب میگردد.
- عصمت: صاحب آن از کوچکترین اشتباه و خیال و توهم گناه و خطا به دور است. لازمه این مقام - بر اساس روایات متعدد - بهرهمندی از روح القدس است.
در فرهنگ ارزشیابی اسلام، با سه واژه به ارزیابی شخصیت مثبت انسانها میپردازند:
- عدالت: در اسلام کسی که روح خود را آنگونه تربیت کرده که در برابر گناهان و خطوط قرمز، پروا و خویشتنداری نموده و در مسابقهی تسلیم و طاعت، همواره پیشتاز است، را "عادل" میگویند. چنین فردی دامن از چرک گناه، پاک کرده و در معرفت و مراعات دستورات الاهی، ممتاز است. این مرتبه حداقل مقام نیکان است و خواست خداوند، تلاش همگان در نیل بدین درجه است.
راه رسیدن به این موقعیت، ترک گناهان کبیره و اصرار نورزیدن به گناهان صغیره است. اما لازم نیست که حتی فکر و خیال گناه هم نداشته باشد.
- عظمت: شخصی واجد عظمت است که فراتر از عدالت رفته و در زمرهی عبادالله صالحین و بندگان صد در صد پاک و پیراسته در آمده باشد. اینان روحی درخشنده و نورانی دارند که نه تنها در وادی گناه نیستند که از سایر آنچه کدورت روحی میآورد، پرهیز میکنند. از این عظمت با تعابیر گوناگونی؛ مانند "ورع"، "زهد"، "تالی تلو عصمت" (مرتبهی نزدیک عصمت) و «صلیب الایمان»[1] و «نافذ البصیرة» ... یاد میشود.
نکتهی قابل ذکر اینکه مقام پایینتر از عصمت و بالاتر از عدالت، که ما از آن به عظمت تعبیر کردیم، عرض عریضی دارد. همانگونه که عصمت هم درجاتی دارد و انسان به هر مقدار که به خدا نزدیک گردد از ولایت تکوینی، برخوردار میشود و توان تصرف در کاینات را پیدا میکند؛ لذا است که همهی اولیای الاهی در یک رتبه بسر نمیبرند.
اما این بدان معنا نیست که هر کسی را یارای رسیدن و داشتن چنین مرتبهای باشد؛ زیرا آنچه محور و فاکتور سنجش در این حالت است، بهرهمندی از "نور" و دوری از "ظلمت" است. چه، این دو واژه در فرهنگ قرآن و اهلبیت(ع) منعکس کنندهی خوبها و خوبیها و حکایتگر بدها و بدیها در گسترهی معانی و مصادیق ناپیدا و تو در تویشان هستند.
از اینرو نام نهادن برخی به "عبد صالح" و "صاحب نور روح" و "بهرهمند از روح نورانی" در صلاحیت صاحب نور(خدا) و انوار محض پیامبران و ائمه معصومین(ع) است.
در نتیجه: مقام عظمت، فوق عدالت است؛ زیرا در عدالت، ترک گناه کبیره و عدم اصرار بر صغیره کافی است، اما عبادالله الصالحین از ورع و زهد بالایی برخوردارند که سراسر وجودشان را به نحو مطلق شایستهی لقب عبد صالح نموده است. شخص عظیم و جلیل، از نورانیت روحی خاصی برخوردار است؛ زیرا عقل کامل و روح بلندش وی را از هر چه ظلمات دارد به دور داشته و فقط بر محور اعمال و عبادات و صالحات گردش میکند.
این نورانیت مخصوص، محصول معرفت برتر، ایمان خالص، عمل صالح، طینت طاهر و در صدر همه، عنایت مخصوص ولی مطلق(خدا) و اولیای مطلق او (معصومین) است.
آن نور، تجسم تمام حقیقت افراد است. همچنانکه ظلمت نیز پشت پردهی واقعی برخی افراد میباشد.
عبادالله الصالحین با تمام خوبیها، واجد روح القدس نیستند و روح القدس روحی بزرگ و پاک است که فرشته نیست و همراه هیچیک از پیشینیان نبوده، مگر حضرت رسول الله(ص) و او است که امامان(ع) را پشتیبانی میکند.
جان کلام آنکه:
الف) هرچند برخی بسیار والایند، اما مرتبهای که دارند، به پای سایه برج ملکوتی "عصمت" هم نمیرسد. عصمت به اموری نیازمند و وابسته است که حد اعلای آن فقط در 14 معصوم (که درود خدا بر ایشان) یافت میشود. چرا و چگونه؟ با ما در ادامهی گفتار همراه باشید تا بیابید.
ب) شخصیتهایی؛ مانند حضرت اباالفضل، حضرت معصومه، حضرت زینب(س)، حضرت رقیه، حضرت ابوطالب، حضرت خدیجه، حضرت فاطمه بنت اسد(مادر بزرگوار امیرالمؤمنین)، حضرت علی اکبر و معدود اشخاصی از این نمونه، معصوم نیستند، اما همگی در مقام "عظمت" که جایگاه اولیای مخصوص خدا است، جای دارند.
شواهد عظمت مقام آن بزرگواران
عصمت، از راه دلیل و ادعای شخص معصوم ثابت میشود و اولیای برگزیدهای که در مقام عظمتاند هرگز چنین ادعایی نکرده و دلیلی هم که شاهد وجود روح قدسی عصمت در آنان باشد، در دست نیست، اما دلایلی چند بر عظمت هر یک از آنان دلالت دارد که برخی از آنرا یاد مینماییم:
حضرت ابوطالب(ع)
در حدیث آمده است: شخصی - به منظور طعنه زدن به حضرت امیرمؤمنان على(ع) و لکهدار کردن پدر ایشان - در بین جمعیت(که در اثر تبلیغات سوء دشمنان حضرت، تصور میکردند جناب ابوطالب(ع) غیر مسلمان بود) از آنحضرت میپرسد: ... آیا پدرت در آتش جهنم در عذاب الاهی است؟! آنحضرت فرمود: به خداوندی که محمد را به پیامبری برگزید سوگند که پدرم هر گنهکاری را شفاعت میکند و خداوند نیز شفاعت او را میپذیرد. آیا ابوطالب پدر من در آتش جهنم عذاب میشود، در حالیکه فرزندش علی، تقسیم کنندهی جهنم و نعمتهای بهشتی است؟ قسم به خدا که نور پدر من در روز قیامت نور بقیهی مردم را خاموش میکند به جز نور پنج تن را (5 تن آل عبا)؛ زیرا نور پدرم از نور ما است و نور ما نیز دو هزار سال پیش از آفرینش آدم(ع) خلق شده است».[2]
حضرت خدیجه(س)
رسول خدا(ص) چنین از معراج خود گزارش کردند که موقع بازگشت از سفر آسمانی معراج، به جبرئیل گفتم: آیا کار و حاجتی داری؟ گفت: خواسته ام آن است که "أن تقرأ علی خدیجة من الله و منی السلام"؛ از طرف خدا و من، بر خدیجه سلام برسان.[3]
حضرت رسول اکرم(ص) در تفسیر آیهی " إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمینَ"؛ بیگمان که خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزیده و انتخاب کرده است"، فرمود: "و (از دیگر برگزیدگان) علی، و حسن و حسین و حمزه و جعفر و فاطمه و خدیجهاند که بر عالمیان، سروری و گزیدگی دارند".[4] و معلوم است که سلام الاهی بر شخصی فرود میآید که سلم و تسلیم محض باشد.
حضرت فاطمه بنت أسد(مادر حضرت امیرالمؤمنین)
در روایت آمده است هنگام وفات فاطمه بنت أسد، رسول خدا(ص) اشک از دیده جاری کرد و سوگواری نمود. آنحضرت، پیکرش را در پیراهن مخصوص خود، کفن کرد و بر جنازهی فاطمه بنت اسد، نماز خواند و چهل تکبیر در نماز ایشان گفت و خود، پیکر را در قبر نهاد و آمادهی سفر آخرت کرد...".[5]
پیامبر(ص) در توصیف ایشان فرمود: او از بهترین مخلوقات خدا بود که پس از ابوطالب، نیکیها و خوبیهایی نسبت به من انجام میداد.[6]
- سومین واژهای که در نظام ارزشگذاری اسلام، کاربرد ویژه دارد، "عصمت" است که به توضیح گذرای آن میپردازیم:
در فرهنگ عقاید، کسی که دارای عصمت است، را "معصوم" گویند. معصوم کسی است که به لطف خدا از هرگونه آلودگی به گناه و کارهای زشت و ناشایست و پلید امتناع کند، آنهم نه به گونهی جبری، بلکه در حالیکه توان انجام آنها را داشته باشد. نیز از هرگونه اشتباه و خطایی به دور است. امام صادق(ع) در این خصوص میفرماید: "الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِیعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى- وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیم"؛[7] معصوم کسی است که توسط خدا از همهی گناهان حفظ میشود و خداوند در این باره فرمود: هر کس به حفظ الاهی بپیوندد، به یقین به راه راست هدایت شد.
گفتنی است که علم و عصمت رابطه نزدیکی با هم دارند. چندانکه منشأ اساسی عصمت، علم و معرفت است. انسان وقتی چیزی را به حقیقت و واقعیت درک کرد، دیگر به آثار و پیامدهای آن نیز واقف شده و خود به خود در ترک یا انجام آن، استوار خواهد ماند.
سر انحصار عصمت
چرا معصومین به چهارده نفر خاص، محدود شده و اشخاص دیگری معصوم نیستند؟
نکتهی اوّل
پاسخ را باید در نقش تعیین کنندهی اراده، حکمت و تقدیر خدا دانست. اینگونه که چنین گزینشی ارتباط کامل به خواست خدا و مصحلت الاهی دارد. اما این خواست و تقدیر، مبتنی بر حکمت و علتی است. آنچه از مجموع متون دینی به دست میآید آن است که وجود و حیات آدمی انحصار به این چند سال حیات مادی دنیایی نداشته و خلقت روح، بسی پیشتر از آفرینش جسم است؛ از اینرو تصمیمگیریها و انعکاسهای گذشتهی ما و نیز علم خدا به آینده هر یک از انسانها و اینکه کدام یک رهرواند و کدام رهزن! دست به دست هم داده و موجبات استحقاق نیل به برخی شرافتها و امتیازات؛ از جمله عصمت، علم، نبوت، امامت، وحی را فراهم ساخته است. جهت دریافت توضیحی فراتر و درخور، به این قسمت از متن دعای ندبه توجه فرمایید:
"اللهم لک الحمد علی ماجری به قضائک فی اولیائک...؛ خداوندا تو دربارهی اولیا و برگزیدگانت، تصمیم و ارادهای کردهای که ما در برابر آن خاشعانه، به ستایش و تسلیم میپردازیم. اولیای تو کسانی هستند که آنان را برای خودت و دین خودت، خالصشان گردانیدی. نشانهی این گزینش و برتری بخشیدن، آن است که نعمتهای ماندگار و با ارزشت که حد و مرزی ندارند و هرگز به کاهش و نیستی نمیگرایند را برایشان اختیار کردی. اما چنین برخورداری و بهرهمندی، ریشه در این علت دارد که تو با آنان(در عوالم پیشین) شرط کردی که در جای جای درجات این سرای سوختهی دنیا، زهدگرا بوده و در برابر ارزشها و درخششهای آن، چشم پوشی کنند. آنگاه آنان چنین شرطی را پذیرفتند و تو نیز میدانستی که مرد وفایند، در نتیجه قبولشان کردی و در نزد خود مقرب ساختی و (در ادامه) ذکر علیّ خود و ثنای جلی و فراگیرت را بر آنان عرضه کردی (تا آنجا که) ملائکهات را بر آنان نازل ساخته و با کرامت برخورداری از وحی، گرامیشان داشتی و از سفرهی علم مخصوص به خودت، به اینان بخشیدی و چنین کسانی را راهی به سوی خودت و وسیلهای به بهشت قرار دادی...".
با تدبر در فرازهای این دعا شریف، مییابیم که انسانها در عوالم پیشین، صحنهای از امتحان را فرارویشان مشاهده کردند که بر اساس آن، مسابقه قدر خود نیکو دانستن و عظمت خود و ارتباط با خدا را به دنیا نفروختن به همگان عرضه شد، اما در این میان فقط اندکی پذیرای آن شده و شرط توجه و التزام به چنین آزمونی را مراعات کردند و چون خداوند هم میدانست که فقط ایناناند که بر سر عهد خویش، وفادارانه پافشاری میکنند؛ از اینرو بهترین نعمتهایش را نثارشان کرد که از آن جمله است: تقرب، بهرهمندی از ذکر علیّ، ستایشگری، نزول فرشتگان بر آنان، برخورداری از وحی و دانش مخصوص، وسیلهای جهت نیل همگان به بهشت بودن، راه وصول به خدا گشتن و ... .
اینگونه بود که برخی امام شدند و برخی پیامبر، و برخی حایز مقام عصمت و در هر مقام نیز سلسله مراتبی نهفته که سزاوار اهل آن مرتبه است. اما باید دانست که مرتبت پیامبر اسلام(ص) و خاندان طاهرینش از همگان و برگزیدگان، فراتر و برتر است. چرا؟ و چگونه؟ در این گفته امام رضا(ع) بیندیشید: "خدای عزیز و جلیل، ما را اینگونه تأیید نمود که روحی مقدس و مطهر همراهمان ساخته و آن روح، فرشته نیز هست و همراه هیچیک از پیشینیان نبود، مگر رسول خدا(ص) و چنین روحی با یکایک ما امامان است و او است که امامان را پشتیبانی و موفق میکند. او عمودی از نور است که بین ما و خدای عزیز و جلیل قرار دارد".[8]
نکتهی دوم
کمی یا فزونی آنچه خداوند مقدر فرموده، بسته به میزان واقعی نیازی است که به آن آفریده وجود دارد. همچنانکه وجود دو گوش و یک زبان و دو دست حکایت از کافی بودن همین مقدار دارد، وجود فقط چهارم معصوم در دین اسلام، بیانگر عدم نیاز امت و مخلوقات به بیش از چهارده معصوم(ع) است و چون به همین مقدار بسنده شد، اسباب و عوامل عصمت آفرین نیز در اختیار سایرین قرار نگرفت. و از جمله عوامل پدیدآورندهی عصمت، وجود "روح القدس" است که پیشتر بدان اشاره نمودیم. اینک توضیحی پیرامون آن:
شیعه معتقد است که خداوند متعال، بندگان برگزیدهاش را با روح القدس تأیید میکند که به وسیلهی آن از خطا و لغزش و غفلت محفوظ میشوند. امام صادق(ع) میفرمایند: "همانا رسول خدا(ص) به وسیلهی روح القدس مورد تأیید و تسدید و توفیق الاهی قرار میگرفت و با وجود آن هیچگاه در تدبیر امور مردم دچار خطا و لغزش نمیشد".[9]
علاوه بر این، در روایات ائمهی اطهار(ع) عصمت امام تنها به زمان امامت او اختصاص ندارد، بلکه پیش از امامت هم از عصمت الاهی برخوردار است. امام محمد باقر(ع) میفرماید: "ای جابر! ]امامان و پیامبران[ از زیر عرش گرفته تا زیر خاک را با روح القدس شناخته و به وسیلهی او است که به تمام آنها علم دارند".[10]
آنحضرت در حدیث دیگر میفرماید: "و روح القدس همیشه در امام ماندنی و ثابت است و امام با آن، همهی آنچه در شرق و غرب و خشکی و دریا است میبیند. شخصی سؤال کرد: فدایت شوم: آیا امام با دست خود میتواند مثلا چیزی را که در مکانی مثل بغداد است را بگیرد؟ حضرت فرمودند: آری! و بلکه میتواند هر چیزی را که زیر عرش خدا باشد تصرف نماید".[11]
این حدیث، حاکی از قدرت فوق العاده و تصرف امام در عالم آفرینش(تکوین) است که به اذن الاهی در اختیار او گذاشته شده است و از این معلوم میشود که علم با قدرت هم رابطه نزدیکی دارد.[12]
[1]. ایمان راسخ.
[2]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، محقق، مصحح، خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 229-230، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق.
[3]. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق، مصحح، رسولی محلاتی، هاشم، ج 2، ص 279، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق.
[4]. کوفى، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، محقق، مصحح، کاظم، محمد، ص 80، تهران، مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی، چاپ اول، 1410 ق.
[5]. شیخ صدوق، امالی، ص 314، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق.
[6]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق، عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 8، ص 269، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[7]. شیخ صدوق، معانی الاخبار، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 132، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1403ق.
[8]. «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَیَّدَنَا بِرُوحٍ مِنْهُ مُقَدَّسَةٍ مُطَهَّرَةٍ لَیْسَتْ بِمَلَکٍ لَمْ تَکُنْ مَعَ أَحَدٍ مِمَّنْ مَضَى إِلَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هِیَ مَعَ الْأَئِمَّةِ مِنَّا تُسَدِّدُهُمْ وَ تُوَفِّقُهُمْ وَ هُوَ عَمُودٌ مِنْ نُورٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ...». شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج 2، ص 200، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق.
[9]. «وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه و آله کَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً، مُؤَیَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ، لَا یَزِلُّ وَ لَایُخْطِئُ فِی شَیْءٍ مِمَّا یَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ». کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 266، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[10]. «فَبِرُوحِ الْقُدُسِ یَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى». همان، ص 272.
[11]. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّی الله علیهم، محقق، مصحح، کوچه باغی، محسن بن عباسعلی، ج 1، ص 454، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
[12]. بیابانی، محمد، معرفت امام، ص 73.