لطفا صبرکنید
بازدید
7857
7857
آخرین بروزرسانی:
1395/02/07
کد سایت
fa70553
کد بایگانی
4822
نمایه
رابطه شناخت خدا و عمل به دستورات دین
طبقه بندی موضوعی
خداشناسی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
چرا در حالی که کسی تصوری از خدا ندارد، باید به دین خاصی اعتقاد داشته باشد؟
پرسش
کسی که هنوز نمیداند «خدا» چیست، پس چرا باید نام دین خاصی را بگیرد و یا به قوانین دین خاصی عمل کند؟!
پاسخ اجمالی
طبیعی است که گرویدن به دینی الهی و عمل به دستورات آن، بدون اعتقاد به خداوند، معنا و مفهومی نخواهد داشت، اما توجه به این نکته نیز ضروری است که نمیتوان سه موضوع «شناخت خداوند» و «گرایش به دینی الهی» و «عمل به دستورات آن دین» را بهگونهای ردهبندی نمود که تا زمان تکمیل معرفت و رسیدن به شناخت کامل در رده اول، نتوان به مراحل بعد قدم گذارد، بلکه شناخت و معرفت اجمالی و مختصر خداوند، میتواند انگیزه مناسبی برای عمل به دستوراتی باشد که از جانب فرستادگان او ارائه شده و در پی آن، رفتار متناسب با معرفتمان میتواند تقویت کننده شناختمان نیز گردد. بنابراین، نمیتوان چشمان خود را بر حقایق بسته و به بهانه عدم شناخت کامل، خود را آزاد از هرگونه قید و بندی دانست، بلکه باید به همان ترتیبی که به دنبال تکمیل معرفت هستیم، از قوانین دین که آثار اجتماعی مثبتی را نیز به دنبال دارد، سرپیچی ننماییم.
پاسخ تفصیلی
ابتدا باید گفت که سؤالاتی مشابه این پرسش، دست کم میتواند از جانب سه گروه متفاوت طرح شود که هر کدام پاسخ متناسب خود را میطلبد:
1. گروهی که در جامعهای غیر الهی زندگی میکنند و هیچ آشنایی با دین ندارند، اما تصمیم گرفتهاند که تحقیقاتی در این زمینه نموده و در صورت شناخت واقعیت جدید، به دین و مذهب روی آورند.
2. افرادی که در جامعهای دینی رشد نموده و پرورش یافتهاند، اما در ارتباط با برخی عقاید خود، حتی اصلیترین آن؛ یعنی وجود خدا تردیدهایی دارند.
3. افرادی که برای رهایی خود از تقیّدات دینی، انکار مبانی آنرا آسانترین روش دانسته و با وانمود کردن اینکه حقایق را نشناختهاند، خود را آزاد از هر قید و بندی میدانند. این گروه ممکن است هم در افراد بی دین و هم در افراد به ظاهر دیندار مشاهده شوند.
طبیعی است پاسخی که به هر یک از اشخاص موجود در گروههای فوق داده میشود، با افراد گروه دیگر متفاوت است که بهطور مختصر به آن خواهیم پرداخت:
1. در ارتباط با گروه اول، باید گفت: بدیهی است نمیتوان بدون شناساندن خدا و مبدأ هستی، افرادی را که در جامعه غیر الهی بودهاند وادار به انجام اعمال عبادی؛ مانند نماز، روزه، حج و ... نمود. اگر نگاهی به تاریخ داشته باشیم، مطمئناً به این نتیجه خواهیم رسید که ابتدای دعوت دینی، از شناخت خداوند آغاز شده و حتی ابتدائیترین دعوت پیامبر اکرم(ص) از مشرکان، شناخت خداوند و اعتقاد به یگانگی او بوده است. طارق محاربی نقل مینماید که پیامبر(ص) را در ابتدای بعثت مشاهده نمودم که با لباس سرخی در بازارچه ذوالمجاز، مردم را به خدا دعوت نموده و میفرمود: «قولوا لا اله الاّ الله تفلحوا»؛ یعنی به خدای یگانه ایمان بیاورید تا رستگار شوید، و در همان حال، عمویش ابولهب به دنبال او روانه بوده و با سنگ او را هدف قرار میداد، تا جایی که پاهای پیامبر(ص) خون آلود شده و به مردم میگفت که او دروغگو است! حرف او را گوش نکنید.[1]
هرچند که بعدها منطق پیامبر(ص) پیروز شده و جار و جنجال ابولهب به جایی نرسید، اما نکته اینجا است که دعوت اولیه پیامبر(ص) به توحید و خداشناسی بوده و نه به اعمال عبادی؛ مانند نماز و روزه.
براین اساس، اگر مشابه این پرسش از جانب فردی که از اسلام هیچ اطلاعی نداشته و تصمیم گرفته که در مورد آن تحقیق نماید، مطرح شود، به او خواهیم گفت که؛ لازم است، ابتدا خدا و سپس پیامبر را بشناسد، و بعد از آن، احکام و دستورات دینی را برای او تشریح خواهیم کرد و هیچگاه، ابتدا او را به نماز و حجاب فرا نخواهیم خواند.
2. گروه دوم؛ یعنی افرادی که در جامعهای دینی متولد شده و به همین دلیل هم دیندارند و بهطور معمول، اگر در جامعهای دیگر متولد میشدند، به مرام و مسلک دیگری بودند.[2] اگر شخصی، در ارتباط با دینی که خود انتخاب ننموده، بلکه از محیط و خانواده به او منتقل شده است، تردیدهایی داشته باشد و در صدد برطرف نمودن آنها باشد، این امری طبیعی بوده و نه تنها کفر نیست، بلکه اسلام نیز بر آن تأکید مینماید؛ چون قرآن، مشرکان را به دلیل آنکه تنها پیرو مکتب پدرانشان بودهاند، توبیخ مینماید،[3] پس چگونه همان روش را برای مسلمانان میپسندد؟!
به همین دلیل، معتقدیم که هر فرد مسلمانی، بعد از رسیدن به رشد عقلی، باید اصول اعتقادی خود را مرور نموده و خود به آن اطمینان یابد و همانگونه که دانشمندان دینی نیز بیان نمودهاند، اصول دین، تقلیدی نبوده و هر شخص باید در حد و اندازه خودش به آن یقین یابد.[4]
اما از سوی دیگر؛ دلیلی وجود ندارد که تا کامل نمودن این اطلاعات مذهبی، دست از اعمال و عبادات برداشته و آنها را به مرحله بعد از شناخت و معرفت کامل موکول نماییم که این میتواند یکی از وسوسههای شیطان ارزیابی شود.[5]
برای روشن شدن مطلب فوق، نمونه مشابهی را بیان میکنیم:
ما میتوانیم، بعد از ورود به دانشگاه پزشکی، مبانی و اصولی که در این دانش مطرح است را مورد تردید قرار داده و یکایک آنها را مورد نقد و بررسی خود قرار دهیم. چنین روشی، نه تنها ایرادی نداشته، بلکه موجب رشد و ترقی این دانش شده و مورد استقبال جامعه پزشکی نیز قرار خواهد گرفت، اما از طرفی، اگر در همان زمان مطالعه و بررسی، دچار بیماری سختی شده و تنها به این دلیل که من هنوز در اصول این دانش، تردیدهایی دارم، از عمل به توصیه پزشکان مجرب و نیز مصرف داروهای ارائه شده، خودداری ورزیده و به دنبال آن، آسیبی جدی به خود وارد آوریم، یقیناً مورد ملامت و توبیخ افراد عاقل و آگاه قرار خواهیم گرفت!
به همین ترتیب، انسانهایی که از این امتیاز برخوردار شدهاند که در محیطی مذهبی زندگی نمایند، باید متوجه این نکته باشند که قوانین مذهبی، توسط دانشمندان خبرهای که اصول دین را با دلایل متعدد پذیرفتهاند، مورد نقد و بررسی واقع شده و در اختیار عموم قرار گرفته است.
ما به عنوان یک فردی که از نعمت عقل برخوردار است، میتوانیم و باید در اصول دین تحقیقاتی داشته باشیم، اما نباید از قوانین مذهبی دست برداریم، مگر اینکه با دلایل متقن و قابل قبول، وجود خدا و پیامبر را منتفی بدانیم. به عبارتی؛ تنها اطمینان به منتفی بودن خدا است که میتواند برطرف کننده مسئولیت ما در عمل ننمودن به قوانین دینی باشد و نه تردید در وجود خدا، و اگر ما و شما به وجود نداشتن خدا یقین پیدا نماییم (که چنین یقینی هرگز حاصل نخواهد شد)، میتوانیم از عمل به قوانین الهی خودداری ورزیم وگرنه همانند آن دانشجویی خواهیم بود که تنها به دلیل تردیدهایی در مبانی علم پزشکی و نه یقین به خلاف آن، از عمل به توصیههای پزشکان خودداری ورزیده و خود را به هلاکت انداخته است!
اما از طرفی، این مژده را به شما میدهیم که در صورت عمل به قوانین دینی، هرگونه تردید و شک در آن قوانین و حتی در مبانی اصلی دینی، نه تنها کفر نبوده، بلکه مورد تأیید اسلام نیز میباشد، چون این تردیدها، بهانهای برای رفع تکلیف نیست، بلکه گامی برای شناخت بهتر است،[6] و بدانید که به تصریح قرآن، کسانی که در این راه قدم بردارند، مورد هدایت و راهنمایی خدا نیز واقع خواهند شد،[7] و به فرموده پیامبر(ص): «آنچه از تردیدها بر قلب امت من میگذرد، یکی از مواردی است که بخشوده خواهد بود».[8]
3. و اما گروه سوم؛ یعنی افرادی که به دنبال کشف حقیقت نیستند، بلکه برای رفع تکلیف، اصول و آموزههای دینی را انکار مینمایند.
حکایت شده که معلمی به دانش آموزی میگفت: بگو «الف»! و او هیچ پاسخی نمیداد و بیان میداشت که اگر «الف» را بگویم، معلم «ب» و «پ» و ... را نیز از من خواهد خواست، پس بهترین راه، مقاومت در اولین مرحله است! چنین افرادی، بدون آنکه هیچ زحمتی را بر خود هموار ساخته و در دلائل ارائه شده توسط پیامبران و دانشمندان الهی بیندیشند، انکار بی دلیل خدا را بهترین بهانهای میپندارند که در پوشش آن، توجیهگر رفتار و کردار خود باشند.
متأسفانه، نمیتوان برای اینگونه افراد چارهای اندیشید؛ چون اگر با هزار و یک استدلال، خدا را برای آنان ثابت نمایید، مورد دیگری را انکار خواهند نمود، تا همواره بهانهای برای کردار خود دست و پا نمایند، مگر اینکه لطف الهی شامل حالشان شده و از این گرداب، نجاتشان دهد.
قرآن کریم، در موارد مختلف، برخی بهانههای چنین افرادی را بیان نموده است:
1-3. انکار خدا و مادیگرایی: که بیان میدارند زندگانی ما تنها در دنیا است! میمیریم و زنده میشویم و تنها روزگار است که موجب نابودی ما میشود!(جالب است که) آنها به این اعتقادات خود یقین ندارند (و دلیلی برای آن ارائه ندادهاند)، بلکه تنها با حدس و گمان چیزهایی را به هم میبافند.[9]
2-3: انکار پیامبر یا تحقیر او: که آیا فردی همانند ما میتواند پیامبر باشد و با خدا ارتباط برقرار نماید؟[10] چرا پیام الهی، به افرادی معروفتر و مهمتر ابلاغ نگردیده؟[11] چرا گنج و ثروت مادی به همراه او نیست و چرا فرشتهای همراه او نیامده؟[12] و دهها آیا و چرای دیگر!
3-3: انکار معاد: قرآن میفرماید: برخی انسانها تنها به دلیل آنکه در رفتار و کردار خود آزاد باشند؛ و بدون هیچ دلیل دیگری معاد را انکار مینمایند.[13]
4-3: انکار عذاب الهی، حتی با فرض قبول معاد: که گمان نمیکنم قیامتی در کار باشد و اگر هم باشد، (با تمام نافرمانیها) وضعیتی بهتر از دنیا خواهم داشت.[14]
این افراد لجوج، هیچگاه قانع نخواهند شد و به تعبیر قرآن خطاب به پیامبر(ص)، اگر هر نشانه و دلیلی برای آنان بیاوری، ایمان نخواهند آورد، تا آن زمان که دچار عذاب دردناک جهنم شوند،[15] و یا اینکه: آنان نعمت خدا را شناخته و به آن یقین مییابند، اما دوباره آنرا انکار مینمایند،[16] نیز: با آنکه در مورد حق به یقین رسیدهاند، به دلیل سرکشی و برتری جویی، منکر آن میشوند.[17]
به همین دلیل، تنها پاسخی که میتوان به آنان ارائه نمود، پاسخی است که امام ششم(ع) بعد از گفتوگوهای قبلی با یکی از اینگونه افراد، بیان فرمودند، به این تعبیر که اگر حق با شما بوده و خدا و معادی وجود نداشته باشد (و سرانجام همه، نابودی محض باشد)، ما که به قوانین دینی عمل نمودهایم و شما که آنرا زیر پا گذاشتهاید، تفاوتی نخواهیم داشت، اما اگر حق با ما باشد که اینگونه است ما نجات یافتهایم، اما شما نابود شدهاید.[18]
در نهایت، خوشبختانه باید گفت؛ در کشور و جامعه ما، چنین پرسشهایی؛ از گروه دوم بوده و به دنبال کشف حقیقتاند، بنابراین و با توجه به اینکه عمل به قوانین دینی؛ در مقیاس حداقلی و واجب آن هیچ لطمهای به زندگی عادی نمیرساند، سزاوار است که همزمان با تقویت اعتقادات و زیربناهای دینی، عمل به این قوانین را نیز از یاد نبرد؛ چون اگر در نهایت، کسی متوجه بطلان عقاید خود گشت، ضرر چندانی ننموده است، اما اگر صحت عقاید دینی برایش ثابت شد، جبران آنچه از دستورات اسلامی را که ترک کرده است، کمی دشوار خواهد بود.
معرفی کتاب جهت تحقیق و مطالعه بیشتر:
1. مکارم شیرازی، ناصر، آفریدگار جهان.
2 . توحید مفضل، ترجمه: علامه مجلسی.
3. مطهری، مرتضی، توحید.
4. مکارم شیرازی، پیام قرآن (تفسیر موضوعی).
5. قرائتی، محسن، خداشناسی.
در مورد چگونگی شناخت خدا، علاوه بر کتابهای فراوانی که در این زمینه وجود دارد، پاسخهای زیر را مطالعه کنید:
«شناخت خدا»، پاسخ 479
«امکان شناخت خدا»، پاسخ 98
«رؤیت (دیدن) خدا»، پاسخ 295
همچنین برای آگاهی از مطالبی درباره اسلام پاسخهای زیر را مطالعه کنید:
«دلایل پذیرش اسلام»، پاسخ 1146
«شروط اسلام و ایمان»، پاسخ 1311
«دین اسلام»، پاسخ 3299
1. گروهی که در جامعهای غیر الهی زندگی میکنند و هیچ آشنایی با دین ندارند، اما تصمیم گرفتهاند که تحقیقاتی در این زمینه نموده و در صورت شناخت واقعیت جدید، به دین و مذهب روی آورند.
2. افرادی که در جامعهای دینی رشد نموده و پرورش یافتهاند، اما در ارتباط با برخی عقاید خود، حتی اصلیترین آن؛ یعنی وجود خدا تردیدهایی دارند.
3. افرادی که برای رهایی خود از تقیّدات دینی، انکار مبانی آنرا آسانترین روش دانسته و با وانمود کردن اینکه حقایق را نشناختهاند، خود را آزاد از هر قید و بندی میدانند. این گروه ممکن است هم در افراد بی دین و هم در افراد به ظاهر دیندار مشاهده شوند.
طبیعی است پاسخی که به هر یک از اشخاص موجود در گروههای فوق داده میشود، با افراد گروه دیگر متفاوت است که بهطور مختصر به آن خواهیم پرداخت:
1. در ارتباط با گروه اول، باید گفت: بدیهی است نمیتوان بدون شناساندن خدا و مبدأ هستی، افرادی را که در جامعه غیر الهی بودهاند وادار به انجام اعمال عبادی؛ مانند نماز، روزه، حج و ... نمود. اگر نگاهی به تاریخ داشته باشیم، مطمئناً به این نتیجه خواهیم رسید که ابتدای دعوت دینی، از شناخت خداوند آغاز شده و حتی ابتدائیترین دعوت پیامبر اکرم(ص) از مشرکان، شناخت خداوند و اعتقاد به یگانگی او بوده است. طارق محاربی نقل مینماید که پیامبر(ص) را در ابتدای بعثت مشاهده نمودم که با لباس سرخی در بازارچه ذوالمجاز، مردم را به خدا دعوت نموده و میفرمود: «قولوا لا اله الاّ الله تفلحوا»؛ یعنی به خدای یگانه ایمان بیاورید تا رستگار شوید، و در همان حال، عمویش ابولهب به دنبال او روانه بوده و با سنگ او را هدف قرار میداد، تا جایی که پاهای پیامبر(ص) خون آلود شده و به مردم میگفت که او دروغگو است! حرف او را گوش نکنید.[1]
هرچند که بعدها منطق پیامبر(ص) پیروز شده و جار و جنجال ابولهب به جایی نرسید، اما نکته اینجا است که دعوت اولیه پیامبر(ص) به توحید و خداشناسی بوده و نه به اعمال عبادی؛ مانند نماز و روزه.
براین اساس، اگر مشابه این پرسش از جانب فردی که از اسلام هیچ اطلاعی نداشته و تصمیم گرفته که در مورد آن تحقیق نماید، مطرح شود، به او خواهیم گفت که؛ لازم است، ابتدا خدا و سپس پیامبر را بشناسد، و بعد از آن، احکام و دستورات دینی را برای او تشریح خواهیم کرد و هیچگاه، ابتدا او را به نماز و حجاب فرا نخواهیم خواند.
2. گروه دوم؛ یعنی افرادی که در جامعهای دینی متولد شده و به همین دلیل هم دیندارند و بهطور معمول، اگر در جامعهای دیگر متولد میشدند، به مرام و مسلک دیگری بودند.[2] اگر شخصی، در ارتباط با دینی که خود انتخاب ننموده، بلکه از محیط و خانواده به او منتقل شده است، تردیدهایی داشته باشد و در صدد برطرف نمودن آنها باشد، این امری طبیعی بوده و نه تنها کفر نیست، بلکه اسلام نیز بر آن تأکید مینماید؛ چون قرآن، مشرکان را به دلیل آنکه تنها پیرو مکتب پدرانشان بودهاند، توبیخ مینماید،[3] پس چگونه همان روش را برای مسلمانان میپسندد؟!
به همین دلیل، معتقدیم که هر فرد مسلمانی، بعد از رسیدن به رشد عقلی، باید اصول اعتقادی خود را مرور نموده و خود به آن اطمینان یابد و همانگونه که دانشمندان دینی نیز بیان نمودهاند، اصول دین، تقلیدی نبوده و هر شخص باید در حد و اندازه خودش به آن یقین یابد.[4]
اما از سوی دیگر؛ دلیلی وجود ندارد که تا کامل نمودن این اطلاعات مذهبی، دست از اعمال و عبادات برداشته و آنها را به مرحله بعد از شناخت و معرفت کامل موکول نماییم که این میتواند یکی از وسوسههای شیطان ارزیابی شود.[5]
برای روشن شدن مطلب فوق، نمونه مشابهی را بیان میکنیم:
ما میتوانیم، بعد از ورود به دانشگاه پزشکی، مبانی و اصولی که در این دانش مطرح است را مورد تردید قرار داده و یکایک آنها را مورد نقد و بررسی خود قرار دهیم. چنین روشی، نه تنها ایرادی نداشته، بلکه موجب رشد و ترقی این دانش شده و مورد استقبال جامعه پزشکی نیز قرار خواهد گرفت، اما از طرفی، اگر در همان زمان مطالعه و بررسی، دچار بیماری سختی شده و تنها به این دلیل که من هنوز در اصول این دانش، تردیدهایی دارم، از عمل به توصیه پزشکان مجرب و نیز مصرف داروهای ارائه شده، خودداری ورزیده و به دنبال آن، آسیبی جدی به خود وارد آوریم، یقیناً مورد ملامت و توبیخ افراد عاقل و آگاه قرار خواهیم گرفت!
به همین ترتیب، انسانهایی که از این امتیاز برخوردار شدهاند که در محیطی مذهبی زندگی نمایند، باید متوجه این نکته باشند که قوانین مذهبی، توسط دانشمندان خبرهای که اصول دین را با دلایل متعدد پذیرفتهاند، مورد نقد و بررسی واقع شده و در اختیار عموم قرار گرفته است.
ما به عنوان یک فردی که از نعمت عقل برخوردار است، میتوانیم و باید در اصول دین تحقیقاتی داشته باشیم، اما نباید از قوانین مذهبی دست برداریم، مگر اینکه با دلایل متقن و قابل قبول، وجود خدا و پیامبر را منتفی بدانیم. به عبارتی؛ تنها اطمینان به منتفی بودن خدا است که میتواند برطرف کننده مسئولیت ما در عمل ننمودن به قوانین دینی باشد و نه تردید در وجود خدا، و اگر ما و شما به وجود نداشتن خدا یقین پیدا نماییم (که چنین یقینی هرگز حاصل نخواهد شد)، میتوانیم از عمل به قوانین الهی خودداری ورزیم وگرنه همانند آن دانشجویی خواهیم بود که تنها به دلیل تردیدهایی در مبانی علم پزشکی و نه یقین به خلاف آن، از عمل به توصیههای پزشکان خودداری ورزیده و خود را به هلاکت انداخته است!
اما از طرفی، این مژده را به شما میدهیم که در صورت عمل به قوانین دینی، هرگونه تردید و شک در آن قوانین و حتی در مبانی اصلی دینی، نه تنها کفر نبوده، بلکه مورد تأیید اسلام نیز میباشد، چون این تردیدها، بهانهای برای رفع تکلیف نیست، بلکه گامی برای شناخت بهتر است،[6] و بدانید که به تصریح قرآن، کسانی که در این راه قدم بردارند، مورد هدایت و راهنمایی خدا نیز واقع خواهند شد،[7] و به فرموده پیامبر(ص): «آنچه از تردیدها بر قلب امت من میگذرد، یکی از مواردی است که بخشوده خواهد بود».[8]
3. و اما گروه سوم؛ یعنی افرادی که به دنبال کشف حقیقت نیستند، بلکه برای رفع تکلیف، اصول و آموزههای دینی را انکار مینمایند.
حکایت شده که معلمی به دانش آموزی میگفت: بگو «الف»! و او هیچ پاسخی نمیداد و بیان میداشت که اگر «الف» را بگویم، معلم «ب» و «پ» و ... را نیز از من خواهد خواست، پس بهترین راه، مقاومت در اولین مرحله است! چنین افرادی، بدون آنکه هیچ زحمتی را بر خود هموار ساخته و در دلائل ارائه شده توسط پیامبران و دانشمندان الهی بیندیشند، انکار بی دلیل خدا را بهترین بهانهای میپندارند که در پوشش آن، توجیهگر رفتار و کردار خود باشند.
متأسفانه، نمیتوان برای اینگونه افراد چارهای اندیشید؛ چون اگر با هزار و یک استدلال، خدا را برای آنان ثابت نمایید، مورد دیگری را انکار خواهند نمود، تا همواره بهانهای برای کردار خود دست و پا نمایند، مگر اینکه لطف الهی شامل حالشان شده و از این گرداب، نجاتشان دهد.
قرآن کریم، در موارد مختلف، برخی بهانههای چنین افرادی را بیان نموده است:
1-3. انکار خدا و مادیگرایی: که بیان میدارند زندگانی ما تنها در دنیا است! میمیریم و زنده میشویم و تنها روزگار است که موجب نابودی ما میشود!(جالب است که) آنها به این اعتقادات خود یقین ندارند (و دلیلی برای آن ارائه ندادهاند)، بلکه تنها با حدس و گمان چیزهایی را به هم میبافند.[9]
2-3: انکار پیامبر یا تحقیر او: که آیا فردی همانند ما میتواند پیامبر باشد و با خدا ارتباط برقرار نماید؟[10] چرا پیام الهی، به افرادی معروفتر و مهمتر ابلاغ نگردیده؟[11] چرا گنج و ثروت مادی به همراه او نیست و چرا فرشتهای همراه او نیامده؟[12] و دهها آیا و چرای دیگر!
3-3: انکار معاد: قرآن میفرماید: برخی انسانها تنها به دلیل آنکه در رفتار و کردار خود آزاد باشند؛ و بدون هیچ دلیل دیگری معاد را انکار مینمایند.[13]
4-3: انکار عذاب الهی، حتی با فرض قبول معاد: که گمان نمیکنم قیامتی در کار باشد و اگر هم باشد، (با تمام نافرمانیها) وضعیتی بهتر از دنیا خواهم داشت.[14]
این افراد لجوج، هیچگاه قانع نخواهند شد و به تعبیر قرآن خطاب به پیامبر(ص)، اگر هر نشانه و دلیلی برای آنان بیاوری، ایمان نخواهند آورد، تا آن زمان که دچار عذاب دردناک جهنم شوند،[15] و یا اینکه: آنان نعمت خدا را شناخته و به آن یقین مییابند، اما دوباره آنرا انکار مینمایند،[16] نیز: با آنکه در مورد حق به یقین رسیدهاند، به دلیل سرکشی و برتری جویی، منکر آن میشوند.[17]
به همین دلیل، تنها پاسخی که میتوان به آنان ارائه نمود، پاسخی است که امام ششم(ع) بعد از گفتوگوهای قبلی با یکی از اینگونه افراد، بیان فرمودند، به این تعبیر که اگر حق با شما بوده و خدا و معادی وجود نداشته باشد (و سرانجام همه، نابودی محض باشد)، ما که به قوانین دینی عمل نمودهایم و شما که آنرا زیر پا گذاشتهاید، تفاوتی نخواهیم داشت، اما اگر حق با ما باشد که اینگونه است ما نجات یافتهایم، اما شما نابود شدهاید.[18]
در نهایت، خوشبختانه باید گفت؛ در کشور و جامعه ما، چنین پرسشهایی؛ از گروه دوم بوده و به دنبال کشف حقیقتاند، بنابراین و با توجه به اینکه عمل به قوانین دینی؛ در مقیاس حداقلی و واجب آن هیچ لطمهای به زندگی عادی نمیرساند، سزاوار است که همزمان با تقویت اعتقادات و زیربناهای دینی، عمل به این قوانین را نیز از یاد نبرد؛ چون اگر در نهایت، کسی متوجه بطلان عقاید خود گشت، ضرر چندانی ننموده است، اما اگر صحت عقاید دینی برایش ثابت شد، جبران آنچه از دستورات اسلامی را که ترک کرده است، کمی دشوار خواهد بود.
معرفی کتاب جهت تحقیق و مطالعه بیشتر:
1. مکارم شیرازی، ناصر، آفریدگار جهان.
2 . توحید مفضل، ترجمه: علامه مجلسی.
3. مطهری، مرتضی، توحید.
4. مکارم شیرازی، پیام قرآن (تفسیر موضوعی).
5. قرائتی، محسن، خداشناسی.
در مورد چگونگی شناخت خدا، علاوه بر کتابهای فراوانی که در این زمینه وجود دارد، پاسخهای زیر را مطالعه کنید:
«شناخت خدا»، پاسخ 479
«امکان شناخت خدا»، پاسخ 98
«رؤیت (دیدن) خدا»، پاسخ 295
همچنین برای آگاهی از مطالبی درباره اسلام پاسخهای زیر را مطالعه کنید:
«دلایل پذیرش اسلام»، پاسخ 1146
«شروط اسلام و ایمان»، پاسخ 1311
«دین اسلام»، پاسخ 3299
[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 18، ص 202، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
[2]. این موضوع نیز گاهی پرسشی را به ذهن متبادر مینماید که مثلاً ما شیعیان چه امتیازی داریم که چون در خانوادهای شیعه متولد شدیم، سعادتمند بوده، اما افرادی که تنها به دلیل تولد در محیطهای دیگر، این دین را نپذیرفتهاند، از سعادت محروم باشند و آیا این با عدالت خداوند سازگار است؟ ر. ک: «عدل الهی و عدم آشنایی انسان ها با تشیع»، سؤال 3574.
[3]. بقره 170؛ اعراف 71 و 173؛ یوسف 40؛ انبیاء 53 – 54؛ نجم 23؛ هود 62؛ ابراهیم 10.
[4]. این موضوع در ابتدای غالب رسالههای توضیح المسائل نیز نگاشته شده است. البته نمیتوان انتظار داشت که معرفت یک پیرزن بی سواد به اندازه یک فیلسوف زبردست باشد، و به همین دلیل، خداوند وظیفه هر شخصی را به اندازه توانایی خودش قرار داده است. ر.ک: بقره 286؛ اعراف 42؛ مؤمنون 62.
[6]. ر. ک: «وسواس در اعمال دینی»، پاسخ 3894؛ «مطالعات دینی و شناختی نو از اسلام، گناه در کشور اسلامی»، پاسخ 3250.
[7]. عنکبوت، 69: «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا».
[8]. حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 15، ص 369، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، 1409ق.
[9]. جاثیه، 24: «و قالوا ما هی إلا حیاتنا الدنیا...».
[10]. صاد 8؛ قمر 25: «أ ألقی الذکر علیه من بیننا بل هو کذاب أشر».
[11]. زخرف، 31: «و قالوا لولا نزل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم».
[12]. انعام، 8؛ فرقان، 7؛ هود، 12: «لولا أنزل علیه کنز او جاء معه ملک».
[13]. قیامت، 6 – 5: «بل یرید الانسان لیفجر أمامه یسأل أیان یوم القیامة».
[14]. کهف، 36: «و ما أظن الساعة قائمة و لئن رددت إلی ربی لأجدن خیرا منها منقلبا».
[15]. یونس، 97 – 96: «...و لو جاءتهم کل آیة حتی یروا العذاب الألیم».
[16]. نحل، 83: «یعرفون نعمت الله ثم ینکرونها».
[17]. نمل، 14: «و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلما و علوا».
[18]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 78، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1365ش.
نظرات