لطفا صبرکنید
بازدید
12087
12087
آخرین بروزرسانی:
1395/09/23
کد سایت
fa75624
کد بایگانی
92383
نمایه
درگیری نخله و گرفتن اموال مشرکان توسط مسلمانان
طبقه بندی موضوعی
تاریخ|جنگهای پیامبر ص
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
ماجرای «درگیری نخله» چه بود و آیا آنچه در مورد راهزنی مسلمانان در این نبرد و در ماه حرام گفته میشود، حقیقت دارد؟!
پرسش
آیا درست است که پیامبر اکرم(ص) قوانین ماه حرام را رعایت نکرده و در ماه حرام افرادی را برای راهزنی فرستاد؟ موضوع درگیری نخله چیست؟
پاسخ اجمالی
درگیری نخله چند ماه پیش از جنگ بدر و زمانی رخ داد که پیامبر اسلام(ص)، برای کنترل رفت و آمدهای قریش، سپاهی را به فرماندهی عبدالله بن جحش به منطقه «نخله» فرستاد. آنان در انتهای ماه رجب که از ماههای حرام بود، با گروهی از قریشیان برخورد کردند و بدون آنکه دستوری از طرف پیامبر(ص) باشند خودسرانه به درگیری پرداختند. این رفتار خودسرانه آنان، ناراحتی پیامبر(ص) را به دنبال داشت و به همین دلیل، غنایم را برگردانده و اسرا را آزاد کردند. گروهی از مفسران، شأن نزول آیه 217 بقره را در مورد همین ماجرا میدانند که این رفتار مسلمانان را سرزنش کرده، اما قریش را به دلیل اخراج مسلمانان از وطن خویش، بیشتر شایسته ملامت میداند.
به هرحال، اقدام متقابل مسلمانانی که اموالشان توسط قریش مصادره شده بود را نمیتوان راهزنی و غارتگری نامید.
به هرحال، اقدام متقابل مسلمانانی که اموالشان توسط قریش مصادره شده بود را نمیتوان راهزنی و غارتگری نامید.
پاسخ تفصیلی
درگیری و برخورد نخله چند ماه قبل از جنگ بدر رخ داد[1] که عبدالله بن جحش؛ پسرعموی پیامبر اسلام(ص) فرمانده این درگیری بود.[2]
گزارش بیشتر منابع تاریخی حاکی از آن است که این برخورد در ماه رجب سال دوم هجری رخ داد.[3] اما گزارشهای دیگری نیز وجود دارد که «این درگیری در روز آخر ماه جمادی انجام شد»[4] و «مسلمانان در شب اول رجب، شمشیرها را کنار گذاشتند».[5]
با این وجود چون بیشترین گزارشها - و نیز آیه مرتبط با این ماجرا - وقوع نبرد در ماه رجب را تأیید میکند، ما نیز با این فرض به بررسی آن خواهیم پرداخت که این برخورد در ماه حرام رخ داده است.
عبدالله بن جحش نقل میکند: موقع نماز عشاء، پیامبر(ص) مرا فراخواند و فرمود: «هنگام نماز صبح با سلاح بیا؛ میخواهم تو را برای مأموریتی بفرستم». من نیز صبح هنگام با تجهیزات کامل نزد حضرتشان رفتم. ایشان بعد از اقامه نماز به سمت منزل روانه شدند. من و شماری از مهاجران، آنجا منتظر ایشان بودیم.[6]
پیامبر(ص)فرمود: «تو فرمانده این افرادی! حرکت کن و بعد از دو روز این نامه را خوانده و به مضمون آن عمل نما». گفتم: یا رسول الله! به چه سمتی بروم. فرمودند: «به سمت نجدیه!»[7]
من و همراهانم که همگی از مهاجران بوده و هیچیک از انصار در میان ما نبود؛ به راه افتادیم.[8]
عبدالله طبق دستور پس از دو روز؛ نامه پیامبر(ص) را گشود.
متن دستور پیامبر اسلام(ص)
متون تاریخی با اندک تفاوتی این دستور را نقل کردهاند که برایند تمامشان این است: «به سمت نخله که در میان طائف و مکه است؛ برو و مراقب قریش باش و اخبار آنها را برای ما بیاور».[9]
عبدالله نامه را برای یارانش خوانده و گفت: پیامبر(ص) مرا از اجبار شما، نهی کرده و هر کدامتان که خواهان شهادتید؛ با من همراه شوید و دیگران میتوانند برگردند. آنان در پاسخ گفتند: آنچه را که گفتی شنیدیم؛ و ما از خداوند، پیامبر و تو اطاعت خواهیم کرد.[10]
آنها همانجا ماندند تا با کاروانی تجاری از قریشیان برخورد کردند که از طائف به مکه میرفتند. آن روز، آخر رجب بود و نبرد در آن حرام! آنان بعد از مشورت با هم گفتند: اگر امشب کاروان را رها کنیم وارد حرم میشوند و دیگر نمیتوانیم بدانها دست یابیم. از طرف دیگر، اگر آنها را بکشیم در ماه حرام خون ریختهایم. در نهایت تصمیم گرفتند که هر که را میتوانند بکشند و اموال آنها را بگیرند.[11]
در این نبرد «واقد بن عبدالله»، «عمرو بن حضرمی» را کشت. او اولین مسلمانی بود که کافری را کشته بود.[12] دو نفر از مشرکان نیز اسیر شدند که آنان نیز اولین اسیر مسلمانان بودند و یک نفر نیز فرار کرد.[13]
عبدالله اموال آنان را گرفت. بنابر قولی – با آنکه هنوز آیه خمس نازل نشده بود - خمس غنایم را برای پیامبر(ص) کنار گذاشته[14] و باقیمانده را میان خودشان تقسیم کردند.[15] البته گزارش دیگری وجود دارد که آنان دست در غنایم نبرده و تمامشان را به همراه دو اسیر، خدمت پیامبر(ص) آوردند.[16]
بخش مهم ماجرا آن است که پیامبر(ص) تنها برای کسب گزارش و کنترل اوضاع، آنان را فرستاده و هیچ دستوری برای نبرد نداده بود، اما آنان خودسرانه در ماه حرام که مورد پذیرش مشرکان و مسلمانان بود به نبرد پرداختند و به همین دلیل، چون نزد پیامبر(ص) برگشتند، حضرتشان فرمود: «من فرمان نداده بودم که در ماه حرام بجنگید!» و از تصرف در غنایم و اسیران خودداری نمود. مسلمانان نیز عبدالله و یارانش را نکوهش کردند که با آنکه دستوری در مورد جنگ نداشتید، چرا در ماه حرام، دست به نبرد زدید؟! [17]
این ماجرا بهانه خوبی برای کفار قریش بود تا جنگ روانی شدیدی به وجود آورده و بگویند: «محمد و یارانش حرمت ماه حرام را نگه نداشته بلکه خون ریختند، مال بردند و اسیر گرفتند!»[18]
مسلمانان مقیم مکه نیز نامهای به عبدالله نگاشته و فضای منفی مکه را به اطلاعش رسانده و از خواستند که به پیامبر(ص) عرضه دارد تا تدبیری در این زمینه اندیشیده شود.[19]
با آنکه اقدام خودسرانه برخی از مسلمانان قابل تأیید نبود، اما نباید این ماجرا بهانهای برای قریش قرار میگرفت تا به توجیه و به فراموشی سپردن رفتار ناشایست خود در اخراج مسلمانان از وطنشان بپردازند. به نقل بسیاری از مفسران،[20] آیه 217 سوره بقره در این ماجرا نازل شد تا ارزیابی صحیحی از آنچه گذشت را به اطلاع افکار عمومی برساند: «از تو، درباره جنگ در ماه حرام میپرسند. بگو: جنگ در آن، [گناهى]بزرگ است ... اما اخراج ساکنان حرم، نزد خداوند نکوهیدهتر از نبرد است و زشتی ایجاد فتنه[و محیط نامساعدی که مردم را از ایمان بازدارد] از زشتی قتل بالاتر است ...».
این آیه با آنکه رفتار خودسرانه برخی مسلمانان را تأیید نمیکند، اما ایجاد جنگ روانی از طرف افرادی که با اخراج مسلمانان از وطن خویش، ریشه اصلی این برخوردها بودند را نیز توجیهپذیر نمیداند.
تمام آنچه گذشت در مورد چرایی درگیری در ماه حرام بود، اما اینکه امروزه برخی خواستهاند این نبرد را نوعی راهزنی و غارتگری اعلام کنند، به هیچ وجه قابل پذیرش نیست؛ زیرا اگر افرادی از وطن خویش اخراج شده و اموالشان مصادره شود، به صورت شرعی و عرفی این حق برای آنان وجود خواهد داشت که برای جبران خسارت وارده، با روشهای گوناگون وارد عمل شده و از اموال دشمنانی که حقشان را پایمال ساختند، بخشی از حق خود را بازپس گیرند.[21]
گزارش بیشتر منابع تاریخی حاکی از آن است که این برخورد در ماه رجب سال دوم هجری رخ داد.[3] اما گزارشهای دیگری نیز وجود دارد که «این درگیری در روز آخر ماه جمادی انجام شد»[4] و «مسلمانان در شب اول رجب، شمشیرها را کنار گذاشتند».[5]
با این وجود چون بیشترین گزارشها - و نیز آیه مرتبط با این ماجرا - وقوع نبرد در ماه رجب را تأیید میکند، ما نیز با این فرض به بررسی آن خواهیم پرداخت که این برخورد در ماه حرام رخ داده است.
عبدالله بن جحش نقل میکند: موقع نماز عشاء، پیامبر(ص) مرا فراخواند و فرمود: «هنگام نماز صبح با سلاح بیا؛ میخواهم تو را برای مأموریتی بفرستم». من نیز صبح هنگام با تجهیزات کامل نزد حضرتشان رفتم. ایشان بعد از اقامه نماز به سمت منزل روانه شدند. من و شماری از مهاجران، آنجا منتظر ایشان بودیم.[6]
پیامبر(ص)فرمود: «تو فرمانده این افرادی! حرکت کن و بعد از دو روز این نامه را خوانده و به مضمون آن عمل نما». گفتم: یا رسول الله! به چه سمتی بروم. فرمودند: «به سمت نجدیه!»[7]
من و همراهانم که همگی از مهاجران بوده و هیچیک از انصار در میان ما نبود؛ به راه افتادیم.[8]
عبدالله طبق دستور پس از دو روز؛ نامه پیامبر(ص) را گشود.
متن دستور پیامبر اسلام(ص)
متون تاریخی با اندک تفاوتی این دستور را نقل کردهاند که برایند تمامشان این است: «به سمت نخله که در میان طائف و مکه است؛ برو و مراقب قریش باش و اخبار آنها را برای ما بیاور».[9]
عبدالله نامه را برای یارانش خوانده و گفت: پیامبر(ص) مرا از اجبار شما، نهی کرده و هر کدامتان که خواهان شهادتید؛ با من همراه شوید و دیگران میتوانند برگردند. آنان در پاسخ گفتند: آنچه را که گفتی شنیدیم؛ و ما از خداوند، پیامبر و تو اطاعت خواهیم کرد.[10]
آنها همانجا ماندند تا با کاروانی تجاری از قریشیان برخورد کردند که از طائف به مکه میرفتند. آن روز، آخر رجب بود و نبرد در آن حرام! آنان بعد از مشورت با هم گفتند: اگر امشب کاروان را رها کنیم وارد حرم میشوند و دیگر نمیتوانیم بدانها دست یابیم. از طرف دیگر، اگر آنها را بکشیم در ماه حرام خون ریختهایم. در نهایت تصمیم گرفتند که هر که را میتوانند بکشند و اموال آنها را بگیرند.[11]
در این نبرد «واقد بن عبدالله»، «عمرو بن حضرمی» را کشت. او اولین مسلمانی بود که کافری را کشته بود.[12] دو نفر از مشرکان نیز اسیر شدند که آنان نیز اولین اسیر مسلمانان بودند و یک نفر نیز فرار کرد.[13]
عبدالله اموال آنان را گرفت. بنابر قولی – با آنکه هنوز آیه خمس نازل نشده بود - خمس غنایم را برای پیامبر(ص) کنار گذاشته[14] و باقیمانده را میان خودشان تقسیم کردند.[15] البته گزارش دیگری وجود دارد که آنان دست در غنایم نبرده و تمامشان را به همراه دو اسیر، خدمت پیامبر(ص) آوردند.[16]
بخش مهم ماجرا آن است که پیامبر(ص) تنها برای کسب گزارش و کنترل اوضاع، آنان را فرستاده و هیچ دستوری برای نبرد نداده بود، اما آنان خودسرانه در ماه حرام که مورد پذیرش مشرکان و مسلمانان بود به نبرد پرداختند و به همین دلیل، چون نزد پیامبر(ص) برگشتند، حضرتشان فرمود: «من فرمان نداده بودم که در ماه حرام بجنگید!» و از تصرف در غنایم و اسیران خودداری نمود. مسلمانان نیز عبدالله و یارانش را نکوهش کردند که با آنکه دستوری در مورد جنگ نداشتید، چرا در ماه حرام، دست به نبرد زدید؟! [17]
این ماجرا بهانه خوبی برای کفار قریش بود تا جنگ روانی شدیدی به وجود آورده و بگویند: «محمد و یارانش حرمت ماه حرام را نگه نداشته بلکه خون ریختند، مال بردند و اسیر گرفتند!»[18]
مسلمانان مقیم مکه نیز نامهای به عبدالله نگاشته و فضای منفی مکه را به اطلاعش رسانده و از خواستند که به پیامبر(ص) عرضه دارد تا تدبیری در این زمینه اندیشیده شود.[19]
با آنکه اقدام خودسرانه برخی از مسلمانان قابل تأیید نبود، اما نباید این ماجرا بهانهای برای قریش قرار میگرفت تا به توجیه و به فراموشی سپردن رفتار ناشایست خود در اخراج مسلمانان از وطنشان بپردازند. به نقل بسیاری از مفسران،[20] آیه 217 سوره بقره در این ماجرا نازل شد تا ارزیابی صحیحی از آنچه گذشت را به اطلاع افکار عمومی برساند: «از تو، درباره جنگ در ماه حرام میپرسند. بگو: جنگ در آن، [گناهى]بزرگ است ... اما اخراج ساکنان حرم، نزد خداوند نکوهیدهتر از نبرد است و زشتی ایجاد فتنه[و محیط نامساعدی که مردم را از ایمان بازدارد] از زشتی قتل بالاتر است ...».
این آیه با آنکه رفتار خودسرانه برخی مسلمانان را تأیید نمیکند، اما ایجاد جنگ روانی از طرف افرادی که با اخراج مسلمانان از وطن خویش، ریشه اصلی این برخوردها بودند را نیز توجیهپذیر نمیداند.
تمام آنچه گذشت در مورد چرایی درگیری در ماه حرام بود، اما اینکه امروزه برخی خواستهاند این نبرد را نوعی راهزنی و غارتگری اعلام کنند، به هیچ وجه قابل پذیرش نیست؛ زیرا اگر افرادی از وطن خویش اخراج شده و اموالشان مصادره شود، به صورت شرعی و عرفی این حق برای آنان وجود خواهد داشت که برای جبران خسارت وارده، با روشهای گوناگون وارد عمل شده و از اموال دشمنانی که حقشان را پایمال ساختند، بخشی از حق خود را بازپس گیرند.[21]
[1]. صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 11، ص 474، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1414ق.
[2].ثعلبی نیشابوری، احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 3، ص 172، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق.
[3]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، بجاوی، علی محمد، ج 1، ص 43، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412ق.
[4]. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 202، بیروت، دارالمعرفة، چاپ اول، 1412ق.
[5].ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة،ج 3، ص 251، بیروت، دارالفکر، 1407ق.
[6]. واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، تحقیق، مارسدن جونس، ج 1، ص 13، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چاپ سوم، 1409ق.
[7].مقریزی، تقی الدین، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق، نمیسی، محمد عبدالحمید،ج 1، ص 76، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق.
[8].یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی،ج 2، ص 69، بیروت، دارصادر، چاپ اول، بیتا.
[9]. ابن هشام،عبدالملک، السیرة النبویة، تحقیق، السقا، مصطفی، الأبیاری، ابراهیم، شلبی، عبدالحفیظ،ج 1، ص 602، بیروت، دارالمعرفة، چاپ اول، بیتا.
[10].سبلالهدى، ج 6، ص 17.
[11]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 2، ص 412، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387ق.
[12].ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبدالسلام، ج 3، ص 299، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، 1409ق.
[13].تاریخالیعقوبى،ج2،ص70.
[14]. مسعودی، على بن الحسین، التنبیه و الإشراف، تصحیح، صاوى،عبدالله اسماعیل،ص 203، قاهرة، دارالصاوی، بیتا.
[15]. لیثی عصفری، خلیفة بن خیاط بن أبیهبیرة، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 24، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415ق.
[16]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری،ج 2، ص 7، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق.
[17]. دلائل النبوه، ج 3، ص 19.
[18].تاریخ الطبری،ج2، ص412.
[19].بلخی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقیق، شحاته، عبدالله محمود، ج 1، ص 186، بیروت، دارإحیاء التراث، چاپ اول، 1423ق.
[20].ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق، شمس الدین، محمد حسین،ج 1، ص 429، بیروت، دارالکتب العلمیة، منشورات محمدعلی بیضون، چاپ اول، 1419ق؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 3، ص 41، تهران، ناصر خسرو، چاپ اول، 1364ش.
نظرات