لطفا صبرکنید
27576
- اشتراک گذاری
قبل از اسلام مانند بعد از اسلام، کعبه مکانی بسیار مقدس بوده است. مکه به یُمن حضور کعبه ارزشمند شده بود و اعراب که از سرزمینهای مختلف برای طواف کعبه به آنجا میآمدند به این مسئله آگاهی داشتند؛ لذا شهر مکه را شهری ارزشمند میدانستند. همین سبب میشد که بتهایی که در آنجا بود، ارزشمند گشته و مورد احترام قرار گیرند.
این موقعیت کعبه باعث شد لشکری از یمن به فرماندهی ابرهه برای نابودی آن عازم مکه شوند. اما این لشکر با معجزهای نابود شد؛ در اینکه این معجزه در حفاظت از چه چیزی بوده، اختلافی وجود ندارد. همگان، حتی بتپرستان مکه و غیر مکه نیز نابودی سپاه ابرهه را به کعبه نسبت دادند؛ زیرا ابرهه برای نابود کردن کعبه آمده بود؛ لذا اگر فعلی از جانب مخالف و برعلیه ابرهه سرزده، از طرف صاحب کعبه بوده است. لذا اهل مکه این معجزه را به پای بتها نگذاشتند، بلکه آن را به صاحب کعبه برگشت دادند. این مطلب شواهد بسیاری دارد که در پاسخ تفصیلی و در لابلای مباحث آمده است.
در مورد پرسش دوم باید گفت؛ در واقعه اصحاب فیل، ابرهه به قصد خرابی کعبه بدانجا آمده بود و تصمیم داشت سنگهای کعبه را خرد کرده و از مکه خارج کند؛ لذا خداوند او را نابود کرد. اما در وقایع دیگر که کعبه نیز مورد خشونت قرار گرفت خود کعبه مقصود مخالفان نبوده، بلکه افرادی که در مکه زندگی میکردند یا عوامل دیگر، سبب رخدادن جنگ شدهاند. برای توضیح این مطالب به پاسخ تفصیلی رجوع کنید.
نقلهای تاریخی بسیاری پیرامون واقعهی سپاه ابرهه یا همان «اصحاب فیل»، وجود دارد که موجب اختلاف در برخی جزئیات شده است. خلاصه این داستان بدین شرح است:
در میان مسیحیان یَمَن اختلافی به وجود آمد، در نتیجه آن اختلافات و تفرقه، ابرهه با شکست دادن «إریاط» توانست حاکم آنجا شود. ابرهه بعد از این واقعه دستور داد کلیسایى در یمن بنا کنند، و آن را «قلّیس» نامگذاری کنند. وقتی بنای کلیسیا تمام شد، پیغام به نجاشى فرستاد و گفت: اى پادشاه! من در یمن کلیسایى بنا کردم و عمارتى در آنجا پدید آوردهام که در روى زمین هیچ پادشاهى را چنین بنائی نیست، و تصمیم دارم کاری کنم که تمام عربها برای حج از مکّه به سمت یمن بیایند و نگذارم کسی به پیش کعبه برود. بعد از آن خادمان را دستور داد تا به خدمت کلیسا در آیند و آنجا را با پارچههای بسیار زینت دادند و ... ابرهه دستور داد تا مانند کعبه آنجا را بزرگ داشته و بر آن طواف کنند. این عمل به گوش اعراب رسید که حاکم یمن معبدی بنا کرده و خواسته تمام اعراب برای حج به آنجا رفته و کعبه را رها کنند. این کلام بر آنها بسیار گران آمد، به حدّی که بر آن شدند به نوعى آن کلیسا را تضعیف و خفیف کنند که خبرش به همهجا سرایت کند.
یکی از اعراب با نقشهای که از قبل کشیده بود، به آنجا رفت و چهار گوشه آنجا را با مدفوع خود نجس کرد و بیحرمتی بسیاری نسبت بدانجا روا داشت. این بیاحترامی بر ابرهه بسیار گران آمد. او که سخت خشمگین شده بود، تصمیم گرفت خانهی «کعبه» را به کلّى ویران سازد، تا هم انتقام گرفته باشد و هم عرب را متوجه معبد جدید کند؛ لذا با لشگر عظیمى که بعضى از سوارانش از «فیل» استفاده مىکردند عازم مکه شد و به جهت وجود فیل، این سپاه به اصحاب فیل مشهور گشتند.[1]
ابرهه در راه رسیدن به مکه، نبردهایی نیز با برخی قبایل عرب داشت. در نهایت او به اطراف مکه رسید. سپاهیان او حیوانات برخی از اهل مکه را به غارت بردند. عبدالمطلب، جدّ پیامبر اسلام(ص) که بزرگ مکه نیز بود، به دیدار ابرهه آمد. میان این دو گفتوگویی صورت گرفت که در میان مورّخان معروف بوده و به بحث ما نیز مرتبط است:
عبد المطلب پیش ابرهه آمد و آن دو در کنار یکدیگر نشستند. ابرهه به مترجم گفت که از او بپرسد چه چیزی میخواهد؟ عبدالمطلب به مترجم گفت: میخواهم دویست شتری که سپاهیان تو از من گرفتهاند، پس دهند. ابرهه گفت: اول که تو را دیدم، به نظر مرد خردمند و پر جذبهای آمدی، ولی آنچه از من خواستی، نگاهم را عوض کرد. آیا در مورد دویست شتر خود صحبت میکنی و کعبه را رها کردی، در حالی که کعبه دین تو و پدران تو بوده است (یعنی کعبه برای شما مقدّس بوده و شما بدان معتقدید) و من آمدهام آن را نابود سازم. عبدالمطلب گفت: من صاحب شتران هستم و کعبه خود صاحبی دارد که شما را از این کار باز خواهد داشت.[2] سپس ابرهه دستور داد شترانش را به او باز گردانند.[3]
حال بعد از بیان اصل قضایا، به ذکر نکاتی میپردازیم تا پاسخ کاملاً روشن شود:
1. مردم مکه مانند بیشتر اعراب آن زمان، بتپرست بودهاند، آنان بتهایی را میپرستیدند که خود آن را ساخته بودند. اما این بدان معنا نیست که خداوند را قبول نداشتهاند. آنها اعتقاد به خداوند داشتند و حتی گاه از اسم الله نیز استفاده میکردند، اما در توحید خود مشکل داشتند. به بیان دیگر؛ آنها منکر خداوند نبودند، بلکه منکر توحید خداوند بوده و میگفتند امر دنیا به بتها سپرده شده و اینها نقش خدایگان را برای ما انجام میدهند.
2. در نزد بتپرستها، کعبه ارزش و اهمیت مستقلی داشت. مکه به یُمن حضور کعبه ارزشمند شده بود و اعراب که از سرزمینهای مختلف برای طواف کعبه به آنجا میآمدند به این مسئله آگاهی داشتند؛ لذا شهر مکه را شهری ارزشمند میدانستند. همین سبب میشد که بتهایی که در آنجا بود، ارزشمند گشته و مورد احترام قرار گیرند.
3. از نقلهای تاریخی که در بالا ذکر شد و از متن گفتوگوی ابرهه و عبدالمطلب به وضوح فهمیده میشود که ابرهه برای نابود کردن کعبه آمده بود، نه بتهایی که در آن بودند. دشمنی ابرهه با کعبه بود، نه بتهایی که در آن قرار داشتند. پس اگر کاری از جانب مخالف و بر علیه ابرهه سرزده، از طرف صاحب کعبه بوده است، نه بتها؛ لذا اهل مکه این معجزه را به پای بتها نگذاشتند، بلکه آن را به بزرگی و قداست کعبه و صاحب کعبه برگشت دادند و به حق معتقد بودند ابرهه از کسی ضربه خورد که به دشمنی او برخاسته بود. از مطالبی که بر این مطلب دلالت دارد گفتار عبدالمطلب است که پس از گفتوگو با ابرهه و برگشت به مکه پیش کعبه رفت و اینگونه درد دل خود را با کعبه بیان داشت: «بار خدایا! بندهی تو، خانه و کاشانه خود را نگاه داشت و دست دشمن خود را از آن کوتاه کرد، تو نیز دست دشمن خود را از خانه خود کوتاه کن تا چیره نشوند و بتهایشان بر خانهی تو زیاد نشود و قوّت و شوکت ایشان بر شوکت تو فائق نیاید. پس اگر فرو گذارى تا دشمنان تو خانه تو [و قبله ما] خراب کنند، ما را بفرماى تا بعد از این تو را کجا بپرستیم».[4] همچنین از دیگر مطالبی که بر این ادعا گواهی میدهد، کلام خود اهل مکه و قریشیان است. بنابر نقلهای تاریخی، آنان این واقعه را فخری برای خود به حساب میآوردند: «(اهل قریش می گفتند): ما اهل حرم و فرزندان کعبه هستیم. همانا هیچ یک از اعراب منزلتی مانند منزلت ما ندارد و عرب مانند آنچه از ما میداند، در هیچ کس سراغ ندارد».[5]
در نتیجه باید گفت؛ تصمیم ابرهه به یقین علیه کعبه بوده و نابودی او و سپاهیانش توسط کعبه و صاحب آن شمرده میشد و اعراب نیز که به قداست کعبه معتقد بودند، نابودی اصحاب فیل را به صاحب کعبه نسبت میدادند. در این واقعه صحبتی از بتها و قدرتنمایی آنها نبوده است؛ زیرا آنها در شکلگیری و ختم این واقعه هیچ نقشی نداشتند و حتی اهل مکه و بتپرستان نیز چنین ادعایی نکردند.
در مورد پرسش دوم باید گفت: در واقعهی اصحاب فیل، ابرهه به قصد خرابی کعبه بدانجا آمده بود و تصمیم داشت سنگهای کعبه را خرد کرده و از مکه خارج کند؛ لذا خداوند او را نابود کرد. اما در وقایع دیگر که کعبه نیز مورد خشونت قرار گرفت، خود کعبه مقصود مخالفان نبوده است، بلکه افرادی که در مکه زندگی میکردند یا عوامل دیگر، سبب رخدادن جنگ شدهاند؛ به عنوان نمونه، در جنگ میان بنی امیه و آل زبیر که کعبه نیز مورد صدمه واقع شد، قصدی بر نابودی کعبه نبوده، بلکه مقصود سپاهیانی بودهاند که در اطراف کعبه استراحت میکردند. البته برخی مرگ زود هنگام یزید را بر اثر این گناه میدانند[6] که البته قبول این مطلب، ارتباطی به بحث ما که جلوگیری از خرابی کعبه باشد، ندارد. علاوه بر این، عمل کردن خداوند در یک واقعه لزوماً به این معنا نیست که در تمام موارد مشابه نیز چنین عملی باید انجام شود. تنها در مواردی معدود و محدود است که خداوند به صورت مستقیم کاری را انجام میدهد و در موارد دیگر دخالتی نمیکند و علت آن به حکمت خداوند برگشت میکند که فهم آن تا حدودی از عقل بشری خارج است.
[1]. این داستان ترجمه و خلاصهای بود از داستان اصحاب فیل در کتاب: رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانى )قاضى ابرقوه(، سیرت رسول الله، تحقیق، مهدوى، اصغر، ج 1، ص 167 – 170، تهران، خوارزمى، چاپ سوم، 1377 ش؛ اما همانگونه که بیان شد نقلها پیرامون این داستان بسیار زیاد و متفاوتاند و ما مختصری را آوردهایم که البته با برخی نقلها در جزئیات متفاوت میباشند. برای اطلاعات بیشتر پیرامون این داستان ر. ک:
الف. علامه مجلسى، بحار الأنوار، ج 15، ص 65 - 70، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.
ب: ابن الأثیر، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 442 -444، دار صادر، بیروت، 1385 ق.
ج. البلاذرى، أحمد بن یحیى بن جابر، انساب الأشراف، تحقیق، سهیل زکار و ریاض زرکلى، ج 1، ص 68، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1417 ق؛ و منابع بسیاری که این داستان را نقل کرده اند و این مختصر جایی برای تفصیل بیشتر نیست.
[2]. البته متن قول عبدالمطلب به صورتهای مختلف ذکر شده است که البته همه یک معنا را میرسانند. برای نقلهای دیگر ر. ک: مطهر بن طاهر المقدسى، بور سعید، البدء و التاریخ، ج 3، ص 187، مکتبة الثقافة الدینیة، بى تا.
[3]. أبو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقى، البدایة و النهایة، ج 2، ص 172، بیروت، دار الفکر، 1407 ق.
[4]. الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ طبری)، تحقیق، محمد أبو الفضل ابراهیم ج 2، ص 1378، دار التراث، چاپ اول، بیروت، 1387ق؛ این گفتار به صورت شعر میباشد و در نقل، به صورتهای مختلفی آمده است و آنچه ذکر شد، یکی از آنها است.
[5]. الکامل، ج 1، ص 452.