لطفا صبرکنید
بازدید
14641
14641
آخرین بروزرسانی:
1393/05/28
کد سایت
fa44435
کد بایگانی
54466
نمایه
شکوه و گلایه حضرت زهرا(س) از مردم و علی(ع) در خطبه فدکیه
طبقه بندی موضوعی
درایه الحدیث|فدک
اصطلاحات
فدک ، خطبه فدکیه
گروه بندی اصطلاحات
مکانها و مناطق
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
چرا حضرت زهرا(س)، پس از خانهنشین شدن امام علی(ع)، هم از مردم گلایه و شکوه میکند و هم از خود امیر المؤمنین(ع)؟
پرسش
در خطبه فدکیه؛ چرا حضرت فاطمه زهرا(س) از خانهنشین بودن حضرت علی(ع) شکوه میکند؟! مگر ایشان بصیرت کامل نسبت به اوضاع نداشتند؟!
پاسخ اجمالی
حضرت زهرا(س) با اینکه نسبت به اوضاع و شرایط جامعه آگاهی داشت و میدانست که مردم اهل کمک کردن و یاری رساندن به اهل بیت(ع) نیستند، اما با توجه به عوام فریبی انجام شده در ارتباط با فدک و مسئله خلافت و وانمود کردن اینکه همه این کارها با نظر و تأیید مردم انجام شده؛ حضرت زهرا برای اتمام حجت، بیتفاوتی مردم نسبت به سرنوشت جامعه اسلامی، بیان سوز دل و... روی سخن خود را متوجه مردم کرده و آنان را مورد خطاب قرار داده است.
اما شکوه و گلایه حضرت فاطمه(س) از خانه نشین شدن امام علی(ع) و برخورد منفعلانه علی(ع) در برابر غاصبان فدک؛ اولاً: برای نشان دادن کارهای زشت غاصبان و فهماندن اینکه چه ظلمهایی روا شدهاست. ثانیاً: به منظور دلسوزی و ابراز همدردی با همسرش.
اما شکوه و گلایه حضرت فاطمه(س) از خانه نشین شدن امام علی(ع) و برخورد منفعلانه علی(ع) در برابر غاصبان فدک؛ اولاً: برای نشان دادن کارهای زشت غاصبان و فهماندن اینکه چه ظلمهایی روا شدهاست. ثانیاً: به منظور دلسوزی و ابراز همدردی با همسرش.
پاسخ تفصیلی
یک. پس از اینکه حضرت زهرا(س) در خطبه فدکیه در مقابل مردم با ابوبکر درباره ستمهای انجام شده محاجه کرد و او را محکوم نمود، ابوبکر با استفاده از نوعی دیپلماسی عوامفریبانه، سخنانی در مدح و تعریف آنحضرت اظهار داشت و جریان غصب فدک و لوازم آنرا منتسب به درخواست مردم نمود و وانمود کرد که گویا همه این کارها را مردم تأیید کردهاند.
حضرت زهرا(س) پس از این عوام فریبی و استفاده ابزاری از مردم ،به دلایل و انگیزههایی روی سخن خود را به مردم کرده و آنان را مورد خطاب قرار داده است. وی در این خطبه میفرماید من نسبت به اوضاع و شرایط جامعه آگاهی داشتم و میدانستم که شما مردم اهل کمک کردن و یاری رساندن به ما نیستید، اما به دلایلی -که ذکر میشود- برای شما خطابه ایراد میکنم و شما را مورد عتاب و سرزنش قرار میدهم:
1. برای اتمام حجت: «فَالْتَفَتَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا السَّلَامُ النَّاسَ وَ قَالَتْ: مَعَاشِرَ النَّاسِ! الْمُسْرِعَةَ إِلَى قِیلِ الْبَاطِلِ،..»؛[1] پس حضرت فاطمه(س) رو به مردم کرده و فرمود: ای مردم مسلمان که شتابان به سخن باطل [پذیرفتن باطل] روی آوردید؛ یعنی ای کسانی که در پذیرفتن باطل شتاب کردید. این آدمهایی که این همه پای منبر پیامبر(ص) بودند و مجاهدتهای علی(ع) را دیده بودند، اما همین که عدهای در سقیفه جمع شدند و قدرت را به دست گرفتند، همه آن فضیلتها را فراموش کردند و به سراغ باطل رفته و حق را تنها گذاشتند.
حضرت در اینجا میفرماید: ای کسانی که کارهای خلاف را میبینید ولی چشم روی هم میگذارید و برای اینکه تکلیف را از دوش خود بردارید آنها را توجیه میکنید: «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها)»؛[2] آیا در قرآن دقت و اندیشه نمیکنید؟ یا اینکه بر دلها قفلها زده شده است.
حضرت فاطمه(س) با استشهاد از آیات قرآن، کوردلی و ناآگاهی مردم حاضر در مسجد را مورد نکوهش قرار داده و تأکید میکند که چرا قدری فکر نمیکنید و کارهای حاکمیت را با دیده بصیرت و تدبّر نمیبینید و آنها را با موازین قرآن و ارزشهای اسلامی مقایسه نمیکنید؟: «وَ شَرَّ مَا مِنْهُ اعْتَضَتُّم»؛ و بد چیزی را عوض گرفتید.
2. بیتفاوتی اقشار مردم: «حَتَّى حَبَسَتْنِی قَیْلَةٌ نَصْرَهَا»؛ تا آنجا که انصار یاری خود را از من دریغ داشتند.
ظاهر عبارت این است که خشونتهای ابوبکر سبب شد که مهاجر و انصار حاضر نشدند به من کمک کنند. وقتی حکومت با دختر پیامبر(ص) با آن همه فضیلت و موقعیت و سابقه و عزّت چنین کند که حتی قطعه زمینی را که توسط شخص پیامبر(ص) به دخترش بخشیده شده بود مصادره کند، دیگر تکلیف دیگران روشن است. طبیعی است که در چنین شرایطی اکثر مردم میترسند و سکوت اختیار میکنند: «وَ الْمُهَاجِرَةُ وَصْلَهَا»؛ و مهاجران وصلت و ارتباط خویش با من را نادیده گرفتند.
با وجود اینکه مهاجرین با اهل بیت(ع) ارتباط دیرینه داشتند و در سختیهای دوران مکه در کنار پیامبر(ص) بودند و همه با هم از مکه به مدینه هجرت کردیم، اما دشمنی ابوبکر و جوسازی او و طرفدارانش باعث شد که آنان هم از حق من دفاع نکنند و ساکت بنشینند.
3. بیان سوز دل: سپس حضرت زهرا(س) در ادامه کلام خود میفرماید: اینرا به شما بگویم که اگر من این خطبه را برایتان خواندم و راجع به فدک و حقوق غصب شده خودم و شوهرم به شما خطاب کردم و مورد سرزنشتان قرار دادم، به این جهت نبوده که به شما امید داشته باشم تا به من و علی(ع) کمک بکنید. ما دیگر شما را شناختهایم و میدانیم که شما برای دفاع از حق، خود را به خطر نمیاندازید، بلکه میخواهم سوز دل خود را ظاهر کنم. این است که میفرماید: «أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ الَّذِی قُلْتُ عَلَى مَعْرِفَةٍ مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُم»؛ آگاه باشید! همانا گفتم آنچه را که در اینجا گفتم، در حالی که شناخت داشتم از شما به اینکه کمک نکردن و ترک یاری حق، با ذات شما عجین و آمیخته شده است.
خیانت و ترک وفایی که شعار شما شده: «وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْهَا قُلُوبُکُمْ»، و در دلتان جای گرفته است. در نتیجه من میدانستم که شما اهل کمک کردن و یاری رساندن به ما نیستید، اما اینکه شما را مورد خطاب قرار میدهم به جهت بیان درد و سوز دل و جوشش نفس است: «وَ لَکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ»؛ و لکن این سخنان به خاطر لبریز شدن دردهای درونی است.
وقتی ظرفی پُر از آب شود شروع میکند به ریختن و سر رفتن، و این را در اصطلاح «فیضان» میگویند. نفس انسان هم همانند ظرف آب وقتی پر شد و شروع به ریختن و سر رفتن کرد، در اصطلاح میگویند: «فیضان نفس»، مانند اینکه روح هم سر رفته است. حضرت در این جمله میخواهد بگوید آنقدر درد و سوز در دلم هست که سر میرود و این جوشش نفس و سوز دل است که شما را مخاطب ساختهام: «نَفْثَةُ الْغَیْظِ»؛ و تراوش غیظ و ناراحتی.
اینها تشبیهاتی است که حضرت در کلام خود به کار میبرند. حضرت میخواهد بفرماید: بیحوصلگی و بیتابیای که از ناحیه این همه ظلم و ستمی که بر ما شده، موجب شده تا من این مطالب را بگویم.
اگر چه حضرت فاطمه(س) معصوم است، اما بالاخره انسان است، همانطور که حضرت زهرا(س) گرسنه و تشنه میشود، وقتی درد دل حضرت زیاد شود و این همه کجی و انحراف را ببینند، بالاخره به جوش و خروش آمده و این جوشش را اینگونه منعکس میکند: «و بثة الصدر»؛ و نشان از غم و اندوه سینهام دارد.
4. هشدار نسبت رها کردن تکیه گاه محکمی مانند علی(ع): «لَیْتَ شِعْرِی إِلَى أَیِّ سِنَادٍ اسْتَنَدُوا»؛ ای کاش میدانستم، اینان به چه تکیه گاهی تکیه کردهاند؟
مردم به چه تکیه گاهی تکیه کرده و علی(ع) را خانهنشین کردند؟! و با عترت پیامبر(ص) اینطور رفتار کرده و به سراغ دیگران رفتند! ممکن است مراد حضرت این باشد که تکیه گاه قوی و محکمی مانند حضرت علی(ع) و اهل بیت(ع) را رها کردند و بهجای آنان چه کسانی را به عنوان تکیه گاه انتخاب کردند!: «وَ إِلَى أَیِّ عِمَادٍ اعْتَمَدُوا»؟!؛ و به چه ستون و پایهای اعتماد کردهاند؟: «وَ عَلَى أَیَّةِ ذُرِّیَّةٍ أَقْدَمُوا». اینها بر چه ذریه و خاندانی پیشقدم شده و قصد برتری و چیره شدن بر آنها را دارند؟ حضرت زهرا(ع) در اینجا هشدار میدهد؛ آیا مردم متوجه هستند که توطئه سقیفه برای مسلط شدن بر اهل بیت پیامبر(ص) است، و آیا شناخت و اطلاعی از اهل بیت و خاندان پیامبر(ص)، اهداف و مقامات و کمالات آنان دارند؛ یعنی ای مردم به ارتکاز عقلی خودتان مراجعه کنید که این چه قضاوتی است که شما میکنید؟! علی(ع) هم از نظر علم و دانش و هم از نظر تقوا برتر از همه بوده است؛ چرا حالا باید خانهنشین شود و حقوق او پایمال گردد و سرنوشت جامعه اسلامی به دست کسانی بیفتد که هیچیک از امتیازات او را ندارند!
دو. اما شکوه و گلایه حضرت فاطمه(س) از خانهنشین شدن امام علی(ع) و برخورد منفعلانه علی(ع) در برابر غاصبان فدک؛ برای این بود که حضرت زهرا(س) میخواستند کارهای زشت غاصبان حکومت را به این وسیله بیان کرده و بفهمانند که اینها چه ظلمهایی روا داشتهاند. در حقیقت گلایه حضرت به خاطر این مصلحت بوده است؛ زیرا یک وقت انسان می خواهد عظمت مطلبی را به کسی برساند، او را مورد خطاب و عتاب قرار میدهد، در حالیکه مقصودش تندی به آن شخص نیست. این مسئله در گفتوگوها معمول است. از باب نمونه وقتی حضرت موسی(ع) از کوه طور بازگشت و مشاهده کرد که بنی اسرائیل گوساله پرست شدهاند، در اینجا برادرش هارون(ع) را مورد عتاب قرار داده و توبیخ کرد. ریشش را گرفت و گفت: چه کردی؟ هارون جواب داد: «قالَ یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتی وَ لا بِرَأْسی إِنِّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی إِسْرائیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلی»؛[3] گفت: اى پسر مادرم، چنگ به ریش و سر من مینداز. من ترسیدم که بگویى: تو میان بنى اسرائیل جدایى افکندى، و گفتار مرا رعایت نکردى.
حضرت موسی(ع) میداند که هارون(ع) تقصیری ندارد، ولی میخواهد زشتی کار بنی اسرائیل را مجسم کرده و اهمیت این مسئله را برساند؛ لذا در ظاهر با برادرش دعوا میکند.
در اینجا هم حضرت فاطمه(س) میخواستند عظمت ظلم مخالفان را منعکس کند؛ لذا با این لحن صحبت میکند تا به این وسیله به مردم آن زمان و به تاریخ بفهماند که چه ظلمهایی به اهل بیت(ع) وارد آمده است.
البته، گاه خطابهای به ظاهر عتاب آلود برای توبیخ نیست، بلکه میتواند به منظور دلسوزی و ابراز همدردی باشد؛ مانند آنچه در قرآن خطاب به پیامبر(ص) آمده است: «فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفا»؛[4] گویى مىخواهى به خاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنى.
«لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنین»؛[5] گویى مىخواهى جان خود را از شدّت اندوه از دست دهى، به خاطر اینکه آنها ایمان نمىآورند!
در اینجا نیز حضرت علی(ع) به دلیل انحرافی که در جامعه اسلامی رخ داد و به جهت ظلمی که نسبت به اهل بیت(ع) شده، در خانه نشسته و زانوی غم در بغل گرفته و به جهت مصالح اسلام نمیتواند در برابر مخالفان قیام کند؛ لذا حضرت زهرا(س) با او ابراز همدردی نموده و میگوید گویا میخواهی خود را با این غصهها از بین ببری: «ثُمَّ انْکَفَأَتْ (ع) وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) یَتَوَقَّعُ رُجُوعَهَا إِلَیْهِ وَ یَتَطَلَّعُ طُلُوعَهَا عَلَیْهِ فَلَمَّا اسْتَقَرَّتْ بِهَا الدَّار قَالَتْ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (ع) یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ اشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِینِ وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنِین». سپس آن حضرت(ع) به منزل بازگشت در حالىکه علی(ع) در انتظار مراجعت و درخشش سیماى مبارک او بود، چون در خانه قرار یافت، فرمود: اى فرزند أبو طالب، چرا مانند کودک در جنین پنهان شده و مانند افراد تهمتزده در کنج خانه نشستهاى؟ تو کسى بودى که شاهپرهاى بازها را درهم مىشکستى، چطور شده که اکنون از پر و بال مرغان ناتوان فرو ماندهاى؟! و... .
حضرت زهرا(س) پس از این عوام فریبی و استفاده ابزاری از مردم ،به دلایل و انگیزههایی روی سخن خود را به مردم کرده و آنان را مورد خطاب قرار داده است. وی در این خطبه میفرماید من نسبت به اوضاع و شرایط جامعه آگاهی داشتم و میدانستم که شما مردم اهل کمک کردن و یاری رساندن به ما نیستید، اما به دلایلی -که ذکر میشود- برای شما خطابه ایراد میکنم و شما را مورد عتاب و سرزنش قرار میدهم:
1. برای اتمام حجت: «فَالْتَفَتَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا السَّلَامُ النَّاسَ وَ قَالَتْ: مَعَاشِرَ النَّاسِ! الْمُسْرِعَةَ إِلَى قِیلِ الْبَاطِلِ،..»؛[1] پس حضرت فاطمه(س) رو به مردم کرده و فرمود: ای مردم مسلمان که شتابان به سخن باطل [پذیرفتن باطل] روی آوردید؛ یعنی ای کسانی که در پذیرفتن باطل شتاب کردید. این آدمهایی که این همه پای منبر پیامبر(ص) بودند و مجاهدتهای علی(ع) را دیده بودند، اما همین که عدهای در سقیفه جمع شدند و قدرت را به دست گرفتند، همه آن فضیلتها را فراموش کردند و به سراغ باطل رفته و حق را تنها گذاشتند.
حضرت در اینجا میفرماید: ای کسانی که کارهای خلاف را میبینید ولی چشم روی هم میگذارید و برای اینکه تکلیف را از دوش خود بردارید آنها را توجیه میکنید: «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها)»؛[2] آیا در قرآن دقت و اندیشه نمیکنید؟ یا اینکه بر دلها قفلها زده شده است.
حضرت فاطمه(س) با استشهاد از آیات قرآن، کوردلی و ناآگاهی مردم حاضر در مسجد را مورد نکوهش قرار داده و تأکید میکند که چرا قدری فکر نمیکنید و کارهای حاکمیت را با دیده بصیرت و تدبّر نمیبینید و آنها را با موازین قرآن و ارزشهای اسلامی مقایسه نمیکنید؟: «وَ شَرَّ مَا مِنْهُ اعْتَضَتُّم»؛ و بد چیزی را عوض گرفتید.
2. بیتفاوتی اقشار مردم: «حَتَّى حَبَسَتْنِی قَیْلَةٌ نَصْرَهَا»؛ تا آنجا که انصار یاری خود را از من دریغ داشتند.
ظاهر عبارت این است که خشونتهای ابوبکر سبب شد که مهاجر و انصار حاضر نشدند به من کمک کنند. وقتی حکومت با دختر پیامبر(ص) با آن همه فضیلت و موقعیت و سابقه و عزّت چنین کند که حتی قطعه زمینی را که توسط شخص پیامبر(ص) به دخترش بخشیده شده بود مصادره کند، دیگر تکلیف دیگران روشن است. طبیعی است که در چنین شرایطی اکثر مردم میترسند و سکوت اختیار میکنند: «وَ الْمُهَاجِرَةُ وَصْلَهَا»؛ و مهاجران وصلت و ارتباط خویش با من را نادیده گرفتند.
با وجود اینکه مهاجرین با اهل بیت(ع) ارتباط دیرینه داشتند و در سختیهای دوران مکه در کنار پیامبر(ص) بودند و همه با هم از مکه به مدینه هجرت کردیم، اما دشمنی ابوبکر و جوسازی او و طرفدارانش باعث شد که آنان هم از حق من دفاع نکنند و ساکت بنشینند.
3. بیان سوز دل: سپس حضرت زهرا(س) در ادامه کلام خود میفرماید: اینرا به شما بگویم که اگر من این خطبه را برایتان خواندم و راجع به فدک و حقوق غصب شده خودم و شوهرم به شما خطاب کردم و مورد سرزنشتان قرار دادم، به این جهت نبوده که به شما امید داشته باشم تا به من و علی(ع) کمک بکنید. ما دیگر شما را شناختهایم و میدانیم که شما برای دفاع از حق، خود را به خطر نمیاندازید، بلکه میخواهم سوز دل خود را ظاهر کنم. این است که میفرماید: «أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ الَّذِی قُلْتُ عَلَى مَعْرِفَةٍ مِنِّی بِالْخَذْلَةِ الَّتِی خَامَرَتْکُم»؛ آگاه باشید! همانا گفتم آنچه را که در اینجا گفتم، در حالی که شناخت داشتم از شما به اینکه کمک نکردن و ترک یاری حق، با ذات شما عجین و آمیخته شده است.
خیانت و ترک وفایی که شعار شما شده: «وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْهَا قُلُوبُکُمْ»، و در دلتان جای گرفته است. در نتیجه من میدانستم که شما اهل کمک کردن و یاری رساندن به ما نیستید، اما اینکه شما را مورد خطاب قرار میدهم به جهت بیان درد و سوز دل و جوشش نفس است: «وَ لَکِنَّهَا فَیْضَةُ النَّفْسِ»؛ و لکن این سخنان به خاطر لبریز شدن دردهای درونی است.
وقتی ظرفی پُر از آب شود شروع میکند به ریختن و سر رفتن، و این را در اصطلاح «فیضان» میگویند. نفس انسان هم همانند ظرف آب وقتی پر شد و شروع به ریختن و سر رفتن کرد، در اصطلاح میگویند: «فیضان نفس»، مانند اینکه روح هم سر رفته است. حضرت در این جمله میخواهد بگوید آنقدر درد و سوز در دلم هست که سر میرود و این جوشش نفس و سوز دل است که شما را مخاطب ساختهام: «نَفْثَةُ الْغَیْظِ»؛ و تراوش غیظ و ناراحتی.
اینها تشبیهاتی است که حضرت در کلام خود به کار میبرند. حضرت میخواهد بفرماید: بیحوصلگی و بیتابیای که از ناحیه این همه ظلم و ستمی که بر ما شده، موجب شده تا من این مطالب را بگویم.
اگر چه حضرت فاطمه(س) معصوم است، اما بالاخره انسان است، همانطور که حضرت زهرا(س) گرسنه و تشنه میشود، وقتی درد دل حضرت زیاد شود و این همه کجی و انحراف را ببینند، بالاخره به جوش و خروش آمده و این جوشش را اینگونه منعکس میکند: «و بثة الصدر»؛ و نشان از غم و اندوه سینهام دارد.
4. هشدار نسبت رها کردن تکیه گاه محکمی مانند علی(ع): «لَیْتَ شِعْرِی إِلَى أَیِّ سِنَادٍ اسْتَنَدُوا»؛ ای کاش میدانستم، اینان به چه تکیه گاهی تکیه کردهاند؟
مردم به چه تکیه گاهی تکیه کرده و علی(ع) را خانهنشین کردند؟! و با عترت پیامبر(ص) اینطور رفتار کرده و به سراغ دیگران رفتند! ممکن است مراد حضرت این باشد که تکیه گاه قوی و محکمی مانند حضرت علی(ع) و اهل بیت(ع) را رها کردند و بهجای آنان چه کسانی را به عنوان تکیه گاه انتخاب کردند!: «وَ إِلَى أَیِّ عِمَادٍ اعْتَمَدُوا»؟!؛ و به چه ستون و پایهای اعتماد کردهاند؟: «وَ عَلَى أَیَّةِ ذُرِّیَّةٍ أَقْدَمُوا». اینها بر چه ذریه و خاندانی پیشقدم شده و قصد برتری و چیره شدن بر آنها را دارند؟ حضرت زهرا(ع) در اینجا هشدار میدهد؛ آیا مردم متوجه هستند که توطئه سقیفه برای مسلط شدن بر اهل بیت پیامبر(ص) است، و آیا شناخت و اطلاعی از اهل بیت و خاندان پیامبر(ص)، اهداف و مقامات و کمالات آنان دارند؛ یعنی ای مردم به ارتکاز عقلی خودتان مراجعه کنید که این چه قضاوتی است که شما میکنید؟! علی(ع) هم از نظر علم و دانش و هم از نظر تقوا برتر از همه بوده است؛ چرا حالا باید خانهنشین شود و حقوق او پایمال گردد و سرنوشت جامعه اسلامی به دست کسانی بیفتد که هیچیک از امتیازات او را ندارند!
دو. اما شکوه و گلایه حضرت فاطمه(س) از خانهنشین شدن امام علی(ع) و برخورد منفعلانه علی(ع) در برابر غاصبان فدک؛ برای این بود که حضرت زهرا(س) میخواستند کارهای زشت غاصبان حکومت را به این وسیله بیان کرده و بفهمانند که اینها چه ظلمهایی روا داشتهاند. در حقیقت گلایه حضرت به خاطر این مصلحت بوده است؛ زیرا یک وقت انسان می خواهد عظمت مطلبی را به کسی برساند، او را مورد خطاب و عتاب قرار میدهد، در حالیکه مقصودش تندی به آن شخص نیست. این مسئله در گفتوگوها معمول است. از باب نمونه وقتی حضرت موسی(ع) از کوه طور بازگشت و مشاهده کرد که بنی اسرائیل گوساله پرست شدهاند، در اینجا برادرش هارون(ع) را مورد عتاب قرار داده و توبیخ کرد. ریشش را گرفت و گفت: چه کردی؟ هارون جواب داد: «قالَ یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتی وَ لا بِرَأْسی إِنِّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی إِسْرائیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلی»؛[3] گفت: اى پسر مادرم، چنگ به ریش و سر من مینداز. من ترسیدم که بگویى: تو میان بنى اسرائیل جدایى افکندى، و گفتار مرا رعایت نکردى.
حضرت موسی(ع) میداند که هارون(ع) تقصیری ندارد، ولی میخواهد زشتی کار بنی اسرائیل را مجسم کرده و اهمیت این مسئله را برساند؛ لذا در ظاهر با برادرش دعوا میکند.
در اینجا هم حضرت فاطمه(س) میخواستند عظمت ظلم مخالفان را منعکس کند؛ لذا با این لحن صحبت میکند تا به این وسیله به مردم آن زمان و به تاریخ بفهماند که چه ظلمهایی به اهل بیت(ع) وارد آمده است.
البته، گاه خطابهای به ظاهر عتاب آلود برای توبیخ نیست، بلکه میتواند به منظور دلسوزی و ابراز همدردی باشد؛ مانند آنچه در قرآن خطاب به پیامبر(ص) آمده است: «فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفا»؛[4] گویى مىخواهى به خاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنى.
«لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنین»؛[5] گویى مىخواهى جان خود را از شدّت اندوه از دست دهى، به خاطر اینکه آنها ایمان نمىآورند!
در اینجا نیز حضرت علی(ع) به دلیل انحرافی که در جامعه اسلامی رخ داد و به جهت ظلمی که نسبت به اهل بیت(ع) شده، در خانه نشسته و زانوی غم در بغل گرفته و به جهت مصالح اسلام نمیتواند در برابر مخالفان قیام کند؛ لذا حضرت زهرا(س) با او ابراز همدردی نموده و میگوید گویا میخواهی خود را با این غصهها از بین ببری: «ثُمَّ انْکَفَأَتْ (ع) وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) یَتَوَقَّعُ رُجُوعَهَا إِلَیْهِ وَ یَتَطَلَّعُ طُلُوعَهَا عَلَیْهِ فَلَمَّا اسْتَقَرَّتْ بِهَا الدَّار قَالَتْ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (ع) یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ اشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِینِ وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنِین». سپس آن حضرت(ع) به منزل بازگشت در حالىکه علی(ع) در انتظار مراجعت و درخشش سیماى مبارک او بود، چون در خانه قرار یافت، فرمود: اى فرزند أبو طالب، چرا مانند کودک در جنین پنهان شده و مانند افراد تهمتزده در کنج خانه نشستهاى؟ تو کسى بودى که شاهپرهاى بازها را درهم مىشکستى، چطور شده که اکنون از پر و بال مرغان ناتوان فرو ماندهاى؟! و... .
نظرات